تاریخ نگارش : نهم آبان 1389
بنی اسراییل
فرزانه طاهونی
فصل اول
«تاریچه» ، اسراییل و یهود به چه معنااند؟ ، خاستگاه ، هجرت ، دلیل ذلت یهود چیست؟ ، ویرانی بیت المقدس ، 12 پیمان خدا با بنی اسراییل

فصل دوم
«اعتقادات» ، ما فرزند خدا هستیم ، نژاد پرستی ، تلاوت تورات ، محرمات، تعطیلی روز شنبه، پنج سفر تورات، نفاق افکنان، سازشکاران، خلقت آسمان در شش روز

فصل سوم
«یهود امروز»، تشکیل حزب صهیونیسم، چرا فلسطین؟؟، کمک مسیحی ها به اسراییل
کلید واژه : یهود، بنی اسراییل
بنی اسراییل


تهیه کنندگان: فرزانه طاهونی و مائده دهقانی



مقدمه:
یکی از اقوامی که به صورت مفصّل مورد توجه قرآن کریم قرار گرفته و آیات زیادی به ذکر وقایع و حوادث و گاه ویژگی‌های آنان پرداخته است، قوم بنی‌اسرائیل است. قرآن حتی به بیان بسیاری از اموری که بنی اسرائیل بر سر آن اختلاف نظر دارند نیز پرداخته است: «ان هذا القرآن یقص علی بنی اسرائیل اکثر الذی هم فیه یختلفون» این اختلافات در مسائلی مانند نبوت حضرت عیسی علیه‌السلام، تورات، شریعت حضرت موسی علیه‌السلام و معجزه بودند. آن گونه که از قرآن کریم بر می‌آید، این گروه از دوازده فرزند یعقوب به وجود آمده و دارای دوازده نقیب بودند: «و لقد أخذ الله مثاق بنی اسرائیل و بعثنا منهم اثنی عشر نقیبا...» مفسّران دربارة این نقبای دوازده‌گانه اختلاف دارند. برخی آنان را رئیسان قوم دانسته‌،گروهی دیگر آنان را ضامنانی دانسته‌اند که خداوند یا حضرت موسی (ع) از آنان عهد گرفت و برخی «نقیب» را به معنای «گواه» گرفته‌اند که خداوند یا حضرت موسی(ع) در برابر آنان از بنی اسرائیل عهد گرفت.
در برخی از آیات دیگر نیز به دوازده سبط بودن آن‌ها اشاره شده است:‌ «مو قطعناهم اثنتی عشره اسباطا امما و اوحینا الی موسی اذاستسقاه قومه ان اضرب بعصاک الحجر فانبجست منه اثنتا عشره عینا قد علم کل اناس مشربهم» در ذیل این آیه، از امام رضا علیه‌السلام نقل شده است که اسباط دوازده‌گانه فرزندان یعقوب پیامبر علیه‌السلام هستند. علامه طباطبائی نیز در بحثی دربارة «سبط» این واژه را معادل «قبیله» در زبان عربی می‌داند. بر اساس این آیه، خداوند برای هر سبطی چشمه‌ای جاری ساخت.
اگر چه قوم بنی‌اسرائیل پس از حضرت یعقوب(ع) و نسل‌ها و فرزندان او به وجود آمدند، ولی آنچه در قرآن کریم بیشتر به عنوان مخاطب این نام قرار گرفته، پیرون و نسل پس از حضرت موسی (ع) است: «الم تر الی الملإ من بنی اسرائیل من بعد موسی اذ قالوا لنبی لهم ....» البته این آیه وجود قومی به همین نام پیش از حضرت موسی (ع) را نیز تأیید می‌کند؛ زیرا در غیر این صورت قید «من بعد موسی» بیهوده خواهد بود. این ادعا با برخی از آیاتی که در آن‌ها به ارسال چند رسول به سوی بنی اسرائیل اشاره دارد، اثبات می‌شود: «لقد أخذنا میثاق بنی اسرائیل و أرسلنا الیهم رسلا...» از شواهد دیگر بر اینکه مراد از بنی اسرائیل فرزندان حضرت یعقوب است، کاربرد واژة «اسرائیل» در دو آیه برای حضرت یعقوب است. «کل الطعام کان حلا لبنی اسرائیل الا ما حرم اسرائیل علی نفسه...» و «و من ذریه ابراهیم و اسرائیل» به همین دلیل، جمهور مفسّران مراد از «اسرائیل در این آیه را یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم دانسته‌اند.
در قرآن کریم بهرویدادهای زندگی بنی اسرائیل مانند اختلاف بنی اسرائیل، عبادت فرعون توسط آنان و خلف وعدة فرعون در فرستادن بنی اسرائیل با حضرت موسی (ع) پرداخته شده و برخی از اوصاف پسندیده یا ناپسند آنان ستایش یا نکوهش گردیده است.
این مقاله خلاصه ای از این اطلاعات وسیع را در خود جای داده است که اید است مورد پسند واقع شود.









فصل اول
«تاریچه»
اسراییل و یهود به چه معنااند؟
خاستگاه
هجرت
دلیل ذلت یهود چیست؟
ویرانی بیت المقدس
12 پیمان خدا با بنی اسراییل




اسراییل و یهود به چه معنااند؟
ریشه هود به معنی بازگشت است که بیشتر به معنی توبه می گیرند. به این علت نام این قوم یهود بود که آنان به حضرت موسی(ع)فرمودند: «ما به سوی تو بازگشت کرده ایم و از سخنانی که سفیهان ما گفته اند که شایسته مقام با عظمت تو نبود پوزش طلبیده ایم» در واقع این نام یک نوع مدح و ستایش از آن بوده و نشانه بازگشت آن ها به سوی خداست سپس معنی اصلی فراموش شده و این عنوان نامی روی این قوم مانده است.
بعضی دیگر از لغویون معنی آن را بازگشت از خیر به شر و از شر به خیر گفته اند که یعنی این قوم ثابت نمی مانند و گاهی از خیر به شر و گاهی از شر به خیر تغییر می کنند.
بعضی دیگر گفته اند که علت نامگذاری این قوم به مسئله های بالا ربطی ندارد و بلکه در اصل از ماده «یهوذا» ( نام یکی از فرزندان یعقوب (ع)) بوده است که ذال به دال تبدیل شده و «یهودا» شده و منصوب به آن یهودی نامیده می شود.
حالا به واژه ی اسراییل توجه کنید. «اسرائیل» واژه‌ای است عبری که به صورت «اسرائین»، «اسرال» و «اسرالّ» نیز خوانده شده؛ همچنان که میکائیل به صورت «مَکال» و «مِکال» تلفظ شده است. اگر چه برخی از واژه‌پژوهان تلاش کرده‌اند این واژه را عربی و برگرفتة از «سری ـ یسری» به معنای سفر کردن در شب بدانند و وجه این نام‌گذاری را فرار یعقوب به دلیل ترس از برادرش و سفر شبانه او ذکر کرده‌اند، ولی بسیاری از لغت‌شناسان، به ویژه واژه‌پژوهان زبان‌های عجمی در قرآن با دلایلی مانند ختم واژه به «ئیل»، اختلاف در قرائت نوع صیغة آن، به عبری یا سریانی بودن این واژه ایمان دارد. با اغماض از وجه نام‌گذاری، شکی نیست که «اسرائیل» نام دیگری برای یعقوب پیامبر است. به هر حال، اینکه مراد از بنی اسرائیل فرزندان و نوادگان یعقوب پیامبر هستند نکته‌ای پذیرفته شده و مورد اتفاق همة پژوهشگران است.
یهودیان و به پیروی از آنان، مسیحیان بر این باورند که «اسرائیل» نامی است عبری برای یعقوب بن اسحاق که به معنای «با خدا کشتی می‌گیرد» یا «خدا کشتی می‌گیرد» و «مقاوم و پیروز در نزد خدا و مردم آمده است» به نقل از عهد عتیق، این نام‌گذاری به دنبال مصارعة شبانة یعقوب با خدا یا فرشتة خدا در «فنوئیل» بوده است. البته برخی از واژه‌شناسان کتاب مقدّس با تفکیک «اسرائیل» به دو بخش «ئیل» به معنای خدا و «اسرا» به معنای عبد و بنده، آن را به معنای «بندة خدا» دانسته‌اند.

