پشتوانه‏هاى اخلاق و نظریات قرآن کریم
 تاریخ نگارش : بیست و سوم دي 1391
پشتوانه‏هاى اخلاق و نظریات قرآن کریم
علیرضا یعقوبی سورکی
نکته
آنچه در این مقاله درباره پشتوانه اخلاق از نظر ایمان به مبدا و معاد گفته شد به این معنى نیست که نقش «عقل فطرى‏» را در عمق بخشیدن به مسائل اخلاقى انکار کنیم، چرا که بى‏شک وجدان انسان که در واقع نماینده خدا در درون جان بشر است، نیز تاثیر بسزایى در تحکیم مبانى اخلاق دارد مشروط بر این‏که با نیروى ایمان تلطیف گردد، و از حجاب سودپرستى و هواى نفس رهایى یابد.

 کلید واژه : پشتوانه / اخلاق / قران / دیدگاه /
پشتوانه‏هاى اخلاق
اگر اخلاق را به درختى پربار تشبیه کنیم که آفتها و خطراتى نیز در کمین آن است، پشتوانه‏هاى اخلاقى را مى‏توان به باغبان یا به آبى که در پاى درخت جارى مى‏شود تشبیه کرد، که اگر آب یا باغبان نباشد درخت اخلاق مى‏خشکد، و یا گرفتار انواع آفتهایى که سرانجامش مرگ یا کم شدن باغ و بر است، مى‏گردد.

پشتوانه‏هایى که علماى اخلاق یا فلاسفه براى اخلاق ذکر کرده‏اند بسیار متفاوت است و در واقع با جهان‏بینى هر گروهى ارتباط دارد، و ما در اینجا به چند نمونه مهم آن اشاره مى‏کنیم:

1- پشتوانه سودجویى
گروهى مسائل اخلاقى را صرفا از این نظر توصیه مى‏کنند که با منافع مادى در ارتباط مستقیم است; مثلا، یک مؤسسه اقتصادى اگر اصل امانت و صداقت را دقیقا رعایت کند و تمام اطلاعاتى را که به مشتریان یا مراجعه کنندگان مى‏دهد بى‏کم و کاست‏با واقعیت تطبیق کند، مى‏تواند سرمایه‏هاى مردم را به سوى خود جذب کند و سود کلانى از این طریق عایدش شود.

به همین دلیل، افرادى را مى‏بینیم که موضعى عمل مى‏کنند; یعنى مثلا در ساعتى که کارمند بانک است و با ثروت و سرمایه مردم از نزدیک سرو کار دارد نهایت امانت را به خرج مى‏دهد تا منافع زیادى براى مؤسسه خود جلب نماید، و هنگامى که پاى خود را از آن محل بیرون گذاشت ممکن است‏به انسانى خائن مبدل گردد، چرا که سود خود را ممکن است در خیانت‏بپندارد.

یا این که مثلا یک کاسب یا تاجر با مراجعه کنندگان بسیار خوش برخورد، پر محبت، مؤدب و صمیمى به نظر مى‏رسد، تا از این راه مشتریان و دوستان بیشترى جلب کند اما همین شخص ممکن است در خانه با زن و فرزند یا همسایگان، بسیار بد برخورد باشد.

این گونه اخلاق که پشتوانه‏اى جز سودجویى ندارد، بزرگترین عیبش این است که براى اخلاق، هیچ اصالتى قائل نیست; چرا که در همه جا خط سودجویى را ادامه مى‏دهد که گاه در اخلاق است و گاه به پندار او در ضد اخلاق.

جمعى از این فراتر رفته، اخلاق را نه به خاطر منافع شخصى بلکه به خاطر مصالح جامعه بشرى طلب مى‏کنند زیرا معتقدند اگر اصول اخلاقى در جامعه انسانى، متزلزل گردد، دنیا مبدل به جهنم سوزانى مى‏شود که همه اهل آن در عذاب خواهند بود، و تمام مواهب مادى که مى‏تواند آسایش و رفاه براى مردم جهان بیافریند، مبدل به هیزمى براى روشن نگه داشتن این جهنم سوزان مى‏گردد.

