----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- -----
انتخاب آيه : انتخاب سوره :
تقسیم بندی موضوعی انتخاب متن فارسی :
یوسف
جزء : سيزدهم
وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحيمٌ53وَ قالَ الْمَلِکُ ائْتُوني‏ بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسي‏ فَلَمَّا کَلَّمَهُ قالَ إِنَّکَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَکينٌ أَمينٌ54قالَ اجْعَلْني‏ عَلي‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفيظٌ عَليمٌ55وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْها حَيْثُ يَشاءُ نُصيبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ وَ لا نُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ56وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذينَ آمَنُوا وَ کانُوا يَتَّقُونَ57وَ جاءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ58وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ قالَ ائْتُوني‏ بِأَخٍ لَکُمْ مِنْ أَبيکُمْ أَ لا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْکَيْلَ وَ أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلينَ59فَإِنْ لَمْ تَأْتُوني‏ بِهِ فَلا کَيْلَ لَکُمْ عِنْدي وَ لا تَقْرَبُونِ60قالُوا سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ وَ إِنَّا لَفاعِلُونَ61وَ قالَ لِفِتْيانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ في‏ رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلي‏ أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ62فَلَمَّا رَجَعُوا إِلي‏ أَبيهِمْ قالُوا يا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الْکَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا نَکْتَلْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ63
ترجمه جناب آقاي صفوي
53) و افزود: من نفس خود را از گرایش به بدى ها تبرئه نمى کنم، چرا که نفس آدمى بسیار به بدى فرمان مى دهد، مگر کسى را که پروردگار من بر او رحم کند، به راستى پروردگار من آمرزنده و مهربان است.

54) پس از آن که پاکدامنى یوسف ثابت شد، پادشاه گفت: یوسف را نزد من آورید که او را از خواص خود قرار خواهم داد. هنگامى که یوسف را نزد پادشاه آوردند و پادشاه با او سخن گفت و عظمت وى نزد پادشاه بیشتر آشکار شد، او را به صدارت منصوب کرد و گفت: تو امروز نزد ما مقامى بلند دارى و در همه کارهاى ما امین هستى.

55) یوسف گفت: مرا بر خزانه هاى این سرزمین بگمار تا آذوقه مردم را تأمین کنم و در دوران قحطى میانشان توزیع نمایم، که من نگهبان امور و به اداره کارها دانایم.

56) و این گونه به یوسف در آن سرزمین قدرت دادیم که هر جاى آن مى خواست منزل مى گزید. هر که را بخواهیم از رحمت خود برخوردار مى سازیم و پاداش نیکوکاران را تباه نمى کنیم.

57) و قطعاً پاداش آخرت براى کسانى که ایمان آورده و به درجات بالاى ایمان رسیده و پیش از آن تقوا پیشه بوده اند، بهتر است.

58) سال هاى قحطى فرا رسید و برادران یوسف براى تهیّه آذوقه به مصر آمدند و بر یوسف وارد شدند. یوسف آنان را شناخت ولى آنان او را نشناختند.

59) و چون برادرانش را به خوار و بارشان مجهّز کرد، گفت: آن برادر پدرىِ خود را که از او سخن گفتید، در نوبت بعدى نزد من آورید. آیا نمى بینید که من پیمانه را به طور کامل مى دهم و به کسى ستم روا نمى دارم و بهترین میزبانانم ؟

60) اگر او را نزد من نیاورید، هیچ سهمیّه اى نزد من نخواهید داشت و نباید براى خرید آذوقه به این سرزمین وارد شوید و نزد من بیایید.

61) گفتند: از پدرش به اصرار خواهیم خواست که او را به ما بسپرد تا همراه ما نزد تو آید و قطعاً این کار را خواهیم کرد.

62) یوسف به خدمتگزاران خود گفت: سرمایه آنان را که در برابر آذوقه پرداخته اند در اثاثیه شان بگذارید، شاید وقتى به سوى کسانشان بازگشتند به آن پى ببرند، امید که آنان با برادرشان به سوى ما باز آیند.

63) پس هنگامى که نزد پدرشان بازگشتند، گفتند: اى پدر، بدون همراهى برادرمان بنیامین آذوقه از ما منع شده است، پس برادرمان را با ما بفرست که اگر او بیاید آذوقه خواهیم گرفت و قطعاً ما نگهبان او خواهیم بود.

242
242