از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید ترجمه ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » آیت الله مشکینی
پس یکی از آن دو زن در حالی که با نهایت شرم و حیا راه می رفت نزد وی آمد ، گفت: [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » آیت الله مکارم شیرازی
ناگهان یکی از آن دو ( زن ) به سراغ او آمد در حالی که با نهایت حیا گام برمی داشت ، گفت: «پدرم از تو دعوت می کند تا مزد آب دادن ( به گوسفندان ) را که برای ما انجام دادی به تو بپردازد.» هنگامی که موسی نزد او [ شعیب ] آمد و سرگذشت خود را شرح داد ، گفت: «نترس ، از قوم ظالم نجات یافتی!» [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » آیت‌الله موسوی همدانی (ترجمه‌المیزان)
ناگهان یکی از آن دو ( زن ) به سراغ او آمد در حالی که با نهایت حیا گام برمی داشت ، گفت: «پدرم از تو دعوت می کند تا مزد آب دادن ( به گوسفندان ) را که برای ما انجام دادی به تو بپردازد.» هنگامی که موسی نزد او [ شعیب ] آمد و سرگذشت خود را شرح داد ، گفت: «نترس ، از قوم ظالم نجات یافتی!» [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » استاد الهی قمشه‌ای
( موسی هنوز لب از دعا نبسته بود که دید ) یکی از آن دو دختر که با کمال ( وقار و ) حیا راه می رفت باز آمد و گفت: پدرم از تو دعوت می کند تا در عوض سقایت و سیراب کردن گوسفندان ما به تو پاداشی دهد. چون موسی نزد او ( یعنی شعیب پدر آن دختر ) رسید و سرگذشت خود را بر او حکایت کرد ( شعیب ) گفت: اینک هیچ مترس که از شر قوم ستمکار نجات یافتی. [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » استاد مهدی فولادوند
پس یکی از آن دو زن- در حالی که به آزرم گام بر می داشت- نزد وی آمد [ و ] گفت: «پدرم تو را می طلبد تا تو را به پاداش آب دادن [ گوسفندان ] برای ما ، مزد دهد.» و چون [ موسی ] نزد او آمد و سرگذشت [ خود ] را بر او حکایت کرد ، [ وی ] گفت: «مترس که از گروه ستمگران نجات یافتی.» [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » جناب آقای صفوی (بر اساس المیزان)
یکی از آن دو زن در حالی که با نهایت حیا و عفت گام برمی داشت ، نزد موسی آمد و به وی گفت : پدرم تو را فرا می خواند تا مزد آب دادنت به گوسفندان را ، به تو بپردازد . موسی نزد شعیب رفت . او از حال و کارش پرسید . هنگامی که وی داستان خود را حکایت کرد ، شعیب گفت : هراسی به خود راه مده که از دسترس آن مردم ستم پیشه دور شده و نجات یافته ای . [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » حجت الاسلام انصاریان
پس یکی از آن دو [ زن ] در حالی که با حالت شرم و حیا گام برمی داشت ، نزد او آمد [ و ] گفت: پدرم تو را می طلبد تا پاداش اینکه [ دام های ] ما را آب دادی به تو بدهد. چون نزد او آمد و داستانش را بیان کرد ، گفت: دیگر نترس که از آن گروه ستمکار نجات یافتی. [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  مرضيه علمدار .ب - تفسیر نور استاد خرمدل
‏یکی از آن دو ( دختر ) که با نهایت حیاء گام برمی‌داشت ( و پیدا بود که از سخن گفتن با یک جوان بیگانه شرم دارد ) به پیش او آمد و گفت : پدرم از تو دعوت می‌کند تا پاداش این که ( لطف فرموده و آب از چاه بیرون کشیده‌ای و بدان گوسفندان ) ما را آب داده‌ای ، به تو بدهد . هنگامی که موسی به پیش پدر او آمد و سرگذشت خود را برای وی بیان کرد ، گفت : نترس که از مردمان ستمگر رهائی یافته‌ای ( و اینجا از قلمرو آنان بیرون است و دسترسی به تو ندارند ) .‏
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) : عالی است
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  داريوش بيضايي - تفسیر هفت جلدی جامع قرآن بقلم و جمع آوری مرحوم علامه حاج سید ابراهیم بروجردی
ناگاه یکی از آن دو (زن) با کمال (وقار) و حیا بطرف موسی آمده گفت پدرم ترا دعوت نموده که اجرت زحمتی که کشیده و گوسفند های ما را آب داده ای بتو بدهد همینکه موسی نزد پدر آن زنها رسید و شرح حال خود را حکایت نمود شعیب بموسی گفت دیگر ترس و وحشت نداشته باشی که از شر مردم ستمکار رهائی یافته ای, [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  عبدالله عبداللهي - ترجمه برگرفته از بیان السعادة
سپس یکى از آن دو، در حالى که با شرم و آزرم گام بر مى داشت، به نزد او آمد و گفت: پدرم شما را دعوت کرده است که پاداش آبدهى ات را براى [چارپایان] ما به شما بدهد، و چون [موسى] به نزد او آمد و براى او داستانش را بیان کرد، [شعیب] گفت، مترس که از قوم ستمکار نجات یافتى [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  اميد رسا - مترجم: امید رسا
" پس ، به [سویِ] او آمَد یکی از آن دو [زَن ؛ در حالی که] بر [شَرم و] حَیاخواهی راه می رَفت! ؛ [و] گُفت: «حَقیقتاً پِدَرِ من ، دَعوَت می نمایَد تو را ، تا جَزا [و پاداش] دهَد تو را اَجر [و مُزدِ] آنچه پیشتَر اَنجام دادی برایِ ما!» ؛ پس هنگامی که [موسی] نَزدِ او آمَد ، و حِکایَت نمود بر او سَرگُذَشت [خودَش] را ؛ [پس ، او] گُفت: «نَتَرس! ؛ نجات یافتی از قُومِ ظالِمان!» . ". [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.