تاریخ نگارش : ششم اسفند 1389
پاداشهایی نا گفته برای مومنان
masoud mosala
پاداشهایی نا گفته برای مومنان
کلید واژه : پاداشهایی نا گفته برای مومنان
ناشر : http://www.cloob.com/club/article/show/clubname/Mardankhoda/articleid/2015367
رحمت خدا

در قرآن به مؤمنان پاداش های عظیمی چه در دنیا و چه برای آخرت وعده داده شده است ، اما نکته ای که جالب است در سوره سجده ، آیه 17 خداوند بیان می کند که پاداش مؤمنان راستین بر هیچ کس معلوم نیست وتا روز قیامت نیز معلوم نخواهد بود .

در آیه 17 سوره مبارکه سجده خداوند به بیان پاداش عظیم و مهم مؤمنان راستین که داراى نشانه‏هاى خاص در دو آیه قبل هستند پرداخته ، با تعبیر جالبى که حکایت از اهمیت فوق العاده پاداش آنان مى‏کند سخن گفته و می فرماید : « فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ ؛ هیچکس نمى‏داند چه پاداشهاى مهمى که مایه روشنى چشمها مى‏گردد براى آنها نهفته شده است ! - این پاداش فوق العاده عظیم- جزاى بر اعمالى است که انجام مى‏دادند.» (سجده 17)

تعبیر به " هیچکس نمى‏داند" و نیز تعبیر به " قُرَّةِ أَعْیُنٍ" (آنچه مایه روشنى چشمها است) بیانگر عظمت بی حساب این مواهب و پاداشها است ، و همه نفوس را شامل مى‏گردد حتى فرشتگان مقرب خدا و اولیاى پروردگار را .

تعبیر به " قرة اعین" بدون اضافه به " نفس" اشاره به این است که این نعمتهاى الهى که براى سراى آخرت به عنوان پاداش مؤمنان راستین تعیین شده چنان است که مایه روشنایى چشم همگان مى‏گردد .

" قرة" از ماده " قر" (بر وزن حر) به معنى سردى و خنکى است ، و از آنجا که معروف است اشگ شوق همواره سرد و خنک ، و اشک غم و حسرت داغ و سوزان است .

تعبیر به " قرة اعین" در لغت عرب به معنى چیزى است که مایه خنک شدن چشم انسان مى‏گردد ، یعنى اشک شوق را از دیدگانش جارى مى‏سازد و این کنایه لطیفى است از نهایت خوشحال ، ولى در فارسى این تعبیر وجود ندارد . بلکه مى‏گوئیم : مایه روشنى چشم او شد، ممکن است این تعبیر فارسى امروز از داستان " یوسف" و" یعقوب" از قرآن گرفته شده باشد که به گفته قرآن ، هنگامى که بشارت دهنده نزد یعقوب آمد و پیراهن یوسف را بر صورت او افکند چشمان نابیناى او ناگهان روشن شد ! (سوره یوسف ، آیه 96) و این تعبیر نیز کنایه از شدت سرور دارد .

در حدیث مى‏خوانیم که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) مى‏گوید :« ان اللَّه یقول اعددت لعبادى الصالحین ما لا عین رأت ، و لا اذن سمعت ، و لا خطر على قلب بشر! : خدا مى‏فرماید: من براى بندگان صالحم نعمتهایى فراهم کرده‏ام که هیچ چشمى ندیده ، و هیچ گوشى نشنیده ، و بر فکر کسى نگذشته است ! » (این حدیث را بسیارى از مفسران از جمله ؛ طبرسى در " مجمع البیان " و آلوسى در" روح المعانى " و قرطبى در تفسیرش نقل کرده‏اند . محدثان مشهور بخارى و مسلم نیز آن را در کتب خود آورده‏اند .)


مخفی نگه داشته شدن پاداش های عظیم!

