تاریخ نگارش : بیست و یکم دي 1390
ادب برابر خدا ؛ روش الگویی پیامبران اولوا العزم به هنگام دعا
حاجیه تقی زاده فانید
در این تحقیق ، یکی از بهترین روش های تربیتی ، یعنی روش الگویی مورد بررسی قرار گرفته است . این روش در رفتار انبیای اولوا العزم در برابر خداوند منان به هنگام گفت و گو ، درخواست و دعا به پیشگاه حضرت حق مورد دقت قرار گرفته است تا همه بهترین سبک گفت و گو ، بهترین نوع سخن در برابر خدا را از این الگوهای معصوم علیه السلام درس بگیرند . در ابتدا ، ضمن بحث کوتاهی درباره الگو ، به ادب حضرت نوح علیه السلام ، ابراهیم علیه السلام ، موسی علیه السلام ، عیسی علیه السلام و حضرت محمد صلی الله علیه و آله پرداخته ایم . با روش تحلیل محتوا ، نوع خطاب ، افعال قابل استناد به خدا ، خواسته های اصلی و عناوین برگزیده برای هر دعا ، در این پژوهش مورد بررسی قرار گرفته است .
کلید واژه ها : دعا ، دعوت ، ادب ، روش الگوی پیامبران اولوا العزم .

کلید واژه : باادب باخدا صحبت کنیم
در این تحقیق ، یکی از بهترین روش های تربیتی ، یعنی روش الگویی مورد بررسی قرار گرفته است . این روش در رفتار انبیای اولوا العزم در برابر خداوند منان به هنگام گفت و گو ، درخواست و دعا به پیشگاه حضرت حق مورد دقت قرار گرفته است تا همه بهترین سبک گفت و گو ، بهترین نوع سخن در برابر خدا را از این الگوهای معصوم علیه السلام درس بگیرند . در ابتدا ، ضمن بحث کوتاهی درباره الگو ، به ادب حضرت نوح علیه السلام ، ابراهیم علیه السلام ، موسی علیه السلام ، عیسی علیه السلام و حضرت محمد صلی الله علیه و آله پرداخته ایم . با روش تحلیل محتوا ، نوع خطاب ، افعال قابل استناد به خدا ، خواسته های اصلی و عناوین برگزیده برای هر دعا ، در این پژوهش مورد بررسی قرار گرفته است .
کلید واژه ها : دعا ، دعوت ، ادب ، روش الگوی پیامبران اولوا العزم .

مقدمه

یکی از موثرترین شیوه های تربیتی روش الگویی است . نقشی که انبیا در تبلیغ و دعوت این ایفا می کردند ، فراتر از ابلاغ صرف پیام به مردم بوده است ، آیات شریف قرآن نشان می دهد که انبیا تنها به فکر ابلاغ پیام به مردم نبودند ، بلکه در راستای دعوت خویش همه تلاش خود را برای تغییر رفتار مردم به کار می بستند . حضرت نوح علیه السلام در طول ایام تبلیغ خود ، با رساندن پیام به چشم و گوش مردم ، وظیفه تبلیغی خود را پایان یافته ندید ، پس از آن همه سخنتی و مشقتی که تحمل کرد و تاثیر چندانی بر قوم خود نیافت ، از خداوند متعال چاره جویی کرد . وی از خدا خواست روشی بیابد تا دعوتش در دل مردم نفوذ کند عرض کرد: پروردگارا ، این ها مرا نافرمانی کردند و به دنبال کسی رفتند که ازدیاد مال و اولادش جز زیان به بار نمی آورد . این ها بسیاری را گمراه کردند . خدایا ، چه کنم تا دعوتم بر دل آنها اثر کند و در جامعه معصیتی صورت نگیرد و بتی پرستش نشود . خدای من ، اگر این ها را رها کنی ، بندگانت را گمراه می کنند و فرزندانی ستمکار به دنیا می آورند (نوح : 21) .
