تاریخ نگارش : بیست و چهارم آبان 1392
حکایت جالب و خواندنی در مورد حجاب
سیدابراهیم غیاث الحسینی
حکایت جالب و خواندنی در مورد حجاب

مردی از اصحاب رسول خدا (ص) از طرف مقابل می آمد. آن منظره زیبا سخت نظر او را جلب کرد و چنان غرق تماشای آن زیبا شد که از خودش و اطرافیانش غافل گشت و جلو خودش را نگاه نمی کرد.

آن زن وارد کوچه ای شد و جوان با چشم خود او را دنبال می کرد. همانطور که می رفت، ناگهان استخوان یا شیشه ای که از دیوار بیرون آمده بود به صورتش اصابت کرد و صورتش را مجروح ساخت، وقتی به خود آمد که خون از سر و صورتش جاری شده بود. با همین حال به حضور رسول اکرم (ص) رفت و ماجرا را به عرض او رساند. اینجا بود که آیه مبارکه نازل شد:

«ای پیامبر! به مومنان بگو که دیده هاشان را فرو گیرند و عورتهاشان را نگاه دارند زیرا که آن برای ایشان پاکیزه تر است. به درستی که خدا به آنچه می کنند آگاه است و به زنان با ایمان نیز بگو که دیده هاشان را فرو گیرند و عورتهاشان را نگاه دارند و زیور و زینت خود را مگر آنچه از آن آشکار آمد، ظاهر نسازند و باید که روسریها و مقنعه هاشان را بر گریبانهاشان فرو گذارند و پیرایه های خود را ظاهر نسازند، مگر برای شوهرانشان، یا پدرانشان، یا پدران شوهرانشان، یا پسران خواهرانشان، یا زنانشان، یا مملوکان، یا دیوانگان و افراد ابله، یا کودکان غیر ممیّز»