----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- -----
انتخاب آيه : انتخاب سوره :
تقسیم بندی موضوعی انتخاب متن فارسی :
کهف
جزء : پانزدهم
فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقينا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً62قالَ أَ رَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنا إِلَي الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسيتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانيهُ إِلاَّ الشَّيْطانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً63قالَ ذلِکَ ما کُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلي‏ آثارِهِما قَصَصاً64فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً65قالَ لَهُ مُوسي‏ هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلي‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً66قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً67وَ کَيْفَ تَصْبِرُ عَلي‏ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً68قالَ سَتَجِدُني‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصي‏ لَکَ أَمْراً69قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَني‏ فَلا تَسْئَلْني‏ عَنْ شَيْ‏ءٍ حَتَّي أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً70فَانْطَلَقا حَتَّي إِذا رَکِبا فِي السَّفينَةِ خَرَقَها قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً71قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً72قالَ لا تُؤاخِذْني‏ بِما نَسيتُ وَ لا تُرْهِقْني‏ مِنْ أَمْري عُسْراً73فَانْطَلَقا حَتَّي إِذا لَقِيا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُکْراً74
ترجمه جناب آقاي صفوي
62) و هنگامى که از آن جا گذشتند، موسى به جوان همراهش گفت: غذایمان را به ما بده که ما از این سفرمان رنج و خستگى دیدیم.

63) جوان گفت: دیدى ]چه شد[ ؟ وقتى کنار آن صخره جاى گرفتیم، من فراموش کردم جریان ماهى را براى تو بازگویم، و کسى جز شیطان یاد آن را از خاطرم نبرد، و ماهى به گونه اى شگفت انگیز راه خود را در دریا پیش گرفت و رفت.

64) موسى گفت: این رویداد همان چیزى است که ما در پى آن بودیم و این نشانه میعاد ماست، پس بى درنگ ردّ پاى خود را دنبال کردند و بازگشتند.

65) چون بدان جا رسیدند، بنده اى از بندگان ما ( خِضْر ) را یافتند که از جانب خود رحمتى به او عطا کرده و از نزد خود دانشى به او آموخته بودیم.

66) موسى به او گفت: آیا اجازه مى دهى به دنبال تو بیایم، با این قرار که بخشى از آنچه را که به تو آموخته اند به من بیاموزى تا به وسیله آن به راه درست رهنمون شوم ؟

67) آن عالم ( خضر ) گفت: تو هرگز نمى توانى به همراه من باشى و بر روش آموزش من شکیبایى کنى.

68) و چگونه بر چیزى که دانشت بدان احاطه ندارد شکیبایى مى کنى ؟

69) موسى گفت: اگر خدا بخواهد مرا شکیبا خواهى یافت و در هیچ کارى تو را نافرمانى نخواهم کرد.

70) خضر گفت: اگر دنبال من آمدى، از من درباره کارى که انجام مى دهم چیزى مپرس تا خود از آن براى تو سخنى آغاز کنم.

71) پس هر دو به راه افتادند، تا وقتى که سوار کشتى شدند، خضر آن را سوراخ کرد. موسى گفت: آیا آن را سوراخ کردى تا سرنشینانش را غرق کنى ؟ به راستى کارى بس ناگوار کردى.

72) خضر گفت: آیا به تو نگفتم که هرگز نمى توانى به همراه من باشى و بر روش آموزش من شکیبایى ورزى ؟

73) موسى گفت: مرا به فراموشى و غفلتم بازخواست مکن و به سبب کارم مرا در تنگنا قرار مده.

74) سپس از کشتى پیاده شدند و به راه افتادند، تا وقتى که به پسرى نوجوان رسیدند و خضر او را کشت، موسى گفت: آیا شخص بى گناهى را بدون آن که کسى را کشته باشد کشتى ؟ به راستى کارى ناپسند مرتکب شدى.

301
301