این تنها به حضرت نوح علیه السلام اختصاص ندارد ، بلکه سایر انبیای اولوا العزم نیز خواستار تغییری در درون مردم بودند .
شهید مطهری می فرماید :
ممکن است افرادی بپرسند ، چرا قرآن این همه ، امر دعوت را کار دشواری تلقی کرده است ؟ همه پیام رسانی ها این قدر مشکل نیست . پس باید انواع آن را بررسی کنیم ابلاغ در یک مرتبه فقط ابلاغ به حس است . بدیهی است این پیام رسانی ، کار آسانی است . ولی آیا پیامبران که ابلاغ مبین دارند ، وظیفه آنها فقط این است که مطلب را به گوش مردم برسانند ؟ چنین نیست ، بلکه بالاتر از ابلاغ به حس و ابلاغ به چشم یا گوش ، ابلاغ به عقل و فکر است ؛ یعنی مطلب را باید طوری بیان کنند تا در عقل نفوذ کند . عقل دروازه اش بسته است و جز با ابزار و مرکب برهان و استدلال و به تعبیر قرآن ، حکمت ، پیامی را در خود نمی پذیرد . حال آیا ابلاغ به عقل کافی است ؟ نه ، این مرحله اول است . پیام الهی گذشته از این که در عقل باید نفوذ کند ؛ باید در دل ها نفوذ کند ؛ یعنی باید در عمق روح بشر وارد شود و تمام احساسات او ، یعنی تمام وجودش را در اختیار بگیرد . به همین جهت ، پیامبرانند که می توانند بشر را در راه حقیقت به حرکت درآورند . پس پیغمبران گذشته از این که پیام خودشان را به عقل مردم می رسانند ، کار بزرگتری می کنند که پیام را به دل می رسانند.(1)
این نوع ابلاغ به بیش از انذار و تبشیر نیازمند است . معنای جمله « ما ارسلناک الا مبشراً و نذیراً » این است که تو در قبال عمل زشت مردم تقصیری نداری . به همین دلیل ، سخن برخی از مفسران (2) که گفته اند : « مراد این است که ما تو را تنها مبشر مومنین و منذر کافرین فرستاده ایم ، پس دیگر درباره ایمان نیاوردن کفار غم مخور » (3 ) صحیح نیست .
رساندن پیام به عمق وجود انسان ها به گونه ای که آثارش در رفتار آنها جلوه کند ، اهمیت روش الگویی را بیشتر روشن می کند ، الگوها در تعیین رفتار مطلوب نقش فراوانی دارند ؛ چرا که مردم به دنبال این هستند که به صورت کاربردی برای بروز حالت های درونی ، رفتار مناسبی را ببینند تا به انجام آن ، پاسخ مثبتی به گرایش های خود داده باشند .

واژه الگو

واژه الگو ، به معنای روبر ، مدل ، سرمشق ، مقتدا ، اسوه ، قدوه ، مثال و نمونه است . (4)در میان معانی ذکر شده ، مقتدا ، اسوه و قدوه مختص انسان است ، معنای مشترکی که برای این سه وجود دارد ، عبارت است از فردی که به لحاظ ویژگی ها و خصوصیاتش ، صلاحیت یافته تا دیگران از او تبعیت و پیروی نمایند . گر چه واژه الگو ، به انسان نمونه اختصاص ندارد ، شامل سایر موجودات نمونه نیز می شود . اما با توجه به این که در اصطلاح روان شناسی و علوم تربیتی ، معولاً واژه « الگو » برای انسان نمونه استعمال می شود ، همین واژه را البته با توجه به معنای خاص آن به کار می بریم .