در اینجا سؤالى پیش مى‏آید که مفسر بزرگ مرحوم طبرسى در" مجمع البیان" آن را مطرح کرده و آن اینکه: چرا این پاداش عظیم مخفى نگاه داشته شده است؟

سپس او سه جواب براى این سؤال ذکر مى‏کند:

1- امور مهم و بسیار پر ارزش چنان است که با الفاظ و سخن به آسانى حقیقت آن را نمى‏توان درک کرد ، و با این حال گاهى اخفا و ابهام آن نشاط انگیزتر است و از نظر فصاحت ، بلیغ تر.

2- اصولاً چیزى که مایه روشنى چشم ها است آن قدر دامنه‏اش گسترده است که علم و دانش آدمى به تمام خصوصیات آن نمى‏رسد.

3- چون این پاداش براى نماز شب که مخفى است قرار داده شده است ، متناسب این است که جزاى عمل نیز بزرگ و مخفى باشد (توجه داشته باشید که در آیه‏ قبل جمله" تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ" اشاره است به مسأله نماز شب).

در حدیثى از امام صادق (ع) مى‏خوانیم : « ما من حسنة الا و لها ثواب مبین فى القرآن ، الا صلاة اللیل ، فان اللَّه عز اسمه لم یبین ثوابها لعظم خطرها ، قال : فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ : هیچ عمل نیکى نیست مگر اینکه ثواب روشنى در قرآن براى آن بیان شده ، مگر نماز شب که خداوند بزرگ ، ثواب آن را روشن نساخته به خاطر اهمیت آن ، لذا فرموده است : هیچکس نمى‏داند چه ثوابهایى که مایه روشنایى چشمان است براى آنها نهفته شده است .» (مجمع البیان ، ذیل آیات مورد بحث.)

ولى از همه اینها گذشته به طورى که قبلا نیز اشاره کرده‏ایم عالم قیامت عالمى است فوق العاده گسترده‏تر از این جهان ، و حتى گسترده‏تر از زندگى دنیا در برابر زندگى جنین در شکم مادر، و اصولاً براى ما محبوسان در چهار دیوار دنیا ابعادش قابل درک نیست ، و براى کسى قابل تصور نمى‏باشد .
در حدیث مى‏خوانیم که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) مى‏گوید :« ان اللَّه یقول اعددت لعبادى الصالحین ما لا عین رأت ، و لا اذن سمعت ، و لا خطر على قلب بشر! : خدا مى‏فرماید: من براى بندگان صالحم نعمتهایى فراهم کرده‏ام که هیچ چشمى ندیده ، و هیچ گوشى نشنیده ، و بر فکر کسى نگذشته است!»
مؤمن و فاسق یکسان نمی باشند!
دعا

آیه بعد(18 سجده) مقایسه‏اى را که در آیات گذشته بود ، به طور صریحتر روشن مى‏سازد و می فرماید : « أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ ؛ آیا کسى که مؤمن است همانند کسى است که فاسق می باشد ؟! نه هرگز این دو برابر نیستند .»(سجده 18)

جمله به صورت استفهام انکارى مطرح شده ، استفهامى که پاسخ آن از عقل و فطرت هر انسانى مى‏جوشد که این دو هرگز برابر نیستند ، در عین حال براى تاکید ، با ذکر جمله" لا یستوون" این نابرابرى را مشخص‏تر مى‏کند .

در این آیه ،" فاسق" در مقابل" مؤمن" قرار گرفته ، و این دلیل بر آن است که فسق، مفهوم گسترده‏اى دارد که هم کفر را شامل مى‏شود ، و هم گناهان دیگر را ، چرا که این کلمه در اصل از جمله " فسقت الثمرة" (یعنى میوه از پوستش خارج شد و یا در موردى که هسته خرما از گوشت آن جدا مى‏شود و به بیرون مى‏افتد) گرفته شده ، سپس به خارج شدن از اطاعت فرمان خدا و عقل ، اطلاق گردیده است ، و مى‏دانیم هر کس کفر مى‏ورزد و یا مرتکب گناهانى مى‏شود از فرمان پروردگار و خرد ، خارج شده است .

