● سوره یونس آیه 6 - نکته های این آیه
-در آیات فوق آمد و شد شب و روز یکى از نشانه هاى خدا شمرده شده است ، و این به خاطر آن است که اگر نور آفتاب یکنواخت و به طور مداوم بر زمین مى تابید مسلما درجه حرارت در زمین به قدرى بالا مى رفت که قابل زندگى نبود (مانند حرارت سوزان ماه در روزهایش که به اندازه 15 شبانه روز زمین طولانى است ) و همچنین اگر شب به طور مستمر ادامه مى یافت همه چیز از شدت سرما مى خشکید (همانند شبهاى طولانى ماه ) ولى خداوند این دو را پشت سر یکدیگر قرار داده تا بستر حیات و زندگى را در کره زمین آماده و مهیا سازد.
نقش عدد و حساب و تاریخ و سال و ماه در نظام زندگى بشر و پیوندهاى اجتماعى و کسب و کار بر همه کس روشن و آشکار است .
- مساءله عدد و حساب که در آیات فوق به آن اشاره شده در واقع یکى از مهمترین مسائل زندگى بشر در تمام زمینه ها است .
مى دانیم اهمیت یک موهبت هنگامى آشکار مى شود که زندگى را بدون آن مورد مطالعه و بررسى قرار بدهیم ، روى این حساب ، فکر کنید اگر یک روز تاریخ (امتیاز روزها، ماهها و سالها) از زندگى بشر برداشته شود و مثلا نه روزهاى هفته روشن باشد و نه روزهاى ماه و نه شماره ماهها و سالها، در این موقع تمام مسائل تجارى ، اقتصادى ، سیاسى و هر گونه قرار داد و برنامه زمان بندى شده به هم مى ریزد، و هیچ کارى نظم و انضباطى به خود نخواهد گرفت ، حتى وضع کشاورزى ، دامدارى و صنایع تولیدى نیز دچار هرج و مرج مى شود.
اما از آنجا که خداوند، انسان را براى یک زندگى سعادتبخش ، و تواءم
با نظام ، آفریده ، وسائل آنرا نیز در اختیارش گذاشته است .
درست است که انسان با یک تاریخ قرار دادى مى تواند کارهاى خود را تا حدودى منظم سازد، ولى اگر بر پایه یک میزان طبیعى استوار نباشد نه عمومیت پیدا مى کند و نه چندان قابل اعتماد است .
گردش ماه و خورشید (یا صحیحتر زمین به دور خورشید) و منزلگاههائى که دارند یک تقویم طبیعى را پى ریزى مى کند که همه جا و براى همه کس روشن و قابل اعتماد است .
همانطور که مقدار شبانه روز که یک واحد کوچک تاریخى است ، بر اثر یک عامل طبیعى یعنى حرکت زمین به دور خود به وجود مى آید، ماه و سال نیز باید متکى به یک گردش طبیعى باشد، و به این ترتیب حرکت ماه به دور کره زمین یک واحد بزرگتر (ماه که تقریبا مساوى 30 روز است ) و حرکت زمین به دور آفتاب واحد عظیمترى یعنى سال را تشکیل مى دهد.
گفتیم تقویم اسلامى بر اساس تقویم قمرى و گردش ماه است ، درست است که گردش خورشید در برج هاى دوازده گانه نیز وسیله خوبى براى تعیین ماه هاى شمسى است ، ولى این تقویم با اینک طبیعى است به درد همه نمى خورد، و تنها دانشمندان نجوم از طریق رصدهاى نجومى مى توانند، بودن خورشید را در فلان برج تشخیص دهند، به همین دلیل دیگران مجبورند به تقویم هائى که بوسیله همان منجمان تنظیم شده مراجعه کنند.
ولى گردش منظم ماه به دور زمین ، تقویم روشنى به دست مى دهد که حتى افراد بى سواد و بیابان گرد نیز قادر به خواندن خطوط و نقوش آن هستند.
توضیح اینکه قیافه ماه هر شب در آسمان به گونه خاصى غیر از شب قبل و بعد است به طورى که در شب در تمام ماه وضع و قیافه ماه در آسمان یکسان نیست ، و اگر کمى در وضع ماه هر شب دقت کنیم کم کم عادت خواهیم کرد که با دقت
تعیین کنیم آن شب ، چندمین شب ماه هست .
ممکن است بعضى تصور کنند از نیمه دوم ماه به بعد منظره هاى نیمه اول ماه عینا تکرار مى شود، و مثلا چهره ماه در شب بیست و یکم درست مانند شب هفتم است ، ولى این یک اشتباه بزرگ است ، زیرا قسمت ناقص ماه در نیمه اول طرف بالا است در حالى که قسمت ناقص در نیمه دوم طرف پائین است و به تعبیر دیگر نوکهاى هلال در آغاز ماه به سمت شرق است ، در حالى که نوکهاى ماه در اواخر ماه به سمت غرب مى باشد، به علاوه ماه در اوائل ماه در سمت غرب دیده مى شود، ولى در اواخر بیشتر در سمت شرق و بسیار دیرتر طلوع مى کند.
