تاریخ نگارش : بیست و سوم دي 1391
پشتوانههاى اخلاق و نظریات قرآن کریم
علیرضا یعقوبی سورکی
نکته
آنچه در این مقاله درباره پشتوانه اخلاق از نظر ایمان به مبدا و معاد گفته شد به این معنى نیست که نقش «عقل فطرى» را در عمق بخشیدن به مسائل اخلاقى انکار کنیم، چرا که بىشک وجدان انسان که در واقع نماینده خدا در درون جان بشر است، نیز تاثیر بسزایى در تحکیم مبانى اخلاق دارد مشروط بر اینکه با نیروى ایمان تلطیف گردد، و از حجاب سودپرستى و هواى نفس رهایى یابد.
کلید واژه : پشتوانه / اخلاق / قران / دیدگاه /
پشتوانههاى اخلاق
اگر اخلاق را به درختى پربار تشبیه کنیم که آفتها و خطراتى نیز در کمین آن است، پشتوانههاى اخلاقى را مىتوان به باغبان یا به آبى که در پاى درخت جارى مىشود تشبیه کرد، که اگر آب یا باغبان نباشد درخت اخلاق مىخشکد، و یا گرفتار انواع آفتهایى که سرانجامش مرگ یا کم شدن باغ و بر است، مىگردد.
پشتوانههایى که علماى اخلاق یا فلاسفه براى اخلاق ذکر کردهاند بسیار متفاوت است و در واقع با جهانبینى هر گروهى ارتباط دارد، و ما در اینجا به چند نمونه مهم آن اشاره مىکنیم:
1- پشتوانه سودجویى
گروهى مسائل اخلاقى را صرفا از این نظر توصیه مىکنند که با منافع مادى در ارتباط مستقیم است; مثلا، یک مؤسسه اقتصادى اگر اصل امانت و صداقت را دقیقا رعایت کند و تمام اطلاعاتى را که به مشتریان یا مراجعه کنندگان مىدهد بىکم و کاستبا واقعیت تطبیق کند، مىتواند سرمایههاى مردم را به سوى خود جذب کند و سود کلانى از این طریق عایدش شود.
به همین دلیل، افرادى را مىبینیم که موضعى عمل مىکنند; یعنى مثلا در ساعتى که کارمند بانک است و با ثروت و سرمایه مردم از نزدیک سرو کار دارد نهایت امانت را به خرج مىدهد تا منافع زیادى براى مؤسسه خود جلب نماید، و هنگامى که پاى خود را از آن محل بیرون گذاشت ممکن استبه انسانى خائن مبدل گردد، چرا که سود خود را ممکن است در خیانتبپندارد.
یا این که مثلا یک کاسب یا تاجر با مراجعه کنندگان بسیار خوش برخورد، پر محبت، مؤدب و صمیمى به نظر مىرسد، تا از این راه مشتریان و دوستان بیشترى جلب کند اما همین شخص ممکن است در خانه با زن و فرزند یا همسایگان، بسیار بد برخورد باشد.
این گونه اخلاق که پشتوانهاى جز سودجویى ندارد، بزرگترین عیبش این است که براى اخلاق، هیچ اصالتى قائل نیست; چرا که در همه جا خط سودجویى را ادامه مىدهد که گاه در اخلاق است و گاه به پندار او در ضد اخلاق.
جمعى از این فراتر رفته، اخلاق را نه به خاطر منافع شخصى بلکه به خاطر مصالح جامعه بشرى طلب مىکنند زیرا معتقدند اگر اصول اخلاقى در جامعه انسانى، متزلزل گردد، دنیا مبدل به جهنم سوزانى مىشود که همه اهل آن در عذاب خواهند بود، و تمام مواهب مادى که مىتواند آسایش و رفاه براى مردم جهان بیافریند، مبدل به هیزمى براى روشن نگه داشتن این جهنم سوزان مىگردد.
این گونه افراد گرچه در سطح بالاترى فکر مىکنند، ولى بالاخره اخلاقى را که آنها مىطلبند براساس سودجویى و جلب منفعت و آسایش و رفاه، استوار است، نه بر پایه اصالت دادن به فضائل اخلاقى.
این طرز تفکر براى افراد مادیگرا که اعتقادى به مکتب وحى و نبوت پیامبران ندارند، اجتناب ناپذیر است; اخلاق را از اوج آسمان به زمین مىآورد، و آن را به ابزارى براى سودجویى بیشتر یا رفاه و آسایش بیشتر مبدل مىکند.
