تاریخ نگارش : بیست و چهارم شهريور 1390
تفسیر آیات قرآن در نهج البلاغه
ابراهیم محمودزاده
"... استغفروا ربکم إنه کان غفارا. یرسل السماء علیکم مدرارا. و یمددکم باموال و بنین..."
( نوح/12-10)"ان الله یبتلی عباده عند الاعمال السیئة بنقص الثمرات و حبس البرکات، و إغلاق خزائن الخیرات، لیتوب تائب و یقلع مقلع، و یتذکر متذکر، و یزدجر مزدجر. و قد جعل الله سبحانه الاستغفار سببا لدرور الرزق و رحمة الخلق فقال:" استغفروا ربکم انه کان غفارا. یرسل السماء علیکم مدرارأ. و یمددکم باموال و بنین" فرحم الله امرأ استقبل توبته، و استقال خطیئته، و بادر منیته."(1)
کلید واژه : تفسیر آیات قرآن در نهج البلاغه
"... استغفروا ربکم إنه کان غفارا. یرسل السماء علیکم مدرارا. و یمددکم باموال و بنین..."
( نوح/12-10)"ان الله یبتلی عباده عند الاعمال السیئة بنقص الثمرات و حبس البرکات، و إغلاق خزائن الخیرات، لیتوب تائب و یقلع مقلع، و یتذکر متذکر، و یزدجر مزدجر. و قد جعل الله سبحانه الاستغفار سببا لدرور الرزق و رحمة الخلق فقال:" استغفروا ربکم انه کان غفارا. یرسل السماء علیکم مدرارأ. و یمددکم باموال و بنین" فرحم الله امرأ استقبل توبته، و استقال خطیئته، و بادر منیته."(1)
خدا، بندگان خود را به کیفر کارهای زشت آنان، مبتلا سازد به کاهش میوه درختان و به ناباریدن باران، و بستن گنجینه های خیر به روی ایشان، تا توبه خواه، توبه کند و معصیت کار، دل از معصیت بکند، و پند گیرنده ، پند پذیرد و بازدارنده ، راه نافرمانی را بر بندگان بگیرد. و خدا آمرزش خواستن را وسیله پیوسته داشتن روزی بر روزی خواران و موجب رحمت بر بندگان قرار داده است. و فرموده است: پس خدا بیامرزد کسی را که پیشتاز توبه رود، و از گناهانش بخشش طلبد، پیش از آن که مرگش برسد.
اهل سقر
"ما سلککم فی سقر. قالوا لم نک من المصلین."
(مدثر/ 43-42)"تعاهدوا أمر الصلاة و حافظوا علیها، و استکثروا منها، و تقربوا بها، فانها کانت علی المومنین کتابا موقوتا. ألا تسمعون الی جواب أهل النار حین سئلوا:"ما سلککم فی سقر. قالوا لم نک من المصلین."(2)
کار گزاردن نماز را بر عهده بگیرید و حفاظت آن را بپذیرید و آن را بسیار به جای آرید و با نماز خود را به خدا نزدیک کنید. که نماز واجب است بر مومنان و باید به وقت آن اقامه شود. آیا گوش فرا نمی دهید به پاسخ دوزخیان که چون از آنان پرسیدند" چه چیز شما را در آتش سوزان درآورد؟ گفتند: ما از نمازگزاران نبودیم." و نماز گناهان را می زداید، چنانکه برگ را از درخت بزدایند و گناهان را از گناهکار می گشاید چنانکه بند از کسی بگشایند و رسول خدا(ص) نماز را به چشمه آب گرم که بر در سرای مردی بود همانند فرمود که او اگر روزها و شب ها و پنج بار خود را بدان بشوید، دیگر چرکی بر تن وی نخواهد بود. همانا کسانی از مومنان حق آن را شناختند که زیور دنیا از نمازشان باشد و به فکر دیگر کار نیفکند و نه آنچه موجب روشنی چشم بود از مال و فرزند. خدای سبحان فرماید:" مردانی که آنان را بازرگانی و خرید و فروش از یاد خدا و بر پاداشتن نماز و پرداخت زکات باز نمی دارد.
رسول خدا خود را با گزاردن نماز رنج می داد با آن که مژده بهشت شنیده بود . چون خدای سبحان به او فرمود: " و کسان خود را بفرما تا نماز کنند و خود بر آن شکیبا باش." پس کسان خود را امر به نماز می کرد و خود بر گزاردن نماز طاقت می آورد.