به این ترتیب مى توان از شکل ماه با تغییرات تدریجى اش به عنوان یک روز شمار استفاده کرد، و با دقت روزهاى ماه را از شکل ماه بدست آورد.
به هر حال ما در این موهبت که نامش را (نظام تاریخى ) مى نامیم ، مدیون این آفرینش الهى هستیم ، و اگر حرکات ماه و خورشید (زمین ) نبود، چنان هرج و مرج و ناراحتى در زندگى براى ما پدید مى آمد که حسابى براى آن متصور نبود.
زندانیانى که در سلولهاى انفرادى و تاریک گرفتار شده اند و زمان را گم کرده اند این سرگردانى و بلاتکلیفى را کاملا احساس کرده اند.
یکى از زندانیانى که در عصر ما حدود یکماه در سلول تاریک انفرادى عمال استبداد گرفتار شده بود نقل مى کرد که من براى تشخیص وقت نماز هیچ وسیله اى نداشتم جز اینکه به هنگامى که نهار مى آوردند نماز ظهر و عصر مى خواندم و به هنگامى که شام مى آوردند، نماز مغرب و عشا و نماز صبح را نیز معمولا همراه آوردن صبحانه مى خواندم ! براى اینکه روزها را بشمرم حساب وعده هاى غذا را در نظر مى گرفتم ، هر سه وعده غذا را یک روز حساب مى کردم ! اما نمى دانم چه شد هنگامى که از زندان بیرون آمدم حساب من با حساب مردم
در خارج تفاوت پیدا کرده بود!.
قالب : تفسیری |
گوینده : فرزانه بیات |
منبع : تفسیر نمونه |
موضوع اصلی : سوره یونس |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره یونس آیه 5 - نکته های این آیه
- در اینکه میان (ضیاء) و (نور) چه تفاوتى است مفسران گفتگوى فراوان دارند بعضى هر دو را مترادف و به یک معنى دانسته اند، و بعضى گفته اند (ضیاء) که در مورد، نور خورشید در آیه فوق به کار رفته همان نور قوى است ، اما کلمه نور که درباره ماه به کار رفته نور ضعیفتر است .
سومین نظر در این باره این است که (ضیاء) به معنى نور ذاتى است ولى (نور) مفهوم اعمى دارد، که ذاتى و عرضى را هر دو شامل مى شود، بنابراین تفاوت تعبیر در آیه فوق اشاره به این نکته است که خداوند خورشید را منبع جوشش نور قرار داد در حالى که نور ماه جنبه اکتسابى دارد و از خورشید سرچشمه مى گیرد.
این تفاوت با توجه به پاره اى از آیات قرآن صحیحتر به نظر مى رسد زیرا در آیه 16 سوره نوح مى خوانیم : (و جعل القمر فیهن نورا و جعل الشمس سراجا) و در آیه 61 سوره فرقان مى خوانیم : (و جعل فیها سراجا و قمرا منیرا) با توجه به اینکه (سراج ) (چراغ ) نور از خودش پخش مى کند و منبع و سرچشمه نور است و خورشید در دو آیه فوق تشبیه به سراج شده است روشن مى شود که در آیات مورد بحث نیز این تفاوت بسیار متناسب است .
- در اینکه آیا (ضیاء) جمع است یا مفرد در میان اهل ادب و نویسندگان لغت اختلاف است . بعضى مانند نویسنده کتاب (قاموس ) آن را مفرد دانسته اند، ولى بعضى دیگر مانند (زجاج ) (ضیاء) را جمع (ضوء) مى دانند، نویسنده تفسیر (المنار) و تفسیر (قرطبى ) نیز این معنى را پذیرفته اند و مخصوصا (المنار) بر اساس آن استفاده خاصى از آیه کرده است و مى گوید: ذکر ضیاء به صورت جمع در قرآن در مورد نور آفتاب اشاره به چیزى است که علم امروز پس از قرنها آن را اثبات کرده است و آن اینکه نور آفتاب مرکب از هفت نور
و یا به تعبیر دیگر هفت رنگ است ، همان رنگهائى که در رنگین کمان ، و به هنگام عبور نور از منشورهاى بلورین دیده مى شود.
ولى جاى این سؤ ال باقى مى ماند که مگر نور ماه - هر چند ضعیفتر است - مرکب از رنگهاى مختلف نیست ؟.
- در اینکه مرجع ضمیر (قدره منازل ) (براى آن منزلگاه هائى قرار داد) تنها ماه است و یا ماه و خورشید هر دو را شامل مى شود باز در میان مفسران گفتگو است بعضى معتقدند که این ضمیر گرچه مفرد است اما به هر دو باز مى گردد و نظیر آن در ادبیات عرب کم نیست .
انتخاب این نظر به خاطر آن است که نه تنها ماه بلکه خورشید هم منزلگاه هائى دارد و هر وقت در برج مخصوصى است و همین اختلاف برجها مبداء پیدایش تاریخ و ماه هاى شمسى است .
ولى انصاف این است که ظاهر آیه نشان مى دهد که این ضمیر مفرد تنها به (قمر) که نزدیک آن است باز مى گردد و این خود نکته اى دارد، زیرا:
اولا - ماههائى که در اسلام و قرآن به رسمیت شناخته شده ماههاى قمرى است .
