تاریخ نگارش : نهم آذر 1390
مباهله درقرآن
فاطمه نصیری خلیلی
تفسیر: مباهله با مسیحیان نجران
1- دعوت به مباهله یک دلیل روشن بر حقانیت پیامبر اسلام ص
2-" مباهله" سند زندهاى براى عظمت اهل بیت ع
3- پاسخ به یک سؤال
4- نوههاى دخترى فرزندان ما هستند.
5- آیا مباهله یک حکم عمومى است؟
کلید واژه : آلعمران61، مباهله، پنجتن، نمایندگان نجران،روز مباهله
ناشر : منبع: فروغ ابدیت ، جعفر سبحانی ، ج2.
[سوره آل عمران (3): آیه 61]
فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ (61)
ترجمه:
61- هر گاه بعد از علم و دانشى که (در باره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانى با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو:" بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود، آن گاه مباهله کنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
شان نزول:
گفته اند که این آیه و آیات قبل از آن در باره هیات نجرانى مرکب از عاقب و سید و گروهى که با آنها بودند نازل شده است، آنها خدمت پیامبر ص رسیدند و عرض کردند: آیا هرگز دیدهاى فرزندى بدون پدر متولد شود، در این هنگام آیه" إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللَّهِ ..." نازل شد و هنگامى که پیامبر ص آنها را به مباهله دعوت کرد. آنها تا فرداى آن روز از حضرتش مهلت خواستند و پس از مراجعه، به شخصیتهاى نجران، اسقف (روحانى بزرگشان) به آنها گفت:" شما فردا به محمد ص نگاه کنید، اگر با فرزندان و خانوادهاش براى مباهله آمد، از مباهله با او بترسید، و اگر با یارانش آمد با او مباهله کنید، زیرا چیزى در بساط ندارد، فردا که شد پیامبر ص آمد در حالى که دست على بن ابى طالب ع را گرفته بود و حسن و حسین ع در پیش روى او راه مىرفتند و فاطمه ع پشت سرش بود، نصارى نیز بیرون آمدند در حالى که اسقف آنها پیشاپیششان بود هنگامى که نگاه کرد، پیامبر ص با آن چند نفر آمدند، در باره آنها سؤال کرد به او گفتند: این پسر عمو و داماد او و محبوبترین خلق خدا نزد او است و این دو پسر، فرزندان دختر او از على ع هستند و آن بانوى جوان دخترش فاطمه ع است که عزیزترین مردم نزد او، و نزدیکترین افراد به قلب او است ...
سید به اسقف گفت:" براى مباهله قدم پیش گذار".
گفت: نه، من مردى را مىبینم که نسبت به مباهله با کمال جرأت اقدام مىکند و من مىترسم راستگو باشد، و اگر راستگو باشد، به خدا یک سال بر ما نمىگذرد در حالى که در تمام دنیا یک نصرانى که آب بنوشد وجود نداشته باشد.
اسقف به پیامبر اسلام ص عرض کرد:" اى ابو القاسم! ما با تو مباهله نمىکنیم بلکه مصالحه مىکنیم، با ما مصالحه کن، پیامبر ص با آنها مصالحه کرد که دو هزار حله (یک قواره پارچه خوب لباس) که حد اقل قیمت هر حلهاى چهل درهم باشد، و عاریت دادن سى دست زره، و سى شاخه نیزه، و سى رأس اسب، در صورتى که در سرزمین یمن، توطئهاى براى مسلمانان رخ دهد، و پیامبر ص ضامن این عاریتها خواهد بود، تا آن را بازگرداند و عهد نامهاى در این زمینه نوشته شد.
و در روایتى آمده است اسقف مسیحیان به آنها گفت:" من صورتهایى را مىبینم که اگر از خداوند تقاضا کنند کوهها را از جا برکند چنین خواهد کرد هرگز با آنها مباهله نکنید که هلاک خواهید شد، و یک نصرانى تا روز قیامت بر صفحه زمین نخواهد ماند « مجمع البیان، با کمى تلخیص- این شان نزول با تفاوتهاى مختصرى در تفاسیر دیگر مانند ابو الفتوح رازى، و تفسیر کبیر و غیر آن نیز آمده است، و فخر رازى ادعا مىکند این روایت در میان علماى تفسیر و حدیث، مورد اتفاق است. ».