غرور انسان
"یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم."
(انفطار/6)"ادحض مسئول حجة و اقطع مغتر معذرة. لقد ابرح جهالة بنفسه. یا ایها الانسان ما جراک علی ذنبک و ما غرک بربک و ما انسک بهلکة نفسک... و شم برق النجاة. وارحل مطایا التشمیر."(3)
- انسان- از هر سوالی دلیلش بی پاتر است و از هر فریب خورده عذرش ناپذیراتر. چون به شناخت خود نادان است، خود را می پسندد. و بر خود می نازد.
ای انسان! تو را بر گناه چه چیز چیره کرده است؟ و بر پروردگارت چنین دلیر ؟ چرا به کشتن خود مأنوسی، مگر دردت را درمان نیست و یا بیداریت از این خوابِ گران نیست؟ تو که بر دیگری مهربانی چرا در کارخود وامی مانی؟ بسا که یکی را در تابش آفتاب بینی و او را به سایه آوری، یا برگرفتاری که بیماری وی را گداخته از روی رحمت اشک باری! پس چه تو را بر درد خود شکیبا نمود، و در مصیبتت توانایی بخشود، و در گریستن بر نفس خویش که نزد تو گرانبهاترین جانهاست، به شکیبایی ات امر فرمود؟ و چگونه بیم کیفری بیدارت نمی سازد که شبانگاه بر تو بتازد.
حال آن که با نافرمانی خدا خود را تباه ساخته ای و در پنجه قهرش انداخته ای . پس سستی ِدل را با پایداری درمان کن و خوابِ غفلت دیده ات را به بیداری .
و طاعت خدا را بپذیر و به یاد او انس گیر. و به خاطر آور آنگاه که تو روی از او گردانده ای او روی به تو گرداند و تو را به خواستن بخشایش از خود می خواند و - جامه- کرم خویش بر تو می پوشاند، و تو از او روی گردانی و دیگری را خواهان. پس چه نیرومند است و بزرگوار، و تو چه ناتوانی و بی مقدار، و چه گستاخ در نافرمانی پروردگار هستی . در سایه پوشش او می آرامی، و در پهنه بخشایش او می خرامی، نه بخشش خویش را از تو بریده و نه پرده خود را بر تو دریده، بلکه در یک چشم به هم زدنی، بی احسان او به سر نبرده ای، در سختی که بر تو تازه گردانیده، یا گناهی که بر تو پوشانیده، یا از بلاییت رهانیده . پس چه گمان به او بری، اگر وی را فرمان بری؟
به خدا اگر این رفتار میان دو کس بود که در قوت برابر بودند و در قدرت یکی - و تو یک تن از آن دو بودی، نخست خود را محکوم می نمودی که رفتارت نکوهیده است و کردار ناپسندیده.
سخن به راست بگویم، دنیا تو را فریفته نساخته، که تو خود فریفته دنیایی و بدان پرداخته. آنچه را مایه عبرت است برایت آشکار داشت، و میان تو و دیگری فرقی نگذاشت، او با دردها که به جسم تو می گمارد و با کاهشی که در نیروت پدید می آورد، راستگوتر از آن است که با تو دروغ گوید و وفادارتر از آن که با تو راه خیانت پوید، و بسا نصیحت گویی از سوی دنیا که وی را متهم داشتی و راستگویی که گفته او را دروغ پنداشتی. اگر در پی شناخت او باشی در خانه های ویران و سرزمین های خالی از مردمان، اندرزهایی چنان نیکو فرا یاد تو آرد، و نمونه هایی برای گرفتن پند، پیش چشمت دارد، که او را همانند دوستی یابی مهربان، و از بدبختی و تباهی ات نگران، و دنیا خانه ای است خوب برای کسی که آن را چون خانه نپذیرد و محلی است نیکو برای آن که آن را وطن خویش نگیرد و همانا فردا خوشبختان دنیا آنانند که امروز از آن گریزانند.
