تاریخ نگارش : پنجم آبان 1390
مد ح هایی درباره پیوندآب و آینه
حاجیه تقی زاده فانید
مد ح هایی درباره پیوندآب و آینه
کلید واژه : پیوندآب و آینه
امشب شب سرور خدا و پیمبر است
امشب به جمع حور و ملک شور دیگر است
امشب فرشتگان همه سرمست و پایکوب
جبریل همچو گل پر و بالش معطر است
امشب تمام ارض و سماوات هرچه هست
بزم سرور ذات خداوند اکبر است
امشب ستارگان همگی نقل مجلس اند
دامان سبز رنگ زمین پر ز اختر است
امشب شب ولادت سادات عالم است
امشب شب عروسی زهرا و حیدر است
امشب به عرش زمزمة شادی علی است
امشب شب مبارک دامادی علی است
پیغمبران تمام امم را خبر کنید
امشب همه به سوی مدینه سفر کنید
اسفند دود کرده و مشعل به روی دست
از چار سو به چهرة مولا نظر کنید
خوانید بر علی همگی مدح فاطمه
شب را به دور حجرة زهرا سحر کنید
قرآن به دست دور و بَر ناقة عروس
تطهیر و قدر و سجده و کوثر ز بر کنید
بر حفظ این امانت پیغمبر خدا
امشب دعا به جان علی بیشتر کنی

بنت اسد که بوده ملک دست بوس تو
عیدی بده که فاطمه گشته عروس تو
این مهر و مه که هر دو شریف و مکرّمند
با نورشان محیط به عرش معظّمند
پیش از وجود خلقت، تا بعد روز حشر
با هم هماره بوده و پیوسته با هم اند
پیش از هبوط آدم و حوا در این زمین
امّ و اب و سلالة حوا و آدمند
منظومة مبارکة آسمان وحی
مصداق نور و معنی آیات محکم اند
محصول این زفاف بود یازده پسر
عالم فدایشان که امامان عالم اند
اولادشان به روی زمین بی شماره اند
در چشم کل عرش نشینان ستاره اند

عقدی که بسته بود خداوند لایزال
تبدیل شد به شام زفاف و شب وصال
جبریل ساربان شده و ناقة عروس
آمد به سوی بیت علی با دو صد جلال
یک سو زمام ناقه گرفته، ز یک طرف
چون سایه بان گشوده به فرق عروس بال
وقتی ز روی فاطمه مولا کشد نقاب
جا دارد ار به مأذنه گوید اذان بلال
خورشید رقص می کند امشب در آسمان
مه چون هلال خم شده در بزم دو حلال
جشن سرور عترت و قرآن مبارک است
وصل دو بحر لؤلؤ و مرجان مبارک است
داماد کیست اسوة زهد و اطاعت است
شغلش دو کار، حفر قنات و زراعت است
مهر عروس چیست؟ زمین است و چار نهر
مهر دگر؟ به عرصة محشر شفاعت است
داماد را هنر چه بود غیر این دو کار؟
شیر خدا به بیشة سرخ شجاعت است
در بین این دو یار چه خطی است مشترک؟
زهد و نماز و صبر و رضا و قناعت است
شیرینی همارة این زندگی ز چیست؟
مهر و وفا و عاطفه، ساعت به ساعت است
مهر عروس زیرلب آهسته یا علی است
کل جهاز او زره مرتضی علی است

این هر دو زوج کآمده قرآن به شأنشان
داده خدا به خیل ملایک نشانشان
جبریل جای دسته گل از جانب خدا
تطهیر هدیه آورد از آسمانشان
کردند سر اگر چه سه شب در گرسنگی
رمز نزول سورة دهر است نانشان
اطعامشان برای خداوند بود و بس
اینجا خداست مفتخر از امتحانشان

خلق جهان به پیروی این دو زوج پاک
باغ جنان شود به حقیقت جهانشان
نه سال زندگانی شان عمر عالم است
دانشگه تمام کمالات آدم است

تا مهر و ماه در یم هستی شناورند
عالم پر از سلالة زهرا و حیدرند
محصول این عروسی و این عقد با شکوه
دو قرص آفتاب، دو تابنده اخترند
گر نیک بنگری دو محمد، دو فاطمه
یا دو کتاب وحی خدا یا دو کوثرند
سوگند می خورم به اَب و اُم و جدشان
کاین چارتن ز خلق دو عالم نکوترند
آن دو پسر به آدم و ذریه اش پدر
وین دو به شیعه تا ابدالدهر مادرند
جان تمام عالم خلقت فدایشا

سرتاسر مدینه پر از شوق و شور بود
لبریز از طراوت و غرقِ سرور بود

از آسمان شهر پیمبر در آن پگاه
صد آسمان ملائکه گرم عبور بود

وقت نزولِ سوره‌ی یاسین و هل أتی،
هنگامه‌ی تجلی آیات نور بود

بال فرشته فرش قدمهای آفتاب

روبند ماهتاب ز گیسوی حور بود

عطر بهشت از نفس باغ می چکید
تا اوج عرش زمزمه های حضور بود

عالم از عطر یاس مدینه معطر است
پیوند آسمانی زهرا و حیدر است

می خواستند تا که بمانند یار هم
همدل ترین و هم نفس روزگار هم

بی زرق و برق ، ساده‌ی ساده شروع شد
پیوند آسمانی شان در کنار هم

«سرمایه های اصلی شان مهر و عاطفه
بی اعتنا به ثروت و دار و ندار هم»

بر اعتماد شانه‌ی هم تکیه داشتند
سنگ صبور یکدگر و راز دار ه

بودند هر پگاه دل انگیزتر ز عشق
گرم طلوع روشنِ خورشید وار هم

چشم بد از جمال دو خورشید دور باد
چشم حسودِ بد دل و بد خواه کور باد

هم ، ماورای حد تصور کمالشان
هم ، ماسوای ذهن و تخیل جلالشان

آنجا که سوخت بال و پر آسمانیان
بام نخستِ پر زدن و اوج بالشان

باید که درس زندگی آموخت تا ابد
از بوریای کهنه و ظرف سفالشان

در جام کوزه روشنی خمّ سلسبیل
کوثر شراب خانگی لایزالشان

کی می توان به واسطه‌ی این مثالها
پرواز کرد تا افق بی مثالشان

آئینه‌ی ظهور صفات خدا شدند
یاسین و نور شدند هل أتی شدند

بر شانه های عرش خدا خانه داشتند
نه نه ، که عرش را به روی شانه داشتند

این ساکنان عرش خدا از همان ازل

چشمی به چند روزه‌ی دنیا نداشتند

هر چند داشت سفره شان نان خشکِ جو
اما همیشه خویِ کریمانه داشتند

سرشار از عشق و عاطفه و نور ِ معرفت
همواره لحظه های صمیمانه داشتند

گل داده بود باغِ بهشت امیدشان
یعنی چهار غنچه‌ی ریحانه داشتند

ما جرعه نوش چشمه‌ی جاریّ کوثریم
دلداده ایم ، شیعه‌ی زهرا و حیدریم