و ثانیا - ماه کره اى است متحرک و منزلگاههائى دارد و اما خورشید در وسط منظومه شمسى قرار گرفته و حرکتى در مجموع این منظومه ندارد، و این اختلاف برجها و سیر خورشید در صور فلکى دوازده گانه که از (حمل ) شروع مى شود و به (حوت ) ختم مى گردد به خاطر حرکت خورشید نیست بلکه به خاطر حرکت زمین به دور خورشید است و این گردش زمین سبب مى شود که خورشید را هر ماه روبروى یکى از صور فلکى دوازده گانه ببینیم ، بنابراین خورشید منزلگاههاى مختلف ندارد بلکه تنها ماه داراى منزلگاهها است . (دقت کنید).
آیه فوق در حقیقت اشاره به یکى از مسائل علمى مربوط به کرات آسمانى
مى کند، که در آن زمان از نظر علم و دانش بشر پوشیده بود و آن اینکه ماه داراى حرکت است و اما خورشید حرکتى ندارد.
قالب : تفسیری |
گوینده : فرزانه بیات |
منبع : تفسیر نمونه |
موضوع اصلی : سوره یونس |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره یونس آیه 4 - نکته های این آیه
- با اینکه خداوند مکان و محلى ندارد و مخصوصا با توجه به اینکه در این جهان نیز همه جا هست و از ما به ما نزدیکتر است موجب شده که مفسران در تفسیر الیه مرجعکم جمیعا در آیه فوق و آیات دیگر قرآن تفسیرهاى گوناگون کنند.
گاهى گفته مى شود منظور این است به سوى پاداش و جزاى خدا باز مى گردید.
و شاید بعضى از جاهلان این تعبیر را دلیلى بر تجسم خداوند در قیامت بدانند که بطلان این عقیده واضحتر از آن است که نیاز به بیان داشته باشد.
اما آنچه با دقت در آیات قرآن به دست مى آید این است که عالم حیات و زندگى همچون کاروانى است که از جهان عدم به حرکت در آمده ، و در مسیر بى انتهاى خود به سوى بى نهایت که ذات پاک خدا است پیش مى رود، هر چند مخلوقات محدودند و محدود هرگز بى نهایت نخواهد شد ولى سیر او به سوى تکامل نیز متوقف نمى گردد، حتى پس از قیام قیامت باز این سیر تکاملى ادامه مى یابد (چنانکه در بحث معاد شرح داده ایم ).
قرآن مى گوید یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا: (اى انسان تو با تلاش و کوشش به سوى پروردگارت پیش مى روى ).
و نیز مى گوید (یا ایتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربک ): (اى روحى که در پرتو ایمان و عمل صالح به سر حد آرامش و اطمینان رسیده اى به سوى پروردگارت باز گرد).
و از آنجا که آغاز این حرکت از ناحیه آفریدگار شروع شده و نخستین جرقه حیات از او پدید آمده و این حرکت تکاملى نیز به سوى او است تعبیر به
(رجوع ) و بازگشت شده است .
کوتاه سخن اینکه این گونه تعبیرها علاوه بر اینکه اشاره به آغاز حرکت عمومى موجودات از ناحیه خدا است هدف و مقصد این حرکت را که ذات پاک او است نیز مشخص مى کند.
و با توجه به اینکه تقدیم کلمه (الیه ) دلیل انحصار است روشن مى شود که هیچ وجودى جز ذات پاک او نمى تواند مقصد حرکت تکاملى انسان باشد نه بتها و نه هیچ مخلوق دیگر، زیرا همه اینها محدودند و مسیر انسان یک مسیر نامحدود است .
- (قسط) در لغت به معنى پرداختن سهم دیگرى است و لذا مفهوم دادگرى در آن نهفته است ، جالب اینکه در آیه فوق این کلمه تنها در مورد کسانى که عمل صالح دارند و پاداش نیک دریافت مى کنند گفته شده ، ولى در مورد کیفر بدکاران عنوان نشده است ، این به خاطر آن است که مجازات و کیفر شکل در آمد و سهمیه ندارد، و به تعبیر دیگر کلمه قسط تنها متناسب پاداش نیک است نه مجازات .
قالب : تفسیری |
گوینده : فرزانه بیات |
منبع : تفسیر نمونه |
موضوع اصلی : سوره یونس |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره توبة آیه 124 - نکته های این آیه
قرآن این واقعیت را تاکید مى کند که تنها وجود برنامه ها و تعلیمات حیاتبخش براى سعادت یک فرد، یا یک گروه کافى نیست ، بلکه آمادگى زمینه ها نیز باید به عنوان یک شرط اساسى مورد توجه قرار گیرد.
آیات قرآن مانند دانه هاى حیاتبخش باران است ، که مى دانیم در باغ سبزه روید و در شوره زار خس !