در روان شناسی ، اصطلاحات Socil learning , Observation lerning , Modeling با این شیوه مناسب دارد « Modling » ، یک فن رفتار درمانی است که برای تغییر رفتار ، ضمن یادگیری ادراکی و با فرصت و امکان دادن به فرد ، که از یکی تقلید کند ، به کار می رود . همچنین تعریف « روش و شیوه انتخاب از الگوهای رفتار بدنی و کلامی مشهود ، الگوهای خاص رفتار برای تقلید » برای اصطلاح (Modling) مطرح است . (Observation) 5 learning نیز به تغییر نسبتاً مدام در رفتار ، که قسمت عمده اش نتیجه مشاهده رفتار دیگری است ، اطلاق شده است .(6)
با توجه به نقش مهم مشاهده و الگو در یادگیری ، نظریه یادگیری اجتماعی شکل گرفت . بر مبنای این نظریه ، که بر نقش مشاهده ، تقلید و الگوبرداری از رفتارهای مشاهده شده در دیگران مبتنی است ، شخص می تواند با مشاهده دیگران ، از یادگیری بهره مند شود .
در بحث الگو در قرآن مجید ، نه تنها ما به دنبال تغییر و تعدیل رفتار ، بلکه به دنبال اصلاح نگرش ها و انگیزه ها نیز هستیم . از سوی دیگر ، تبعیت از الگوها به طور صحیح و آگاهانه ، مطلوب است و انسان ها از تقلیدهای نا آگاهانه و کورکورانه برحذر داشته شده اند . با توجه به آن چه بیان شد ، روش الگویی در قرآن مجید را می توان چنین تعریف کرد : ارائه رفتار مطلوب از طریق نقل سرگذشت پیشنیان تا دعوتی عملی برای مردم جهت به کمال رساندن استعدادهای درونی باشد . اسوه های بشری و نمونه های متصل به وادی ربوبیت ، انسان هایی هستند که به لحاظ استعدادهای و ویژگی ها و منش و شخصیت برتر ، قابل تحسین خود ، توجه دیگران را به خویش جلب می نمایند . آنان را وادار به پیروی و تبعیت از خود می کنند ؛ چرا که ایشان در برخورداری از کمالات انسانی و تزین به اخلاق و فضایل ، سرآمد دیگران هستند .
در علوم تربیتی ، یکی از اصطلاحات بسیار رایج ، « مدل رفتار » یا الگوی رفتار است که مراد از آن ، طرح و مجموعه رفتاری است که شخصی آن را دارا است .(7) الگو از سویی به طرح ها و برنامه های گوناگون ، اعم از تربیتی ، اجتماعی ، اقتصادی یا سیاسی گفته می شود و از سوی دیگر ، به نمونه های عینی و خارجی یک طرح عملی و یا اجتماعی ، اقتصادی ، اخلاقی یا مذهبی ، اطلاق می گردد . کاربرد آن در هر دو مورد بسیار است . در علوم اجتماعی pattern معنای مدل ، گونه و هنجار از آن برمی آید . الگو ، چیز شکل گرفته در یک گروه اجتماعی است ، به این منظور که به عنوان مدل یا راهنمای عمل در رفتارهای اجتماعی به کار آید .( 8)
از نگاه کارکردی و روانی - اجتماعی باید گفت : الگوها آن شیوه های زندگی هستند که از صوری فرهنگی منشا می گیرند . افراد به هنگام عمل به طور طبیعی با این الگوها سروکار دارند و اعمالشان با آنها تطابق می یابد . انسان ها از طریق آموزش و جذب ، در یک فرهنگ خاص شبکه ای از عادات و واکنش هایی کسب می کنند که موجب تطابق آنان با شیوه های کلی رفتار گروه باشد .( 9 ) الگو پذیری ، تقلید و تربیت ، مفاهیمی مرتبط و نزدیک به هم می باشند . هر سه مفهوم در روان شناسی از جایگاه ویژه ای برخوردارند . الگو پذیری زمینه و مقدمه لازم برای تقلید است ، تقلید هم یکی از سازکارهایی است که تربیت از طریق آن صورت می پذیرد .