آنگاه که زمین لرزیدن گیرد و رستاخیز روی آورد، با همه هراس که دارد و به هر کیش پیروانش پیوندند و به هر پرستنده، پرستندگانش به هر مهتر فرمانبرانش. پس دیده ای در فضا گشاده و گامی آهسته در زمین نهاده نماندَ، جز که در ترازوی داد و محکمه عدالت بنیادِ حق تعالی جزایی را که درخور است ستاند. پس بسا حجت که آن روز باطل و ناپسندیده باشد، و دستاویزهای عذر که بریده. پس در کار خویش بکوش، تا عذری آوری که پایدار باشد، و حجتی که استوار. و آن را بگیر که برای تو می ماند - و آن نیکویی کردار است- از آنچه برای آن نخواهی ماند - که جهان ناپایدار است - و سفر خود را آماده باش و به برق ِنجات دیده گشاده و بارگی جد و جهد را بار برنهاده است.
دنیای فانی
"الهیکم التکاثر. حتی زرتم المقابر."
(تکاثر/2-1)"یا له مراما ما ابعده و زورا ما اغفله و خطرا ما افظعه. لقد استخلوا منهم ای مدکر ... و ان للموت لغمرات هی افظع من ان تستغرق بصفة او تعتدل علی عقول اهل الدنیا." (4)
و از سخنان آن حضرت است: پس از خواندن " الهیکم التکاثر حتی زرتم المقابر."
وه! که چه مقصد بسیار دور و چه زیارت کنندگان بی خبر- و در خواب غرور- و چه کاری دشوار و مرگبار. پنداشتند که جای مردگان تهی است، حالی که سخت مایه عبرتند - لیکن عبرت گیرنده کیست؟ - از دورجای دست به مردگان یازیدند- و به آنان نازیدند- آیا بدانجا می نازند که پدرانشان خفته اند، یا به کسان بسیاری که در کام مرگ فرو رفته اند؟ خواهند کالبدهای خفته بیدار شود، و جنبش های آسوده در کار. حالی که مایه پند باشند بهتر است تا وسیله فخر و بزرگواری، و موجب خواری شان شمارند سزاوارتر تا وسیله عزت و سالاری . با دیده تار بدانها نگریستند، و نابخردانه نگریستند که چیستند، و اگر از فراخنای خانه های ویران، و سرزمین های تهی از باشندگان می پرسیدند، و می گفتند: آنان به زمین در شدند گمراه، و شما که به جای آنانید، مردمی هستید نا آگاه. سرهاشان را به پا می سپرید، و بر روی پیکرهاشان می کارید، و در آنچه به دور افکنده اند می چرید، و در خانه ها که ویران کردند درید، و روزگاری که میان آنان و شماست، بر شما در گریه و عزاست.
آنان پیش از شما به جایی که مقصد شماست رخت کشیدند، و زودتر از شما به آبشخورتان رسیدند. پایه هایی داشتند بلند، و در جرگه هایی بودند سرافراز و ارجمند. پادشاهان یا رعیت راه خویش را تا به درون برزخ سپردند، و رخت به دل زمین بردند. خاک گوشت هایشان را خورد، و خون هاشان را در خود فرو بُرد. پس در شکاف گورها بی جان مانده اند، و نارویا و نهان و ناپیدا. نه از چیزی بیمناکند، و نه از دگرگونی ها اندوهناک. نه از زلزله ها ترسان و نه بانگ تندرها را شنوا و از آن هراسان، غایبانی اند که انتظارشان را نبرند، و حاضرانی که از جمع به دَرَند. فراهم بودند و پراکنیدند، و پیوسته بودند و جدا گردیدند. نه از درازی زمان است و نه از دوری مکان، که خبرهاشان پوشیده مانده است و خانه هاشان خموش گردیده، بلکه جامی به آنان نوشاندند که گویا بودند و گنگ گردیدند، شنوا بودند و از آن پس نشنیدند . جنبان بودند و آرمیدند، گویی چون بیهشان به خاک افتادند و خوابیدند.