این نکته نیز قابل توجه است ، که میوه مادامى که در پوست خود قرار دارد سالم است ، همین که از پوست خارج شد ، فاسد مى‏شود ، و بنا بر این فاسق شدنش همان و فاسد شدنش همان !


مجازات به جای پذیرایی و تهدید جایگزین بشارت برای دوزخیان!

آیه بعدی(19 سجده) ، این عدم مساوات را به صورت گسترده‏ترى بیان مى‏کند، مى‏فرماید: « أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى‏ نُزُلاً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ ؛ اما آنها که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند باغهاى بهشت جاویدان از آن آنها خواهد بود .» (سجده 19)

سپس مى‏افزاید: " این جنّات ماوى ، وسیله پذیرایى خداوند از آنها است ، درمقابل اعمالى که انجام مى‏دادند ؛ (نُزُلًا بِما کانُوا یَعْمَلُونَ) " .

تعبیر به " نزل" که معمولاً به چیزى گفته مى‏شود که براى پذیرایى مهمان آماده مى‏کنند ، اشاره لطیفى است به این جهت که از مؤمنان در بهشت دائماً همچون میهمان پذیرایى مى‏شود ، در حالى که دوزخیان همچون زندانیانى هستند که هر وقت هوس بیرون آمدن کنند باز گردانده مى‏شوند ! و اگر مى‏بینیم در آیه 102 سوره کهف چنین آمده: « إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ نُزُلًا : ما جهنم را براى پذیرایى کافران آماده ساختیم .» در حقیقت از قبیل « فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ » است ، کنایه از اینکه بجاى پذیرایى ، آنها را مجازات و بجاى بشارت آنها را تهدید مى‏کند .

بعضى معتقدند که" نزل" نخستین چیزى است که با آن از میهمان تازه وارد پذیرایى مى‏شود (همان چاى و شربت در زمان ما) بنا بر این اشاره لطیفى است به اینکه جنات ماوى با تمام نعمتها و برکاتش نخستین وسیله پذیرایى از این میهمانان الهى است، و به دنبال آن مواهب در برکات دیگرى است که هیچکس جز خدا نمى‏داند!.
خداوند در قرآن مى‏فرماید: « أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى‏ نُزُلاً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ ؛ اما آنها که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند باغهاى بهشت جاویدان از آن آنها خواهد بود»
دعا

تعبیر به" فَلَهُمْ جَنَّاتُ" مى‏تواند اشاره به این نکته نیز باشد که خداوند باغهاى بهشت را عاریتى به آنها نمى‏دهد ، بلکه براى همیشه به آنها تملیک مى‏کند ، به گونه‏اى که هرگز احتمال زوال این نعمتها ، آرامش فکر آنها را بر هم نمى‏زند .

و در آیه بعد به نقطه مقابل آنها پرداخته مى‏گوید : « وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ ؛ اما کسانى که فاسق شدند و از اطاعت پروردگارشان بیرون رفتند جایگاه همیشگى آنها آتش دوزخ است .» (سجده 20)

« آنها براى همیشه در این جایگاه وحشتناک زندانى و محبوسند به گونه‏اى که : هر زمان بخواهند از آن خارج شوند آنها را باز مى‏گردانند ؛(کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها) »

و به آنها گفته مى‏شود :« بچشید عذاب آتشى را که پیوسته انکار مى‏کردید ؛ (وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ) »

بار دیگر در اینجا مى‏بینیم که عذاب الهى در برابر" کفر و تکذیب" قرار گرفته و ثواب و پاداش او در برابر" عمل".


نتیجه گیری:

این نکته نهایی را می توان از این آیات در یافت کرد که ؛" ایمان" به تنهایى کافى نیست ، بلکه باید انگیزه بر عمل باشد ، اما " کفر" به تنهایى براى عذاب کافى است هر چند عملى همراه آن نباشد .

منابع:

1- تفسیر نمونه، ج 17

2- تفسیر مجمع البیان

3- تفسیر روح المعانى