تفسیر: مباهله با مسیحیان نجران
این آیه به دنبال آیات قبل و استدلالى که در آنها بر نفى خدا بودن مسیح ع شده بود، به پیامبر ص دستور مىدهد:" هر گاه بعد از علم و دانش که (در باره مسیح) براى تو آمده (باز) کسانى با تو در آن به محاجه و ستیز برخاستند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت مىکنیم و شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت مىنماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود (کسانى که به منزله جان هستند) دعوت مىکنیم، شما هم از نفوس خود دعوت کنید، سپس مباهله مىکنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار مىدهیم" (فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ).
ناگفته پیدا است منظور از" مباهله" این نیست که این افراد جمع شوند و نفرین کنند و سپس پراکنده شوند زیرا چنین عملى به تنهایى هیچ فایدهاى ندارد، بلکه منظور این است که این نفرین مؤثر گردد، و با آشکار شدن اثر آن، دروغگویان به عذاب گرفتار شوند و شناخته گردند.
به تعبیر دیگر، گرچه در این آیه به تاثیر و نتیجه مباهله تصریح نشده اما از آنجا که این کار به عنوان آخرین" حربه"، بعد از اثر نکردن" منطق و استدلال"، مورد استفاده قرار گرفته دلیل بر این است که منظور ظاهر شدن اثر خارجى این نفرین است نه تنها یک نفرین ساده.
نکتهها:
1- دعوت به مباهله یک دلیل روشن بر حقانیت پیامبر اسلام ص
در آیه فوق خداوند به پیامبر خود دستور مىدهد که هر گاه پس از استدلالات روشن پیشین کسى در باره عیسى با تو گفتگو کند، و به جدال برخیزد، به او پیشنهاد" مباهله" کن که فرزندان و زنان خود را بیاورد و تو هم فرزندان و زنان خود را دعوت کن و دعا کنید تا خداوند دروغگو را رسوا سازد.
مسئله" مباهله" به شکل فوق شاید تا آن زمان در بین عرب سابقه نداشت و راهى بود که صد در صد حکایت از ایمان و صدق دعوت پیامبر ص مىکرد.
چگونه ممکن است کسى که به تمام معنى به ارتباط خویش با پروردگار ایمان نداشته باشد وارد چنین میدانى گردد؟ و از مخالفان خود دعوت کند بیایید با هم به درگاه خدا برویم و از او بخواهیم تا دروغگو را رسوا سازد، و شما به سرعت نتیجه آن را خواهید دید که چگونه خداوند دروغگویان را مجازات مىکند، مسلما ورود در چنین میدانى بسیار خطرناک است زیرا اگر دعاى او به اجابت نرسد و اثرى از مجازات مخالفان آشکار نشود نتیجهاى جز رسوایى دعوت کننده نخواهد داشت، چگونه ممکن است آدم عاقل و فهمیدهاى بدون اطمینان به نتیجه، در چنین مرحلهاى گام بگذارد؟ از اینجا است که گفتهاند دعوت پیامبر ص به مباهله، یکى از نشانههاى صدق دعوت و ایمان قاطع او است، قطع نظر از نتایجى که بعدا از مباهله به دست آمد.
در روایات اسلامى وارد شده هنگامى که پاى مباهله به میان آمد نمایندگان مسیحیان نجران از پیامبر مهلت خواستند تا در این باره بیندیشند، و با بزرگان خود به شور بنشینند، نتیجه مشاوره آنها که از یک نکته روانشناسى سرچشمه مىگرفت این بود که به نفرات خود دستور دادند اگر مشاهده کردید محمد با سر و صدا و جمعیت و جار و جنجال به مباهله آمد با او مباهله کنید و نترسید، زیرا حقیقتى در کار او نیست که متوسل به جار و جنجال شده است، و اگر با نفرات بسیار محدودى از خاصان نزدیک و فرزندان خردسالش به میعادگاه آمد بدانید که او پیامبر خداست و از مباهله با او به پرهیزید که خطرناک است! آنها طبق قرار قبلى به میعادگاه رفتند ناگاه دیدند که پیامبر فرزندانش حسن و حسین ع را در پیش رو دارد، و على ع و فاطمه ع همراه او هستند و به آنها سفارش مىکند هر گاه من دعا کردم شما" آمین" بگویید، مسیحیان هنگامى که این صحنه را مشاهده کردند سخت به وحشت افتادند، و از اقدام به مباهله خوددارى کرده، حاضر به" مصالحه" شدند و به شرایط" ذمه" و پرداختن مالیات (جزیه) تن در دادند.