قهرمان جویی یا قهرمان پرستی یکی از جلوه های روانی است که در سرشت اولیه بشر نهاده شده است . بشر همواره در پی گمشده ای جستجو می کند ، در تکاپو و تلاپوی قهرمانی پر شکوه و جلال و پیشوایی درخور ستایش است : « قهرمان پرستی را اصولاً یکی از تجلیات اصیل روانی انسان دانسته اند که در فطرت و نهاد انسان حضوری بارز دارد . » (10) قهرمان ، انسانی است ممتاز که در نظر جستجوگر و انتخاب گر خویش ، از صفات ویژه یک انسان متعالی ، دوست داشتنی و شایسته تقلید و پیروی ، بهره دارد . امتیاز ، ویژگی ، کمال ، بایستگی و شایستگی قهرمان ، ممکن است در یک جهت یا در جهات گوناگون باشد . الگو در جوامع مختلف ، عامل مهمی در صلاح و فساد جامعه محسوب می شود . مومنان همواره انبیا را تجسمی کامل از مکتب یافته اند . علاوه بر این ، از گفتارشان درس آموخته اند ، آنها را قهرمان صحنه های مختلف می دانسته اند و به آنان تاسی می جسته اند . با نگاهی گذرا به قرآن ، به اسوه های متعددی بر می خوریم . حضرت یوسف علیه السلام اسوه ایستادگی در برابر شهوت است . حضرت ابراهیم علیه السلام قهرمان توحید است . حضرت نوح علیه السلام قدوه مقاومت و پایداری است . حضرت یعقوب علیه السلام اسوه صبر و تحمل ، حضرت اسماعیل علیه السلام الگوی ایثار و حضرت خاتم صلی الله علیه و آله اسوه حسنه و مقتدای همه است . این روش ، یکی از موثرترین شیوه های تربیت و تبلیغ است .
« عملی ترین و پیروزمندانه ترین وسیله تربیت ، تربیت کردن با یک نمونه عملی و سرمشق زنده است . الگو به مردم عرضه می شود تا هر کس به اندازه ظرفیت و استعدادش ، از آن شعله فروزان نور برگیرد . اسلام ، سرمشق دادن را بزرگترین وسیله تربیت می داند . »(11) با توجه به این که فضای تعلیم و تربیت زیر پوشش عناصر گوناگونی قرار دارد که همه آنها می تواند الگو پرداز و سرمشق ساز باشد ، با این حال هیچ عنصری به اندازه مربی و معلم الگوسوز یا الگوساز نیستند . در رفتار و رهنمودهای علمی و نظری معلمان و اصولاً مسئولان تعلیم و تربیت مدارس ، به رفتار و افکار شاگردان چنان سازمان می دهد که به صورت الگو و سرمشق زندگانی آنها درآید . اگر معلمان ، فلسفه ، تعلیم و تربیت مطلوب را که صرفاً متکی به مطالعات علمی و تحقیقات نظری نیست ، بازیابند ، متوجه می گردند که ارزش های اخلاقی و انسانی ، هم وزن با ارزش های علوم و یا برتر از آن است . هیچ جامعه ای نمی تواند به زندگانی و حیات اجتماعی خود ادامه دهد ، مگر آنگاه که مبانی عمومی انسان و الگوهای عالی را که سازنده عادات اخلاقی است ، شناسایی کرده ، خود را موظف به همگامی و هماهنگی با آنها بداند .(12)
امام صادق علیه السلام می فرماید : « مردم را با عمل دعوت کنید ، نه با زبان »(13) همه حرکات ، سکنات ، اشاره ها و حتی واژه هایی که از سوی مربی ، معلم و مبلغ در خلال انجام وظیفه به کار می رود ، به شدت در کودکان و نوجوانان اثر می گذارد . خداوند در آیه شریفه 2 سوره صف می فرماید : « یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون . » باید بین رفتار و گفتار ، همسانی و همخوانی وجود داشته باشد تا گفتار تاثیر کند . این دلیلی است بر اهمیت بیشتری که در تربیت الگویی است . باید با الگو شدن عملی ، فضای پر تفاهم و مناسبی در جامعه ایجاد کرد. در