خاستگاه
اجداد قوم بنی اسراییل در ابتدا از شاخه های آرامی زبان قوم سامی بودند و یک واحد مستقل قومی زبانی به شمار نمی رفتند در آغاز «عبرانی» نامیده می شدند و سپس «بنی اسراییل» و بعد از تبعید گروهی از بزگانشان در بابل به «یهودی» شهرت یافتند، زیرا تبعیدیان از قبیله ی «یهودا» (یکی از 12 قبیله تشکیل دهنده ی بنی اسراییل) بودند.
قوم بنی اسراییل بازماندگان قبایلی هستند که ابتدا در حدود 4000 سال پیش در جنوب بین النهرین ساکن بوده اند، بعد به سرزمین کنعانیان (فنیقیها) و سپس به مصر مهاجرت کردند در مصر مورد ظلم و ستم قرار گرفتند و حدود 2350 سال پیش اولین دولت خود را تشکیل دادند و بعد از هجوم بیگانگان و جنگی داخلی 11 قبیله از 12 قبیله از بین رفت و افراد باقی مانده امروزی در واقع از نسل یهودا هستند.
حدود 2500 سال قبل از میلاد کنعانیون به منطقه ی کنونی فلسطین مهاجرت کردند و اقامت گزیدند. در سال 1805 حضرت ابراهیم و مکیان از مصر که مرکز کلدان ها بود به ارض کنعان (فلسطین کنونی) مهاجرت کرد.
بنی اسراییل به چند قبیله تقسیم می شدند که هر قبیله رئیسی داشت که او را شیفی(پدر) می گفتند. از معروف ترین شیفی ها حضرت ابراهیم بود (که پدر تمام اقوام عبرانی محسوب می شود.) در کنعان به دنیا آمد و از اسحاق یعقوب متولد شد (که اسراییل نام گرفت) از این جهت یهود را که در اصل از نوادگان اسراییل اند بنی اسراییل می نامند.

هجرت
حضرت یوسف در اثر حوادث پیش آمده به ریاست مصر رسید و بعد از شیوع قحطی در فلسطین به همراه حضرت یعقوب به مصر سفر کرد و نزد یوسف ماند. پس از مرگ یوسف و برادرانش نسل های بعدی به سرعت زیاد شدند و قومی بزرگ را تشکیل دادند تا که مصر را فرا گرفتند؛ در نتیجه حاکمان به سخت گیری و برخورد شدید با آنان پرداختند با آن که بسیاری از بنی اسراییل به بردگی مصریان در آمدند و به دستور فرعون هر فرزند پسری که در قوم بنی اسراییل متولد می شد باید به قتل می رسید. حضرت موسی در سال 1290 ق.م مبعوث شد تا زمینه ی نجات بنی اسراییل را از چنگال فرعون ایجاد کند و آن ها را از مصر به طرف ارمن کنعان برد. پس او رهبران اسراییل را جمع کرد و از آنان خواست برای رهایی خود به منطقه «کنعان» باز گردند تا از نعمت های آن بهره مند شوند. با قدرتی که خداوند به حضرت موسی (ع) و برادراش هارون داد آنان توانستند به مصر بازگزدند و با فرعون درباره ی رها کردن بنی اسراییل از بردگی گفت و گو کنند. اگر چه فرعون در ابتدا با این درخواست موافقت نکرد؛ اما معجزات فراوان حضرت موسی(ع) و مشکلاتی که برای فرعون به وجود آمد او را مجبور به رهایی بنی اسراییل ساخت.
یهودیان این روز رهایی را به عنوان «عید پسح» جشن می گیرند.
پس از مدتی بنی اسراییل به همراه حضرت موسی(ع) به وادی کوه سینا رسیدند و حضرت موسی در آن کوه گفت و گوی مفصلی با خدا داشت و نتیجه آن گفت و گو ده فرمان از سوی خدا بود. هنوز حضرت موسی(ع) عبادت و برنامه خود را در کوه سینا به پایان نرسانده بود که به علت طولانی شدن غیبت او بنی اسراییل از سامری خواستند برای آنان خدایی بسازد که در غیاب موسی آن را عبادت کنند. سامری با پذیرش در خواست آنان و جمع آوری طلا و جواهرشان مجسمه ای در شکل گوساله ساخت! پس بنی اسراییل مشغول به گوساله پرستی شدند. با توجه به مطالب تاریخی نقل شده در سفر لاویان حضرت موسی (ع) با دیدن گوساله پرستی قوم خود بسیار عصبانی شد و لوحی از دستورات الهی که خدا به خاطر این 40 روز عبادت به وی عطا کرده بود را به زمین انداخت و لوح فرمان های خداوند شکست سپس موسی(ع) مجبور شد برای گرفتن دوباره ی این لوح 40 روز دیگر عبادت کند. وقتی خدا دوباره لوح را به وی داد فرمان های دیگری (که برای بنی اسراییل جنبه ی مجازات داشت) مانند تعطیلی روز شنبه به آن اضافه شده بود.
در این جا لازم است که اشاره شود طبق سفر اعداد عهد عتیق؛ هنوز مدت زیادی از توقف بنی اسراییل در وادی سینا نگذشته بود که به دستور خدا، حضرت موسی(ع) به سر شماری برای جنگ پرداخت پس از آن ابری بر سر خیمه عبادت بنی اسراییل ظاهر شد و با حرکت آن ابر بنی اسرایل نیز به دنبال آن به سمت کنعان می رفتند. در نزدیکی فلسطین حضرت موسی عده ای را به همراه یوشع نبی به فلسطین فرستاد با از وضع تا از وضع آن جا کسب اطلاع کنند هیئت اعزامی پس از بازگشت گزارش دادند که : «جمعیتی ظالم و سرکش در آن جا زندگی می کنند.» بنی اسراییل ترسیدند و حاضر نشدند به فرمان حضرت موسی به فلسطین بروند لذا 40 سال در بیابان ها سرگردان بودند.
با توجه به متن بالا احساس می شود که حضرت موسی امر به کشتن انسان هایی بی گناه که در کشور خود در حال سکونت بودند را فقط به دلیل این که قوم خود زمانی در آن خاک زندگی می کردند می دهد، که این امر مغایر با سنت الهی می باشد. (این عمل درست همان عملی است که اکنون اسراییل در حال انجام آن است.)
حالا این موضوع را با توجه به آیات 57-59 سوره ی بقره بررسی می کنیم: (آیه ی 57 تقریبا به همین صورت در سوره ی اعراف آیه ی 160 نیز تکرار شده است. ) پس از آن که بنی اسراییل از چنگال فرعون نجات پیدا کردند از موسی(ع) طبق فرمان خدا دستور یافتند که در سرزمین مقدس فلسطین وارد شوند، ولی گروه بنی اسراییل چنان که رسم دیرینه ی آن ها بود، زیر بار این فرمان نرفتند؛ بلکه گفتند: «تا مردم ستمکار از آن بیرون نروند ما داخل نمی شویم.» و به این هم اکتفا نکردند بلکه به موسی (ع) اعلام داشتند که: تو و خدایت به جنگ آن ها بروید، پس از پیروزی شما ما وارد آن سرزمین خواهیم شد.
موسی از این سخن سخت ناراحت شد و به درگاه خدا عرضه داشت که: «من جز مالک خود و برادرم نیستم بین من و قوم من جدایی بینداز.» در اثر این نافرمانی بود که بنی اسراییل مدت 40 سال در صحرای «سینا» هم چنان سرگردان ماندند. در این سرگردانی بود که به خلاف کاری های خویش پی بردند و از خداوند خواستند که نعمت های خویش را بار دیگر بر آن ها ارزانی دارد. که با توجه به آیه خدا در این جا نیز به آن ها نعمت های فراوانی داد که عبارت بودند از: سایه ای که همواره بالای سرشان بود (و مطمئنا بهترین وسیله برای فرار از گرمای بیابان)، غذای مخصوصی که دائما برای آن ها فراهم می شد.
از آیات قرآن برمی آید که «قریه» در آیه 58 بقره همان بیت المقدس است: «اُدخُلوا الاَرضَ المُقَدّسه»
در این جا قرآن باز به یهود خطاب می کند به گذشتگان شما فرمان دادیم وارد آن محیط پر نعمت شوند و به نحو دلخواه از آن استفاده کنند. قرآن می گوید: «و به آن ها دستور داده شد که هنگام ورود به بیت المقدس با حالت خضوع و خشوع باشند و از گناهان گذشته خود استغفار کنند و برای این که همگی به طور آشکار در این استغفار شرکت جویند مأمور شدند کلمه مختصر و پر معنی «حطه» را بر زبان جاری کنند. اما چنان چه از وضع یهود اطلاع داریم عده ای از آن ها در انجام این مأموریت نیز سر پیچیدند و از گفتن این کلمه مختصر و مفید ابا ورزیدند؛ بلکه به جای این کلمه، کلمه ی نامناسبی به طور استهزا بیان کردند.
سپس آیه می گوید: «ما هم به این عده پست و ستمگر به واسطه گناه و سرپیچی آن ها عذاب خویش را فرو می فرستیم» طبق برخی از روایات این عذاب یک نوع «طاعون» بوده که به سرعت در بین آن ها شیوع پیدا می کند.