این گونه افراد گرچه در سطح بالاترى فکر مى‏کنند، ولى بالاخره اخلاقى را که آنها مى‏طلبند براساس سودجویى و جلب منفعت و آسایش و رفاه، استوار است، نه بر پایه اصالت دادن به فضائل اخلاقى.

این طرز تفکر براى افراد مادیگرا که اعتقادى به مکتب وحى و نبوت پیامبران ندارند، اجتناب ناپذیر است; اخلاق را از اوج آسمان به زمین مى‏آورد، و آن را به ابزارى براى سودجویى بیشتر یا رفاه و آسایش بیشتر مبدل مى‏کند.

تردیدى نیست که اخلاق، این گونه آثار مثبت اجتماعى و مادى را در بردارد، و ما هم قبلا اشاراتى به آن داشتیم، ولى بحث در این است که آیا پشتوانه اخلاق همین است و بس، یا این گونه آثار باید به عنوان مسائل جنبى در علم اخلاق مورد توجه قرار گیرد.

به هر حال، اعتقاد به اخلاقى که بر اساس سودجویى و جلب منافع استوار است، از یک سو اصالت اخلاق را خدشه‏دار مى‏کند و از سوى دیگر از ارزش و عمق آن مى‏کاهد، و از سوى سوم در مواردى که احیانا تضادى در میان سودجویى و اخلاق دیده مى‏شود یا به تعبیر دیگر چنین پنداشته مى‏شود، با اخلاق وداع مى‏کند و به سراغ سودجویى مى‏رود که پشتوانه اصلى آن بوده است.

2- پشتوانه عقلى
فلاسفه‏اى که معتقد به حاکمیت عقل بر همه چیز و لزوم پیروى از آن در همه چیز هستند، پشتوانه مسائل اخلاقى را درک عقل از خوب و بد اشیاء مى‏دانند; مثلا، مى‏گویند عقل بخوبى درک مى‏کند که شجاعت فضیلت است، و بزدلى و جبن رذیلت، و همچنین امانت و صداقت، کمال است، و خیانت و دروغگویى نقصان، و همین ادراک عقلى است که ما را به دنبال فضائل اخلاقى مى‏فرستد و از رذائل باز مى‏دارد.

بعضى دیگر پشتوانه را ادراک وجدان مى‏دانند، مى‏گویند وجدان که همان عقل عملى است مهمترین سرمایه انسان مى‏باشد; عقل نظرى را ممکن است فریب داد ولى وجدان چنین نیست و مى‏تواند رهبر حقیقى بشر باشد.

بنابراین، همین که وجدان ما مى‏گوید امانت، صداقت، ایثار، فداکارى، سخاوت و جاعت‏خوب است، همین کافى است که ما را براى رسیدن به این نیکیها بسیج کند، و همین که مى‏گوید: بخل، خودخواهى، و خودپرستى بد است، کافى است ما را از آن بازدارد.

به این ترتیب، پشتوانه عقلى و وجدانى به هم مى‏رسند، و دو تعبیر مختلف از یک واقعیت است.

بى‏شک وجود این پشتوانه، یک واقعیت است و مى‏تواند در حد خود انگیزه مطلوبى براى نیل به تربیت نفوس و فضائل اخلاقى بوده باشد.

ولى با توجه به این که - همان‏گونه که در بحث وجدان در جاى خود گفته‏ایم (1) - از یک سو وجدان را گاه مى‏توان فریب داد، و از سوى دیگر، وجدان با تکرار بدیها و زشتیها تدریجا به آن خو مى‏گیرد، و تغییر رنگ مى‏دهد، و گاه بکلى حساسیت‏خود را از دست داده یا تبدیل به ضد مى‏شود، و از سوى سوم، وجدان یا عقل عملى با تمام قداست و اهمیتى که دارد مانند عقل نظرى خطا پذیر است; هرگز نمى‏توان تنها بر آن تکیه کرد و از همه چیز بى‏نیاز شد، بلکه پشتوانه‏هاى قویترى لازم است که نه قابل فریب باشد، نه خطا کند، و نه با تکرار اعمال ضد اخلاقى تاثیر خود را از دست داده و تغییر شکل دهد.