غیر این صورت جوانان جامعه ، با دیدن دوگانگی بین شعار و عمل ، بسیار سریع از مسئولان جامعه ، دل زده شده ، از آنها فاصله خواهند گرفت و دیگر نه تنها به سختی به اسوه ها و الگوهایی که مدعی دفاع از آنها هستند ، توجه می کنند ، بلکه گرایش آنها به قطب مخالف ، خود به خود تسهیل می شود . این مطلب ، نشان دهنده این نکته است که روش الگویی یکی از موثرترین روش های تاثیر گذاری است . اگر بزرگان جامعه ای صرفاً بر شعار تکیه کنند عمل آنها همان شعارشان باشد ، فرهنگ غالب بر افکار و رفتار عموم مردم ، شعار صرف خواهد شد . بنابراین ، اگر می خواهیم مردمی را به رفتاری مناسب بکشانیم ، باید نه تنها با گفتار ، بلکه با عمل ، آنان را دعوت کنیم . حال تربیت الگویی را در ادب انبیای اولوا العزم در برابر خدا در قرآن را بررسی می کنیم .
ادب هیات زیبا و پسندیده ای است که طبع و سلیقه هر مومنی ، سزاوار می داند هر عملی را مطابق آن انجام دهد .

1 . ادب حضرت نوح علیه السلام

یکی از آدابی که حضرت نوح علیه السلام در محاوره با قوم خود رعایت می فرمودند ، ادب در ثنای الهی بود . این یکی از مصادیق تبلیغ عملی است . از نظر مرحوم علامه طباطبایی ، این نوع ادب در قرآن بسیار زیاد است . دست کمی از تبلیغ قولی ندارد ، بلکه موثرتر از آن است .( 14)
خدای متعال از حضرت نوح علیه السلام در محاوره ای که میان او و قومش واقع شده ، چنین حکایت می کند :
مردم به حضرت نوح علیه السلام گفتند : ای نوح ، با ما زیاد مجادله کردی ، اگر راست می گویی بلایی را که ما را بدان می ترسانی بر سرمان بیاور ، آن حضرت فرمود : مطمئن باشید که اگر خدا بخواهد بلا را بر سرتان خواهد آورد . شما نمی توانید خدا را عاجز کنید . اگر خدا بخواهد شما گمراه باشید ، نصیحت من به شما سودی نمی دهد ، گر چه فراوان نصیحتتان کنم . اوست پروردگار شما و به سوی او باز خواهید گشت . (هود : 34)
حضرت نوح علیه السلام در این محاوره و گفت و گو ، بلا و عذابی را که مردم فکر می کردند به دست حضرت نوح است و او را به آوردن آن می خواندند تا به خیال خود عاجزش کنند ، از خود نفی کرد ، به پروردگار خویش نسبت می دهد و با واگذاری مسئله به مشیت الهی ، با گفتن کلمه « ان شاء » و پس از آن ، با بزرگ دانستن خدا و گفتن « و ما انتم بمعجزین » ، ادب را به نهایت رسانید . حضرت از خداوند با واژه « الله » سخن گفت . واژه « ربی » را در این جا به کار نبرد ؛ زیرا مدلول لفظ « الله » کسی است که هر جمال و جلالی به سوی او منتهی می شود . حضرت می خواست محوریت خداوند را در همه امور به آنان ابلاغ کند . همچنین تنها به نفی قدرت بر آوردن عذاب از خود و اثبات آن برای خدا اکتفا نکرد ، بلکه این را هم اضافه کرد که اگر خدا نخواهد که شما از نصیحت من سودی ببرید ، هرگز منتفع نخواهید شد . وی با این جمله ، نفی قدرت بر آوردن را از خود و اثباتش را برای خدا تکمیل کرد . علاوه بر آن این نفی را با جمله « هو ربکم و الیه ترجعون » تعلیل نمود . (15) حضرت ، با نشان دادن فقر مطلق در بندگان و مخلوقات ، برای مخاطبان خود ثابت کرد که او در تمام برنامه هایش ، الگوی وابستگی به حضرت حق است . با رفتار خود معنای این جمله را توضیح داد که « انتم الفقراء الی الله » شما مخلوقات ، همه وابسته به خدا هستید .