تردیدى نیست که اخلاق، این گونه آثار مثبت اجتماعى و مادى را در بردارد، و ما هم قبلا اشاراتى به آن داشتیم، ولى بحث در این است که آیا پشتوانه اخلاق همین است و بس، یا این گونه آثار باید به عنوان مسائل جنبى در علم اخلاق مورد توجه قرار گیرد.
به هر حال، اعتقاد به اخلاقى که بر اساس سودجویى و جلب منافع استوار است، از یک سو اصالت اخلاق را خدشهدار مىکند و از سوى دیگر از ارزش و عمق آن مىکاهد، و از سوى سوم در مواردى که احیانا تضادى در میان سودجویى و اخلاق دیده مىشود یا به تعبیر دیگر چنین پنداشته مىشود، با اخلاق وداع مىکند و به سراغ سودجویى مىرود که پشتوانه اصلى آن بوده است.
2- پشتوانه عقلى
فلاسفهاى که معتقد به حاکمیت عقل بر همه چیز و لزوم پیروى از آن در همه چیز هستند، پشتوانه مسائل اخلاقى را درک عقل از خوب و بد اشیاء مىدانند; مثلا، مىگویند عقل بخوبى درک مىکند که شجاعت فضیلت است، و بزدلى و جبن رذیلت، و همچنین امانت و صداقت، کمال است، و خیانت و دروغگویى نقصان، و همین ادراک عقلى است که ما را به دنبال فضائل اخلاقى مىفرستد و از رذائل باز مىدارد.
بعضى دیگر پشتوانه را ادراک وجدان مىدانند، مىگویند وجدان که همان عقل عملى است مهمترین سرمایه انسان مىباشد; عقل نظرى را ممکن است فریب داد ولى وجدان چنین نیست و مىتواند رهبر حقیقى بشر باشد.
بنابراین، همین که وجدان ما مىگوید امانت، صداقت، ایثار، فداکارى، سخاوت و جاعتخوب است، همین کافى است که ما را براى رسیدن به این نیکیها بسیج کند، و همین که مىگوید: بخل، خودخواهى، و خودپرستى بد است، کافى است ما را از آن بازدارد.
به این ترتیب، پشتوانه عقلى و وجدانى به هم مىرسند، و دو تعبیر مختلف از یک واقعیت است.
بىشک وجود این پشتوانه، یک واقعیت است و مىتواند در حد خود انگیزه مطلوبى براى نیل به تربیت نفوس و فضائل اخلاقى بوده باشد.
ولى با توجه به این که - همانگونه که در بحث وجدان در جاى خود گفتهایم (1) - از یک سو وجدان را گاه مىتوان فریب داد، و از سوى دیگر، وجدان با تکرار بدیها و زشتیها تدریجا به آن خو مىگیرد، و تغییر رنگ مىدهد، و گاه بکلى حساسیتخود را از دست داده یا تبدیل به ضد مىشود، و از سوى سوم، وجدان یا عقل عملى با تمام قداست و اهمیتى که دارد مانند عقل نظرى خطا پذیر است; هرگز نمىتوان تنها بر آن تکیه کرد و از همه چیز بىنیاز شد، بلکه پشتوانههاى قویترى لازم است که نه قابل فریب باشد، نه خطا کند، و نه با تکرار اعمال ضد اخلاقى تاثیر خود را از دست داده و تغییر شکل دهد.
کوتاه سخن این که، وجدان اخلاقى، یا عقل فطرى و عقل عملى و هر تعبیر دیگرى که به این معنى اشاره کند، پشتوانه خوبى براى نیل به فضائل اخلاقى محسوب مىشود، ولى با کاستیهایى که دارد و در بالا به آن اشاره شد، قناعتبه آن کافى نیست.
3- پشتوانه شخصیت
بعضى مسائل اخلاقى را از این رو دنبال مىکنند که نشانه شخصیت است، و هر انسانى طالب شخصیت مىباشد; هنگامى که شخصیت را در صداقت و امانت مىبیند به دنبال آنها مىرود، و هنگامى که ملاحظه مىکند جامعه براى افراد شجاع و سخاوتمند و با وفا و مهربان شخصیت فوقالعادهاى قائل است طالب این صفات اخلاقى مىشود.