دلیل ذلت یهود چیست؟
از آیه 61 بقره استفاده می شود این که خداوند خواری و ذلت را در دنیا بر یهود قرار داد به دو دلیل بود:
یکی برای کفر ورزیدن و سرپیچی از دستورات پیامبران و غیر خدا را عبادت نمودن . دوم این که مردان حق و فرستادگان خدا را می کشتند. اصولا این ذلت نتیجه سنگدلی و قساوت قلب و بی اعتنایی آن ها به قوانیدن الهی بود که هم امروز نیز به روشنی ادامه دارد.
در حدیثی در این باره می خوانیم: یکی از اصحاب پیامبر به نام ابوعبیده جراح از رسول خدا (ص) پرسید کدام دسته از مردم عذابشان در روز رستاخیز از همه بیشتر است. پیامبر (ص) در پاسخ فرمودند: کسی که پیامبر و یا امر کننده به نیکی ها را بکشد، پس از آن آیه 20 ال عمران را تلاوت فرمود. سپس اضافه نمود ابا عبیده یهود در یک ساعت 43 نفر از پیامبران خدا را کشتند 112 نفر از مردم صالح که ار این پیامبران حمایت نمودند را نیز به قتل رسانیدند.

ویرانی بیت المقدس
آنچه از تاریخ بنی اسراییل استفاده می شود این است که نخستین کسی که به آن ها هجوم آورد و بیت المقدس را ویران کرد «بخت النصر» پادشاه بابل بود و هفتاد سال بیت المقدس به همان حال باقی ماند تا یهود قیام کردهد و آن را نوسازی نمودند دومین کسی که بر آن ها هجوم برد قیصر روم «اسپیانوس» بود که وزیرش «طرطوز» را مأمور این کار کرد، او به تخریب بیت المقدس و تضعیف و قتل بنی اسراییل کمر بست و این حدود یکصد سال قبل از میلاد مسیح بود.
بنابراین ممکن است دو حادثه ای که قرآن به آن اشاره می کند همان باشد که در باریخ بنی اسراییل نیز آمده است، زیرا حوادث دیگر در تاریخ بنی اسراییل آن چنان شدید نبود که حکومت آن ها را به کلی متلاشی کند. ولی حمله بخت النصر، قدرت و شوکت آن ها را به کلی در هم کوبید، این تا زمان «کوروش» ادامه داشت، و پس از آن بنی اسراییل مجددا به قدرت رسیدند و این وضع ادامه داشد تا بار دیگر قیصر روم بر آن ها هجوم و دو حکومتشان را متلاشی کرد( بنی اسراییل پس از فوت سلیمان دو دولت تشکیل دادند؛ یکی دولت اسراییلی و دیگری دولت یهود.) و این در به دری همچنان ادامه یافت (تا در این اواخر که به کمک قدرت های جهانخوار و استعمار گر حکومتی برای خود دست و پا کردند.)
«طبری» در تفسیر خود نقل می کند که پیامبر (ص) فرمود: مراد از فساد اول قتل حضرت زکریا و گروهی از پیامبران، و منظور از وعده ی نخستین وعده ی انتقام الهی از بنی اسراییل به وسیله «بخت النصر» می باشد، و مراد از فساد دوم شورشی است که بعد از «آزادی به وسیله یکی از سلاطین فارسی» مرتکب شدند و دست به فساد زدند و مراد از وعده ی دوم هجوم «انطیاخوس» پادشاه روم است.
این تفسیر با تفسیر اول تا اندازه ای قابل انطباق است ولی هم راوی این حدیث مود وثوق نیست و هم انطباق تاریخ «زکریا» و «یحیی» بر تاریخ «بخت النصر» و «اسپیانوس یا انطیاخوس» محرز نمی باشد، بلکه بنا به گفته بعضی بخت النصر معاصر «ارمیا» یا «دانیال» پیامبر بوده و قیام او حدود ششصد سال پیش از زمان یحیی صورت گرفته است. بنابراین چگونه قیام بخت النصر می تواند برای انتقام خون یحیی باشد!؟
بعضی دیگر گفته اند بیت المقدس یک بار در زمان داود و سلیمان ساخته شد و بخت النصر آن را ویران کرد که این همان وعده اولی است که قرآن به آن اشاره می کند و بار دیگر در زمان پادشاهی هخامنشی ساخته شد و آن را «طیطوس» رومی ویران ساخت (توجه داشته باشید طیطوس یا طرطوز که در بالا ذکر شد قابل انطباق است.) و از آن پس همچنان ویران ماند تا در عصر خلیفه دوم که آن سرزمین به وسیله مسلمانان فتح شد. (این تفسیر نیز با تفاسیر بالا منافاتی ندارد.)
در برابر تفاسیر فوق و تفاسیر دیگری که کم و بیش با آن ها هماهنگ است، تفسیر دیگری است که با آنچه گفته شد به کلی متفاوت است و آن این که :
این دو حادثه تاریخی در گذشته و در زمان نزول قرآن واقع نشده بوده بلکه مربوط به آینده است که یکی از آن ها احتمالا فساد آن ها رد آغاز اسلام بود که منجر به قیام مسلمانان به فرمان پیامبر (ص) بر ضد آنان شد و به کلی از جزیره عرب بیرون رانده شدند و دیگری مربوط به قیام نازی های آلمان به ریاست هیتلر بر ضد یهود بوده است.
ولی اشکال این تفسیر در این است که در هیچیک از آن ها داخل شدن قوم پیروزمند در بیت المقدس نا چه رسد به ویران کردن آن وجود ندارد.
آخرین احتمال این که بعضی احتمال داده اند دو حادثه مربوط به رویداد های بعد از جنگ جهانی دوم و تشکیل حزبی به نام «صهیونیسم» و تشکیل دولتی به نام «اسراییل» در قلب ملل اسلامی است، منظور از فساد اول بین اسراییل و برتری جویی آنها همین است، و منظور از انتقام اولی آن است که ممالک اسلامی در آغاز که از این توطئه آگاه شدند دست به دست هم دادند و توانستند بیت المقدس و قسمتی از شهر ها و قصبات فلسطین را از چنگال یهود بیرون آورند، و نفوذ یهود از مسجد الاقصی به کلی قطع شد.
منظور از فساد دوم هجوم بنی اسراییل با اتکای نیروهای استعماری جهانخوار و اشغال سرزمین های اسلامی و گرفتن بیت المقدس و مسجدالاقصی است.
به طوری که مسجد القصی را از چنگال آن ها بیرون آورند و نفوذشان را از این سرزمین اسلامی به کلی قطع کنند، این همان چیزی است که همه مسلمین جهان در انتظار آن هستند و وعده فتح الهی است نسبت به مسلمانان.