2-" مباهله" سند زندهاى براى عظمت اهل بیت ع
غالب مفسران و محدثان شیعه و اهل تسنن تصریح کردهاند که آیه مباهله در حق اهل بیت پیامبر ص نازل شده است و پیامبر تنها کسانى را که همراه خود به میعادگاه برد فرزندانش حسن و حسین ع و دخترش فاطمه ع و على ع بودند، بنا بر این منظور از" ابناءنا" در آیه منحصرا" حسن و حسین" ع هستند، همانطور که منظور از" نساءنا" فاطمه ع، و منظور از" انفسنا" تنها على ع بوده است و احادیث فراوانى در این زمینه نقل شده است.
ولى بعضى از مفسران اهل تسنن که کاملا در اقلیت هستند کوشیدهاند که ورود احادیث را در این زمینه انکار کنند، مثلا نویسنده تفسیر" المنار" در ذیل آیه مىگوید:" این روایات همگى از طرق شیعه است، و هدف آنها مشخص است، و آنها چنان در نشر و ترویج این احادیث کوشیدهاند که موضوع را، حتى بر بسیارى از دانشمندان اهل تسنن مشتبه ساختهاند"!!
اما مراجعه به منابع اصیل اهل تسنن نشان مىدهد که على رغم پندارهاى تعصبآلود نویسنده" المنار" بسیارى از طرق این احادیث به" شیعه و کتب شیعه" هرگز منتهى نمىشود، و اگر بنا باشد ورود این احادیث را از طرق اهل تسنن انکار کنیم سایر احادیث آنها و کتبشان نیز از درجه اعتبار خواهد افتاد.
براى روشن شدن این حقیقت قسمتى از روایات آنان را در این باب با ذکر مدارک در اینجا مىآوریم:
" قاضى نور اللَّه شوشترى" در جلد سوم از کتاب نفیس" احقاق الحق" طبع جدید صفحه 46 چنین مىگوید:
" مفسران در این مسئله اتفاق نظر دارند که" ابناءنا" در آیه فوق اشاره به حسن و حسین ع و" نساءنا" اشاره به فاطمه ع و" انفسنا" اشاره به على ع است.
سپس (در پاورقى کتاب مزبور) در حدود شصت نفر از" بزرگان اهل سنت" ذکر شدهاند که تصریح نمودهاند آیه مباهله در باره اهل بیت ع نازل شده است و نام آنها و مشخصات کتب آنها را از صفحه 46 تا 76 مشروحا آورده است.
از جمله شخصیتهاى سرشناسى که این مطلب از آنها نقل شده افراد زیر هستند:
1-" مسلم بن حجاج نیشابورى" صاحب" صحیح" معروف که از کتب ششگانه مورد اعتماد اهل سنت است در جلد 7 صفحه 120 (چاپ محمد على صبیح- مصر).
2-" احمد بن حنبل" در کتاب" مسند" جلد 1 صفحه 185 (چاپ مصر).
3-" طبرى" در تفسیر معروفش در ذیل همین آیه جلد سوم صفحه 192 (چاپ میمنیه- مصر).
4-" حاکم" در کتاب" مستدرک" جلد سوم صفحه 150 (چاپ حیدر آباد دکن). تفسیر نمونه، ج2، ص: 584
5-" حافظ ابو نعیم اصفهانى" در کتاب" دلائل النبوة" صفحه 297 (چاپ حیدر آباد).
6-" واحدى نیشابورى" در کتاب" اسباب النزول" صفحه 74 (چاپ الهندیة مصر).
7-" فخر رازى" در تفسیر معروفش جلد 8 صفحه 85 (چاپ البهیه مصر).
8-" ابن اثیر" در کتاب" جامع الاصول" جلد 9 صفحه 470 (طبع السنة المحمدیة- مصر).
9-" ابن جوزى" در" تذکرة الخواص" صفحه 17 (چاپ نجف).
10-" قاضى بیضاوى" در تفسیرش جلد 2 صفحه 22 (چاپ مصطفى محمد مصر).
11-" آلوسى" در تفسیر" روح المعانى" جلد سوم صفحه 167 (چاپ منیریه مصر).
12-" طنطاوى" مفسر معروف در تفسیر" الجواهر" جلد دوم صفحه 120 (چاپ مصطفى البابى الحلبى- مصر).
13-" زمخشرى" در تفسیر" کشاف" جلد 1 صفحه 193 (چاپ مصطفى محمد- مصر).