کوتاه سخن این که، وجدان اخلاقى، یا عقل فطرى و عقل عملى و هر تعبیر دیگرى که به این معنى اشاره کند، پشتوانه خوبى براى نیل به فضائل اخلاقى محسوب مى‏شود، ولى با کاستیهایى که دارد و در بالا به آن اشاره شد، قناعت‏به آن کافى نیست.

3- پشتوانه شخصیت
بعضى مسائل اخلاقى را از این رو دنبال مى‏کنند که نشانه شخصیت است، و هر انسانى طالب شخصیت مى‏باشد; هنگامى که شخصیت را در صداقت و امانت مى‏بیند به دنبال آنها مى‏رود، و هنگامى که ملاحظه مى‏کند جامعه براى افراد شجاع و سخاوتمند و با وفا و مهربان شخصیت فوق‏العاده‏اى قائل است طالب این صفات اخلاقى مى‏شود.

بعکس، هنگامى که مى‏بیند افراد بزدل و ترسو، بخیل و ضعیف‏الاراده، خائن و بى‏وفا، افراد بى‏ارزش و فاقد شخصیتند، سعى مى‏کند از این رذائل خالى شود.

و به این ترتیب، پشتوانه دیگرى براى مسائل اخلاقى جستجو کرده است.

ولى اگر درست‏بیندیشیم مى‏بینیم این پشتوانه نیز به همان مساله وجدان بازگشت مى‏کند، منتها در اینجا «وجدان جامعه‏» مطرح است و نه وجدان فرد، یعنى آنچه با وجدان عمومى جامعه هماهنگ است و آن را فضیلت و نشانه شخصیت مى‏شمرند، جزء اخلاق فضیله و آنچه عکس آن است جزء اخلاق رذیله است، و همین قضاوت عمومى جامعه سبب سوق دادن به نیکیها و بازداشتن از بدیها است.

ما انکار نمى‏کنیم که وجدان عمومى جامعه مى‏تواند الهامبخش مسائل اخلاقى و ارزشها و ضد ارزشهایى در این زمینه باشد.

ولى همان کاستیها و اشکالاتى که در مورد وجدان فردى ذکر شده در مورد وجدان عمومى جامعه نیز صادق است.

وجدان عمومى جامعه گاه خطا مى‏کند، و اگر زیر بمباران تبلیغات نیرومند وسیع نادرستى از سوى حکومتها و مانند آنها قرار گیرد، ممکن است ارزشها را ضد ارزش، و ضد ارزشها را ارزش بداند، همان‏گونه که در طول تاریخ نمونه‏هاى فراوان آن دیده شده است; نه تنها در عصر جاهلیت عرب، کشتن دختران و زنده به گور کردن آنها در میان قشر وسیعى، یک فضیلت اخلاقى شمرده مى‏شد (به خاطر تبلیغات گسترده‏اى که در این زمینه به عمل آمده بود و آن را راه نجات براى جلوگیرى از گرفتار شدن نوامیس خود و اسارت آنها در جنگها مى‏پنداشتند!) (2) ; بلکه امروز هم در بعضى از جوامع پیشرفته مى‏بینیم که با تبلیغات گسترده صاحبان زر و زور، و براى نیل به اهداف نامشروع مادى، وجدان عمومى جامعه را فریب داده‏اند و ضد ارزشهاى اخلاقى را ارزش مى‏شمرند.

افزون بر این، وجدان آدمى گرچه بارقه رحمت الهى است، و نمونه‏اى از دادگاه عدل بزرگ او در درون جان انسان در این جهان مى‏باشد ولى با این حال، وجدان آدمى معصوم نیست و گاه گرفتار خطا و اشتباه مى‏شود، و اگر پایگاه مطمئن و خطا ناپذیرى آن را اصلاح نکند ممکن است‏سالها به خطاى خود ادامه دهد.