12پیمان خدا با بنی اسراییل
خدا در تورات برای یهودیان 12 پیمان در نطر گرفته است که آیات قرآن نیز دوباره بر این 12 پیمان تأکید می کند:
1-پرستش خدای یگانه، 2- نیکی به پدر و مادر،3- نیکی به یتیمان، 4- نیکی به بستگان، 5- نیکی به مستمندان، 6- خوش رفتاری با مردم، 7- بر پاداشتن نماز، 8- ادای زکات ، 9- دوری از اذیت و آزار، 10- دوری از خونریزی، 11- ایمان به انبیا، 12- تقویت پیامبران.
که در آیات قرآن آمده اگر بنی اسراییل به این 12 پیمان عمل کنند در باغ هایی از بهشت قرار خواهند گرفت که نهرهای زیبا از زیر قصرها و درختانشان جاری است. اما آنان تمام عهد ها را زیر پا گذاشتند در نتیجه پراکنده و در به در شدند و تا این پیمان شکنی ها ادامه داشته باشد این وضع ادامه خواهد داشت. با استناد به این حرف می توان نتیجه گرفت که آرامش و امنیت و رفاه کاملی که اکنون اسراییلیان در زیر سایه ی حمایت برخی کشور ها دارند دائمی نخواهد بود و بالاخره روزی مسلمانان در برابر آنان پیروز خواهند شد.








فصل دوم
«اعتقادات»
ما فرزند خدا هستیم
نژاد پرستی
تلاوت تورات
محرمات
تعطیلی روز شنبه
پنج سفر تورات
نفاق افکنان
سازشکاران
خلقت آسمان در شش روز


ما فرزندان خدا هستیم
از آیه18 مائده برداشت می شود که اهل کتاب تورات و و انجیل را تحریف می کردند و بر اساس آن می پنداشتند که قوم برتری هستند و معتقد بودند که ارتباط خاصی به خدا دارند و خود را فرزندان خدا می دانستند. به همین دلیل رای خود مصونیت در برابر مجازات الهی قائل بودند و می پنداشتند که خدا جز مدت اندکی آن ها را مجازات نخواهد کرد.« قالوا لَن تَمَسَّنَا النّارَ اِلّا اَیّاماً مَعدوده»
این اعتقادات آنان را مغرور کرده تا جایی که در مخالفت با احکام خدا و قانون شکنی های سخت بی باک بودند اما خدا به آن ها می فرماید«مجازات آن ها هر چه باشد ظلمی بر آن ها نیست چون هر چه باشد محصول اعمال خودشان است.»

نژاد پرستی
یهود خود را امتی برگزیده می دانست و گاهی می گفتند که پسران خدایند و گاهی خود را دوستان نزدیک خدا می دانستند. چنانچه در آیه 18 مائده آمده است: «وَ قالَتِ الیَهودُ نَحنُ اَبنا الله و اَحِبّاؤُه» ( هر چند منظورشان فرزندان مجازی باشد.) به همین دلیل خدا آن ها را جزء دسته ای می داند که حامل کتاب خدا بودند اما عامل به آن نبودند. «به آنان بگو ای یهودیان اگر گمان می کنید که شما دوستان خدا غیر از مردم هستید پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می گویید.» چرا که دوست همواره منتظر لقای دوست است و می دانیم که لقای معنوی پروردگار در قیامت رخ می دهد، پس اگر می گویید که دوست خاص خدا هستید چرا اینقدر به دنیا چسبیده اید و از مرگ می ترسید.


تلاوت تورات
در بعضی از روایات آمده است که یهود می گفتند: اگر محمد (ص) به رسالت مبعوث شده رسالتش شامل حال ما نیست، لذا آیه 5 سوره جمعه اشاره به آن می کند که اگر کتاب آسمانی خود را دقیقا خوانده و عمل می کردید این سخن را نمی گفتید، چرا که بشارت ظهور پیامبر اسلام در آن آمده است.
می فرماید: «کسانی که تورات بر آن ها نازل شد و مکلف به آن گشتند ولی حق آن را ادا ننمودند و به آیاتش عمل نکردند همانند دراز گوشی هستند که کتابهایی بر پشت خود حمل می کند.»
او از کتاب چیزی جز سنگینی احساس نمی کند، و برایش تفاوت ندارد که سنگ و چوب بر پشت دارد یا کتابهایی که دقیق ترین اسرار آفرینش در آن است.
این قوم از خود راضی که تنها به نام تورات یا تلاوت آن قناعت کردند، بی آنکه اندیشه در محتوای آن داشته باشند و عمل کنند همانند همین حیوانی هستند که در حماقت و نادانی ضرب المثل و مشهور عام و خاص است.
این گویا ترین مثالی است که برای عالم بی عمل می توان بیان کرد که سنگینی مسؤلیت علم را بر دوش دارد بی آن که از برکات آن بهره گیرد، و افرادی که با الفاظ قرآن سر و کار دارند ولی از محتوا و برنامه عملی آن بی خبرند مشمول همین آیه اند.
این احتمال نیز وجود دارد که یهود با شنیدن آیات نخستین سوره جمعه و مانند آن که از موهبت بعثت پیامبر (ص) سخن می گوید، گفته باشند که ما نیز اهل کتابیم و مفتخر به بعثت حضرت موسی کلیم هستیم، قرآن در پاسخ آن ها می گوید : چه فایده؟ که دستور های تورات را زیر پا نهاده اید و آن را در زندگی خود هرگز پیاده نکردید؛ که البته در ذیل این آیه باید گفت که این هشداری است به همه ی مسلمانان که مراقب باشند سرنوشتی همچون یهود پیدا نکنند، این فضل بزرگ الهی که بر آن ها نازل شده است را تنها برای جنبه های ظاهری استفاده نکنند در حالی که هیچ یک از برنامه های زیندگی خود را بر اساس آن تنظیم نکرده اند.
سپس در ادامه این مثال می افزاید: «قومی که آیات الهی را تکذیب کنند مسلما مثال بدی دارند.» چگونه آن ها تشبیه به «حمار حامل اسفار» نشوند در حالی که نه تنها با عمل که با زبان هم آیات الهی را انکار کرده اند، چنان که در آیه 87 سوره بقره در باره همین قوم می خوانیم: «اَفَکُلَّما جاءَکم رسولٌ بِما لا تَهوی اَنفُسُکُمُ استَکبر تم فَفَریقاً کَذَّبتم و فریقاً تَقتُلون » ؛ «آیا هر زمان پیامبری بر خلاف هوای نفس شما آمد در برابر او تکبر کردید و گروهی را تکذیب نمودید و گروهی را به قتل رساندید.»
و در ادامه در پایان آیه می فرماید: «خداوند قوم ستمگر را هدایت نمی کند.»

