پس خدا تو را بس است و کفایتت می کند.
"بلاء" به معنای آزمایش است که اگر با نعمت و پیروزی باشد، "بلاء حَسَن" است و اگر به وسیله مصیبت و مجازات باشد، "بلاء سیّیء" است، چنان که قرآن درباره بنی اسرائیل می فرماید: "و بَلَوناهم بِااحسنات و السیّئات".
- انسان اگر با اعتقاد صحیح و در مسیر حق حرکت کرده وبه فرمان الهی تلاش و کوشش کند، امدادهای خداوند را در پی خود دارد "لیبلی المومنین منه بلاء حسناً" و وجود او وجودی خدایی می گردد، چنان که در روایتی خداوند می فرماید: بنده با نافله و کارهای مستحب به مقام قرب رسیده و دست او دست من، گوش او گوش من و تمام اعضا و جوارح او خدایی می شود و آنچه بخواهد، همان می شود "انّه لیتقرّب الیّ بالنافلة حتّی اُحبّه فاذا احببتُه کنتُ سمعه الّذی سیمع به و بصره الّذی یبصر به ولسانه الّذی ینطق به و یده الّذی یبطش بها اِن دعانی اجبتُه و اِن سالنی اعطیتُه..." پس اگر حرکتی نیز انجام می دهد، در واقع آن حرکت از خداست " و ما رمیتَ اذا رمیت و لکنّ الله رَمی" اما در مقابل اگر در مسیر غیر الهی و به فرمان دیگران حرکت کند، در حقیقت وجودی شیطانی پیدا نموده است، چنان که عایشه در رویارویی با سپاه امیرالمومنین علی(ع) در جنگ جمل، به تاسی از پیامبر(ص) مشتی خاک به سوی آنان پرتاب کرد و دعا نمود، پس از آن حضرت علی(ع) به او فرمودند: این شیطان بود که چنین کرد "و ما رمیتِ اذا رمیتِ و لکنّ الشیطان رمی".
پیام هاپیروزی در جنگ موجب غرور و عجب شما نشود، خداوند و امدادهای غیبی او را فرموش نکنید.
- انسان در افعال خود، نه مستقل از اراده خداوند است و نه مجبور.
- جنگ و جهاد، یکی از وسایل آزمایش الهی است، تا مومنان واقعی از افراد ضعیف الایمان و یا بی ایمان شناخته شوند.
- امداد الهی و پیروزی مومنان و شکست دشمنان اتفاقی و بی حساب نیست، بلکه از روی علم و آگاهی خداوند است.
در سوره انفال آیه 9 همه اینها را توضیح می دهد، ملائکه نشان دار به کمک اینها می آیند. ببینید در کنار پیغمبر چه نگاهی وجود داشته که رزمند ها در آن لحظه به پیامبر تحمیل می کردند یا فشار می آوردند که ملائکه به کمک ما بیایند. این رزمندگانی که در کنار پیامبر عظیم الشأن اسلام حضور داشتند؛
1- پیروزی می خواستند که اصلاً آسیب ببینند 2- غنائم جمع کنند
3- دیگران به جای اینها بجنگند و توفیق پیدا کنند و اینها استفاده دنیایی ببرند.
که بعد پیامبر(ص) می فرمایند حالا شما از جنگ برگشتید مرحبا به شما که در جهاد اصغر حضور پیدا کردید الان باید بروید و جهاد اکبر را انجام دهید چون همه اینها خودستانی نکردند و هنوز در مسیر خودستایی هستند.
ما، در کنار پیغمبر بودیم، برای اسلام جنگیدیم و امتیاز می خواهیم. و ما این حادثه را در جنگ صفین شاهد هستیم، کسانی که در کنار امیرالمومنین (ع) بودند، شما در فیلم دیدید و در تاریخ هم هست من چند مورد را عرض می کنم که از این تطبیق که ما داریم انجام می دهیم، سریع بگذریم. در آن شرایطی که اوج پیروزی علی (ع) است، مالک اشتر در نزدیکی سرکرده فتنه قرار گرفته و با یک حرکت و یک هجوم کوچک می خواهد، معاویه را از سلطنت بیندازد.
در اینجا دو سؤ ال پیش مى آید که در سوره بقره به آنها و پاسخ آنها اشاره کرده ایم و فشرده آنرا در اینجا مى آوریم .
سؤ ال اول - آیا پیمان گرفتن در این حال جنبه اجبارى ندارد؟
پاسخ - شک نیست که در آن حال یکنوع اضطرار بر آنها حکومت میکرده ، ولى مسلما بعدا که خطر برطرف شد ادامه راه را با اختیار خود مى توانستند انتخاب کنند.
به علاوه اجبار و اکراه در عقیده معنى ندارد ولى در برنامه هاى عملى که ضامن خیر و سعادت انسان است چه مانعى دارد که با اجبار مردم را به آن وادار کنند، آیا اگر کسى را به اجبار وادار به ترک اعتیاد و یا رفتن از راه امن و امان و خوددارى از راه خطرناک کنند عیب دارد؟
سؤ ال دوم - چگونه کوه بالاى سر آنها قرار گرفت ؟
پاسخ - بعضى از مفسران معتقدند که به فرمان خدا کوه طور از جا کنده شد و همچون سایبانى بر سر آنها قرار گرفت .
بعضى دیگر مى گویند بر اثر یک زلزله شدید چنان کوه تکان خورد که افرادى که پاى کوه بودند، سایه قسمت بالاى آنرا بر سر خود مشاهده کردند.