4- پشتوانه الهى
درست است که هر یک از پشتوانه‏هاى گذشته براى سوق دادن به سوى مسائل اخلاقى نقشى دارد، ولى همان‏گونه که در تحلیلها اشاره شد بعضى از این پشتوانه‏ها خالى از جنبه‏هاى انحرافى نیست; مانند پشتوانه سودجویى و منفعت طلبى که در همه حال راه خود را طى مى‏کند، گاه در مسیر مسائل اخلاقى سیر مى‏کند و در پاره‏اى از اوقات از آن جدا مى‏شود.

بعضى دیگر از این پشتوانه‏ها گرچه چنین نبوده ولى قدرت نفوذ آن محدود و آمیخته با کاستیها و نارسائیها و احیانا خطا و اشتباه هست.

تنها انگیزه نیرومند و مؤثر و خالى از خطا و اشتباه و هرگونه کاستى براى مسائل اخلاقى، انگیزه الهى است که از منبع وحى سرچشمه مى‏گیرد.

در اینجا فضائل اخلاقى به عنوان ابزارى براى نیل به سودجویى و منفعت طلبى محسوب نمى‏شود، و وسیله‏اى براى رفاه اجتماعى نیست (هر چند اخلاق بطور قطع هم مایه آرامش و آبادانى و رفاه است و هم تامین کننده منافع مادى).

در اینجا اصالت‏با انگیزه‏هاى معنوى است; و به تعبیر روشنتر، ذات پاک خداوند که کمال مطلق و مطلق کمال است، و جامع جمیع صفات جمال و جلال مى‏باشد، محور اصلى شمرده مى‏شود، و هر انسانى مى‏کوشد خود را به آن کمال مطلق نزدیک کند، و پرتوى از اسماء و صفات او را در درون جان خود زنده نماید; روز به روز به او نزدیکتر و شبیه‏تر شود (هر چند ذات پاکش از هرگونه شبیه و مانند واقعى منزه است); و در این مسیر که به سوى بى‏نهایت مى‏رود، هیچ حد و مرزى از کمال را به رسمیت نمى‏شناسد; وجود او مملو از عشق به خدا یعنى کمال مطلق مى‏شود، و انوار ذات و صفات او وجودش را روشن مى‏سازد، بطورى که هر لحظه فضیلت و کمال برتر و بالاترى را طالب است; نه در قید منافع مادى است، نه اخلاق را براى شخصیت مى‏خواهد و نه تنها وجدان انگیزه اوست، بلکه انگیزه‏اى برتر و بالاتر از همه اینها دارد.

او معلومات خود را گذشته از عقل و وجدان، از وحى آسمانى مى‏گیرد و ارزشهاى راستین را از دروغین در پرتو آن جدا مى‏سازد، و با ایمان و یقین کامل و خالى از هرگونه تردید و تزلزل در این راه گام برمى‏دارد.

در این زمینه قرآن راهنماى خوبى است:

قرآن مجید به روشنى اعمال اخلاقى را زائیده ایمان به خدا و روز قیامت مى‏شمرد و در بسیارى از آیات «عمل صالح‏» پشت‏سر ایمان و به عنوان ثمره درخت ایمان آمده‏است.

ایمان را به درخت پربار و پاکیزه‏اى تشبیه مى‏کند که ریشه‏هاى بسیار محکم آن در اعماق جان انسان فرورفته و شاخ و برگش به آسمان کشیده شده و همواره پر از میوه‏هاى شاداب است.