محرمات
همان طور که می دانیم بسیاری از جانوران که برای مسلمانان حلال شمارده می شود برای قوم یهود حرام اند که در این آیات (آیات 146-147/ سوره انعام) تصریح شده که این قسمت از محرمات بر یهود نیز جنبه مجازات و کیفر داشته و اگر مرتکب جنایات و خلافکاری هایی نمی شدند، این امور نیز بر آن ها حرام نمی شد. لذا نخست می گوید: «بر یهودیان هر حیوان ناخن داری را حرام کردیم.»
واژه ی « ظَفَر» در این آیه در اصل به سم حیوان های سم دار (آن هایی که چون اسب، سم هایی بدون شکاف دارند به مانند گوسفند و گاو که سم های شکافته دارند.) نیز اطلاق می شود زیرا سم های آن ها نیز شبیه ناخن است، و نیز به پای شتر که نوک پای او یکپارچه است و شکافی ندارد گفته اند.
بنابراین از این آیه چنین استفاده می شود که تمام حیواناتی که «سم چاک» نیستند اعم از چار پایان و پرندگان بر یهود تحریم شده بود که از «سفر لاویان» تورات کنونی فصل 11 نیز همین مفهوم بر می آید.
سپس در ادامه می فرماید : «پیه و چربی موجود در بدن گاو و گوسفند را نیز بر آن ها حرام کردیم» و به دنبال آن، سه مورد را استثنا می کند، نخست : «چربی هایی که در پشت این دو حیوان قرار دارد.»
دوم :« چربی هایی که در پهلو ها و لابلای امعا قرار گرفته اند»
سوم :«چربی هایی که با استخوان آمیخته شده است.» ولی در پایان آیه تصریح می کند که این ها در حقیقت بر یهود حرام نبود، « اما به خاطر ظلم و ستمی که می کردند از این گونه گوشت ها و چربی ها که مورد علاقه ی آن ها بود به حکم خدا محروم شدند.» و برای تأکید اضافه می کند: «این یک حقیقت است و ما راست می گوییم.»
در این جا به دو نکته باید توجه شود:
1- در اینکه بنی اسراییل چه ظلمی کرده بودند که خداوند پاره ای از نعمت هایی را که مورد علاقه شان بود را بر آن ها حرام کرد. برای پاسخ به این سؤال با توجه به آیات 160و161 سوره نسا استفاده می شود که علت تحریم مزبور چند چیز بوده است: ظلم و ستم بر ضعفا و جلوگیری کردن از دعوت انبیا در مسیر هدایت مردم و خوردن به نا حق از اموال مردم.
2- جمله «و انا الصادقون» که در آخر آیه آمده است ممکن است اشاره به این نکته باشد که صدق و حقیقت مطلب در مورد تحریم این غذاها آن است که ما گفتیم نه آن است که یهود در پاره ای از سخنان خود می گفتند و آن را به عنوان فرمانی دایر از جانب یعقوب معرفی می کردند؛ زیرا یعقوب چنانچه در آیه 93 آل عمران آمده است هرگز حکم به حرام بودن این اموال نکرده بود و این تهمتی بود که یهود به او بست.

تعطیلی روز شنبه
با توجه به آیات120 تا 124 سوره نحل که در باره ی امت واحد بودن ابراهیم سخن می گوید سؤالی پیش می آید که اگر آیین اسلام آیین ابراهیم است و مسلمانان در بسیاری از مسائل از سنن ابراهیم پیروی می کنند از جمله احترام روز جمعه، پس چرا یهود شنبه را عید می داند و تعطیل می کند؟
آیه 124 نحل به پاسخ این سوال می پردازد و می گوید: «شنبه ( تحریم های روز شنبه) برای یهود به عنوان یک مجازات قرار داده شد، و تازه در آن هم اختلاف کردند.» بعضی آن را پذیرفتند و به کلی دست از کار کشیدند و بعضی هم نسبت به آن بی اعتنایی کردند.
جریان از این قرار بود که طبق بعضی روایات، موسی (ع) بنی اسراییل را دعوت به احترام روز جمعه کرد که آیین ابراهیم بود، اما آن ها به بهانه ای از آن سرباز زدند و روز شنبه را ترجیح دادند، خداوند روز شنبه را برای آن ها قرار داد، اما توأم با شدت عمل و محدودیت ها، بنابراین به تعطیلی روز شنبه نباید استناد کنید؛ زیرا که این مسئله جنبه ی فوق العاده و مجازات داشته است و بهترین دلیل بر این مسئله این است که یهود حتی در این روز انتخابی خود نیز اختلاف کردند و گروهی آن را ارج نهادند و احترام نمودند و گروهی نیز احترام آن را شکستند و به کسب و کار عادی خود پرداختند و به مجازات الهی گرفتار شدند.
این احتمال نیز وجود دارد که آیه ی فوق در رابطه با بدعت های مشرکان در زمینه غذاهای حیوانی باشد، زیرا پس از ذکر این مطلب در آیات گذشته این سؤال پیش آمد: «پس چرا محرماتی در آیین یهود بود که در اسلام نیست؟» و جواب داده شد که آن جنبه ی مجازات داشته است.
به هر حال این آیه ارتباط اصحاب «سبت» ( آیات 163-166 سوره اعراف) دارد که شرح ماجرای آن ها و چگونگی تحریم صید ماهی و مجازات شدیدی که به آن گرفتار شدند گذشت.

پنج سفر تورات
« تورات » در اصل یک لغت ابری است که به معنی « شریعت و قانون » می باشد و سپس به کتابی که از طرف خداوند بر موسی (ع) نازل گردید گفته شد و گاهی به مجموعه کتب عهد عتیق و گاهی به اسفار پنج گانه آن نیز گفته می شود.
توضیح اینکه: مجموعه کتب یهود که عهد عتیق نامیده شده مرکب از تورات و چندین کتاب دیگر می باشد، تورات دارای پنج بخش است به نام های: «سفر پیدایش» ، «سفر خروج» ، «سفر لاویان» ، «سفر اعداد» ، «سفر تثنیه». این قسمت از کتب عهد قدیم شرح پیدایش جهان و انسان و مخلوقات دیگر و قسمتی از زندگی انبیا پیشین و موسی بن عمران و بنی اسراییل و احکام و آیین می باشد.
کتب دیگر آن که در واقع نوشته های مورخان بعد از موسی می باشد، شرح حالات پیامبران و ملوک و پادشاهان و اقوامی است که بعد از موسی بن عمران به وجود آمده اند.
ناگفته پیداست که غیر از اسفار پنجگانه تورات هیچ یک از این کتب، کتب آسمانی نیستند و خود یهود نیز چنین ادعایی را ندارند و حتی «زبور» داود که آن ها به عنوان «مزامیر» می نامند، شرح مناجات ها اندرز های داوود نبی است.
و اما در مورد اسفار پنجگانه تورات، قرائن روشنی در آن ها وجود دارد که نشان می دهد این ها نیز کتب آسمانی نیستند، بلکه تنها کتاب هایی تاریخی هستند که بعد از موسی بن عمران نوشته شده اند، زیرا در آن ها شرح وفات موسی (ع) و چگونگی تدفین او و پاره ای از حوادث بعد از وفات او نیز آمده است؛ مخصوصا سفر تثنیه به وضوح ثابت می کند که این کتاب، مدت ها بعد از وفات موسی بن عمران نوشته شده است.
به علاوه محتویات این کتب که آمیخته با خرافات فراوان و نسبت های ناروا به انبیا و پیامبران و بعضی سخنان کودکانه می باشد گواه دیگری بر ساختگی بودن آن ها است. شواهد تاریخی نیز نشان می دهد که تورات اصلی از میان رفت و بعدا پیروان موسی بن عمران این کتاب ها نوشتند.



