----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- -----
انتخاب آيه : انتخاب سوره :
تقسیم بندی موضوعی انتخاب متن فارسی :
مریم
جزء : شانزدهم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
کهيعص1ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِيَّا2إِذْ نادي‏ رَبَّهُ نِداءً خَفِيًّا3قالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِيًّا4وَ إِنِّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائي‏ وَ کانَتِ امْرَأَتي‏ عاقِراً فَهَبْ لي‏ مِنْ لَدُنْکَ وَلِيًّا5يَرِثُني‏ وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا6يا زَکَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ يَحْيي‏ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا7قالَ رَبِّ أَنَّي يَکُونُ لي‏ غُلامٌ وَ کانَتِ امْرَأَتي‏ عاقِراً وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِيًّا8قالَ کَذلِکَ قالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَ قَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَکُ شَيْئاً9قالَ رَبِّ اجْعَلْ لي‏ آيَةً قالَ آيَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَيالٍ سَوِيًّا10فَخَرَجَ عَلي‏ قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحي‏ إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَ عَشِيًّا11
ترجمه جناب آقاي صفوي
به نام خداونده بخشنده و مهربان
1) کاف. ها. یا. عین. صاد.

2) این گزارشى است از رحمت بخشى پروردگارت بر بنده اش زکریّا،

3) آن گاه که در خلوتى نهان از مردم پروردگارش را ندا داد.

4) گفت: پروردگارا، من استخوانم سست گردیده و قدرتم کم شده و پیرى در سرم شعله گونه برافروخته و فراگیر شده است و تاکنون ـ پروردگارا ـ هرگاه تو را خوانده ام از اجابت دعا محروم نبوده ام.

5) و من از رفتار بستگانم که پس از من وارثانم خواهند بود بیمناکم و همسرم نازا بوده و اکنون هم سالخورده است، پس از جانب خود وارثى به من عطا کن،

6) فرزندى که از من و از خاندان یعقوب ارث برَد، و او را ـ اى پروردگار من ـ در عقیده و عمل پسندیده گردان.

7) ما دعاى او را اجابت کردیم و به وسیله فرشتگان به او ابلاغ نمودیم که: اى زکریّا، ما تو را به پسرى که نامش یحیى است و پیش تر همنامى براى او قرار نداده ایم، مژده مى دهیم.

8) زکریّا گفت: پروردگارا، چگونه مرا پسرى باشد و حال آن که همسرم نازا بوده و اکنون هم سالخورده است و خود نیز از کهنسالى به ناتوانى رسیده ام.

9) خدا فرمود: حقیقت چنان است که به تو نوید دادم. پروردگار تو گفته که این کار براى من آسان است و من تو را پیش تر در حالى که چیزى نبودى آفریدم.

10) زکریّا گفت: پروردگارا، نشانه اى براى من قرار ده تا بدانم که آنچه شنیده ام از جانب توست. خدا فرمود: نشانه تو این است که سه شبانه روز، با این که سالمى، نمى توانى با مردم سخن بگویى.

11) پس از محراب خارج شد و به سوى قومش رفت و با اشاره به آنان فهماند که خدا را منزّه شمرید و بامدادان و عصرگاهان او را تسبیح گویید.

305
305