----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- -----
انتخاب آيه : انتخاب سوره :
تقسیم بندی موضوعی انتخاب متن فارسی :
یوسف
جزء : دوازدهم
قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ وَ ما نَحْنُ بِتَأْويلِ الْأَحْلامِ بِعالِمينَ44وَ قالَ الَّذي نَجا مِنْهُما وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُکُمْ بِتَأْويلِهِ فَأَرْسِلُونِ45يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنا في‏ سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَي النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ46قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنينَ دَأَباً فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ في‏ سُنْبُلِهِ إِلاَّ قَليلاً مِمَّا تَأْکُلُونَ47ثُمَّ يَأْتي‏ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ سَبْعٌ شِدادٌ يَأْکُلْنَ ما قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلاَّ قَليلاً مِمَّا تُحْصِنُونَ48ثُمَّ يَأْتي‏ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عامٌ فيهِ يُغاثُ النَّاسُ وَ فيهِ يَعْصِرُونَ49وَ قالَ الْمَلِکُ ائْتُوني‏ بِهِ فَلَمَّا جاءَهُ الرَّسُولُ قالَ ارْجِعْ إِلي‏ رَبِّکَ فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ اللاَّتي‏ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِکَيْدِهِنَّ عَليمٌ50قالَ ما خَطْبُکُنَّ إِذْ راوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما عَلِمْنا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ قالَتِ امْرَأَةُ الْعَزيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقينَ51ذلِکَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدي کَيْدَ الْخائِنينَ52
ترجمه جناب آقاي صفوي
44) گفتند: رؤیاى تو چند رشته خوابِ درهم پیچیده است و ما تعبیر این گونه خواب ها را نمى دانیم.

45) و آن کس از آن دو زندانى که نجات یافته بود و پس از مدّتى یوسف را به خاطر آورد، گفت: من شما را از تعبیر رؤیاى پادشاه خبر مى دهم، پس مرا به زندان نزد یوسف بفرستید.

46) او نزد یوسف آمد و گفت: یوسف، اى مرد بسیار راستگوى، درباره دیدنِ هفت گاو فربه در خواب که هفت گاو لاغر آنها را مى خورند و هفت خوشه سبز و خوشه هاى دیگرى که خشک بودند به ما نظر ده، امیدوارم با دانستن تعبیر این خواب به سوى مردم بازگردم، باشد که آنان از حقیقت آن آگاه شوند.

47) یوسف گفت: خواب پادشاه پیامى است بدین مضمون: هفت سال پى درپى کشت مى کنید، و آنچه درو خواهید کرد ـ جز اندکى را که در این سال ها مى خورید ـ در خوشه اش واگذارید تا فاسد نشود.

48) آن گاه پس از آن، هفت سال سخت مى آید که آنچه را براى آن هفت سال ذخیره کرده اید ـ جز اندکى را که براى بذر نگاه مى دارید ـ خواهند خورد.

49) آن گاه پس از آن، سالى فرا مى رسد که در آن سال مردم از باران برخوردار مى شوند و گیاهان مى رویند و مردم در آن سال از دام هاى خود شیر فراوان مى دوشند.

50) فرستاده دربار بازگشت و تعبیر خواب پادشاه را گزارش کرد. پادشاه فرمان آزادى یوسف را صادر نمود و گفت: او را نزد من آورید. هنگامى که فرستاده پادشاه نزد یوسف آمد، یوسف همراه او نرفت و گفت: نزد سرورت باز گرد و از او بپرس وضع آن زنانى که دست خود را بریدند چگونه بود ؟ البتّه پروردگار من به نیرنگشان آگاه است.

51) پادشاه، زنان را احضار کرد و گفت: داستان شما آن گاه که به اصرار از یوسف خواستید خودش را در اختیار شما نهد چه بود ؟ گفتند: منزّه است خدا! ما هیچ گناهى از او سراغ نداریم. همسر عزیز گفت: اکنون حقیقت آشکار شد. من به اصرار از او خواستم که خودش را در اختیار من بگذارد و او چنین نکرد، و بى تردید او از راستگویان است.

52) یوسف در پى این ماجرا گفت: من از آن روى فرستاده پادشاه را بازگرداندم و بازجویى از زنان را درخواست کردم که عزیز مصر بداند من در نهان به او خیانت نکردم و بداند که خدا نیرنگ خیانتکاران را به نتیجه نمى رساند.

241
241