نفاق افکنان
با توجه به آیه 98 ال عمران روی سخن به اهل کتاب که منظور در این جا یهودیان است می باشد؛ و خدا به پیغمبرش فرمان می دهد که با زبان ملامت و سرزنش از آن ها بپرسد انگیزه آن ها در کفر ورزیدن به آیات خدا چیست؟در حالیکه می دانند خداوند از اعمال آنان آگاه است.
منظور از آیات خدا در اینجا یا آیاتی است که در تورات درباره نشانه های پیامبر اسلام وارد شده بود و یا مجموعه آیات و معجزاتی است که به پیامبر اسلام نازل گردید و حکایت از حقانیت او می کرد.
همچنین در آیه 99 ال عمران آنها را ملامت می کند که اگر خود شما حاضر به پذیرفتن حق نیستید چه اصراری دارید که دیگران را نیز از راه خدا منحرف کنید و راه مستقیم الهی را در نظر آنان کج و نادرست جلوه دهید؟ در حالیکه شما باید نخستین کسانی باشید که این منادی الهی را لبیک گویید؛ زیرا بشارت ظهور این پیامبر قبلا در کتب شما داده شده و شما گواه بر آنید.« وَاَنتُم شُهَداء»
بنابراین چرا با سم پاشی ها وسوسه ها والقای شبهات و روشن ساختن آتش کینه های فراموش شده، مردم را از راه مستقیم الهی دور می سازید و علاوه بر انحراف خود بار سنگین مسئولیت انحراف دیگران را نیز بر دوش می کشید؟
«وَما الله بِغافِلٍ عَمّا تعملون» در پایان آیه آن ها با تهدید می کند که خدا هرگز از اعمال شما غافل نیست. شاید تعبیر به عدم غفلت خدا در این جا به خاطر این باشد که یهود برای پیشبرد مقاصد شوم خود غالبا به نقشه های مخفیانه و توطئه های پنهانی دست می زند. که در افراد غافل و بی اطلاع زود مؤثر واقع می شوند. پس آیه می فرماید اگر بعضی از مردم به خاطر غفلت تحت تأثیر توطئه های شوم شما قرار گیرند، خدا که از اسرار نهان و آشکار آن ها آگاه است، غفلت نخواهد کرد و مجازات اعمالشان در انتظارشان خواهد بود.

سازشکاران
یکی از صفات ناپسند یهود این است که برای پیش برد اهدافشان آن چنان سازشکاری با هر جمعیتی می کنند که حتی برای جلب نظر بت پرستان در برابر بت های آنان سجده می کردند، و حتی برای خوشایند بت پرستان آیین خرافی و مملوء از ننگ آنان را بر اسلام ترجیح می دادند با این که اهل کتاب بودند و مرز مشترکشان با مسلمانان بیشتر از بت پرستان بود. آیه ی 51-52 نسا به عنوان تعجب می گوید: «آیا ندیدی سهمی از آیات خدا داشتند و اما در برابر بت سجده کردند و به طغیان گران اظهار ایمان نمودند و به آن ها گفتند که را شما از مسلمانان به هدایت نزدیک تر است؟»

خلقت آسمان در شش روز
یهود چنین می پنداشت که خدا آسمان و زمین را در شش روز هفته آفرید و سپس روز شنبه به استراحت پرداخت و یک پای خود را روی پای دیگر انداخت به همین دلیل این طور نشستن را نامطلوب می دانند و مخصوص خدا می دانند ولی برای انکار این خرافات این آیه نازل شد که قسمت نا محدود خدا را توصیف می کند و نشان می دهد که خدا هرگز خسته نمی شود.