از جمله آداب حضرت ، ادبی است که خدای متعال آن را در داستان حضرت با فرزندش نقل کرده و فرموده است : « نوح خدای خود را ندا کرد و چنین عرض کرد : « پروردگارا به درستی که فرزند من از اهل بیت من است ، وعده تو هم حق است و تو احکم الحاکمین هستی » (هود : 45)
رعایت ادب در این گفتار ، به این است که حضرت ، تنها واقعیتی که در ذهنش بود ، بیان کرد . وی چیزی که نمی دانست مصلحت او در آن هست یا نه هرگز ، تقاضا نکرد . ظاهر گفتار نوح علیه السلام این است که می خواهد دعا کند که فرزندش از غرق شدن نجات یابد . البته شکی در این نیست ، اما از تدبر در آیات این داستان ، کشف می شود که حقیقت امر ، غیر از آن چیزی است که از ظاهر کلام ، استفاده می شود ؛ زیرا از یک سو خداوند دستور داده که او خود و اهل بیتش و همه مومنان را سوار بر کشتی کند و آنان را وعده داده است که نجاتشان دهد . از میان آنان کسانی را که عذابشان حتمی بوده ، استثنا کرده که یکی از آنان همسر اوست . اما فرزندش در سوار شدن کشتی مخالفت امر پدر کرد . معلوم نیست که او به دعوت پدر کفر ورزیده باشد و از دعوت او اعراض نموده باشد . پس احتمال می رود که او نیز اهل نجات باشد . از سوی دیگر ، به نوح وحی فرستاده شد و حکم حتمی اعلام شد : « کشتی بساز و درباره کسانی که ظلم کردند ، از من درخواست عفو مکن ؛ چرا که آنان غرق شدنی هستند . » (هود : 37) سوال این است که آیا مقصود از کسانی که ظلم کردند خصوص کسانی است که به دعوت نوح کفر ورزیدند ، یا مراد مطلق اقسام ظلم است ؟ این نکته مبهم است . گویا همین احتمالات ، نوح را درباره فرزندش به تردید انداخته است و به جهت همین شک و تردید بود که حضرت نوح علیه السلام جرات نکرد به طور قطع نجات فرزند خود را درخواست نماید ، بلکه سوال خود را با تردید و دو دلی مطرح کرد ؛ زیرا وی به برخی از عواملی که در سرنوشت فرزندش موثر بودند ، آگاه بود .
این ادبی پسندیده است که بنده از آن چه می داند ، تجاوز نکند . چیزهایی که مصلحت و مفسده آن معلوم نیست ، از مولای خود نخواهد . حضرت نوح علیه السلام تنها آن چه را می دانست و بدان ایمان داشت ، بیان کرد . تنها وعده الهی را بیان کرد و چیزی بر آن نیفزود . به جهت همین ادب ، خداوند او را نیز معصوم و محفوظ نگه داشت و قبل از این که کلام نوح تمام شود ، به صورت احتمالی اسائه ادبی از او سر بزند ، خداوند کلام خود « و اهلک » را برایش تفسیر کرد . مراد از اهل ، اهل صالح ست ، نه هر خویشاوند ، فرزند تو صالح نیست .
