تاریخ نگارش : چهارم آذر 1390
هشدار برای روضه خوانان ( حکایت خواب روضه خوان دروغگو )
سید مصطفی فاطمی کیا
سیدی فاضل از معتبرین روضه خوانان شبی در خواب دید که گویا قیامت برپا شده و خلق در نهایت وحشت و حیرت ، و هرکس به حال خود مشغول ، و ملائکه ایشان را میرانند به سوی حساب ، و با هر تنی دو موکل بود.و من چون این داهیه ( امر عظیم و حادثه وحشتناک ) ، را دیدم در اندیشه عاقبت خود { شدم } که با این بزرگی امر به کجا خواهد کشید.در این حال دو نفر از آن جماعت مرا امر نمودند به حضور در محضر خاتم النبیین (ص)
کلید واژه : امام حسین (ع) - روضه - عزاداری - مصیبت - دروغ
ناشر : پایگاه اینترنتی احادیث
سیدی فاضل از معتبرین روضه خوانان شبی در خواب دید که گویا قیامت برپا شده و خلق در نهایت وحشت و حیرت ، و هرکس به حال خود مشغول ، و ملائکه ایشان را میرانند به سوی حساب ، و با هر تنی دو موکل بود.و من چون این داهیه ( امر عظیم و حادثه وحشتناک ) ، را دیدم در اندیشه عاقبت خود { شدم } که با این بزرگی امر به کجا خواهد کشید.در این حال دو نفر از آن جماعت مرا امر نمودند به حضور در محضر خاتم النبیین (ص) . چون مآل کار خطرناک بود مسامحه کردم ، قهرا مرا کشاندند ، یکی در پیش ، دیگری در عقب و من در وسط. هراسان و ترسناک سیر می کردیم که دیدم عماری بسیار بزرگی بر دوش جماعتی از طرف راست راه می روند. به الهام الهی دانستم که در آن عماری سیده زنان عالم است - صلوات الله علیها - و چون به عماری نزدیک شدیم فرصت را غنیمت دانسته از دست موکلان فرار و خود را به زیر عماری رساندم ، آنرا قلعه ای محکم و محل منیعی دیدم که پیش از من جمعی از گناهکاران به آنجا پناه برده بودند ، و موکلین را دیدم از عماری دور و قدرت بر نزدیک شدن به عماری ندارند ، و به همان اندازه دوری با ما سیر میکنند ، و به اشاره التماس کردند برگردیم قبول نکردیم ، آنگا به اشاره ما را تهدید کردند ، چون تکیه گاه خود را محکم دیدیم ما نیز ایشان را تهدید می کردیم. و با همین قوت قلب سیر میکردیم که ناگاه رسولی از جانب رسول خدا (ص) رسید و به آن معظمه از جانب آن جناب گفت گه جمعی از گناهکاران امت به تو پناه آوردند ، ایشان را روانه کن که به حساب ایشان برسیم.پس آن مخدره اشاره فرمود که موکلان از هر طرف رسیدند و ما را به موقف حساب کشاندند. در آنجا منبری دیدیم بسیار بلند که پله های زیادی داشت و سید انبیاء (ص) بر بالای آن نشسته و امیرالمومنین (ع) بر پله اول آن ایستاده و مشغول است به رسیدن حساب خلاق ، و آنها در پیش روی آنحضرت صف کشیده.چون نوبت حساب به من رسید مرا مخاطب کرد و به نحو سرزنش و توبیخ فرمود : چرا ذلت فرزندم حسین را خواندی و او را به مذلت و خواری نسبت دادی ؟ پس در جواب متحیر شدم و جز انکار چاره ای ندیدم ، پس منکر شدم که نخواندم ، پس دیدم دردی به بازویم رسید گویا میخ آهنی در آن فرو رفته ، ملتفت شدم به طرف خود مردی را دیدم که در دستش طوماری است ، آنرا به من داد ، گشودم دیدم صورت مجالس من در آن بود و در هر جا هر وقت هر چه خوانده بودم در آن ثبت شده بود ، و از آن جمله همان فقره که از من سوال کردند. پس حیله ای دیگر به خاطرم آمد ، گفتم : مجلسی - رحمة الله - آن را در جلد دهم (( بحارالانوار )) ذکر کرده.پس به یکی از خدام حاضرین فرمود : برو از مجلسی آن کتاب را بگیر ، پس ملتفت شدم دیدم از طرف راست منبر صفوف بسیاری است که اول آن جنب منبر و آخر آن خدای داند که به کجا منتهی میشود ، و هر عالمی مولفاتش در پیش رویش گذاشته ، شخص اول در صف اول مرحوم مجلسی است.چون رسول حضرت پیغام را به او رساند ، در میان کتب آن کتاب را برداشت به او داد ، گرفت آورد ، اشاره فرمود به من دهد ، گرفتم و در بحر تحیر فرو رفتم ، زیرا که غرض از آن حیله و افتراء خلاصی از آن مهلکه بود. پس پاره ای اوراق آنرا بیهوده به هم زدم ، در آن حال حیله ای دیگر به خاطر آمد ، پس گفتم : آنرا در مقتل حاجی ملا صالح بَرَغانی دیدم.باز به خادمی فرمود : برو به او بگو کتاب را بیاورد. و رفت و گفت، در صف ششم یا هفتم شخص ششم یا هفتم حاجی مذکور بود ، کتاب را خود برداشت و آورد.پس امر فرمود آن فقره را در آن کتاب پیدا کنم.دوباره خوف برگشت و مضطرب شدم و راه چاره از هر طرف بسته شد ، بیهوده مشغول برگرداندن اوراق بودم با قلب هراسان. تا آنکه می گوید چون از خواب بیدار شد جماعتی از اهل صنف خود را جمع کرد و آنچه در خواب دیده بود نقل نمود و گفت : اما من پس در خود قوه اقامه شروط روضه خوانی را نمی بینم ، آن را ترک می کنم و هرکه مرا تصدیق میکند سزاوار است که او نیز دست از آن بکشد . با آنکه سالیانه مبالغ خطیری از این راه به او می رسید از آن چشم پوشیده و دست از روضه خوانی کشید. دارالسلام نوری جلد 2 صفحه 234 الی 236 ، لولو و مرجان صفحه 172

شخصی در شهر کرمانشاه خدمت عالم کامل ، جامع فرید ، آقا محمد علی ( فرزند علامه آقا محمد باقر وحید بهبهانی ) صاحب (( مقامع )) و غیره - قدس الله روحه - رسید و عرض کرد : در خواب می بینم به دندان خود گوشت بدن مبارک حضرت سیدالشهداء (ع) را می َکَنَم. آقا ( محمد علی ) او را نمی شناخت ، سر به زیر انداخت و متفکر شد ، پس به او فرمود : شاید روضه خوانی میکنی ؟ عرض کرد : بلی ، فرمود : یا ترک کن ( روضه خوانی را ) و یا از کتب معتبره نقل کن ( از کتب معتبره نقل کن و روضه بخوان ). لولو و مرجان صفحه 162 ، دارالسلام نوری جلد 2