----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- ----- -----
انتخاب آيه : انتخاب سوره :
تقسیم بندی موضوعی انتخاب متن فارسی :
یوسف
جزء : سيزدهم
قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلاَّ مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ79فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِيًّا قالَ کَبيرُهُمْ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَباکُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَيْکُمْ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ في‏ يُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّي يَأْذَنَ لي‏ أَبي‏ أَوْ يَحْکُمَ اللَّهُ لي‏ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاکِمينَ80ارْجِعُوا إِلي‏ أَبيکُمْ فَقُولُوا يا أَبانا إِنَّ ابْنَکَ سَرَقَ وَ ما شَهِدْنا إِلاَّ بِما عَلِمْنا وَ ما کُنَّا لِلْغَيْبِ حافِظينَ81وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتي‏ کُنَّا فيها وَ الْعيرَ الَّتي‏ أَقْبَلْنا فيها وَ إِنَّا لَصادِقُونَ82قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَميلٌ عَسَي اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَني‏ بِهِمْ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَليمُ الْحَکيمُ83وَ تَوَلَّي عَنْهُمْ وَ قالَ يا أَسَفي‏ عَلي‏ يُوسُفَ وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظيمٌ84قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ يُوسُفَ حَتَّي تَکُونَ حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکينَ85قالَ إِنَّما أَشْکُوا بَثِّي وَ حُزْني‏ إِلَي اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ86
ترجمه جناب آقاي صفوي
79) یوسف گفت: پناه به خدا از این که جز آن کسى را که کالاى خود را نزد او یافته ایم بگیریم، زیرا در آن صورت قطعاً ستمکار خواهیم بود.

80) پس هنگامى که از او در مورد بنیامین ناامید شدند، به کنارى رفتند و محرمانه درباره تصمیمات خود به گفتوگو پرداختند. بزرگشان گفت: آیا ندانسته اید و فراموش کرده اید که پدرتان از شما پیمانى الهى گرفت که فرزندش را به او بازگردانید ؟ و پیش تر هم درباره یوسف کوتاهى کردید و گفتید از او مراقبت مى کنیم، ولى او را در چاه انداختید. من هرگز از این سرزمین دور نمى شوم مگر این که پدرم از آن پیمانى که بستیم صرف نظر کند و به من اجازه بازگشت دهد، یا خدا در حقّ من حکم کند و راه نجاتى برایم قرار دهد که او بهترین حکم کنندگان است.

81) نزد پدرتان بازگردید و به او بگویید: اى پدر، پسرت بنیامین دزدى کرد، و ما درباره کیفر سرقت جز آنچه مى دانستیم گواهى ندادیم و از غیب هم آگاه نبودیم و نمى دانستیم که او سرقت کرده است، وگرنه کیفر سرقت را به آنان نمى گفتیم و به آن رضایت نمى دادیم.

82) و براى این که در سخن شما تردید نکند به او بگویید: از آن سرزمینى که ما در آن بودیم و از کاروانى که با آن بدین جا روى آوردیم و شاهد ماجرا بودند بپرس، و قطعاً ما راست مى گوییم.

83) یعقوب پس از شنیدن این سخنان گفت: نه، چنین نیست، بلکه نفس شما کارى را براى شما آراسته و شما را به آن وسوسه کرده است. من صبر مى کنم که در دشوارى ها شکیبایى نیکوست، امید است خدا هر سه نفرشان را به من بازگرداند. قطعاً او به بندگانش داناست و کارهایش براساس حکمت است.

84) سپس از آنان روى برتافت و گفت: افسوس بر یوسف! و هر دو چشمش از اندوه سفید گشت، چرا که خشمش را در خود نگاه مى داشت و اندوهش را فرو مى خورد.

85) فرزندانش به او گفتند: به خدا سوگند تو پیوسته یوسف را به خاطر مى آورى و بر او اندوه مى خورى تا سرانجام در آستانه تباهى قرار گیرى یا هلاک شوى.

86) یعقوب گفت: من درد و اندوه خود را با شما نمى گویم و آن را فقط با خدا در میان مى گذارم و از او چاره مى جویم، و از صفات خدا چیزهایى مى دانم که شما نمى دانید و به همین سبب به رحمت او دل بسته ام.

245
245