آنها که با روح تسلیم و ایمان و عشق به واقعیت به آن مى نگرند، از هر سوره ، بلکه از هر آیه اى ، درس تازه اى فرا مى گیرند که ایمانشان را پرورش مى دهد و صفات بارز انسانیت را در آنها تقویت مى کند.
ولى کسانى که از پشت شیشه هاى تاریک لجاجت و کبر و نفاق به این آیات مى نگرند نه تنها از آنها بهره نمى گیرند، بلکه بر شدت کفر و عنادشان افزوده مى شود.
و به تعبیر دیگر در برابر هر فرمان تازه اى نافرمانى و عصیان جدیدى مى کنند، و در مقابل هر دستورى سرکشى تازه اى ، و در مقابل هر حقیقت ، لجاجت جدیدى ، و این سبب تراکم عصیانها، و نافرمانیها و لجاجتها، در وجودشان مى شود، و چنان ریشه هاى این صفات زشت در روح آنان قوى مى گردد که سر انجام در حال کفر مى میرند، و راه بازگشت به روى آنها به کلى بسته مى شود!
قالب : تفسیری |
گوینده : فرزانه بیات |
منبع : تفسیر نمونه |
موضوع اصلی : سوره توبه |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره توبة آیه 124 - نکته های این آیه
جمله (و هم یستبشرون ) با توجه به ریشه کلمه (بشارت ) که به معنى سرور و خوشحالى است که آثارش در چهره انسان ظاهر گردد، نشان مى دهد بقدرى اثر تربیتى آیات قرآن در مؤ منان آشکار بود که فورا علائمش در چهره هایشان نمایان مى گشت .
- در آیات فوق ، (نفاق ) و صفات زشتى که لازمه آن است به عنوان بیمارى قلبى شمرده شده ، و همانگونه که سابقا هم گفته ایم (قلب ) در اینگونه موارد به معنى روح و عقل است ، و بیمارى قلبى ، در این موارد به معنى رذایل اخلاقى و انحرافات روانى است ، و این تعبیر نشان مى دهد، انسان اگر از روحیه سالمى برخوردار باشد، هیچیک از این صفات زشت نباید در وجود او ریشه بدواند، و اینگونه اخلاق همچون بیمارى جسمانى بر خلاف طبیعت انسان مى باشد، و بنابراین آلودگى به این صفات دلیل بر انحراف از مسیر اصلى طبیعى و بیمارى روحى و روانى است .
- آیات فوق درس عجیبى به همه ما مسلمانان مى دهد، زیرا این واقعیت را بیان مى کند که مسلمانان نخستین با نزول هر سوره اى از قرآن روح تازه اى پیدا مى کردند، و تربیت نوینى مى یافتند، آنچنان که آثارش بزودى در چهره هاشان نمایان مى گشت ، در حالى که امروز افراد به ظاهر مسلمانى را مى بینیم که نه تنها
خواندن یک سوره در آنها اثر نمى گذارد بلکه از ختم تمام قرآن نیز در آنها کمترین اثرى دیده نمى شود.
آیا سوره ها و آیات قرآن اثر خود را از دست داده اند؟ و یا آلودگى افکار و بیمارى دلها و وجود حجابها که از اعمال سوء ما ناشى مى شود چنین حالت بى تفاوتى و نفوذناپذیرى را به قلبهاى ما داده است ، باید از این حال به خدا پناه ببریم و از درگاه پاکش بخواهیم که قلبى همچون قلب مسلمانان نخستین به ما ببخشد.
آیه و ترجمه
قالب : تفسیری |
گوینده : فرزانه بیات |
منبع : تفسیر نمونه |
موضوع اصلی : سوره توبه |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره توبة آیه 125 - نکته های این آیه
(رجس ) در لغت به معنى موجود پلید و ناپاک است ، و به گفته (راغب )
در کتاب (مفردات )، این پلیدى چهار گونه است : گاهى از نظر غریزه و طبع ، و گاهى از نظر فکر و عقل ، و گاهى از جهت شرع ، و گاهى از تمام جهات .
البته شک نیست که پلیدى ناشى از نفاق و لجاجت و سرسختى در مقابل حق یکنوع پلیدى باطنى و معنوى است که اثرش در تمام وجود انسان و سخنان و کردارش سر انجام آشکار مى گردد.
قالب : لغوی |
گوینده : فرزانه بیات |
منبع : تفسیر نمونه |
موضوع اصلی : سوره توبه |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره توبة آیه 123 - نکته های این آیه
- قرآن در دو آیه بالا این واقعیت را تاکید مى کند که تنها وجود برنامه ها و تعلیمات حیاتبخش براى سعادت یک فرد، یا یک گروه کافى نیست ، بلکه آمادگى زمینه ها نیز باید به عنوان یک شرط اساسى مورد توجه قرار گیرد.
آیات قرآن مانند دانه هاى حیاتبخش باران است ، که مى دانیم در باغ سبزه روید و در شوره زار خس !
آنها که با روح تسلیم و ایمان و عشق به واقعیت به آن مى نگرند، از هر سوره ، بلکه از هر آیه اى ، درس تازه اى فرا مى گیرند که ایمانشان را پرورش مى دهد و صفات بارز انسانیت را در آنها تقویت مى کند.