بعکس، هنگامى که مىبیند افراد بزدل و ترسو، بخیل و ضعیفالاراده، خائن و بىوفا، افراد بىارزش و فاقد شخصیتند، سعى مىکند از این رذائل خالى شود.
و به این ترتیب، پشتوانه دیگرى براى مسائل اخلاقى جستجو کرده است.
ولى اگر درستبیندیشیم مىبینیم این پشتوانه نیز به همان مساله وجدان بازگشت مىکند، منتها در اینجا «وجدان جامعه» مطرح است و نه وجدان فرد، یعنى آنچه با وجدان عمومى جامعه هماهنگ است و آن را فضیلت و نشانه شخصیت مىشمرند، جزء اخلاق فضیله و آنچه عکس آن است جزء اخلاق رذیله است، و همین قضاوت عمومى جامعه سبب سوق دادن به نیکیها و بازداشتن از بدیها است.
ما انکار نمىکنیم که وجدان عمومى جامعه مىتواند الهامبخش مسائل اخلاقى و ارزشها و ضد ارزشهایى در این زمینه باشد.
ولى همان کاستیها و اشکالاتى که در مورد وجدان فردى ذکر شده در مورد وجدان عمومى جامعه نیز صادق است.
وجدان عمومى جامعه گاه خطا مىکند، و اگر زیر بمباران تبلیغات نیرومند وسیع نادرستى از سوى حکومتها و مانند آنها قرار گیرد، ممکن است ارزشها را ضد ارزش، و ضد ارزشها را ارزش بداند، همانگونه که در طول تاریخ نمونههاى فراوان آن دیده شده است; نه تنها در عصر جاهلیت عرب، کشتن دختران و زنده به گور کردن آنها در میان قشر وسیعى، یک فضیلت اخلاقى شمرده مىشد (به خاطر تبلیغات گستردهاى که در این زمینه به عمل آمده بود و آن را راه نجات براى جلوگیرى از گرفتار شدن نوامیس خود و اسارت آنها در جنگها مىپنداشتند!) (2) ; بلکه امروز هم در بعضى از جوامع پیشرفته مىبینیم که با تبلیغات گسترده صاحبان زر و زور، و براى نیل به اهداف نامشروع مادى، وجدان عمومى جامعه را فریب دادهاند و ضد ارزشهاى اخلاقى را ارزش مىشمرند.
افزون بر این، وجدان آدمى گرچه بارقه رحمت الهى است، و نمونهاى از دادگاه عدل بزرگ او در درون جان انسان در این جهان مىباشد ولى با این حال، وجدان آدمى معصوم نیست و گاه گرفتار خطا و اشتباه مىشود، و اگر پایگاه مطمئن و خطا ناپذیرى آن را اصلاح نکند ممکن استسالها به خطاى خود ادامه دهد.
4- پشتوانه الهى
درست است که هر یک از پشتوانههاى گذشته براى سوق دادن به سوى مسائل اخلاقى نقشى دارد، ولى همانگونه که در تحلیلها اشاره شد بعضى از این پشتوانهها خالى از جنبههاى انحرافى نیست; مانند پشتوانه سودجویى و منفعت طلبى که در همه حال راه خود را طى مىکند، گاه در مسیر مسائل اخلاقى سیر مىکند و در پارهاى از اوقات از آن جدا مىشود.
بعضى دیگر از این پشتوانهها گرچه چنین نبوده ولى قدرت نفوذ آن محدود و آمیخته با کاستیها و نارسائیها و احیانا خطا و اشتباه هست.
تنها انگیزه نیرومند و مؤثر و خالى از خطا و اشتباه و هرگونه کاستى براى مسائل اخلاقى، انگیزه الهى است که از منبع وحى سرچشمه مىگیرد.
در اینجا فضائل اخلاقى به عنوان ابزارى براى نیل به سودجویى و منفعت طلبى محسوب نمىشود، و وسیلهاى براى رفاه اجتماعى نیست (هر چند اخلاق بطور قطع هم مایه آرامش و آبادانى و رفاه است و هم تامین کننده منافع مادى).