فصل سوم
«یهود امروز»
تشکیل حزب صهیونیسم
چرا فلسطین؟؟
کمک مسیحی ها به اسراییل





تشکیل حزب صهیونیسم
صهیون نام کوهی در بیت المقدس است و به طور اعم بر سرزمین بیت المقدس نیز اطلاق می شود. صهیونیست در لغت به معنی دلباخته کوه صهیون می باشد .درطول تاریخ واژه صهیونیسم در دو عرصه مذهبی و سیاسی کاربرد داشته است. در تعالیم مذهبی یهود کوه صهیون و سرزمین بیت المقدس به دلیل آنکه محل نزول وحی ومیعادگاه پیامبران الهی بوده است محترم شمرده می شود؛ همچنان که بین مسلمانان و مسیحیان نیز این چنین است. قبل از رنسانس صهیونیسم سیاسی هیچ معنی و مفهومی نداشت. صهیونیست به کسی اطلاق می شد که به دلیل دلبستگی به کوه صهیون و سرزمین بیت المقدس زندگی رهبانی را برگزیده تارک دنیا شده و با سکنی گزیدن در کوه صهیون وترک زندگی مادی به عبادت در آن دیار مشغول می شد زندگی چنین افرادی در دین یهود از طریق صدقه های دیگران تامین می گردید. پس از رنسانس ودر قرون هفدهم وهجدهم به مرور زمان صهیونیسم سیاسی متولد شد و به اشاعه وترویج نگرش های نژاد پرستانه مبتنی بر برتری و رجحان قوم یهود بر سایر اقوام مبادرت کرد. این تبلیغات سبب شد که در اواخر قرن نوزدهم واژه صهیونیسم به کسانی اطلاق شود که یهودیان را نژاد اصیل و قوم برتر می دانستند و معتقد بودند که خداوند قوم بنی اسرائیل را بر سایر اقوام برتری داده و حاکمیت بر کره زمین را به آنان واگذار نموده است .صهیونیست های سیاسی با این نگرش نژادی و برتری طلبی های قومی سرزمین فلسطین را ا رض موعود قلمداد کردند و خواستار شکل گیری ملت یهود و ایجاد دولت بنی اسراییل در عرض موعود شدند؛ بنابراین در اواخر قرن نوزدهم نام فلسطین را به اسرائیل تغییر دادندو یهودیان را به مهاجرت به فلسطین تحت نام سرزمین موعود ترغیب و تشویق کردند.
در اواسط قرن هجدهم یک باند مخفی از رهبران یهودی متشکل از خاخامها، سرمایه داران، علما، نخبگان سیاسی، دانشمندان، صاحبان صنایع، بانکداران و روشنفکران که در جوامع یهودیان معروف بودند گرد هم آمدند و تشکیلاتی مخفی را سازماندهی کردند. در آن مقطع زمانی یهودیان در امریکا و سراسر کشورهای اروپایی به صورت اقلیت های متمول و با نفوذ پراکنده بودند و از انسجام درونی مستحکمی بهره می بردند. باند مذکور تلاش برنامه ریزی شده ای را برای پیوند دادن اقلیت های یهودی در کشورهای مختلف با یکدیگر، دستیابی به ثروت های کلان نفوذ و تسلط بر مطبوعات و ترویج تفکرات صهیونیسم سیاسی آغاز نمود. در جریان انقلاب فرانسه و در فواصل سال های 1780 تا 1790 میلادی (1159 تا 1169 ه.ش ) تشکیلات صهیونیستی مذکور در میان یهودیان اعلام موجودیت کرد اما فعالیت های منسجم و تشکیلاتی آنان در افکار عمومی غیر یهودیان همچنان مخفی باقی ماند زیرا حوزه عمل آنان تنها حول محور یهودیان متمرکز گردیده بود. تشکیلات فوق الذکر طی یک قرن به تدوین اندیشه ها ایجاد هماهنگی تعمیق انسجام جمع آوری ثروت تقویت پیوندهای درونی وگسترش شاخه های خود در میان یهودیان سایر کشورها مبادرت ورزید و سرانجام در سال 1897 میلادی (1276 ه.ش) با شعار فریبنده بازگشت به ارض موعود رسما با برگزاری «کنگره جهانی یهود» در شهر بال سوییس اعلام موجودیت نمود. ریاست کنگره جهانی را تئودور هرتزل به عهده داشت. در این کنگره ایجاد ملت یهود و تشکیل دولت اسرائیل به تصویب رسید. قبل از شکل گیری واعلام موجودیت کنگره جهانی یهودیان زمینه سازی های گستردهای در فواصل سال های 1870 تا 1897 (1249 تا 1276 هجری ) توسط تشکیلات مخفی صهیونیست به مرحله اجرا درآمد. ابتدا در طی سال های 1870 تا1882 یهودیان اروپا ضمن بهره گیری از ابزارهای تبلیغاتی به بزرگنمایی مشکلات یهودیان و ظلم های دولت های اروپایی نظیر روسیه، لهستان، رومانی، فرانسه و آلمان به آنان مبادرت نمودند و سر انجام یکی از رهبران یهودیان به نام پینسکر کتابی به نام خود مختاری تالیف کرد و در آن به ضرورت انسجام و تشکل یهودیان سراسر دنیا تأکید نمود و ریشه تمام مشکلات قوم یهود را در نداشتن وطن دانست. او راه چاره را تجمع یهودیان در یک محدوده جغرافیایی ومتشکل شدن آن ها تحت عنوان یک ملت ارزیابی نمود .
در میان رهبران صهیونیست دو نظریه وجود داشت عده ای معتقد به طرح گام به گام بودند و اعتقاد داشتند ابتدا لازم است ملت و دولت یهود در سرزمینی غیر از فلسطین تشکیل گردد و پس از دست یابی به انسجام وظهور قدرت یهودیان در قالب یک ملت و دولت مقتدر به تصرف ارض موعود یعنی سرزمین فلسطین مبادرت ورزند؛ این دسته ابتدا موزامبیک کنگو آرژانتین و سپس قبرس صحرای سینا و اوگاندا را پیشنهاد نمودند؛ دسته دوم طرح گام به گام را قبول نداشتند و معتقد بودند از ابتدا باید برنامه ریزی های خود را حول محور ایجاد ملت و دولت یهود در فلسطین متمرکز کنند. کنگره دوم صهیونیست ها در سال 1908 میلادی (1287 ه.ش) در شهر لاهه تشکیل گردید. در این اجلاس صهیونیست ها به یک نظر واحد مبتنی بر ایجاد ملت و دولت یهود در سرزمین فلسطین دست یافتند و سایر نظریه ها رد شد، و برنامه های اجرایی صهیونیست ها برای ایجاد دولت اسراییل از طریق نابود سازی ملت فلسطین تدوین گردید.
در اواسط قرن 19 فلسطین کشوری مسلمان و عربی بود که تحت حاکمیت امپراطوری عثمانی به سر می برد و یهودیان در این کشور اقلیت بسیار ناچیزی بودند. در سال 1845 میلادی (1224 ه.ش )تنها 12 هزار نفر یهودی در فلسطین ساکن بودند. یهودیان در اواسط قرن نوزدهم تنها 3% جمعیت فلسطین را تشکیل می دادند. مسئله مهاجرت به ارض موعود عملا از سال 1259 ه.ش (1880 .م )در تبلیغات صهیونیست ها مطرح گردید. در سال 1890 جمعیت فلیسطین 580 هزار نفر بود که فقط 27 هزار یهودی در این کشور به سر می بردند که نزدیک به 5% جمعیت فلسطین را تشکیل می دادند. پس از برگزاری کنگره های اول و دوم و برنامه ریزی های وسیع برای ترغیب یهودیان اروپا برای مهاجرت به فلسطین در سال 1921 میلادی ( 1300 ه.ش ) جمعیت یهودیان در فلسطین به5/ 10 در صد رسید. از سوی دیگر اجرای مصوبات نیازمند تشکیلات نظامی و نیروهای مسلح بود زیرا بیرون راندن یک ملت از سرزمین مادری تنها در سایه جنایت های هولناک و از طریق نا امن کردن محیط زندگی و حاکم ساختن ظلم تعدی نیستی و نابودی بر فضای کشور فلسطین امکان پذیر بود. بنابراین می بایست با اسارت زنان، شکنجه مبارزان، غارت اموال، تجاوز به عفت، زور گویی و تحقیر و بیکاری موجبات آوارگی را فراهم می آوردند و این کار جز با تشکیلات نظامی و نیروهای مسلح بی اعتقاد به هر معیار اخلاقی و ارزش های انسانی میسر نبود.
اولین تشکیلات مسلح صهیونیست ها درسال 1907 تحت نام سازمان پاسداران یهود ملقب به «هاشومیر» در فلسطین اعلام موجودیت کرد. مشوق اصلی در ایجاد چنین سازمانی «بن گوریون» بود. ملت مظلوم فلسطین که در اوایل قرن 20 زیر سلطه امپراطوری عثمانی قرار داشت، برای کسب استقلال در مبارزه با استثمارگران عثمانی به سر می برد. دولت ترکیه برای سرکوب مبارزان و آزادی خواهان فلسطینی به تقاضاهای تشکل های صهیونیستی پاسخ مثبت داد و به تسلیح و تجهز صهیونیست ها مبادرت ورزید؛ زیرا با این اقدام مبارزان فلسطینی نیروهایشان تقسیم می شد هم می بایست برای کسب استقلال با دولت ترکیه بجنگد و هم با اهداف شوم صهیونیستی مبارزه کند. در جریان جنگ جهانی اول انگلستان چندین گردان متشکل از یهودیان ایجاد نمود وبه آموزش آن ها مبادرت کرد. پس از اتمام جنگ جهانی اول در سال 1918 ارتش انگلستان پنج هزار نیروی آموزش دیده و آشنا به انواع سلاح های جنگی از یهودیان صهیونیست بوجود آورده بود. این نیروها که وابسته و تابع تشکیلات آژانس بین المللی یهود بودند اولین هسته های نامی مشهور به هاگانا را در فلسطین به وجود آوردند. شعار هاگانا «فلسطین فقط برای یهودیان» بود و به این شکل با ایجاد و تکمیل سازمان نظامی افزایش مهاجرت یهودیان اروپا به فلسطین و حمایت های مالی آژانس بین المللی یهود و پشتیبانی دولت های غربی به ویژه استعمار گران انگلیسی از صهیونیسم گام های نخستین برای وحشیانه ترین جنایات علیه بشریت برداشته شد.
مهاجرت یهودیان به فلسطین بر اساس یک برنامه ریزی دقیق وطراحی های حساب شده در عرصه شهرکسازی در زمین های اموات متحقق می شد. هدف از اسکان عبارت بود از: تشکیل زنجیرهایی از دهکده ها در یک منطقه متصل به هم به گونه ای که در بدو امر فلسطینی ها متوجه نشوند که فرایند تشکیل یک شهرک یا شهر کاملا یهودی در حال شکل گیری است .
متأسفانه دولت ترکیه که فلسطین را تحت سلطه خود داشت سیستمی را برای ثبت املاک بنیاد نهاده «ب.د» که هر پولدار خارجی و غیر فلسطینی می توانست از طرق مشکوک بر زمین های فلسطینی ها حق حاکمیت پیدا کند. آژانس بین المللی یهود و بنیادهای مالی زیر مجموعه آن با بهره گیری از قوانین و مقررات غلط وضع شده توسط دولت عثمانی به طور قانونی مالک زمین هایی می شدند که فلسطینی ها نسل اندر نسل بر روی آنها کشاورزی می کردند وخود را مالک آنها می دانستند. علاوه بر این صهیونیست ها برای سند سازی در بعضی اوقات اقدام به خرید مقداری زمین با قیمت بالا از مالکان فلسطینی مستقر در اروپا و امریکا نمودند.
در سال 1909 سازمان جهانی صهیونیسم تشکیلاتی به نام شرکت توسعه اراضی فلسطین را تاسیس کرد. این شرکت کار گزار اصلی خریداری زمین و سند سازی های کلاه بردارانه برای صندوق ملی یهود بود. در سال 1910 فلسطینی ها در «حیفا» انجمنی تشکیل دادند واز دولت ترکیه خواستند با تغییر قوانین مانع از تملک زمین های فلسطینی توسط صهیونست ها شوند. اما حکومت عثمانی به در خواست فلسطینی ها توجه نکرد یهودیان نیز از قوانین ناعادلانه و غلطی که دولت عثمانی برای مالکیت بر اراضی وضع کرده بود استفاده و بهره برداری می نمودند. وضعیت به گونه ای درآمد که فلسطینی ها در حالی که بر روی زمین خود در حال کار بودند و در هیچ معامله ای شرکت نکرده بودند سند مالکیت آن زمین ها در دست دلالان یهودی بود.
نقش دولت ترکیه در ایجاد و تثبیت رژیم صهیونیستی قابل تعمق وتامل است. ابتدا سلطان عبدالحمید در سال 1901 به تقاضای هرتزل برای واگذاری سرزمین فلسطین به یهودیان پاسخ منفی داد و به همین دلیل تحت افشاهای مختلف قرار گرفت و از قدرت کناره گیری نمود. پس از سلطان عبدالحمید جانشینان او کاملا در خدمت اهداف صهیونیست ها در آمدند و با اعمال قوانین و مقررات نا عادلانه زمینه های غصب اراضی فلسطینی ها را فراهم ساختند و تسهیلات لازم را برای مهاجرت یهودیان به فلسطین در اختیار صهیونیست ها قرار دادند. به عبارت دیگر امپراتوری عثمانی که مرکز آن ترکیه بود و خود را پرچم دار دفاع از اسلام معرفی می کرد مسلمانان فلسطین را در مسلخ سازمان جهانی صهیونیسم قربانی نمود. یهودیان در فواصل سالهای 1908 تا 1918 میلادی (1287 تا 1297 ه. ش) از قدرت زیادی در امپراطوری عثمانی برخوردار بودند و با اینکه اقلیت بسیار ناچیزی را تشکیل می دادند چهار وزارت خانه از سیزده وزارت خانه حکومت عثمانی شامل وزارت خانه کار کشاورزی بازرگانی و پست و تلگراف در اختیار یهودیان بود.ب نابراین امپراطوری عثمانی علاوه بر زمینه سازی برای تملیک اراضی به تجهیز نظامی یهودیان مهاجر به فلسطین نیز مبادرت نمود. پس از سقوط امپراطوری عثمانی نیز حمایت دولت ترکیه از صهیونیست ها همچنان ادامه یافت تا اینکه در سال 1948 اولین کشور اسلامی که اسرائیل را به رسمیت شناخت ترکیه بود. در شرایط کنونی نیز ترکیه تنها کشور اسلامی است که با رژیم صهییونیستی پیمان نظامی – امنیتی منعقد نموده است و حتی پس از شکست طرح صلح خاورمیانه و اوج گیری انتفاضه ملت فلسطین ترکیه اولین کشوری بود که در اجلاس سران سازمان کنفرانس اسلامی با پیشنهاد قطع رابطه با اسرائیل مخالفت نمود.