14-" حافظ احمد بن حجر عسقلانى" در کتاب" الاصابة" جلد 2 صفحه 503 (چاپ مصطفى محمد- مصر).
15-" ابن صباغ" در کتاب" الفصول المهمة" صفحه 108 (چاپ نجف).
16- علامه" قرطبى" در تفسیر" الجامع لاحکام القرآن" جلد 3 صفحه 104 (چاپ مصر سال 1936).
در کتاب" غایة المرام" از صحیح مسلم در باب" فضائل على بن ابى طالب" نقل شده که: روزى" معاویه" به" سعد بن ابى وقاص" گفت: چرا ابو تراب (على ع) را سب و دشنام نمىگویى؟! گفت:" از آن وقت که به یاد سه چیز که پیامبر ص در باره على ع فرمود افتادم از این کار صرف نظر کردم ... (یکى از آنها این بود که) هنگامى که آیه مباهله نازل گردید پیغمبر ص تنها از فاطمه و حسن و حسین و على ع دعوت کرد و سپس فرمود: اللهم هؤلاء اهلى:" خدایا! اینها خاصان نزدیک مناند".
نویسنده تفسیر" کشاف" که از بزرگان اهل تسنن است در ذیل آیه مىگوید:
" این آیه قوىترین دلیلى است که فضیلت اهل کساء را ثابت مىکند".
مفسران و محدثان و مورخان شیعه نیز عموما در نزول این آیه در باره اهل بیت ع اتفاق نظر دارند، در تفسیر" نور الثقلین" روایات فراوانى در این زمینه نقل شده است.
از جمله به نقل از کتاب" عیون اخبار الرضا" در باره مجلس بحثى که مامون در دربار خود تشکیل داده بود، این چنین مىنویسد: امام على بن موسى الرضا ع فرمود:" خداوند پاکان بندگان خود را در آیه مباهله مشخص ساخته است و به پیامبرش چنین دستور داده: فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا ... و به دنبال نزول این آیه، پیامبر،" على" و" فاطمه" و" حسن" و" حسین" ع را با خود به مباهله برد ... این مزیتى است که هیچ کس در آن بر اهل بیت ع پیشى نگرفته، و فضیلتى است که هیچ انسانى به آن نرسیده، و شرفى است که قبل از آن هیچ کس از آن برخوردار نبوده است" «نور الثقلین، جلد 1 صفحه 349- تفسیر برهان، جلد 1 صفحه 289- تفسیر عیاشى، جلد 1 صفحه 177- بحار الانوار، جلد 20 چاپ جدید صفحه 52 و جلد 6 صفحه 652.».
3- پاسخ به یک سؤال
در اینجا سؤال معروفى است که فخر رازى و بعضى دیگر در باره نزول آیه در حق اهل بیت ع ذکر کردهاند که چگونه ممکن است منظور از" ابناءنا" (فرزندان ما) حسن و حسین ع باشد، در حالى که" ابناء" جمع است و جمع بر دو نفر گفته نمىشود، و چگونه ممکن است" نسائنا" که معنى جمع دارد تنها بر بانوى اسلام فاطمه ع اطلاق گردد؟ و اگر منظور از" انفسنا" تنها على ع است چرا به صیغه جمع آمده است؟! پاسخ:
اولا- همانطور که قبلا به طور مشروح ذکر شد اجماع علماى اسلام و احادیث فراوانى که در بسیارى از منابع معروف و معتبر اسلامى اعم از شیعه و سنى در زمینه ورود این آیه در مورد اهل بیت ع به ما رسیده است و در آنها تصریح شده پیغمبر ص غیر از على ع و فاطمه ع و حسن و حسین ع کسى را به مباهله نیاورد، قرینه آشکارى براى تفسیر آیه خواهد بود، زیرا مىدانیم از جمله قرائنى که آیات قرآن را تفسیر مىکند سنت و شان نزول قطعى است.
بنا بر این، ایراد مزبور تنها متوجه شیعه نمىشود. بلکه همه دانشمندان اسلام باید به آن پاسخ گویند.
ثانیا- اطلاق" صیغه جمع" بر" مفرد" یا بر" تثنیه" تازگى ندارد، و در قرآن و غیر قرآن از ادبیات عرب و حتى غیر عرب این معنى بسیار است.