در اینجا اصالتبا انگیزههاى معنوى است; و به تعبیر روشنتر، ذات پاک خداوند که کمال مطلق و مطلق کمال است، و جامع جمیع صفات جمال و جلال مىباشد، محور اصلى شمرده مىشود، و هر انسانى مىکوشد خود را به آن کمال مطلق نزدیک کند، و پرتوى از اسماء و صفات او را در درون جان خود زنده نماید; روز به روز به او نزدیکتر و شبیهتر شود (هر چند ذات پاکش از هرگونه شبیه و مانند واقعى منزه است); و در این مسیر که به سوى بىنهایت مىرود، هیچ حد و مرزى از کمال را به رسمیت نمىشناسد; وجود او مملو از عشق به خدا یعنى کمال مطلق مىشود، و انوار ذات و صفات او وجودش را روشن مىسازد، بطورى که هر لحظه فضیلت و کمال برتر و بالاترى را طالب است; نه در قید منافع مادى است، نه اخلاق را براى شخصیت مىخواهد و نه تنها وجدان انگیزه اوست، بلکه انگیزهاى برتر و بالاتر از همه اینها دارد.
او معلومات خود را گذشته از عقل و وجدان، از وحى آسمانى مىگیرد و ارزشهاى راستین را از دروغین در پرتو آن جدا مىسازد، و با ایمان و یقین کامل و خالى از هرگونه تردید و تزلزل در این راه گام برمىدارد.
در این زمینه قرآن راهنماى خوبى است:
قرآن مجید به روشنى اعمال اخلاقى را زائیده ایمان به خدا و روز قیامت مىشمرد و در بسیارى از آیات «عمل صالح» پشتسر ایمان و به عنوان ثمره درخت ایمان آمدهاست.
ایمان را به درخت پربار و پاکیزهاى تشبیه مىکند که ریشههاى بسیار محکم آن در اعماق جان انسان فرورفته و شاخ و برگش به آسمان کشیده شده و همواره پر از میوههاى شاداب است.
در یک اشاره زیبا مىفرماید: «الم ترکیف ضرب الله مثلا کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت وفرعها فى السماء - تؤتى اکلها کل حین باذن ربها; آیا ندیدى چگونه خداوند کلمه طیبه را به درخت پاکیزهاى تشبیه کرده که ریشه آن ثابت و شاخه آن در آسمان است - و در هر زمان میوههاى خود را به فرمان پروردگار مىدهد.» (سوره ابراهیم، آیه24 و 25)
بدیهى است درختى که ریشههاى آن در اعماق قلوب است و شاخههایش از تمام اعضاى انسان سربرآورده و در آسمان زندگى او پرکشیده درختى است پربار که هرگز خزانى ندارد، و طوفانها نمىتواند آن را از ریشه برکند. (3)
در سوره «والعصر» همین معنى با تعبیر دیگرى آمده است، آنجا که همه انسانها را در زیان و خسران مىبیند، و تنها کسانى را استثنا مىکند که در درجه اول، ایمان دارند و سپس عمل صالح، و از حق دفاع مىکنند و به صبر و استقامت توصیه مىنمایند. (والعصر ان الانسان لفى خسر - الا الذین آمنوا وعملوا الصالحات وتواصوا بالحق وتواصوا بالصبر).
همین معنى با تعبیر جالب دیگرى در آیه21 سوره «نور» آمده، مىفرماید: «ولولا فضل الله علیکم ورحمته مازکى منکم من احد ابدا ولکن الله یزکى من یشاء; اگر فضل و رحمت الهى بر شما نبود هیچیک از شما هرگز تزکیه نمىشد، ولى خداوند هر که را بخواهد (و شایسته بداند) تزکیه مىکند.»
بنابراین، پاکى اخلاق و عمل و تزکیه کامل انسان جز در سایه ایمان به خدا و رحمت او ممکن نیست.
همین معنى با تعبیر دیگرى در سوره «اعلى» دیده مىشود، مىفرماید: «قد افلح من تزکى - وذکر اسم ربه فصلى; به یقین کسى که پاکى جست (و خود را تزکیه کرد)، رستگار شد. و (آن که) نام پروردگارش را یاد کرد سپس نماز خواند!» (سوره اعلى، آیه14 و 15)
مطابق این آیات، تزکیه اخلاقى و عملى رابطه نزدیکى با نام پروردگار و نماز و نیایش او دارد; اگر از آن مایه بگیرد، ریشهدار و پر دوام خواهد بود، و اگر به اصول دیگرى متکى شود سست و کم محتوا خواهد بود.
