راز ماندگاری قرآن(2)
 تاریخ نگارش : بیست و هشتم تير 1390
راز ماندگاری قرآن(2)
مسعود مستعلی
این مقاله به فصاحت و بلاغت و بی مثالی قرآن و به تعالی مضامین آن نمی پردازد و تنها آنچه را که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای جاودانگی این معجزه الهی انجام داده اند، در نگاهی گذرا مورد نظر قرار می دهد و با اقرار به ناتوانی از احاطه به عمق و ابعاد کارها، آنچه فعلا مقدور است عرضه می کند.


 کلید واژه : ماندگاری قرآن- جاودانگی قرآن
 ناشر : پایگاه اینترنتی حجت الاسلام جاودان
4. مبلغان قرآن
در این مرحله به هرجا که اسلام می آوردند و آمادگی داشتند و شرایط مناسب بود و به هرجا که علاقه و طلب وجود داشت، قاریان و حافظان قرآن گسیل می می شدند تا بدیشان قرآن اسلام را بیا موزند.
از جمله هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)هنوز در مکه بودند و هجرت اتفاق نیفتاده بود، مصعب بن عمیر و به احتمالی عبدالله بن ام مکتوم را به مدینه فرستادند تا به مردم مسلمان این شهر قرآن بیاموزد و این در پی درخواستی بود که بزرگان دو قبیله اوس و خزرج از ایشان کرده و معلم قرآن خواسته بودند.(19)
درنامه ای که این مردم به محضر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نوشتند آمده بود: « إبعَث الینا رجُلاً یفقهنا فی الدین و یقرئنا القرآن» (20) ؛« مردی را به نزد ما بفرست که ما را به دین آگاه کرده و قرآن بیاموزد».
در سال سوم هجرت ، بعد از جنگ اُحد، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) طبق درخواست دو قبیله« عضل» و « قاره » گروهی از قاریان اصحاب را برای تعلیم قرآن اسلام به سوی ایشان فرستادند. آنها از حضرت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست کرده بودند: « اسلام در میان ما ظهور یافته است. برای ما گروهی از یاران خویش را گسیل دار تا به ما قرآن آموخته و احکام دین را تعلیم کنند».(21) پیامبر هم ده تن از یاران خویش را به سوی ایشان گسیل داشت.(22)
در ابتدای سال بعد نیز طبق درخواست نمایندهء قبیلهء « بنی عامر» هفتاد نفر از جوانان انصار، که همه قاری و معلم قرآن بودند، به سوی آن قبیله فرستاده شدند.(23) مورخان در مورد این دسته نوشته اند « و کان مِن الانصار سَبعون رجُلا شببه یُسمّون القرّآء»؛(24): « در میان انصار هفتاد مرد جوان بودند که قاری نامیده می شدند». اینها بیشترین مقدار از وقت خود را به تعلیم قرآن اختصاص داده بودند و سرانجام در این سفر تبلیغی به دست دشمن گرفتار شده ، به شهادت رسیدند.(25)
هنگامی که مکه فتح شد ، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) « معاذ بن جبل » و« ابو موسی اشعری» را در آنجا با مأموریت تعلیم قرآن برجای گذاشت و خود به سوی حنین رفت.(26)
بعد از اسلام آوردن مردم طائف، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ، « عثمان بن ابی العاص» را جهت تعلیم قرآن به مردم آن شهر مأمور فرمود. او بر مردم طائف امامت جماعت می کرد، و به آنها قرآن آموزش می داد.(27)
« معاذ بن جبل» دوبار به یمن رفت و بار دوم ابو موسی اشعری او را همراهی می کرد. این مأموریت ها یک بار در سال نهم و یک بار در سال دهم انجام شد(28) در هر دو سفر معاذ مأموریت تعلیم قرآن به مردم داشت و طبق این ماموریت به تمام شهر های یمن و حضرموت سفر کرده ، به آموزش مردم مسلمان آن نواحی پرداخت.(29) مورخان در مورد سفر دوم او گفته اند : « پیامبر به او و ابو موسی امر فرمودکه به مردم قرآن بیاموزند.»(30)
همچنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) « عمر بن حزم انصاری» را در سال دهم به شهر نجران فرستاد و به او امر فرمود که به مردم آن شهر تا آنجا قرآن بیاموزد که بدان آگاه شوند.(31)
تاریخ در این زمینه نمونه های دیگری نیز به یاد دارد.
5. فرماندهان جنگ و تعلیم قرآن
فرماندهانی که در جوانب مختلف جزیره العرب به ماموریت جنگی می رفتند ، دستور داشتند که در صورت توفیق در انجام ماموریت خویش ، به مردم قرآن و اسلام تعلیم نمایند.
نص تاریخی معتبری که در این زمینه در دست داریم در مورد قبیلهء بنی الحارث و فرماندهی خالد بن ولید وارد شده است.
اما دستور هایی که در ضمن نامه آمده است همه دستورهای عمومی و همیشگی اسلام دربارهء چگونگی دعوت به این دین است . بنابراین ، هیچ گونه دلیلی بر اختصاص آن به این مورد خاص وجود ندارد و ما آن را حکمی کلی تلقی می کنیم.