توضیح اینکه: بسیار مىشود که به هنگام بیان یک قانون، یا تنظیم یک عهدنامه، حکم به صورت کلى و به صیغه جمع آورده مىشود، و مثلا در عهدنامه چنین مىنویسند که: مسئول اجراى آن امضاء کنندگان عهدنامه و فرزندان آنها هستند، در حالى که ممکن است یکى از دو طرف تنها یک یا دو فرزند داشته باشد، این موضوع هیچگونه منافاتى با تنظیم قانون یا عهدنامه به صورت" جمع" ندارد.
خلاصه اینکه: ما دو مرحله داریم" مرحله قرارداد" و" مرحله اجرا" در مرحله قرارداد، گاهى الفاظ به صورت جمع ذکر مىشود تا بر همه مصادیق تطبیق کند، ولى در مرحله اجرا ممکن است مصداق، منحصر به یک فرد باشد، و این انحصار در مصداق منافات با کلى بودن مسئله ندارد.
به عبارت دیگر پیغمبر اکرم ص موظف بود طبق قراردادى که با نصاراى نجران بست همه فرزندان و زنان خاص خاندانش و تمام کسانى را که به منزله جان او بودند همراه خود به مباهله ببرد، ولى اینها مصداقى جز دو فرزند و یک زن و یک مرد نداشت (دقت کنید).
اضافه بر این در آیات قرآن موارد متعددى داریم که عبارت به صورت صیغه جمع آمده اما مصداق آن به جهتى از جهات منحصر به یک فرد بوده است: مثلا در همین سوره آیه 173 مىخوانیم: الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ:" کسانى که مردم به آنها گفتند دشمنان (براى حمله به شما) اجتماع کردهاند از آنها بترسید".
در این آیه منظور از" الناس" (مردم) طبق تصریح جمعى از مفسران نعیم بن مسعود است که از" ابو سفیان" اموالى گرفته بود تا مسلمانان را از قدرت مشرکان بترساند! و همچنین در آیه 181 مىخوانیم: لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیاءُ:" خداوند گفتار کسانى را که مىگفتند: خدا فقیر است و ما بىنیازیم (و لذا از ما مطالبه زکات کرده است!) شنید".
منظور از" الذین" در آیه طبق تصریح جمعى از مفسران" حى بن اخطب" یا" فنحاص" است.
گاهى اطلاق کلمه جمع بر مفرد به عنوان بزرگداشت نیز دیده مىشود، همان طور که در باره ابراهیم مىخوانیم: إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ:" ابراهیم امتى بود تفسیر نمونه، ج2، ص: 588
خاضع در پیشگاه خدا" « سوره نحل، آیه 120. » در اینجا کلمه" امت" که اسم جمع است بر فرد اطلاق شده است.
4- نوههاى دخترى فرزندان ما هستند.
ضمنا از آیه مباهله استفاده مىشود که به فرزندان دختر نیز حقیقتا" ابن" گفته مىشود بر خلاف آنچه در جاهلیت مرسوم بود که تنها فرزندان پسر را فرزند خود مىدانستند، و مىگفتند:
بنونا بنو ابنائنا و بناتنا بنوهن ابناء الرجال الأباعد
یعنى، فرزندان ما تنها پسرزادههاى ما هستند اما دخترزادههاى ما- فرزندان مردم بیگانه محسوب مىشوند نه فرزندان ما! این طرز تفکر مولود همان سنت غلطى بود که در جاهلیت عرب دختران و زنان را عضو اصلى جامعه انسانى نمىدانستند و آنها را در حکم ظروفى براى نگاهدارى پسران مىپنداشتند! چنان که شاعر آنها مىگوید:
و انما امهات الناس اوعیة مستودعات و للانساب اباء:
" مادران مردم، حکم ظروفى براى پرورش آنها دارند- و براى نسب تنها پدران شناخته مىشوند"! ولى اسلام این طرز تفکر را به شدت در هم کوبید و احکام فرزند را بر فرزندان پسرى و دخترى یکسان جارى ساخت.
در سوره انعام آیه 84- 85 در باره فرزندان ابراهیم مىخوانیم:
وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیى وَ عِیسى وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ
" از فرزندان (ابراهیم)، داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون بودند و این چنین نیکوکاران را پاداش مىدهیم و نیز زکریا و یحیى و عیسى و الیاس که همه از صالحان بودند".
در این آیه حضرت مسیح از فرزندان ابراهیم شمرده شده در حالى که فرزند دخترى بود و اصولا پدرى نداشت.