در آیه93 سوره «مائده» رابطه قوى تقوا و اعمال اخلاقى با ایمان به طرز جالبى منعکس شده است، مىفرماید: «لیس على الذین آمنوا وعملوا الصالحات جناح فى ما طعموا اذا ما اتقوا وآمنوا وعملوا الصالحات ثم اتقوا وآمنوا ثم اتقو واحسنوا والله یحب المحسنین; بر کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند گناهى در آنچه خوردهاند نیست; اگر تقوا پیشه کنند و ایمان بیاورند و اعمال صالح انجام دهند، سپس تقوا پیشه کنند و ایمان آورند، سپس تقوا پیشه کنند و نیکى کنند، و خداوند نیکوکاران را دوستدارد.»
در این آیهشریفه، گاه تقوا
قدم بر ایمان و عمل صالح ذکر شده، و گاه مؤخر از آن، و گاه مقدم بر احسان، این به خاطر آن است که تقواى اخلاقى و عملى در یک مرحله، قبل از ایمان است، و آن آمادگى براى پذیرش حق و احساس مسؤولیتبراى جستجوى آن است.
سپس هنگامى که حق را شناخت و به آن ایمان آورد، مرحله عالیترى از تقوا بر وجود او سایه مىافکند و سرچشمه انواع نیکوکاریها مىشود.
و به این ترتیب، رابطه تنگاتنگى که میان «ایمان» و «تقوا» است روشن مىشود.
کوتاه سخن اینکه، قویترین و عالیترین پشتوانه اخلاق، ایمان به خدا و احساس مسؤولیت در پیشگاه اوست. ایمانى که فراتر از مسائل مادى است و با چیزى نمىتوان آن را مبادله کرد، همه جا با انسان است و لحظهاى از او جدا نمىشود، و همه چیز در برابر آن کوچک و کمرنگ است.
به همین دلیل، قویترین چهرههاى اخلاق که ایثار و فداکارى را در حد اعلى داشته است، در زندگانى اولیاء الله مشاهده مىکنیم.
و نیز به همین دلیل، در جوامع مادى که همه چیز با معیار منافع شخصى سنجیده مىشود، مسائل اخلاقى بسیار کمرنگ است، و غالبا در مواردى رسمیت دارد که در طریق همان منافع شخصى است; حسن خلق، ادب، امانت، درستکارى، وفا و سخاوت، همه تا آنجا ارزش دارد که بتواند سود مادى بیشترى را جلب کند و آنجا که سود مادى به خطر افتاد، همه اینها رنگ خود را مىبازند!
پدر و مادر که در سنین بالا قدرت سوددهى ندارند بکلى فراموش مىشوند، و آنها را به مراکز نگهدارى سالمندان مىفرستند تا در انتظار مرگ روز شمارى کنند!
فرزندان به محض اینکه توانایى بر کارى پیدا کنند، از خانه بیرون فرستاده مىشوند، نه براى اینکه استقلال اقتصادى پیدا کنند، بلکه براى اینکه همیشه فراموش شوند.
همسران نیز تا آنجا شریک زندگى و مورد علاقهاند که سود و لذت مادى بیافرینند; درغیر اینصورت، فراموشمىشوند; و بههمین دلیل،طلاق دراین کشورهابیداد مىکند!
در مکتبهاى مادى که براى اخلاق پشتوانه الهى وجود ندارد، استقبال از شهادت در مسیر آرمانهاى والا، نوعى حرکت انتحارى و بىمعنى است! و سخاوتهایى که سبب بخشش اکثر اموال انسان مىگردد، نوعى جنون محسوب مىشود! عفت و پارسایى، ضعف نفس، و زهد و بىاعتنایى به زرق و برق عالم ماده، دلیل بر ناآگاهى و سادهلوحىاست.
قدرتهاى برخاسته از این جوامع و سران این کشورها، بهترین نمونههایى هستند که معیار اخلاق را در این جوامع نشان مىدهند.
برخورد دو گانه و چند گانه با مسائل مربوط به «حقوق بشر» از سوى این قدرتها، بسیار وحشت انگیز است، آنجا که حقوق انسانها گوشهاى از منافع آنها را به خطر مىاندازد، بکلى فراموش مىگردد و این ارزش والا در پاى منافع آنان قربانى مىشود.