در یک اشاره زیبا مى‏فرماید: «الم ترکیف ضرب الله مثلا کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت وفرعها فى السماء - تؤتى اکلها کل حین باذن ربها; آیا ندیدى چگونه خداوند کلمه طیبه را به درخت پاکیزه‏اى تشبیه کرده که ریشه آن ثابت و شاخه آن در آسمان است - و در هر زمان میوه‏هاى خود را به فرمان پروردگار مى‏دهد.» (سوره ابراهیم، آیه‏24 و 25)

بدیهى است درختى که ریشه‏هاى آن در اعماق قلوب است و شاخه‏هایش از تمام اعضاى انسان سربرآورده و در آسمان زندگى او پرکشیده درختى است پربار که هرگز خزانى ندارد، و طوفانها نمى‏تواند آن را از ریشه برکند. (3)

در سوره «والعصر» همین معنى با تعبیر دیگرى آمده است، آنجا که همه انسانها را در زیان و خسران مى‏بیند، و تنها کسانى را استثنا مى‏کند که در درجه اول، ایمان دارند و سپس عمل صالح، و از حق دفاع مى‏کنند و به صبر و استقامت توصیه مى‏نمایند. (والعصر ان الانسان لفى خسر - الا الذین آمنوا وعملوا الصالحات وتواصوا بالحق وتواصوا بالصبر).

همین معنى با تعبیر جالب دیگرى در آیه‏21 سوره «نور» آمده، مى‏فرماید: «ولولا فضل الله علیکم ورحمته مازکى منکم من احد ابدا ولکن الله یزکى من یشاء; اگر فضل و رحمت الهى بر شما نبود هیچیک از شما هرگز تزکیه نمى‏شد، ولى خداوند هر که را بخواهد (و شایسته بداند) تزکیه مى‏کند.»

بنابراین، پاکى اخلاق و عمل و تزکیه کامل انسان جز در سایه ایمان به خدا و رحمت او ممکن نیست.

همین معنى با تعبیر دیگرى در سوره «اعلى‏» دیده مى‏شود، مى‏فرماید: «قد افلح من تزکى - وذکر اسم ربه فصلى; به یقین کسى که پاکى جست (و خود را تزکیه کرد)، رستگار شد. و (آن که) نام پروردگارش را یاد کرد سپس نماز خواند!» (سوره اعلى، آیه‏14 و 15)

مطابق این آیات، تزکیه اخلاقى و عملى رابطه نزدیکى با نام پروردگار و نماز و نیایش او دارد; اگر از آن مایه بگیرد، ریشه‏دار و پر دوام خواهد بود، و اگر به اصول دیگرى متکى شود سست و کم محتوا خواهد بود.

در آیه‏93 سوره «مائده‏» رابطه قوى تقوا و اعمال اخلاقى با ایمان به طرز جالبى منعکس شده است، مى‏فرماید: «لیس على الذین آمنوا وعملوا الصالحات جناح فى ما طعموا اذا ما اتقوا وآمنوا وعملوا الصالحات ثم اتقوا وآمنوا ثم اتقو واحسنوا والله یحب المحسنین; بر کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‏اند گناهى در آنچه خورده‏اند نیست; اگر تقوا پیشه کنند و ایمان بیاورند و اعمال صالح انجام دهند، سپس تقوا پیشه کنند و ایمان آورند، سپس تقوا پیشه کنند و نیکى کنند، و خداوند نیکوکاران را دوست‏دارد.»

در این آیه‏شریفه، گاه تقوا

قدم بر ایمان و عمل صالح ذکر شده، و گاه مؤخر از آن، و گاه مقدم بر احسان، این به خاطر آن است که تقواى اخلاقى و عملى در یک مرحله، قبل از ایمان است، و آن آمادگى براى پذیرش حق و احساس مسؤولیت‏براى جستجوى آن است.

سپس هنگامى که حق را شناخت و به آن ایمان آورد، مرحله عالیترى از تقوا بر وجود او سایه مى‏افکند و سرچشمه انواع نیکوکاریها مى‏شود.

و به این ترتیب، رابطه تنگاتنگى که میان «ایمان‏» و «تقوا» است روشن مى‏شود.

کوتاه سخن این‏که، قویترین و عالیترین پشتوانه اخلاق، ایمان به خدا و احساس مسؤولیت در پیشگاه اوست. ایمانى که فراتر از مسائل مادى است و با چیزى نمى‏توان آن را مبادله کرد، همه جا با انسان است و لحظه‏اى از او جدا نمى‏شود، و همه چیز در برابر آن کوچک و کمرنگ است.