ولى کسانى که از پشت شیشه هاى تاریک لجاجت و کبر و نفاق به این آیات مى نگرند نه تنها از آنها بهره نمى گیرند، بلکه بر شدت کفر و عنادشان افزوده مى شود.
و به تعبیر دیگر در برابر هر فرمان تازه اى نافرمانى و عصیان جدیدى مى کنند، و در مقابل هر دستورى سرکشى تازه اى ، و در مقابل هر حقیقت ، لجاجت جدیدى ، و این سبب تراکم عصیانها، و نافرمانیها و لجاجتها، در وجودشان مى شود، و چنان ریشه هاى این صفات زشت در روح آنان قوى مى گردد که سر انجام در حال کفر مى میرند، و راه بازگشت به روى آنها به کلى بسته مى شود!
و باز به تعبیر دیگر: در هیچ برنامه تربیتى تنها (فاعلیت فاعل ) کافى نیست ، بلکه روح پذیرش و (قابلیت قابل ) نیز شرط اساسى است .
قالب : تفسیری |
گوینده : فرزانه بیات |
منبع : تفسیر نمونه |
موضوع اصلی : سوره توبه |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره توبة آیه 122 - نکته های آیه 122
در اینجا به چند نکته باید توجه کرد:
1 - آنچه در تفسیر آیه گفته شد علاوه بر اینکه با شان نزول معروف آن سازگار است ، با ظاهر جمله هاى آیه نیز از هر تفسیر دیگر موافقتر است ، تنها چیزى که در آن است ، این است که باید جمله (لتبقى طائفة ) بعد از (من کل فرقة طائفة ) در تقدیر گرفته شود، یعنى از هر فرقه اى گروهى بروند، و گروه دیگرى بمانند، و البته این موضوع با توجه به قرائن موجود در آیه مشکلى ایجاد نخواهد کرد (دقت کنید).
ولى بعضى از مفسران احتمال داده اند که در آیه هیچگونه تقدیرى وجود ندارد، و منظور آن است که گروهى از مسلمانان به عنوان واجب کفائى به میدان جهاد بروند، و در صحنه جهاد به تعلیمات اسلام آشنا شوند، و پیروزى مسلمانان را بر دشمنان که نمونه اى از آثار عظمت و حقانیت این آئین است با چشم خود ببینند، و به هنگام مراجعت به دوستان خود گوشزد کنند.
احتمال سومى که بعضى دیگر از مفسران داده اند این است که آیه حکم مستقلى را جدا از مباحث جهاد بیان مى کند و آن اینکه مسلمانان وظیفه دارند که به عنوان یک واجب کفائى از هر قوم و جمعیتى عده اى برخیزند، و براى فرا گرفتن معارف و تعلیمات اسلام به مراکز بزرگ اسلامى بروند، و پس از فرا گرفتن علوم ، به شهر و دیار خود بازگردند، و به تعلیم دیگران بپردازند.
ولى همانگونه که گفتیم تفسیر اول به مفهوم آیه نزدیکتر است هر چند اراده همه این معانى نیز چندان بعید نیست .
2 - بعضى چنین تصور کرده اند که میان این آیه و آیات سابق نوعى منافات دیده مى شود، زیرا در آیات گذشته به همه دستور شرکت در میدان جهاد داده شده ، و تخلف کنندگان به شدت مورد سرزنش قرار گرفتند، ولى در آیه مورد بحث ، دستور مى دهد که همه نباید به سوى میدان جهاد حرکت کنند.
اما روشن است که این دو دستور با توجه به شرائط مختلف صادر شده ، مثلا در مورد جنگ تبوک و روبرو شدن با ارتش نیرومند امپراطورى روم ، چاره اى جز این نبود که همه مسلمانان آماده جهاد شوند، ولى در مورد مقابله با گروههاى کوچکتر، ضرورتى ندارد که همه مسلمانان حرکت کنند، مخصوصا در مواردى که خود پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در مدینه مى ماند، نباید مدینه را خالى نمایند، و خطرات احتمالى آنرا نادیده بگیرند، و از فرا گیرى معارف و احکام اسلام غافل بمانند.
بنابراین هیچگونه نسخ در آیات فوق وجود ندارد، و اینکه بعضى چنین تصور کرده اند، اشتباه است .
3 - شک نیست که منظور از (تفقه ) در دین فراگیرى همه معارف و احکام اسلام اعم از اصول و فروع است ، زیرا در مفهوم تفقه ، همه این امور جمع است ، بنابراین آیه فوق دلیل روشنى است بر اینکه همواره گروهى از مسلمانان به عنوان انجام یک واجب کفائى باید به تحصیل علم و دانش در زمینه تمام مسائل اسلامى بپردازند، و پس از فراغت از تحصیل براى تبلیغ احکام اسلام به نقاط مختلف ، مخصوصا به قوم و جمعیت خود بازگردند، و آنها را به مسائل اسلامى آشنا سازند.