چرا فلسطین؟؟
برنامه صهیونیسم جهانی در 24 پروتکل با اهداف ایجاد حکومت جهانی واحد به رهبری تشکیلات صهیونیسم طراحی شده که بر اساس آن باید طی چهار مرحله به ترتیب روسیه، ارتودکس، اروپای کاتولیک، قلمرو پاپ واتیکان و سرانجام اسلام با توطئه ها؛ کمرنگ و بی فروغ گردند و سپس صهیونیسم جهانی رهبریت جهانی را بر عهده بگیرد ارتودکس با تحولات 100 سال گذشته از صحنه حذف گردیده و اروپای کاتولیک نیز دیگر فروغی ندارد. قلمرو پاپ و واتیکان نیز با رنسانس صدمات اساسی دیده و هر روز ضعیف تر می شود تنها پایگاه تسخیر ناپذیر اسلام است که رو به رشد و بالندگی است. براین اساس صهیونیسم پایگاه خود را به فلسطین قلب جهان اسلام منتقل نموده است. صهیونیست ها معتقدند وعده های تورات در مورد وسعت دولت یهود و حدود ارض موعود از دریای میدیترانه تا رود فرات و از لبنان تا رود نیل می باشد. شعار رسمی پارلمان اسراییل «ای اسراییل حدود تو از نیل تا فرات است» می باشد در نقشه ملی صهیونیسم دولت یهود شامل سراسر فلسطین، اردن، سوریه، لبنان، عراق و منطقه وسیعی از خاک مصر شامل صحرای سینا و رود نیل و مدینه منوره می باشد.

کمک مسیحی ها به اسراییل
یهودیان برای پیش برد اهداف خود و متقاعد کردن افکار عمومی درباره سرزمین موعود، تا حدی موفق بودند که بسیاری از مسیحیان نیز آنان را به عنوان قوم برگزیده خداوند قبول کردند و به آن ها حق جنایت های وحشیانه را برای رسیدن به سرزمینشان دادند. مسیحیان معتقدند که حضرت عیسی مسیح (ع) پس از جنگ بسیار بزرگی که احتمالا هسته ای است ظهور خواهد کرد که در آن تمام گنه کاران خواهند مرد و این مسئولیت بزرگ را خدا به قوم برگزیده خود، یهود، داده است. پس برای تحقق هرچه زود تر این جنگ بزرگ تمام مسیحیان وظیفه دارند که به یهود کمک کنند.
متن زیر گزیده ای از کتاب تدارک جنگ بزرگ از زبان گریس هال سل مسیحی است:
«مسیحیان قطعنامه ای را پیشنهاد کردند که به دولت اسراییل اصرار می ورزیدند تا کرانه غربی رود اردن را به حدود یک ملیون فلسطینی، به کشور اسراییل ملحق سازند. یک یهودی اسراییلی که در میان جمع نشسته بود، پیش از آن که این قطعنامه به رأی گذاشته شود، برخاست و پیشنهاد کرد که لحن قطعنامه تغییر کند. او خاطر نشان ساخت که یک آراسنجی اسراییلی نشان داده است، یک سوم اسراییلیان تمایل دارند سرزمین هایی که در سال 1967 تصرف شده است، دربرابر صلح با فلسطینیان مبادله شود. یکی از رهبران مسیحی در برابر این سخن پاسخ داد: «برای ما رأی اسراییلیان هیچ اهمیتی ندارد! برای ما آنچه خدا فرموده، مهم است! و خداوند این سرزمین را به یهودیان داده است.» و پس از آن مسیحیان به قطعنامه رأی دادند!!!»
پایان





منابع
1- قرآن کریم – ترجمه استاد ابوالفضل بهرام پور
2- تفسیر نمونه – زیر نظر استاد مکارم شیرازی
3- تدارک جنگ بزرگ – نویسنده:گریس هال سل – مترجم: خسرو اسدی
4- قوم بنی اسراییل(مقاله) – گردآورنده: مجتبی افلاکی – زیر نظر: دکتر محمد نژاد