به همین دلیل، قویترین چهره‏هاى اخلاق که ایثار و فداکارى را در حد اعلى داشته است، در زندگانى اولیاء الله مشاهده مى‏کنیم.

و نیز به همین دلیل، در جوامع مادى که همه چیز با معیار منافع شخصى سنجیده مى‏شود، مسائل اخلاقى بسیار کمرنگ است، و غالبا در مواردى رسمیت دارد که در طریق همان منافع شخصى است; حسن خلق، ادب، امانت، درستکارى، وفا و سخاوت، همه تا آنجا ارزش دارد که بتواند سود مادى بیشترى را جلب کند و آنجا که سود مادى به خطر افتاد، همه اینها رنگ خود را مى‏بازند!

پدر و مادر که در سنین بالا قدرت سوددهى ندارند بکلى فراموش مى‏شوند، و آنها را به مراکز نگهدارى سالمندان مى‏فرستند تا در انتظار مرگ روز شمارى کنند!

فرزندان به محض این‏که توانایى بر کارى پیدا کنند، از خانه بیرون فرستاده مى‏شوند، نه براى این‏که استقلال اقتصادى پیدا کنند، بلکه براى این‏که همیشه فراموش شوند.

همسران نیز تا آنجا شریک زندگى و مورد علاقه‏اند که سود و لذت مادى بیافرینند; درغیر این‏صورت، فراموش‏مى‏شوند; و به‏همین دلیل،طلاق دراین کشورهابیداد مى‏کند!

در مکتبهاى مادى که براى اخلاق پشتوانه الهى وجود ندارد، استقبال از شهادت در مسیر آرمانهاى والا، نوعى حرکت انتحارى و بى‏معنى است! و سخاوتهایى که سبب بخشش اکثر اموال انسان مى‏گردد، نوعى جنون محسوب مى‏شود! عفت و پارسایى، ضعف نفس، و زهد و بى‏اعتنایى به زرق و برق عالم ماده، دلیل بر ناآگاهى و ساده‏لوحى‏است.

قدرتهاى برخاسته از این جوامع و سران این کشورها، بهترین نمونه‏هایى هستند که معیار اخلاق را در این جوامع نشان مى‏دهند.

برخورد دو گانه و چند گانه با مسائل مربوط به «حقوق بشر» از سوى این قدرتها، بسیار وحشت انگیز است، آنجا که حقوق انسانها گوشه‏اى از منافع آنها را به خطر مى‏اندازد، بکلى فراموش مى‏گردد و این ارزش والا در پاى منافع آنان قربانى مى‏شود.

خطرناکترین جنایتکاران و متجاوزان بر حقوق انسانها در اینجا افرادى دوست داشتنى مى‏شوند; و بعکس، انسانهاى پاک و از هر نظر منزه که به دفاع از حقوق بشر بپاخیزند، اما بخشى از منافع مادى آنها را به خطر بیندازند، در نظر آنها به صورت شیطانهایى در مى‏آیند که به هر وسیله ممکن باید سرکوب شوند.

به همین دلیل، در زمان واحد، در یک گوشه‏اى از دنیا، مدافع سرسخت دموکراسى و حاکمیت ملتها هستند، و درست در همان زمان، در گوشه‏اى دیگر مدافع سرسخت‏بدترین دیکتاتوریها! همه اینها به خاطر آن است که اصل اساسى براى آنان چیزى جز منافع مادى و سود شخصى نیست، و اخلاق نزد آنها تکیه‏گاه روشنى ندارد.

