حکایت دیدار عبدالکریم پینه‌دوز با امام زمان(عج)
 تاریخ نگارش : شانزدهم مرداد 1391
حکایت دیدار عبدالکریم پینه‌دوز با امام زمان(عج)
نرگس حیدریان
یکی از کسانی که محضر حضرت ولی عصر(عج) مشرف می‌شد، آقا میرزا عبدالکریم پینه‌دوز بود که در یکی از تشرفات، امام زمان(عج) از او تقاضای وصله نعلین خود را می‌کنند و او پس از اطاعت به حضرت عرض می‌کند که باید تعمیر نعلین ایشان را بعد از تعمیر کفش کسی انجام دهد که قبل از حضرت مراجعه کرده است.
 کلید واژه : حکایت دیدار عبدالکریم پینه‌دوز با امام زمان(عج)
حکایت دیدار عبدالکریم پینه‌دوز با امام زمان(عج)

یکی از کسانی که محضر حضرت ولی عصر(عج) مشرف می‌شد، آقا میرزا عبدالکریم پینه‌دوز بود که در یکی از تشرفات، امام زمان(عج) از او تقاضای وصله نعلین خود را می‌کنند و او پس از اطاعت به حضرت عرض می‌کند که باید تعمیر نعلین ایشان را بعد از تعمیر کفش کسی انجام دهد که قبل از حضرت مراجعه کرده است.
زمانی گذشت و حضرت فرمودند: اگر کار من را انجام نمی‌دهی، آن را به جای دیگری حواله دهم و آقا میرزا عبدالکریم در پاسخ می‌گوید: اندک زمانی به پایان کار این شخص باقی نمانده و پس از آن به امر شما مشغول می‌شوم، اما حضرت مجدداً می‌فرماید: پس من کار را خود را به جای دیگری می‌سپارم.
پس از این آقا میرزا عبدالکریم به پای بقیة‌الله می‌افتد و تقاضا می‌کند که بیش از این مورد آزمون قرار نگیرد؛ چرا که او مرتکب بی‌عدالتی نخواهد شد!
پس مشخصات کل جامعه مهدوی و منتظر، باید با کسی چون آقا میرزا عبدالکریم پینه‌دوز منطبق باشد و لذا این همه پارتی‌بازی و رانت‌خواری رایج در دوران کنونی سنخیتی با شرایط انتظار فرج ندارد.
* حکایت ملاقات امام زمان(عج) به کمک علوم غریبه/ مسلمان باشید نه رمال!
شخصی که مسلط به علوم غریبه بود، توانست در زمان خاصی، مکان حضور امام زمان را در بازار آهنگران شناسایی کند و پس از آن به سرعت برای دیدار ایشان راهی محل شد و مشاهده کرد که حضرت در کنار دکانی نشسته است که صاحب آن بی‌توجه به ایشان مشغول نرم کردن آهن است، اما پس از مدتی مشاهده کرد که پیرمرد صاحب دکان به امام زمان گفت: یابن رسول الله، اینجا مکان گرمی است اجازه دهید برای شما آب خنک بیاورم.
اینگونه بود که استنباط شخص سوم مبنی بر اینکه فقط خودش متوجه حضور حضرت است، غلط از آب درآمد.
پس از مدتی پیرزنی به دکان مرد آهنگر مراجعه کرد و گفت: فرزندم بیمار است و خرج مداوای او هفت درهم است، تنها دارایی من هم همین قفل است که هیچ کس در این بازار بیش از شش درهم برای آن نمی‌پردازد، به خاطر خدا آن را به قیمت هفت درهم از من بخر، مرد آهنگر با دیدن قفل بدون کلید، به پیرزن گفت که متاع او با این شرایط 10 درهم ارزش دارد و در صورت ساخته شدن کلید برای آن دوازده درهم در بازار به فروش می‌رسد، حال هر یک از این دو کار را که بخواهی، برای تو انجام می‌دهم و در برابر دیدگان متعجب پیرزن 10درهم در ازای خرید قفل به او پرداخت کرد، آن‌گاه بقیة‌الله رو به شاهد کرد و فرمود: برای پیدا کردن ما رمل نیندازید، اگر همه مثل این مرد، مسلمان باشید، ما به سراغ شما می‌آییم.
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.