همسایگانند و با هم نمی آرمند، و دوستانی اند که به دیدار هم نمی روند. رشته های آشنای شان پوسیده، پیوندهای برادری شان از هم بریده، همگی تنهایند و با هم در یک جایند، و از هم دورند حالی که رفقایند. نه برای شب بامدادی می شناسند، و نه برای روز شامی می دانند، در هر یک از شب و روز که رخت بر بستند پیوسته در آنند. خطرهای خانه هاشان را سخت تر از آن دیدند که می ترسیدند، و نشانه ها دیدند بزرگتر از آنچه می سنجیدند. پس این دو پایان - نعمت یا نیران- برای آنان به درازا کشید تا رسید به جایگاه بیم و امید، و اگر سخن گفتندی، در وصف آنچه نگریسته و دیده اند درماندندی. و هر چند نشانه هاشان ناپدید گردیده است و خبرهاشان بریده، چشم عبرت آنان را دید، و گوش ِخرد بانگشان را شنید. سخن سردادند. بی لب و دهان و چنین گفتند - اما نه به زبان- که : چهره های شاداب در تُرنجید، و تن های نرم پوسید، و ما را پوشاک فرسودگی در بَر است و سختی تنگی گور بر سر، وحشت را به ارث می بریم از یکدیگر. سرای های خاموش بر سرمان فرو ریخت- و خاک بر پیکرمان بیخت- چندانکه زیبایی تن هامان بر پا نماند و آب و رنگ چهره هامان برجا، و ماندنمان در خانه وحشت دراز و دیرپا. نه از اندوهی گشایشی یافتیم، و نه از تنگی جای ، فراخی و رهایشی. و اگر تصویرشان در آیینه خردت آشکار شود، یا آنچه پس پرده نهان است برای تو پایدار که چسان گوش هاشان از انبوه خزندگان ناشنواست و دیده شان از خاک سرمه کشیده و نابیناست، و زبان هاشان در کام از پس گشادگی و فصاحت بریده است و دلها در سینه هاشان از پس بیداری آرمیده، و در هر یک از اندامهاشان پوسیدگی تازه آسیب رسانیده و آن را زشت و تباه ساخته، و راه های رسیدن آفت را بدانها آسان گردانیده- در معرض تباهی فتاده - آسیبها را گردن نهاده، نه دست هایی که بلا را باز دارد، و دیده هایی خارغم در آن شکسته، در هر یک از این اطوار ناهنجار حالتی است که دگرگون نشود و سختیی که برطرف نگردد.
و زمین چه پیکرها که در کام فرو برد، گرانقدر و ارجمند خوش آب و رنگ و دلپسند. در دنیا خوش خورده، در ناز و نعمت به سربرده، گاهِ اندوه به شادی می پرداخت و هنگام مصیبت خود را سرگرم می ساخت تا صفای عیش او تیره نگردد، و نه سپاه اندوه بر لذتش چیره. به ناگاه هنگامی که او به دنیا و دنیا بدو می خندید، و در چاربالش زندگی خویش بیخبرانه می غلتید، روزگار خار مصیبت در دلش خَست، و قوتهایش را در هم شکست. بالاها از نزدیک بدو نگریست، بیماریی بدو روی آورد که نمی دانست از کجا و چیست، و اندوهی که نهان ِدرون او را می کافت، و او آن را می جست و نمی یافت، و سستی ها در او پدید گردید، حالی که از همه وقت تندرست تر بود و نشانی از بیماری در خود نمی دید. پس هراسان روی به پزشکان آورد و به دستورشان کار کرد . گرمی را به سردی آرام کردن، و سردی را به گرمی به سر کار آوردن.
اما داروی سردی، گرمی را از کار نینداخت، و آنچه برای گرمی به کار رفت سردی را بیشتر ساخت، و ترکیبات و اخلاط، مزاج را به اعتدال نیاورد، بلکه نیروی هر دردآور را بیشتر کرد. - سرکنگبین صفرا فزود، و روغن بادام خشکی نمود - چندانکه تیمار خوار ناتوان شد، و بیماردار سرگردان ، و کسان او در وصف بیماری اش وامانده و در پاسخ پرسندگان درمانده، تا خبری را که نهان می کنند و می دانند، چگونه بدو رسانند. یکی گوید از این بیماری نَرَهد، دیگری ایشان را امید بهبودی دهد، و سومی تعزیت گوید، که چون او بَسی مُرد و این هم راه آنان را به سر خواهد برد، و آنگاه که وی آماده جدایی از این جهان است و رها کردن دوستان، ناگهان اندوهی که دارد بر او هجوم آرد. بر روزنه های ادراکش پرده کشیده شود و تری زبان خشکیده، و چه بسیار پاسخ ها که داند اما گفتن نتواند، و بانگی دل آزار که شنود و خود را کر نمایاند. نوحه سالمندی که او را بزرگ می شمرد، یا گریه خردسالی که بر او رحمت می آورد، و مرگ را ورطه هایی است دشوارتر از آنچه بتوان وصف کرد، یا در میزان دل های مردم دنیا توان آورد.
پی نوشت ها:
1- خطبه 143، ص 138.
2- خطبه 199، ص 235.
3- خطبه 223، ص 257.
4- خطبه 221، ص 252.
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.