نکته دیگرى که در اینجا شایان دقت است، این است که سودجویان مادى تنها به زمان و مکان خود مى‏نگرند، گذشتگان چه کردند و آیندگان چه خواهند کرد، براى آنها مفهومى ندارد، مگر این‏که رابطه‏اى با زندگى فعلى آنها پیدا کند; منطق آنها این است: هنگامى که ما نباشیم دنیا را آب بگیرد یا بماند چه تفاوتى مى‏کند؟

ولى خداپرستان با اعتقاد به زندگى پس از مرگ، و دادگاه عدل الهى در قیامت، بر این باورند که اگر آثار نیکى از خود به یادگار بگذارند و انسانهاى نیازمند از آن بهره‏مند گردند، هر چند بعد از هزاران هزار سال باشد، برکات معنوى آن، به آنها در جهان دیگر مى‏رسد; بنابراین، آنها نه تنها وجودى مفید براى امروزند، که براى فردا و هزاران سال دیگر نیز فکر مى‏کنند.

حدیث معروف پیامبراکرم صلى الله علیه و آله که مى‏فرماید:

«اذا مات المؤمن انقطع عمله الا من ثلاث: صدقة جاریة، او علم ینتفع به اوولد صالح یدعو له;

هنگامى که مؤمن از دنیا مى‏رود، عملش قطع مى‏شود مگر از سه چیز: صدقات جاریه (اموالى که به صورت موقوفه و مانند آن در آمده و مردم دائما از آن استفاده مى‏کنند) و علوم و دانشهایى که انسانها از آن سود مى‏برند و فرزند صالحى که براى او دعا مى‏کند.» (4)

به این ترتیب، ایمان به جهان دیگر سبب کارهاى اخلاقى مهمى مانند باقى گذاشتن صدقات جاریه و آثار علمى مفید، و فرزندان صالح مى‏شود، در حالى که این امور در مکتب سودپرستان مادى هیچ کدام مفهوم درستى ندارد.

مرحوم شهید «مطهرى‏» در کتاب «فلسفه اخلاق‏» خود، بعد از آن که خودپرستى را به سه شاخه تقسیم مى‏کند (خودى خود، خودى خانواده و خودى ملى) و همه اینها را نوعى خودپرستى که تضاد با اخلاق دارد مى‏شمرد، سخنى از «گوستاولوبون‏» در کتاب معروفش «تمدن اسلام و عرب‏»، با تلخیص نقل مى‏کند که براى تکمیل این بحث مفیداست.

او درباره این‏که چرا ملل مشرق زمین از تمدن غرب آن طور که باید استقبال نمى‏کنند، عللى ذکر مى‏کند: نخست این‏که آنها آمادگى براى این کار ندارند; دوم این‏که زندگى ما با وضع زندگى آنها متفاوت است، زندگى آنها ساده است و ما نیازهاى مصنوعى براى خود درست کرده‏ایم، سپس مى‏افزاید که به نظر مى‏رسد ما این را کتمان مى‏کنیم که طرز رفتار ظالمانه‏اى که ملل غرب نسبت‏به آنها روا داشته‏اند (عامل مهم دیگرى است).

پس از آن، اشاره به مظالمى که غربیها در آمریکا، اقیانوسیه و چین و هند کرده‏اند مى‏کند، مخصوصا روى داستان جنگ معروف به «جنگ تریاک‏» تکیه مى‏کند که انگلیسیها براى این‏که به مردم چین مسلط شوند تصمیم گرفتند تریاک را بر آنها مسلط کنند، تا قدرت مقاومت آنها درهم بشکند، چینى‏ها متوجه شدند که دشمن چه بلایى مى‏خواهد بر سر آنها بیاورد، قیام کردند و خود را آماده دفاع نمودند، ولى سرانجام انگلیسى‏ها با شلیک گلوله‏هاى توپ بر آنها غالب شدند و تریاک را در میان آنها رواج دادند، و طبق آمار هر سال ششصدهزار نفر (در آن زمان) به خاطر تریاک رهسپار دیار عدم مى‏شدند! (5)

آرى! هنگامى که اخلاق از پشتوانه «ایمان و ارزشهاى معنوى‏» برخوردار نباشد هر جا در برابر «منافع شخصى‏» قرار گرفت، عقب‏نشینى مى‏کند!

