----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- -----
انتخاب آيه : انتخاب سوره :
تقسیم بندی موضوعی انتخاب متن فارسی :
قصص
جزء : بیستم
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوي‏ آتَيْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ14وَ دَخَلَ الْمَدينَةَ عَلي‏ حينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذي مِنْ شيعَتِهِ عَلَي الَّذي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسي‏ فَقَضي‏ عَلَيْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبينٌ15قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسي‏ فَاغْفِرْ لي‏ فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ16قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهيراً لِلْمُجْرِمينَ17فَأَصْبَحَ فِي الْمَدينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسي‏ إِنَّکَ لَغَوِيٌّ مُبينٌ18فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذي هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ يا مُوسي‏ أَ تُريدُ أَنْ تَقْتُلَني‏ کَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُريدُ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ جَبَّاراً فِي الْأَرْضِ وَ ما تُريدُ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحينَ19وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَي الْمَدينَةِ يَسْعي‏ قالَ يا مُوسي‏ إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِکَ لِيَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَکَ مِنَ النَّاصِحينَ20فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّني‏ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ21
ترجمه جناب آقاي صفوي
14) پس هنگامى که موسى به توانایى اش رسید و برومند شد و اعتدال و برپایى یافت، به او دانشى عطا کردیم که براساس آن در معارف الهى و امور اخلاقى و آداب اجتماعى درست قضاوت مى کرد، و به او علمى آموختیم که با هیچ گونه جهل و نادانى آمیخته نبود. اینها پاداش نیکوکارى او بود و ما بدین سان نیکوکاران را سزا مى دهیم.

15) موسى آن هنگام که مردم مصر به خانه هایشان رفته و از کوچه و بازار بى خبر بودند، از قصر فرعون به درآمد و به آن شهر وارد شد. در آن جا دو مرد را یافت که به کشمکش و ستیز با یکدیگر برخاسته بودند. یکى از آن دو، اسرائیلى بود و همکیش موسى، و دیگرى قِبطى و از دشمنان وى و طایفه بنى اسرائیل. آن مرد اسرائیلى که همکیش موسى بود، موسى را در برابر دشمن قبطى خود به یارى طلبید. موسى با مشتى گره کرده بر آن قبطى کوبید و او را هلاک کرد. موسى بر آنچه گذشت پشیمان شد و آن را زمینه گرفتارى خود به خطرى بزرگ دانست و گفت: ستیزه گرى آن دو مرد که به مرگ قبطى انجامید کارى شیطانى بود; بى تردید شیطان دشمنى گمراه کننده است که عداوت و گمراه گرى او آشکار است.

16) موسى گفت: پروردگارا، من با کشتن آن قبطى، خود را در خطر هلاکت افکندم و به خویشتن ستم کردم; از تو مى خواهم آن را بر من بپوشانى و پیامدش را از من بگردانى و مرا از شرّ فرعونیان برهانى. پس خداوند چنین کرد، زیرا او بسى پرده پوش و مهربان است.

17) گفت: پروردگارا، به شکرانه نعمتى که به من عطا کردى با تو پیمان مى بندم که هرگز گنهکاران را در ارتکاب گناهشان یارى نکنم.

18) موسى پس از آن، دیگر به قصر فرعون باز نگشت و شب را هراسان در شهر بماند و به انتظار شرّى از ناحیه فرعون به سر مى برد، که ناگهان همان مرد اسرائیلى که روز گذشته موسى را به یارى طلبیده بود، با فریادى بلند، از وى بر ضدّ قبطىِ دیگرى کمک خواست. موسى از سر توبیخ به آن اسرائیلى گفت: تو راه درست را نمى پویى و آشکارا بیراهه مى روى.

19) پس هنگامى که موسى خواست بر آن قبطى که دشمن هر دوى آنان بود بتازد، آن مرد اسرائیلى که به خاطرعتاب موسى گمان مى کرد موسى آهنگ وى کرده است و مى خواهد بر او حمله برد، گفت: اى موسى، آیا مى خواهى مرا به قتل برسانى همان گونه که دیروز فردى را کشتى ؟ تو جز این نمى خواهى که در زمین ستمگرى کنى و نمى خواهى از مصلحان باشى.

20) مردى از دورترین نقطه شهر مصر، از همان جا که قصر فرعون قرار داشت، دوان دوان آمد و گفت: اى موسى، سران فرعونى درباره تو به مشورت نشسته اند تا تو را به قتل برسانند; پس از این شهر بیرون شو که من از خیرخواهان توام.

21) موسى بى درنگ از مصر بیرون رفت، در حالى که از فرعونیان ترسان بود و در انتظار آن بود که گرفتار آید. او به مناجات با خدا پرداخت و گفت: پروردگارا، مرا از این مردم ستمکار رهایى بخش.

387
387