دوازدهم مهر 1390
ششم ذیقعده؛ سالروز بزرگداشت حضرت شاهچراغ(ع)
ششم ذیعقده سالروز بزرگداشت حضرت احمد بن موسی(ع) معروف به شاهچراغ است.
به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران(ایکنا) ، در این مقاله آمده است: حضرت سید امیر احمد(ع) ملقب به شاهچراغ و سیدالسادات(ع)، فرزند بزرگوار امام موسی کاظم(ع) است. در میان فرزندان حضرت موسیکاظم(ع) «احمد» به کرم و جلالت و شجاعت و عبادت امتیاز داشت و شبها تا صبح به عبادت مشغول بود و در عمر خود هزار بنده را خرید و در راه خدا آزاد کرد.
شیعیان و محبان اهل بیت(ع) رسالت پس از حضور با برکت امام هشتم(ع) در خراسان برای زیارت چهره تابناک امامت و ولایت از نقاط مختلف، به سوی ایران حرکت میکنند. حضرت احمد بن موسی(ع) نیز در همین سنوات (198-203 ه. ق) با جناب سید امیر محمد عابد و سید علاءالدین حسین(برادران ایشان) و جمع کثیری از برادرزادگان و محبان اهل بیت(ع)، به قصد زیارت حضرت رضا(ع) از مدینه حرکت مینمایند تا از طریق شیراز به طوس عزیمت کنند. در بین راه نیز عده کثیری از شیعیان به آنان ملحق میشوند. خبر حرکت چنین قافله بزرگی مأمون خلیفه عباسی را به وحشت انداخت. لذا امریهای صادر نمود تا تمام حکّام بلاد مانع حرکت قافله بنی هاشم شوند.
بیعت با علی بن موسی الرضا(ع)؛ علی بن موسی(ع) امام من است. چون خبر شهادت حضرت موسی کاظم(ع) امام هفتم شیعیان در مدینه شایع شد، مردم به در خانهام احمد، مادر حضرت شاه چراغ «احمد بن موسی» گرد آمده و حضرت سید میر احمد را با خود به مسجد بردند، زیرا از جلالت قدر و شخصیت بارز و اطلاع بر عبادات و طاعات و نشر شرایع و احکام و ظهور کرامات و بروز خوارق عادات که در آن جناب سراغ داشتند.
گمان کردند که پس از وفات پدرش امام موسی بن جعفر(ع) امام به حق و خلیفه آن حضرت فرزندش «احمد» است. به همیت جهت در امر امامت با حضرتش بیعت کردند و او نیز از مردم مدینه بیعت بگرفت، سپس بر منبر بالا رفت، خطبهای در کمال فصاحت و بلاغت انشا و قرائت فرمود، آنگاه تمامی حاضران را مخاطب ساخته و خواست که غایبان را نیز آگاه سازند و فرمود: همچنان که اکنون تمامی شما در بیعت من هستید، من خود در بیعت برادرم علی بن موسی(ع) هستم، بدانید بعد از پدرم برادرم «علی» امام و خلیفه بحق و ولی خداست. و از جانب خدا و رسول(ص) او، بر من و شما فرض و واجب است که امر آن بزرگوار را اطاعت کنیم و به هرچه امر فرماید گردن نهیم.
پس از آن شمهای از فضایل و جلالت قدر برادرش علی(ع) را بیان فرمود، تا آنجا که همه حاضران گفتههای آن بزرگوار را اطاعت کردند، ابتدا او بیعت را از مردم برداشت، سپس گروه حاضران در خدمت احمد به در خانه حضرت امام علی بن موسی(ع) آمده همگی با آن جناب بر امامت و وصایت و جانشینی امام موسی بن جعفر(ع) بیعت نمودند و حضرت امام رضا(ع) درباره برادرش احمد دعا کرد و فرمود: همچنان که حق را پنهان و ضایع نگذاشتی، خداوند در دنیا و آخرت تو را ضایع نگذارد.