نص تاریخی بسیار مورد توجه بحث ما، در ضمن نامه ای است که خالد بعد از ادای و ظایف خویش در قبیله بنی الحارث به پیامبر اکرم می نویسد:
بسم الله الرحمن الرحیم . لمحمد النبی رسول الله صلی الله علیه [وآله] وسلم مِن خالد بن ولید ، السلام علیک یا رسول الله و رحمه الله برکاته . فإنی أحمد الیک الله الذی لا اله الا هو ، أما یا رسول الله صلی الله علیک ، بَعثتنی إلیّ بنی الحارث بن کعب و أمَرتنی « اذا أتیتهم إلا اُقاتلهم ثلاثه أیّام و إن أدعوهم إلی الإسلام ، فإن أسلموا قبلت منهم و عملتهم معالم الإسلام و کتاب الله و سُنه نبیه...» و إنی قدمت إلیهم فدَعَوتهم الی الإسلام ثلاثه أیام کما أمرنی رسول الله صلی الله علیه [وآله] و سلم و بعثت فیهم رُکباناً قالوا: « یا بنی الحارث أسلموا تسلموا » ، فأسلموا و لم یقاتلوا و أنا یقیم بین ظهرهم وآمرهم بما آمرهم الله به و أنهاهم عمّا نهاهم الله عنه و أعلمهم معالم الإسلام و سُنه النبی صلی الله علیه [و آله] وسلم حتی یکتب إلی رسول الله . والسلام علیک یا رسول الله و رحمه الله وبرکاته.(32)
خلاصه ای از ترجمه این سند چنین است:
....یا رسول الله! تو مرا به قبیله بنی الحارث بن کعب فرستادی و امر کردی «آنگاه که به این قبیله رسیدم سه روز با ایشان جنگ نکنم و آنها را به اسلام دعوت کنم. اگر اسلام آوردند از ایشان بپذیرم ومعالم اسلام و کتاب خدا و سنت پیامبر را به ایشان بیاموزم» ... من به این قبیله رسیدم و آنها را چنانکه رسول خدا فرموده بود سه روز به اسلام دعوت کردم . آنها را به آنچه خداوند فرموده امر می کنم و از آنچه نهی فرموده بود نهی می کنم و معالم اسلام و سنت پیامبر را به ایشان می آموزم....
ابن اسحاق سیره نویس متقدم (م 153 ق) نقل می کند:
خالد در میان ایشان اقامت گزید و اسلام و کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)او را به ایشان تعلیم کرد و این طبق دستور پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود.(33)
در سال دهم هجری ، امیرالمومنین علی(علیه السلام) در رأس یک گروه به یمن گسیل شد تا قبیلهء بزرگ مذحج را به اسلام بخواند . آنها بعد از مقاومتی اندک اسلام را پذیرا شدند . امام (علیه السلام) در میان شیعیان اقامت کرد و در میان ایشان اقامت کرد و قرائت قرآن و شرایع دین را ایشان تعلیم می فرمود .
مورخان گفته اند « أقام فیهم یقرئهم القرآن و یعلمهم الشرائع.(34)
و نیز در همین سفر ، بعد از اسلام آوردن قبیلهء بنی زبید که به دنبال مقاومتی کوتاه انجام شد، امام در میان آنها ماند و به تعلیم قرآن پرداخت.(35)
پانوشتها
19- الطبقات ، ج1، ص 220 و334 و ج3، ص 118 ؛ انسان الشراف ، ج1 ، ص 239 ، چ محمد حمید الله، 1959م.
20- الطبقات ، ج3 ، ص 118 ؛ بحار الانوار ، ج 19 ، ص 10 ، چ افست بیروت .
21- الطبقات ، ج2 ، ص55 و ابن هشام، ج2 ، ص169 ؛ بحار الانوار ، ج20 ، ص151.
22- ابن هشام این دسته را شش تن می داند. مراجعه کنید به السیرة ،ج2، ص 169.
23- الطبقات ، ج2، ص52 ؛ سبل الهدی، ج6 ، ص 92- 94.
24- سبل الهدی ، ج6 ، ص 92 ، المغازی ، ج1 ، ص 347 ، تحقیق دکتر مارسدن جونز.
25- سیره ابن هشام این دسته را چهل تن می داند ، ج2 ، ص 184 ، مقایسه کنید با المغازی ، ج2 ، ص 347 ، و امتاع الاسماع ، ج1 ، ص170-173 ، تحقیق محمود محمد شاکر ، چ قاهره ، 1941م.
26- (( و خلف معاذ بن جبل و ابا موسی الا شعری یعلمان الناس القرآن و الفقه فی الدین )) مراجعه کنید به المغازی ریال ج3 ، ص 959 و مقایسه بشود با الطبقاط ، ج2 ، ص 348 ؛ مختصر تاریخ دمشق ، ج 24 ، ص 370 ، چ بیروت ؛ المستدرک، ج3، ص 270 ، چ ریاض.
27- الطبقات ، ج7 ، ص 40.
28- الطبقات ، ج3 ، ص 584 ، مختصر تاریخ دمشق ، ج 24، ص 371.
29- الکامل فی تاریخ ، ج2 ، ص 336، چ بیروت ، 1399 ، طبری ، ج3 ، ص228 ، چ محمد ابوالفضل ابراهیم.
30- مسند احمد ج 4 ، ص 397 ؛ صفة الصفوة ، ج1 ، ص 556.
31- ((یعلم الناس القرآن و یفقههم فیه)) مراجعه کنید به سیرة النبی ، ج2 ، ص 595.
32- تاریخطبری ، ج3 ، ص 127-126 ؛ سبل الهدی و الرشاد ، ج6 ، ص 354- 355.
33- سیره ابن هشام ، ج2 ، ص 592 مقایسه کنید با انسان الاشراف ، ج1 ، ص 384
34- سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیرالعباد ، ج6 ، ص 363
35- (( وعلمهم قراءة )) : المغازی للواقدی ، ج3، ص082 1
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.