بنابراین آیه فوق دلیل روشنى است بر وجوب تعلیم و تعلم در مسائل اسلامى ، و به تعبیر دیگر هم تحصیل را واجب مى کند، و هم یاد دادن را، و اگر دنیاى امروز به تعلیمات اجبارى افتخار مى کند، قرآن در چهارده قرن پیش علاوه بر آن بر معلمین نیز این وظیفه را فرض کرده است .
4 - گروهى از علماى اسلامى به آیه فوق بر مساله جواز تقلید استدلال کرده اند، زیرا فراگیرى تعلیمات اسلام و رساندن آن به دیگران در مسائل فروع دین و لزوم پیروى شنوندگان از آنها همان تقلید است .
البته همانگونه که گفتیم آیه فوق ، تنها از فروع دین بحث نمى کند و مسائل اصولى را نیز شامل مى شود، ولى به هر حال فروع دین را نیز در بر دارد.
تنها اشکالى که در اینجا به نظر مى رسد این است که آن روز سخنى از اجتهاد و تقلید در میان نبود و آنها که مسائل اسلامى را فرا مى گرفتند و به دیگران مى رساندند، حکم مساله گوهاى زمان ما را داشتند نه حکم مجتهدان را، یعنى مساله را از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) گرفته و عینا بدون هیچگونه اظهار نظر براى دگران نقل مى کردند.
ولى با توجه به اینکه اجتهاد و تقلید، مفهوم وسیعى دارد مى توان اشکال فوق
را پاسخ داد.
توضیح اینکه : شک نیست که علم فقه با وسعتى که امروز دارد در آن زمان وجود نداشت ، و مسلمانان به راحتى مسائل را از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى آموختند، ولى با این حال چنان نبوده که همه بزرگان اسلام در حکم مساله گویان زمان ما باشند، زیرا بسیارى از آنها به عنوان قضاوت و یا امارت به نقاط دیگر مى رفتند و طبعا مسائلى پیش مى آمد که عین آنرا از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نشنیده بودند، ولى در عمومات و اطلاقات آیات قرآن مجید، وجود داشت ، مسلما آنها با تطبیق کلیات بر جزئیات ، و به اصطلاح علمى (رد فروع به اصول ) و (رد اصول بر فروع )، احکام آنها را درک مى کردند و این یکنوع اجتهاد ساده بوده است (دقت کنید).
مسلما این کار و امثال آن در زمان پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بوده و بهمین دلیل ریشه اصلى اجتهاد در میان صحابه و یاران او وجود داشت ، هر چند همه یاران و اصحاب در این حد نبودند.
و از آنجا که آیه فوق یک مفهوم عام دارد، هم قبول گفتار مساله گویان را شامل مى شود، و هم قبول قول مجتهدان را، و به این ترتیب با عموم آیه مى توان استدلال بر جواز تقلید کرد.
5 - مساله مهم دیگرى که از آیه مى توان استفاده کرد، احترام و اهمیت خاصى است که اسلام براى مساله (تعلیم ) و (تعلم ) قائل شده است ، تا آنجا که مسلمانان را ملزم مى سازد که همه در میدان جنگ شرکت نکنند، بلکه گروهى بمانند و معارف اسلام را بیاموزند.
یعنى جهاد با جهل همانند جهاد با دشمن بر آنها فرض است ، و اهمیت یکى کمتر از دیگرى نیست ، بلکه تا مسلمانان در مساله جهاد با جهل ، پیروز نشوند در جهاد با دشمن پیروز نخواهند شد، زیرا یک ملت جاهل همواره محکوم به
شکست است .
یکى از مفسران معاصر در ذیل این آیه مطلب جالبى دارد، او مى گوید: من در (طرابلس ) مشغول تحصیل علم بودم ، روزى فرماندار آنجا که خود از معارف اسلامى اطلاعات قابل ملاحظه اى داشت ، به من گفت : چرا دولت ، علما و طلاب علوم دینى را از خدمت سربازى معاف مى کند، در حالى که این خدمت مقدس ، شرعا بر همه واجب است ، و طلاب علوم دینى از همه مردم به انجام این فریضه دینى شایسته ترند، آیا این کار اشتباه نیست ؟
من بدون مقدمه به فکر آیه فوق افتادم و گفتم این کار ریشه اى در قرآن مجید دارد، آنجا که مى گوید: گروهى جهاد کنند و گروهى به تحصیل علم پردازند!
او بسیار از این جواب لذت برد، بخصوص اینکه از یک فرد مبتدى مانند من که در آن روز تازه مشغول به تحصیل شده بودم صادر شده بود.
قالب : تفسیری |
گوینده : فرزانه بیات |
منبع : تفسیر نمونه |
موضوع اصلی : سوره توبه |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره توبة آیه 121 - نکته ها
در اینجا به چند نکته باید توجه کرد:
1 - جمله (لا ینالون من عدو نیلا) را غالب مفسران همانگونه که در بالا ذکر شد تفسیر کرده اند و گفته اند منظور آن است که مجاهدان راه خدا هر ضربه اى از دشمن از جراحت ، و قتل ، و اسارت و مانند آن ببینند در نامه اعمالشان براى پاداش الهى ثبت خواهد شد، و متناسب هر یک اجرى خواهند داشت ، و البته با توجه به اینکه آیه مشکلات مجاهدان را بر مى شمرد، مناسب همین معنى است .