این احتمال نیز وجود دارد که قطعه عظیمى از کوه کنده شد و در یک لحظه زودگذر بر فراز سر آنها قرار گرفت ، سپس از آنجا گذشت و به کنارى افتاد.
و در هر حال شک نیست که این یک موضوع خارق العاده بوده است نه یک جریان طبیعى .
موضوع دیگرى که باید در آیه مورد توجه قرار گیرد این است که نمى گوید کوه بر سر آنها سایبان شد، بلکه میگوید همانند سایبانى گردید (کانه ظلة ).
این تعبیر یا به خاطر آن است که سایبان را معمولا براى اظهار محبت بالاى سر افراد قرار مى دهند، در حالى که در آیه مورد بحث این کار به عنوان یک بلا و تهدید بود و یا به خاطر این است که سایبان امرى است پایدار در حالى که قرار گرفتن کوه بالاى سر آنها جنبه موقتى و ناپایدار داشت .
گفتیم با این آیه آیات مربوط به سرگذشت بنى اسرائیل و حوادث گوناگون و خاطرات شیرین و تلخ در مورد آنها (در این سوره ) پایان مى پذیرد، و این سرگذشت آخرین سرگذشت انبیاء است که در این سوره آمده است .
ذکر این آیه در پایان سرگذشت آنها در این سوره - با اینکه آخرین جریان مربوط به این جمعیت نیست - ممکن است به خاطر این باشد که هدف نهائى از تمام این ماجراها همان تمسک به آیات پروردگار و عمل به پیمانهاى او و براى رسیدن به تقوا و پرهیزکارى است که در این آیه و آیه پیش از آن بیان شده است .
یعنى تمام رسالت موسى (علیه السلام ) و سایر انبیاء و مبارزات و درگیریهاى مستمر و سخت آنان ، و ناراحتیها و شدائد طاقتفرسائى که تن به آن دادند، همه براى آن بوده است که فرمان خدا و اصول حق و عدالت و پاکى و تقوا در میان همه به طور کامل اجرا گردد.
توضیح : در اینجا دو سؤ ال پیش مى آید که در سوره بقره به آنها و پاسخ آنها اشاره کرده ایم و فشرده آنرا در اینجا مى آوریم .
سؤ ال اول - آیا پیمان گرفتن در این حال جنبه اجبارى ندارد؟
پاسخ - شک نیست که در آن حال یکنوع اضطرار بر آنها حکومت میکرده ، ولى مسلما بعدا که خطر برطرف شد ادامه راه را با اختیار خود مى توانستند انتخاب کنند.
به علاوه اجبار و اکراه در عقیده معنى ندارد ولى در برنامه هاى عملى که ضامن خیر و سعادت انسان است چه مانعى دارد که با اجبار مردم را به آن وادار کنند، آیا اگر کسى را به اجبار وادار به ترک اعتیاد و یا رفتن از راه امن و امان و خوددارى از راه خطرناک کنند عیب دارد؟
سؤ ال دوم - چگونه کوه بالاى سر آنها قرار گرفت ؟
پاسخ - بعضى از مفسران معتقدند که به فرمان خدا کوه طور از جا کنده شد و همچون سایبانى بر سر آنها قرار گرفت .
بعضى دیگر مى گویند بر اثر یک زلزله شدید چنان کوه تکان خورد که افرادى که پاى کوه بودند، سایه قسمت بالاى آنرا بر سر خود مشاهده کردند.
این احتمال نیز وجود دارد که قطعه عظیمى از کوه کنده شد و در یک لحظه زودگذر بر فراز سر آنها قرار گرفت ، سپس از آنجا گذشت و به کنارى افتاد.
و در هر حال شک نیست که این یک موضوع خارق العاده بوده است نه یک جریان طبیعى .
موضوع دیگرى که باید در آیه مورد توجه قرار گیرد این است که نمى گوید کوه بر سر آنها سایبان شد، بلکه میگوید همانند سایبانى گردید (کانه ظلة ).
این تعبیر یا به خاطر آن است که سایبان را معمولا براى اظهار محبت بالاى سر افراد قرار مى دهند، در حالى که در آیه مورد بحث این کار به عنوان یک بلا و تهدید بود و یا به خاطر این است که سایبان امرى است پایدار در حالى که قرار گرفتن کوه بالاى سر آنها جنبه موقتى و ناپایدار داشت .
گفتیم با این آیه آیات مربوط به سرگذشت بنى اسرائیل و حوادث گوناگون و خاطرات شیرین و تلخ در مورد آنها (در این سوره ) پایان مى پذیرد، و این سرگذشت آخرین سرگذشت انبیاء است که در این سوره آمده است .
ذکر این آیه در پایان سرگذشت آنها در این سوره - با اینکه آخرین جریان مربوط به این جمعیت نیست - ممکن است به خاطر این باشد که هدف نهائى از تمام این ماجراها همان تمسک به آیات پروردگار و عمل به پیمانهاى او و براى رسیدن به تقوا و پرهیزکارى است که در این آیه و آیه پیش از آن بیان شده است .
یعنى تمام رسالت موسى (علیه السلام ) و سایر انبیاء و مبارزات و درگیریهاى مستمر و سخت آنان ، و ناراحتیها و شدائد طاقتفرسائى که تن به آن دادند، همه براى آن بوده است که فرمان خدا و اصول حق و عدالت و پاکى و تقوا در میان همه به طور کامل اجرا گردد.