کسی کاو گمان برد یکتا خدا
نباشد همی یاور مصطفی
به دنیا نسازد ورا یاوری
به عقبی نبخشد به وی سروری
بگویید بر او ، گر از آسمان
طنابی بیاویزی ای بدگمان
به گردن درآویز ، آنگه ببر
از این کینه می سوز ، صد غم بخور
پس آنگه ببیند کز آن مکر و کید
تواند که خشمش کشاند به قید ؟
[ نظرات / امتیازها ]