خطرناکترین جنایتکاران و متجاوزان بر حقوق انسانها در اینجا افرادى دوست داشتنى مىشوند; و بعکس، انسانهاى پاک و از هر نظر منزه که به دفاع از حقوق بشر بپاخیزند، اما بخشى از منافع مادى آنها را به خطر بیندازند، در نظر آنها به صورت شیطانهایى در مىآیند که به هر وسیله ممکن باید سرکوب شوند.
به همین دلیل، در زمان واحد، در یک گوشهاى از دنیا، مدافع سرسخت دموکراسى و حاکمیت ملتها هستند، و درست در همان زمان، در گوشهاى دیگر مدافع سرسختبدترین دیکتاتوریها! همه اینها به خاطر آن است که اصل اساسى براى آنان چیزى جز منافع مادى و سود شخصى نیست، و اخلاق نزد آنها تکیهگاه روشنى ندارد.
نکته دیگرى که در اینجا شایان دقت است، این است که سودجویان مادى تنها به زمان و مکان خود مىنگرند، گذشتگان چه کردند و آیندگان چه خواهند کرد، براى آنها مفهومى ندارد، مگر اینکه رابطهاى با زندگى فعلى آنها پیدا کند; منطق آنها این است: هنگامى که ما نباشیم دنیا را آب بگیرد یا بماند چه تفاوتى مىکند؟
ولى خداپرستان با اعتقاد به زندگى پس از مرگ، و دادگاه عدل الهى در قیامت، بر این باورند که اگر آثار نیکى از خود به یادگار بگذارند و انسانهاى نیازمند از آن بهرهمند گردند، هر چند بعد از هزاران هزار سال باشد، برکات معنوى آن، به آنها در جهان دیگر مىرسد; بنابراین، آنها نه تنها وجودى مفید براى امروزند، که براى فردا و هزاران سال دیگر نیز فکر مىکنند.
حدیث معروف پیامبراکرم صلى الله علیه و آله که مىفرماید:
«اذا مات المؤمن انقطع عمله الا من ثلاث: صدقة جاریة، او علم ینتفع به اوولد صالح یدعو له;
هنگامى که مؤمن از دنیا مىرود، عملش قطع مىشود مگر از سه چیز: صدقات جاریه (اموالى که به صورت موقوفه و مانند آن در آمده و مردم دائما از آن استفاده مىکنند) و علوم و دانشهایى که انسانها از آن سود مىبرند و فرزند صالحى که براى او دعا مىکند.» (4)
به این ترتیب، ایمان به جهان دیگر سبب کارهاى اخلاقى مهمى مانند باقى گذاشتن صدقات جاریه و آثار علمى مفید، و فرزندان صالح مىشود، در حالى که این امور در مکتب سودپرستان مادى هیچ کدام مفهوم درستى ندارد.
مرحوم شهید «مطهرى» در کتاب «فلسفه اخلاق» خود، بعد از آن که خودپرستى را به سه شاخه تقسیم مىکند (خودى خود، خودى خانواده و خودى ملى) و همه اینها را نوعى خودپرستى که تضاد با اخلاق دارد مىشمرد، سخنى از «گوستاولوبون» در کتاب معروفش «تمدن اسلام و عرب»، با تلخیص نقل مىکند که براى تکمیل این بحث مفیداست.
او درباره اینکه چرا ملل مشرق زمین از تمدن غرب آن طور که باید استقبال نمىکنند، عللى ذکر مىکند: نخست اینکه آنها آمادگى براى این کار ندارند; دوم اینکه زندگى ما با وضع زندگى آنها متفاوت است، زندگى آنها ساده است و ما نیازهاى مصنوعى براى خود درست کردهایم، سپس مىافزاید که به نظر مىرسد ما این را کتمان مىکنیم که طرز رفتار ظالمانهاى که ملل غرب نسبتبه آنها روا داشتهاند (عامل مهم دیگرى است).
پس از آن، اشاره به مظالمى که غربیها در آمریکا، اقیانوسیه و چین و هند کردهاند مىکند، مخصوصا روى داستان جنگ معروف به «جنگ تریاک» تکیه مىکند که انگلیسیها براى اینکه به مردم چین مسلط شوند تصمیم گرفتند تریاک را بر آنها مسلط کنند، تا قدرت مقاومت آنها درهم بشکند، چینىها متوجه شدند که دشمن چه بلایى مىخواهد بر سر آنها بیاورد، قیام کردند و خود را آماده دفاع نمودند، ولى سرانجام انگلیسىها با شلیک گلولههاى توپ بر آنها غالب شدند و تریاک را در میان آنها رواج دادند، و طبق آمار هر سال ششصدهزار نفر (در آن زمان) به خاطر تریاک رهسپار دیار عدم مىشدند! (5)
آرى! هنگامى که اخلاق از پشتوانه «ایمان و ارزشهاى معنوى» برخوردار نباشد هر جا در برابر «منافع شخصى» قرار گرفت، عقبنشینى مىکند!