شاید هم بتوان گفت : حضرت می دانست که منظور واقعی از اهل ، اهل صالح است . این منظور پس از استثنای همسر روشن تر شد . اما حضرت نسبت به کفر فرزندش علم نداشت . از باب حکم بر ظاهر امر ، او را صالح پنداشته بود . خداوند او را نسبت به واقع امر مطلع کرد ؛ زیرا با توجه به آیه « ولا تخاطبنی فی الذین ظلموا انهم مغرقون » ، ممکن نیست که حضرت به نجات فرزند خود با این که کافر محض باشد ، رضایت دهد . این مطلب از سخن خود حضرت فهمیده می شود که عرضه داشت : « رب لا تذر علی الارض من الکافرین دیارا . » پروردگارا من : هیچ کافری را بر روی زمین باقی مگذار .(16)(نوح : 24)
وقتی حضرت نوح علیه السلام پاسخ خداوند منان را شنید ، پیش از آن حاجت خود را بیان کند با نهایت ادب در مقام توبه ، که در حقیقت شکرگزاری از تادیب الهی است ، عرض کرد : « پناه می برم به تو از این که درخواستی کنم که بدان علم ندارم » (هود : 47)
این رفتار از سوی حضرت نشان می دهد که انسان در تمام حالات باید به خداوند منان پناه ببرد . حضرت نوح علیه السلام در پایان سخن خود ، چنین می گوید : « پروردگارا ، مرا و پدر و مادر مرا و هر کسی را که با داشتن ایمان به خانه ام درآید و جمیع مومنان و مومنات را بیامرز و ستمکاران را جز بر هلاکتشان نیافزا » (نوح : 28) این ادب الهی است که پدر ، مادر و مومنانی که به حضرت ایمان آوردند و به دعوتش گرایش پیدا کردند ، از نظر دور ندارد و خیر دنیا و آخرت را برایشان بخواهد . حال چرا حضرت ابتدا برای خود دعا کرده عرض کرد : « رب اغفر لی » و برای مردم دعا نکرد ؟ آیا این گونه درخواست ، شائبه خود خواهی و نوعی دوری از ادب را تداعی نمی کند . در پاسخ باید گفت : حضرت ابتدا خود را دعا کرد ؛ زیرا کسی که پیشوا و جلودار مردم است ، دعا به جان خویش ، دعا به حال مردم است .(17) پس تقدم و تاخر در دعا نیز روی حساب ، طرح و برنامه است . حضرت با انتخاب جملات و گزاره هایی مشخص ، نحوه درخواست و دعا را به آنان نشان داد .

پی‌نوشت‌ها:


*استادیار دانشگاه کاشان .
1 . مرتضی مطهری ، سیری در سیره نبوی ، ص 188 .
2 . ابن کثیر ، نفسیر ابن کثیر ، ج 5 ، ص 160 .
3 . سید محمد حسین طباطبائی ، المیزان ، ترجمه سید محمد باقر موسوی ، ج 15 ، ص 381 .
4 . علی اکبر دهخدا ، لغت نامه ، ج 2 ، ص 2779 .
5 . علی اکبر شعاری نژاد ، فرهنگ علوم رفتاری ، ص 244 .
6 . همان ص 263 .
7 . مصطفی عباسی مقدم ، نقش اسوه ها در تبلیغ و تربیت ، ص 17 .
8 . ر . ک : آلن پیرو ، فرهنگ علوم اجتماعی ، ترجمه دکتر باقر ساروخانی
9 . علی اکبر شعاری نژاد ، فرهنگ علوم رفتاری ، ص 245 .
10 . پاول هنری ماسن و دیگران ، رشد و شخصیت کودک ، ترجمه مهشید یاسایی ، ص 188 .
11 . محمد قطب ، روش تربیتی اسلام ، ص 251 .
12 . گوستاولبون ، روح التربیه ، ص 339 .
13 . عباس قمی ، سفینه البحار ، ج 2 ، ص 278 .
14 . سید محمد حسین طباطبائی ، المیزان ، ج 6 ، ص 420 .
15 . سید همان ، ج 6 ، ص 420 .
16 . همان ، ج 6 ، ص 380 .
17 . همان ، ج 6 ، ص 382 .

منبع:نشریه اسلام و پژوهشهای تربیتی شماره 4