ولى اگر روى ترکیب بندى خود این جمله بخواهیم تکیه کنیم و متناسب با لغات ، آنرا تفسیر نمائیم معنى جمله چنین است که آنها هیچ ضربه اى بر پیکر دشمن وارد نمى کنند، مگر اینکه در نامه اعمالشان نوشته خواهد شد، زیرا جمله (نال من عدوه ) در لغت به معنى ضربه زدن به دشمن است . ولى توجه به مجموع آیه قرینه بر تفسیر گذشته خواهد بود.
2 - مفسران براى جمله (احسن ما کانوا یعملون ) دو گونه تفسیر ذکر کرده اند که یکى بر اساس این است که کلمه (احسن ) وصف براى افعال آنها باشد، و دیگرى وصف پاداش آنها.
در تفسیر اول که ما در بالا انتخاب کردیم و با ظاهر آیه نیز موافقتر است اینگونه اعمال مجاهدان به عنوان بهترین اعمال دوران حیاتشان شناخته شده ، و خداوند پاداش آنرا متناسب با آن مى دهد.
و در تفسیر دوم که احتیاج به (تقدیر) گرفتن کلمه (من ) بعد از کلمه (احسن ) دارد، پاداش الهى بهتر و بالاتر از اعمالشان معرفى شده و تقدیر جمله چنین است (لیجزیهم الله احسن مما کانوا یعملون ) یعنى خداوند آنها را بهتر از آنچه انجام دادند پاداش مى دهد.
3 - آیات فوق تنها براى مسلمانان دیروز نبود، بلکه براى دیروز و امروز و همه قرون و اعصار است .
بدون شک شرکت در هر نوع جهاد خواه کوچک باشد یا بزرگ ، مشکلات و ناراحتیهاى گوناگون دارد، مشکلات جسمى و روحى و مشکلات مالى و مانند آن ، ولى هر گاه مجاهدان دل و جان خود را با ایمان به خدا و وعده هاى بزرگ او روشن سازند، و بدانند هر نفسى ، و هر سخنى ، و هر گامى ، در این راه بر مى دارند گم نمى شود، بلکه حساب همه آنها بدون کم و کاست و در نهایت دقت محفوظ است و خداوند، در برابر آنها به عنوان بهترین اعمال از دریاى بیکران لطفش شایسته ترین پاداشها را مى دهد. با این حال هرگز از تحمل این مشکلات سر باز نمى زنند و از عظمت آنها نمى هراسند، و هیچگونه ضعف و فتورى هر چند جهاد طولانى و پر حادثه و پر مشقت باشد به خود راه نمى دهند.
قالب : تفسیری |
گوینده : فرزانه بیات |
منبع : تفسیر نمونه |
موضوع اصلی : سوره توبه |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره توبة آیه 100 - صالحین
آیا همه صحابه افراد صالحى بودند؟
سابقا به این موضوع اشاره کردیم که دانشمندان اهل سنت معمولا معتقدند که همه یاران پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) پاک و درستکار و صالح و شایسته و اهل بهشتند.
در اینجا به تناسب آیه فوق که بعضى آنرا دلیل قاطعى بر ادعاى فوق گرفته اند بار دیگر این موضوع مهم را که سرچشمه دگرگونیهاى زیادى در مسائل اسلامى مى شود مورد تجزیه و تحلیل قرار مى دهیم :
بسیارى از مفسران اهل سنت این حدیث را ذیل آیه فوق نقل کرده اند که حمید بن زیاد مى گوید: نزد محمد بن کعب قرظى رفتم و به او گفتم درباره اصحاب رسولخدا (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) چه مى گوئى ؟ گفت : جمیع اصحاب رسول الله (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) فى الجنة محسنهم و مسیئهم !: (همه یاران پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در بهشتند، اعم از نیکوکار و بدکار و گنهکار! گفتم این سخن را از کجا میگوئى )؟ گفت : این آیه را بخوان و السابقون الاولون من المهاجرین و الانصار ... تا آنجا که مى فرماید: رضى الله عنهم و رضوا عنه سپس گفت : اما درباره تابعین شرطى قائل شده و آن این است که آنها باید تنها در کارهاى نیک از صحابه پیروى کنند (فقط در این صورت اهل نجاتند، و اما صحابه چنین قید و شرطى را ندارند).
ولى این ادعا به دلائل زیادى مردود و غیر قابل قبول است ، زیرا:
اولا - حکم مزبور در آیه فوق شامل تابعین هم مى شود، و منظور از تابعان همانگونه که اشاره کردیم تمام کسانى هستند که از روش مهاجران و انصار نخستین ، و برنامه هاى آنها پیروى مى کنند، بنابراین باید تمام امت بدون استثناء اهل نجات باشند!
و اما اینکه در حدیث محمد بن کعب از این موضوع جواب داده شده که خداوند در تابعین قید احسان را ذکر کرده ، یعنى از برنامه نیک و روش صحیح صحابه پیروى کند، نه از گناهانشان ، این سخن از عجیبترین بحثها است .