در روایاتى که از طرق شیعه و سنى در باره امام حسن و امام حسین ع وارد شده اطلاق کلمه" ابن رسول اللَّه" (فرزند پیغمبر) کرارا دیده مىشود.
در آیات مربوط به زنانى که ازدواج با آنها حرام است مىخوانیم: وَ حَلائِلُ أَبْنائِکُمُ (یعنى همسران پسران شما) «سوره نساء آیه 23.» در میان فقهاى اسلام این مسئله مسلم است که همسران پسرها و نوهها، چه دخترى باشند و چه پسرى بر شخص حرام است و مشمول آیه فوق مىباشند.
5- آیا مباهله یک حکم عمومى است؟
شکى نیست که آیه فوق یک دستور کلى براى دعوت به مباهله به مسلمانان نمىدهد بلکه روى سخن در آن تنها به پیامبر اسلام ص است، ولى این موضوع مانع از آن نخواهد بود که مباهله در برابر مخالفان یک حکم عمومى باشد و افراد با ایمان که از تقوا و خدا پرستى کامل برخوردارند به هنگامى که استدلالات آنها در برابر دشمنان بر اثر لجاجت به جایى نرسد از آنها دعوت به مباهله کنند.
از روایاتى که در منابع اسلامى نقل شده نیز عمومیت این حکم استفاده مىشود: در تفسیر نور الثقلین جلد 1 صفحه 351 حدیثى از امام صادق ع نقل شده که فرمود:
" اگر سخنان حق شما را مخالفان نپذیرفتند آنها را به مباهله دعوت کنید".
راوى مىگوید: سؤال کردم چگونه مباهله کنم؟
فرمود:" خود را سه روز اصلاح اخلاقى کن" و گمان مىکنم که فرمود: روزه بگیر و غسل کن، و با کسى که مىخواهى مباهله کنى به صحرا برو، سپس انگشتان دست راستت را در انگشتان راست او بیفکن و از خودت آغاز کن و بگو: خداوندا! تو پروردگار آسمانهاى هفتگانه و زمینهاى هفتگانهاى و آگاه از اسرار نهان هستى، و رحمان و رحیمى، اگر مخالف من حقى را انکار کرده و ادعاى باطلى دارد بلائى از آسمان بر او بفرست، و او را به عذاب دردناکى مبتلا ساز! و بعد بار دیگر این دعا را تکرار کن و بگو: اگر این شخص حق را انکار کرده و ادعاى باطلى مىکند بلائى از آسمان بر او بفرست و او را به عذابى مبتلا کن! سپس فرمود:" چیزى نخواهد گذشت که نتیجه این دعا آشکار خواهد شد، به خدا سوگند که هرگز نیافتم کسى را که حاضر باشد این چنین با من مباهله کند".
ضمنا از این آیه معلوم مىشود که بر خلاف حملات بىرویه افرادى که مىگویند" اسلام عملا آیین مردان است و زنان در آن به حساب نیامدهاند" زنان در مواقع حساس به سهم خود در پیشبرد اهداف اسلامى همراه مردان در برابر دشمن مىایستادهاند، صفحات درخشان زندگى فاطمه بانوى اسلام ع و دخترش زینب کبرى ع و زنان دیگرى که در تاریخ اسلام، گام بر جاى گامهاى آنها نهادهاند، گواه این حقیقت است.
( تفسیر نمونه، ج2، ص: 578 )
**************************************************
روز مباهله
بخش با صفای « نجران » ، با هفتاد دهکده تابع خود ، در نقطه مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است . در آغاز طلوع اسلام ، این نقطه تنها منطقه مسیحی نشین حجاز بود که به دلایلی از بت پرستی دست کشیده ، و به آئین مسیح گرویده بودند.