نکته
آنچه در بالا درباره پشتوانه اخلاق از نظر ایمان به مبدا و معاد گفته شد به این معنى نیست که نقش «عقل فطرى» را در عمق بخشیدن به مسائل اخلاقى انکار کنیم، چرا که بىشک وجدان انسان که در واقع نماینده خدا در درون جان بشر است، نیز تاثیر بسزایى در تحکیم مبانى اخلاق دارد مشروط بر اینکه با نیروى ایمان تلطیف گردد، و از حجاب سودپرستى و هواى نفس رهایى یابد.
در قرآن مجید نیز بارها روى این مساله تکیه شده است; در آیه100 سوره «یونس» مىخوانیم «ویجعل الرجس على الذین لایعقلون; خداوند پلیدى (گناه) را بر کسانى قرار مىدهد که تعقل نمىکنند و نمىاندیشند!»
و در آیه22 «انفال» مىفرماید: «ان شر الدواب عند الله الصم البکم الذین لایعقلون; بدترین جنبندگان نزد خدا افراد کر و لالى هستند که تعقل نمىکنند (نه صداى حق را مىشنوند، نه به حق سخن مىگویند)!»
و درباره کسانى که نماز را به سخریه مىگرفتند، در آیه58 سوره «مائده» مىفرماید: «اتخذها هزوا ولعبا ذلک بانهم قوم لایعقلون; آنها نماز را به سخریه گرفتند، به خاطر اینکه تعقل نمىکنند!»
با توضیحاتى که در بالا داده شد، دیدگاه قرآن مجید در مسائل اخلاقى بطور خلاصه روشن گردید.
پىنوشتها:
1- کتاب رهبران بزرگ، ص63 تا106
2- در یکى از اشعار شگفتآورى که از آن عصر باقى مانده چنین آمده استالموت اخفى سترة للبناتودفنها یردى من المکرماتالم تر ان الله عز اسمهقد وضع النعش بجنب البنات«مرگ بهترین حجاب براى پوشانیدن دختران است - و دفن کردن آنها نشانه بزرگوارى محسوب مىشود - آیا نمىبینى که خداوند متعال نعش را در کنار بنات قرار داده است (اشاره به صورت فلکى بنات النعش است که از هفتستاره تشکیل شده، چهار ستاره آن را نعشى پنداشته است و سه ستاره آن را که در دنبال آن است دخترانى که دنبال نعش هستند).»همانگونه که ملاحظه مىکنید این شاعر جاهلى عرب، بزرگترین جنایت را که همان کشتن دختران بىگناه و فرزندان نوزاد استبه عنوان یکى از مهمترین افتخارات ذکر مىکند.
3- مفسران در تفسیر این آیه، و اینکه منظور از این «شجره طیبه» چیست؟ و آیا چنین تشبیهى وجود خارجى دارد یا نه؟ گفتگوى بسیار کردهاند، گاه گفتهاند شجره طیبه همان کلمه لااله الا الله است، و گاه آن را به اوامر الهى، و گاه به ایمان تفسیر کردهاند، که همه اینها در واقع به یک حقیقتباز مىگردد.و نیز در این که چنین درختى که ریشههاى آن در اعماق زمین، و شاخههاى آن در آسمانها، و همیشه داراى میوه باشد، وجودخارجى دارد یا نه، سخن بسیار گفتهاند.ولى نباید فراموش کنیم که لازم نیست هر تشبیهى در تمام جهاتش وجود خارجى داشته باشد، مثلا مىگوئیم قرآن همچون آفتابى است که هرگز غروب ندارد، به یقین در خارج آفتاب بىغروب وجود ندارد، بنابراین، منظور فقط تشبیه قرآن به وجود آفتاب است; ولى ویژگیهاى این آفتاب ممکن استبا آنچه در خارج دیده مىشود متفاوت باشد.
4- بحارالانوار، ج 2، ص 22.
5- فلسفه اخلاق، ص283 (با کمى تلخیص).
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.