چرا که مفهومش اضافه (فرع ) بر (اصل ) است ، جائى که شرط نجات تابعان و پیروان صحابه این باشد که در اعمال صالح از آنها پیروى کنند به طریق
اولى باید این شرط در خود صحابه بوده باشد.
و به تعبیر دیگر خداوند در آیه فوق مى گوید: رضایت و خشنودى او شامل حال همه مهاجران و انصار نخستین که داراى برنامه صحیح بودند و همه پیروان آنها است ، نه اینکه مى خواهد مهاجران و انصار را چه خوب باشند و چه بد، مشمول رضایت خود قرار دهد، اما تابعان را با قید و شرط خاصى بپذیرد.
ثانیا - این موضوع با دلیل عقل به هیچوجه سازگار نیست ، زیرا عقل هیچگونه امتیازى براى یاران پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بر دیگران قائل نمى باشد، چه تفاوتى میان ابو جهل ها و کسانى است که نخست ایمان آوردند، سپس از آئین او منحرف شدند.
و چرا کسانى که سالها و قرنها بعد از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) قدم به این جهان گذاردند و فداکاریها و جانبازیهاى آنها در راه اسلام کمتر از یاران نخستین پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نبود، بلکه این امتیاز را داشتند که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را نادیده ، شناختند، و به او ایمان آوردند، مشمول این رحمت و رضایت الهى نباشند.
قرآنى که مى گوید: گرامى ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شما است ، چگونه این تبعیض غیر منطقى را مى پسندد؟ قرآنى که در آیات مختلفش به ظالمان و فاسقان لعن مى کند و آنها را مستوجب عذاب الهى مى شمرد، چگونه (این مصونیت غیر منطقى صحابه ) را در برابر کیفر الهى مى پسندد؟ آیا اینگونه لعنها و تهدیدهاى قرآن قابل استثناء است ، و گروه خاصى از آن خارجند؟ چرا و براى چه ؟!.
از همه گذشته آیا چنین حکمى به منزله چراغ سبز دادن به صحابه نسبت به هر گونه گناه و جنایت محسوب نمى شود؟
ثالثا - این حکم با متون تاریخ اسلامى به هیچوجه سازگار نیست ، زیرا بسیار کسان بودند که روزى در ردیف مهاجران و انصار بودند، و سپس از راه خود
منحرف شدند و مورد خشم و غضب پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) که تواءم با خشم و غضب خدا است قرار گرفتند، آیا در آیات قبل داستان ثعلبه بن حاطب انصارى را نخواندیم که چگونه منحرف گردید و مغضوب پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) شد.
روشن تر بگوئیم : اگر منظور آنها این است که صحابه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) عموما مرتکب هیچگونه گناهى نشدند و معصوم و پاک از هر معصیتى بودند، این از قبیل انکار بدیهیات است .
و اگر منظور آنست که آنها گناه کردند و اعمال خلافى انجام دادند باز هم خدا از آنها راضى است ، مفهومش این است که خدا رضایت به گناه داده است !
چه کسى مى تواند (طلحه ) و (زبیر) که در آغاز از یاران خاص پیامبر بودند و همچنین (عایشه ) همسر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را از خون هفده هزار نفر مردم مسلمانى که خونشان در میدان جنگ جمل ریخته شد تبرئه کند؟ آیا خدا به این خونریزیها راضى بود؟
آیا مخالفت با على (علیهالسلام ) خلیفه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) که اگر فرضا خلافت منصوص او را نپذیریم حد اقل با اجماع امت برگزیده شده بود، و شمشیر کشیدن به روى او و یاران وفادارش چیزى است که خدا از آن خشنود و راضى باشد؟
حقیقت این است که طرفداران فرضیه (تنزیه صحابه ) با اصرار و پافشارى روى این مطلب ، چهره پاک اسلام را که همه جا میزان شخصیت اشخاص را ایمان و عمل صالح قرار مى دهد زشت و بلامنظر ساخته اند.
آخرین سخن اینکه رضایت و خشنودى خدا که در آیه فوق است روى یک عنوان کلى قرار گرفته و آن (هجرت ) و (نصرت ) و (ایمان ) و (عمل صالح ) است ، تمام صحابه و تابعان مادام که تحت این عناوین قرار داشتند مورد رضاى خدا بودند، و آن روز که از تحت این عناوین خارج شدند از تحت رضایت خدا نیز خارج گشتند.
از آنچه گفتیم بخوبى روشن مى شود که گفتار مفسر دانشمند اما متعصب یعنى نویسنده المنار که در اینجا شیعه را به خاطر عدم اعتقاد به پاکى و درستى همه صحابه ، مورد سرزنش و حمله قرار مى دهد کمترین ارزشى ندارد، شیعه گناهى نکرده ، جز اینکه حکم عقل و شهادت تاریخ و گواهى قرآن را در اینجا پذیرفته ، و به امتیازات واهى و نادرست متعصبان گوش فرا نداده است .
قالب : تفسیری |
گوینده : فرزانه بیات |
منبع : تفسیر نمونه |
موضوع اصلی : صالحان |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.