پیامبر اسلام به موازات مکاتبه با سران دول و مراکز مذهبی جهان ، نامه ای به اسقف نجران ، نوشت و طی آن نامه، ساکنان نجران را به آئین اسلام دعوت نمود. اینک فرازی از نامه آن حضرت: « به نام خدای ابراهیم ، اسحاق و یعقوب. ( این نامه ای است) از محمد پیامبر خدا به اسقف نجران : خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش می کنم ، و شما را از پرستش « بندگان» ، به پرستش « خدا» دعوت می نمایم . شما را دعوت می کنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند وارد آئید ، اگر دعوت مرا نپذیرفتید ( لااقل ) باید به حکومت اسلامی مالیات (جزیه) بپردازید ( که در برابر این مبلغ کم ، از جان و مال شما دفاع می کند) و در غیر این صورت به شما اعلام خطر می شود. »
نمایندگان پیامبر که حامل نامه بودند ، وارد نجران شده و نامه پیامبر را به اسقف مسیحیان نجران دادند. وی نامه را با دقت خواند و برای تصمیم ، شورایی مرکب از شخصیتهای بارز مذهبی و غیر مذهبی تشکیل داد. شورا نظر داد که گروهی به عنوان « هیئت نمایندگی نجران » به مدینه بروند ، تا از نزدیک با پیامبر صلی الله علیه و آله دیدار کرده ، دلائل نبوت ایشان را مورد بررسی قرار دهند . بدین ترتیب ، شصت تن از ارزنده ترین و داناترین مردم نجران انتخاب گردیدند ، که در رأس آنان سه تن از پیشوایان مذهبی قرار داشت:
1- (ابو حارثة بن علقمه) ، اسقف اعظم نجران که نماینده رسمی کلیساهای روم در حجاز بود.
2- ( عبدالمسیح ) ، رئیس هیئت نمایندگی که به عقل ، تدبیر و کاردانی شهرت داشت.
3- ( اَیهَم ) ، که فردی کهنسال و یکی از شخصیتهای محترم ملت نجران به شمار می رفت.
مذاکره نمایندگان نجران
بالاخره نمایندگان نجران ، به دیدار پیامبر اکرم (ص) آمده و به مذاکره پرداختند ، در این مطلب ، گوشه ای از مذاکرات آنها می پردازیم :
پیامبر (ص) ، من شما را به آئین توحید ، پرستش خدای یگانه و تسلیم در برابر اوامر او دعوت می کنم . سپس آیاتی چند از قرآن برای آنان تلاوت نمود.
نمایندگان نجران: اگر منظور از اسلام ، ایمان به خدای یگانه جهان است ، ما قبلاً به او ایمان آورده و به احکام وی عمل می نمائیم.
پیامبر اکرم : اسلام علائمی دارد و برخی از اعمال شما ، حاکی است که به اسلام واقعی نگرویده اید . چگونه می گوئید که خدای یگانه را پرستش می کنید ، حال آنکه شما صلیب را می پرستید ، از خوردن گوشت خوک پرهیز نمی کنید و برای خدا فرزند قائلید؟
نمایندگان نجران : ما او را (مسیح) خدا می دانیم زیرا او مردگان را زنده کرد بیماران را شفا بخشید ، و از گِل پرنده ای ساخت و آن را به پرواز درآورد ، و تمام این اعمال حاکی است که او خدا است.
پیامبر اکرم: نه ! او بنده خدا و مخلوق او است ، که خدا او را در رحم مریم قرار داد و این قدرت و توانایی را خدا به او داده است.
یکی از نمایندگان نجران: آری او فرزند خدا است زیرا مادر او مریم ، بدون اینکه با کسی ازدواج کند ، او را به دنیا آورده است . پس پدر او خدای جهان می باشد.
در این هنگام ، فرشته وحی نازل گردید و به پیامبر گفت که به آنان بگوید : « وضع حضرت عیسی از این نظر مانند حضرت آدم است که او را با قدرت بی پایان خود ، بدون اینکه دارای پدر و مادری باشد از خاک آفرید. » ( آل عمران /59 )
نمایندگان نجران : گفت و گوهای شما ما را قانع نمی کند. راه این است که در وقت معینی با یکدیگر مباهله نمائیم ، و بر دروغگو نفرین بفرستیم ، و از خدا بخواهیم دروغگو را هلاک و نابود کند.
در این هنگام ، حضرت جبرائیل نازل گردید ، آیه مباهله را آورد و پیامبر را مأمور ساخت تا با کسانی که با او مجادله می کنند و حق را نمی پذیرند به مباهله برخیزد:
« فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم فقـُل تعالوا نَدعُ ابنائنا وَ ابنائکُم وَ نِسائنا و نِسائکُم وَ انفُسَنا وَ انفُسَـکُم ثُمَّ نبتـَهـِل فـَنَجعل لعنة الله علی الکاذبین.» ( آل عمران /61)
طرفین به فیصله دادن مسئله از طریق مباهله آماده شدند و قرار بر این شد که فردای آن روز برای اثبات حقانیت خود مباهله نمایند.