نکته
آنچه در بالا درباره پشتوانه اخلاق از نظر ایمان به مبدا و معاد گفته شد به این معنى نیست که نقش «عقل فطرى‏» را در عمق بخشیدن به مسائل اخلاقى انکار کنیم، چرا که بى‏شک وجدان انسان که در واقع نماینده خدا در درون جان بشر است، نیز تاثیر بسزایى در تحکیم مبانى اخلاق دارد مشروط بر این‏که با نیروى ایمان تلطیف گردد، و از حجاب سودپرستى و هواى نفس رهایى یابد.

در قرآن مجید نیز بارها روى این مساله تکیه شده است; در آیه‏100 سوره «یونس‏» مى‏خوانیم «ویجعل الرجس على الذین لایعقلون; خداوند پلیدى (گناه) را بر کسانى قرار مى‏دهد که تعقل نمى‏کنند و نمى‏اندیشند!»

و در آیه‏22 «انفال‏» مى‏فرماید: «ان شر الدواب عند الله الصم البکم الذین لایعقلون; بدترین جنبندگان نزد خدا افراد کر و لالى هستند که تعقل نمى‏کنند (نه صداى حق را مى‏شنوند، نه به حق سخن مى‏گویند)!»

و درباره کسانى که نماز را به سخریه مى‏گرفتند، در آیه‏58 سوره «مائده‏» مى‏فرماید: «اتخذها هزوا ولعبا ذلک بانهم قوم لایعقلون; آنها نماز را به سخریه گرفتند، به خاطر این‏که تعقل نمى‏کنند!»

با توضیحاتى که در بالا داده شد، دیدگاه قرآن مجید در مسائل اخلاقى بطور خلاصه روشن گردید.

پى‏نوشتها:

1- کتاب رهبران بزرگ، ص‏63 تا106

2- در یکى از اشعار شگفت‏آورى که از آن عصر باقى مانده چنین آمده است‏الموت اخفى سترة للبنات‏ودفنها یردى من المکرمات‏الم تر ان الله عز اسمه‏قد وضع النعش بجنب البنات‏«مرگ بهترین حجاب براى پوشانیدن دختران است - و دفن کردن آنها نشانه بزرگوارى محسوب مى‏شود - آیا نمى‏بینى که خداوند متعال نعش را در کنار بنات قرار داده است (اشاره به صورت فلکى بنات النعش است که از هفت‏ستاره تشکیل شده، چهار ستاره آن را نعشى پنداشته است و سه ستاره آن را که در دنبال آن است دخترانى که دنبال نعش هستند).»همان‏گونه که ملاحظه مى‏کنید این شاعر جاهلى عرب، بزرگترین جنایت را که همان کشتن دختران بى‏گناه و فرزندان نوزاد است‏به عنوان یکى از مهمترین افتخارات ذکر مى‏کند.

3- مفسران در تفسیر این آیه، و این‏که منظور از این «شجره طیبه‏» چیست؟ و آیا چنین تشبیهى وجود خارجى دارد یا نه؟ گفتگوى بسیار کرده‏اند، گاه گفته‏اند شجره طیبه همان کلمه لااله الا الله است، و گاه آن را به اوامر الهى، و گاه به ایمان تفسیر کرده‏اند، که همه اینها در واقع به یک حقیقت‏باز مى‏گردد.و نیز در این که چنین درختى که ریشه‏هاى آن در اعماق زمین، و شاخه‏هاى آن در آسمانها، و همیشه داراى میوه باشد، وجودخارجى دارد یا نه، سخن بسیار گفته‏اند.ولى نباید فراموش کنیم که لازم نیست هر تشبیهى در تمام جهاتش وجود خارجى داشته باشد، مثلا مى‏گوئیم قرآن همچون آفتابى است که هرگز غروب ندارد، به یقین در خارج آفتاب بى‏غروب وجود ندارد، بنابراین، منظور فقط تشبیه قرآن به وجود آفتاب است; ولى ویژگیهاى این آفتاب ممکن است‏با آنچه در خارج دیده مى‏شود متفاوت باشد.

4- بحارالانوار، ج 2، ص 22.

5- فلسفه اخلاق، ص‏283 (با کمى تلخیص).
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.