ورود به سرزمین فارس و شهادت؛ زمانی که کاروان اهلبیت(ع) و شیعیانشان به سرزمین فارس میرسند، مأموران خبر ورود آن حضرت را به حاکم فارس می رسانند، وی که از دست نشاندگان مأمون عباسی بود لشکری انبوه و کارآزموده را تجهیز نمود و در هشت فرسنگی شیراز و در محلی به نام «خانه زنیان» راه را بر آن کاروان بست.
حضرت سید امیر احمد(ع) چون کفار را که برای کارزار صف آرایی کرده مشاهده نمودند به همراهان خویش فرمودند:« این قوم ظالم به قصد ریختن خون فرزندان علی(ع) آمدهاند، هرکس میل بازگشت به مدینه را داشته باشد و یا راه گریز از این مهلکه را بداند، مختار است.» برادران، برادرزادگان و یاران که حضرت را در جهاد مصمم دیدند وفاداری خود را نسبت به ایشان ابراز داشتند.
کربلایی در سرزمین فارس؛ بر اساس آنچه مورخان نوشتهاند جنگ در چند نوبت در گرفت که بر اثر رشادت و شجاعت بیمانند سید احمد بن موسی(ع) و تهور یارانشان هر بار لشکر اشرار شکست خورده و عقب نشینی میکردند و جمعی از امامزادگان و شیعیان آن حضرت مجروح یا شهید میشدند. سپاهیان کفار که یارای مقاومت در خود ندیدند به مکر و خدعه پناه آورده و شایعه وفات حضرت علی بن موسی الرضا(ع) را در میان یاران حضرت پراکندند و عده کمی را به مقابله فرستاده و افراد بسیار و کارآزموده را در پناهگاههای شهر پنهان و آماده نبرد ساختند.
شیعیان که از خبر شهادت امام رضا(ع) دلشکسته بودند بی مهابا بر مزدوران حمله بردند و آنان را تار و مار ساختند و با تصور پیروزی وارد شهر شدند. اما ستمگران که از قبل آماده و در کمین بودند بر آنان تاختند و هرکدام را به وضعی به شهادت رساندند. حضرت احمد بن موسی(ع) با آن که ضربتی بر فرق مبارکش خورده بود و زخمهای کاری بر بدن داشتند همچنان با شجاعت میجنگیدند تا به این مکان که اکنون تربت مقدس آن بزرگوار است رسیدند و از شدت جراحات به درجه رفیع شهادت نایل شدند.
پیکر مطهر حضرت بعد از شهادت برای حفظ از دست درازی دشمن به مشیت الهی از نظرها غایب شد و کسی بر مدفن آن حضرت واقف نبود تا زمان سلطنت عضدالدوله دیلمی، که اهل ایمان مکرراً از حوالی محل شهادت مشاهده نور مینمودند به اطلاع حاکم شهر رساندند که چراغی در نهایت روشنایی در بالای تلی از خاک میدرخشد و تا طلوع صبح نورافشانی میکند.
او پس از مشورت با علما و مشایخ زمان دستور داد محل مزبور را شکافتند تا بر لوحی از سنگ یشم رسیدند که بر آن نوشته بود «السید امیر احمد بن موسی الکاظم(ع)».
چون سنگ را برداشتند سردابی عمیق آشکار شد، مشهور است که شیخ ابوعبدالله محمدبن خفیف معروف به شیخ کبیر که در تقوی و پرهیزگاری سرآمد عصر خود بود به سرداب مشرف شد. پیکر مطهر آن حضرت صحیح و سالم و بدون تغییر و تبدیل در حالی که نوری بس شگفت از آن ساطع بود مشاهده نمودند و انگشتری در دست راست حضرتش یافتند که بر نگین آن منقوش بود« العزه لله احمد بن موسی». سپس عضدالدوله دستور داد تا بنایی شایسته بر مرقد مبارکش مرتب سازند.
منابع:
[2] - بحارالأنوار ج : 48 ص : 284
[3] - شیراز، علی سامی، ص 338 - 337
[4] - الملل و النحل، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانی، بیروت، دارالفکر، بی تاریخ، ص 170 - 169. بحار الانوار؛ ج 8 ص 308