پیامبر اکرم به مباهله می رود
وقت مباهله فرا رسید . قبلاً پیامبر و هیئت نمایندگی « نجران» ، توافق کرده بودند که مراسم مباهله در نقطه ای خارج از شهر مدینه، در دامنه صحرا انجام بگیرد. پیامبر از میان مسلمانان و بستگان خود ، فقط چهار نفر را برگزید که در این حادثه تاریخی شرکت نمایند. این چهار تن ، جز علی بن ابی طالب (ع) ، فاطمه دختر پیامبر (س) و حسن و حسین علیهما السلام نبودند ، زیرا در میان تمام مسلمانان نفوسی پاک تر ، و ایمانی استوارتر از ایمان این چهار تن ، وجود نداشت.
پیامبر (ص) ، فاصله منزل و نقطه ای را که قرار بود در آنجا مراسم مباهله انجام گیرد ، با وضعی خاص طی نمود. او در حالی رهسپار محل قرار شد که حضرت حسین (ع) را در آغوش و دست حضرت حسن (ع) را در دست داشت ، فاطمه (س) به دنبال آن حضرت و علی بن ابی طالب (ع) پشت سر وی حرکت می کردند ؛ پیامبر (ص) این چنین گام به میدان مباهله نهاد ، او پیش از ورود به میدان « مباهله» ، به همراهان خود گفت: من هر وقت که دعا کردم ، شما دعای مرا با گفتن آمّین بدرقه کنید.
سران هیئت نمایندگی نجران ، پیش از آنکه با پیامبر (ص) روبرو شوند به یکدیگر می گفتند: هرگاه دیدید که « محمد» ، افسران و سربازان خود را به میدان مباهله آورد ، و شکوه مادی و قدرت ظاهری خود را نشان ما داد در این صورت ، وی فردی غیر صادق است و اعتمادی به نبوت خود ندارد. ولی اگر با فرزندان و جگر گوشه های خود به « مباهله » بیاید و با وضعی وارسته از هر نوع جلال و جبروت مادی ، رو به درگاه الهی گذارد ؛ پیداست که پیامبری راستگو است و به قدری به خود ایمان و اعتقاد دارد که نه تنها حاضر است خود را در معرض نابودی قرار دهد ، بلکه با جرأت هر چه تمامتر ، حاضر است عزیزترین و گرامی ترین افراد نزد خود را ، در معرض فنا و نابودی قرار دهد.
سران هیئت نمایندگی در این گفتگو بودند که ناگهان ، چهره نورانی پیامبر اکرم (ص) با چهار تن دیگر نمایان گردید.
همگی با بهت و حیرت به چهره یکدیگر نگاه کردند ، و از اینکه او فرزندان معصوم و بی گناه ، و یگانه دختر و یادگار خود را به صحنه مباهله آورده ؛ انگشت تعجب به دندان گرفتند. آنان دریافتند که پیامبر ، به دعوت و دعای خود اعتقاد راسخ دارد والّا یک فرد مردد ، عزیزان خود را در معرض بلای آسمانی و عذاب الهی قرار نمی دهد.
اسقف نجران گفت: من چهره هائی را می بینم که هر گاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگترین کوهها را از جای بکند ، فوراً کنده می شود. بنابراین ، هرگز صحیح نیست ما با این افراد ِ با فضیلت ، مباهله نمائیم ؛ زیرا بعید نیست که همه ما نابود شویم ، و ممکن است دامنه عذاب گسترش پیدا کند ، همه مسیحیان جهان را بگیرد و در روی زمین حتی یک مسیحی باقی نماند.
انصراف هیئت نمایندگی از مباهله
هیئت نمایندگی با دیدن وضع یاد شده ، وارد شور شدند و به اتفاق آراء تصویب کردند که هرگز وارد مباهله نشوند ، آنان حاضر شدند که هر سال مبلغی به عنوان «جزیه» ( مالیات سالانه ) بپردازند و در برابر آن ، حکومت اسلامی از جان و مال آنان دفاع کند. پیامبر اکرم (ص) رضایت خود را اعلام کرد و قرار شد آنها هر سال در ازای پرداخت مبلغی جزئی ، از مزایای حکومت اسلامی برخوردار گردند.
سپس پیامبر اکرم (ص) فرمود: عذاب ، سایه شوم خود را بر سر نمایندگان مردم نجران گسترده بود و اگر از درِ ملاعنه و مباهله وارد می شدند ، صورت انسانی خود را از دست داده ، در آتشی که در بیابان برافروخته می شد ، می سوختند و دامنه عذاب به سرزمین« نجران» نیز کشیده می شد.