----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- -----
انتخاب آيه : انتخاب سوره :
تقسیم بندی موضوعی انتخاب متن فارسی :
قصص
جزء : بیستم
وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ قالَ عَسي‏ رَبِّي أَنْ يَهْدِيَني‏ سَواءَ السَّبيلِ22وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُکُما قالَتا لا نَسْقي‏ حَتَّي يُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَيْخٌ کَبيرٌ23فَسَقي‏ لَهُما ثُمَّ تَوَلَّي إِلَي الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقيرٌ24فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشي‏ عَلَي اسْتِحْياءٍ قالَتْ إِنَّ أَبي‏ يَدْعُوکَ لِيَجْزِيَکَ أَجْرَ ما سَقَيْتَ لَنا فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ25قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمينُ26قالَ إِنِّي أُريدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَي ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ عَلي‏ أَنْ تَأْجُرَني‏ ثَمانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِکَ وَ ما أُريدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْکَ سَتَجِدُني‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحينَ27قالَ ذلِکَ بَيْني‏ وَ بَيْنَکَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَيَّ وَ اللَّهُ عَلي‏ ما نَقُولُ وَکيلٌ28
ترجمه جناب آقاي صفوي
22) و آن گاه که موسى از مصر خارج شد و به سوى مَدیَن روى آورد، راهش را نمى شناخت; گفت: امید است پروردگارم مرا راهنمایى کند و راه مستقیم آن دیار را به من بنمایاند.

23) ] خداوند دعایش را مستجاب کرد، و او راه مستقیم مدین را در پیش گرفت [ و آن گاه که بر سَرِ آب مدین رسید، گروهى از مردم را دید که گوسفندان خود را آب مى دهند، و در نزدیکى آنان دو زن را یافت که گوسفندانشان را از ورود به آبشخور باز مى دارند. به آن دو گفت: کارتان چیست و چه مى کنید ؟ گفتند: روش ما این است که گوسفندان را آب نمى دهیم تا چوپانان از آبشخور درآیند و گوسفندان خود را از آن خارج سازند. پدرمان پیرى سالخورده است و خود نمى تواند گوسفندانمان را به این جا آورد.

24) آن گاه موسى براى آن دو، گوسفندانشان را آب داد، سپس از آبشخور به سوى سایه رفت و گفت: پروردگارا، به این نیرویى که به من عطا کرده اى و خیرِ من در آن است، نیازمندم و براى حفظ و بقاى آن به طعامى محتاجم.

25) یکى از آن دو زن در حالى که با نهایت حیا و عفت گام برمى داشت، نزد موسى آمد و به وى گفت: پدرم تو را فرا مى خواند تا مزد آب دادنت به گوسفندان را، به تو بپردازد. موسى نزد شعیب رفت. او از حال و کارش پرسید. هنگامى که وى داستان خود را حکایت کرد، شعیب گفت: هراسى به خود راه مده که از دسترس آن مردم ستم پیشه دور شده و نجات یافته اى.

26) یکى از دختران شعیب گفت: اى پدر، او را براى کارهایت استخدام کن، که هم توانا است و هم درستکار; و بهترین کسى که استخدام مى کنى، آن کس است که نیرومند و امین باشد.

27) شعیب به موسى گفت: ( من مى خواهم یکى از این دو دخترم را به تو تزویج کنم به شرط آن که در برابر آن هشت سال اجیر من باشى، و اگر این مدت را به ده سال برسانى اختیار با توست; از ناحیه من الزامى بر تو نیست، و بدان که نمى خواهم بر تو سخت بگیرم، و هرگز کار مشقت بارى برعهده تو نخواهم گذاشت، و به زودى ـ اگر خدا بخواهد ـ مرا از درست کرداران و شایستگان خواهى یافت.

28) موسى در پاسخ شعیب گفت: آنچه شرط کردى و تعهّد نمودى، میان من و تو برقرار باشد; نه من و نه تو اختیار مخالفت نداریم، و هر کدام از آن دو مدت را که من اختیار کنم نباید به من ستمى روا داشته شود; اگر هشت سال را برگزینم، بیش از آن را از من مخواه، و اگر ده سال را انتخاب کردم، مرا به کمتر از آن مجبور مکن. خداوند بر آنچه گفتیم و شرط کردیم شاهد است، و در صورت اختلاف، او میان ما داورى خواهد کرد.

388
388