● سوره یونس آیه 62 - اولیای الهی
این اولیای الهی را خوب شرح میدهد چون نفی خوف و نفی حزن این در حقیقت نفی شر است نفی ضار است ولی اثبات خیر نمیکند اثبات نافع نمیکند در آیهٴ بعد که دارد ﴿لهم البشری فی الحیوة الدنیا و فی الاخرة﴾ اثبات نافع و خیر میکند در بخشی از آیات محل بحث میفرماید این امور زیانبار از آنها مسلوب است در برخی میگوید نه تنها امور زیانبار از آنها مسلوب است بلکه امور سودمند بر اینها صادق است گاهی ممکن است کسی خوفناک یا اندوهگین نباشد اما مسرور و خوشحال هم نیست در حالت عادی است میفرماید مردان با ایمان اینچنین نیست که فقط خوف و حزن نداشته باشند بلکه نشاط وامید هم دارند که آن را در آیه بعد میفرماید اولیای الهی را که تشریح میکنند معلوم میشود مدار ولایت همان ایمان مستمر و تقوای مستقر است فرمود ﴿الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون الذین آمنوا و کانوا یتقون﴾ اولیای الهی کیانند؟ اینها پی که ایمان آوردند و تقوای اینها هم به نحو یک وصف مستمر بر اینها ثابت است نه الذین آمنوا واتقوا ﴿و کانوا یتقون﴾ این یتقون که استمرار را میرساند آن کان هم که فعل ماضی است و روی یتقون مضارع درآمده یعنی یستمرون علی التقوی پس اگر کسی مومن باشد و مستمر التقوی این میشود ولی برای اینکه این بین خود و حکم خدا نگذاشت چیزی فاصله باشد اگر یک وقتی حکم خدا در اوامر یا نواهی یک جایی صادر بشود و او در کنار حکم خدا نباشد در جای دیگر باشد این فاصله گرفته این دیگر ولی خدا نیست این در وَلْیْ و قانون و کنار قانون خدا نیست این منفصل است جدا است این ﴿اولئک ینازان لکم بعید﴾ دامنگیرش شده است اما اگر کسی در کنار حکم باشد این حکم این هم امتثال این میشود ولْیْ خدا ولی قرب کنار بودن فاصله نداشتن بنابراین این با ایمان و تقوای مستقر و مستمر هماهنگ است لذا فرمود ﴿الذین آمنوا و کانوا یتقون﴾ این کان که نشانهٴ استمرار است و روی فعل مضارع درمیآید یعنی اینها دائم التقویٰ بودند وقتی دائم التقوی بودند میشوند ولی خدا ﴿الذین آمنوا و کانوا یتقون﴾ منظورشان هم از این ایمان ایمان تام است که بشوند ولی خدا برای اینکه این ایمان را با استقرار و استمرار تقوا قرین کرده در بخشی از آیات جریان افراد متوسط الایمان را ذکر میکند که بسیاری از اینها کسانی هستند که ایمان میآورند لکن ایمانشان مشوب به شرک است اینهایی که ایمانشان مشوب به شرک است در همین سورهٴ مبارکهٴ یوسف آیه 106 به این صورت بیان شده ﴿و ما یؤمن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون﴾ فرمود اکثر مومنین مشرک هستند یعنی آن ایمان ناب بسیار کم است در اقلی موجود است اکثری بالاخره ضمن اینکه ایمان را دارند در بعضی از امور و موارد به غیر خدا تکیه میکنند میگویند خدا هست ولی، خوب اینکه بیراهه میرود و میخواهد با معصیت مشکل خودش را حل کند به خدا ایمان دارد اما در این مقطع عصیان خدا را کارآمد نمیداند این عقیدهٴ توحیدی را کارساز نمیداند دارد به غیر خدا مراجعه میکند غیر خدا یعنی بیراهه دیگر ﴿فماذا بعد الحق الا الضلال﴾ دارد بیراهه میرود که مشکل خودش را حل کند فرمود ﴿ما یؤمن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون﴾ این مشرکون غیر از ﴿الذین اشرکوا﴾ است آن اشرکوا بتپرستها و امثال آنها را میگویند اما این مشرکون همان افرادی هستند که گرفتار ریا و سمعه هستند یا احیانا معصیت میکنند معصیتهای دیگر در نوبتهای سالهای گذشته ظاهرا این بحثها مطرح شد که هیچ یک از اهل معرفت ظاهرا صدر الدین است ایشان دارد به اینکه هیچ کسی معصیت نمیکند مگر اینکه ادعای ربوبیت کرده است در درون او این ادعای خدایی نهادینه شده است برای اینکه اگر کسی دارد خلاف میکند اگر در حال سهو است یا نسیان است یا اضطرار است یا جهل به موضوع است یا جهل به حکم است قصورا یا اجبار است یا الجاء است یا اکراه است این هفت هشت مورد هست اینها طبق حدیث رفع مرفوع است اینها که معصیت نیست اگر کسی در حال غفلت یک کاری کرده در حال سهو و نسیان یک کاری کرده یا در اثر جهل به موضوع یک کاری کرده یا در جهل به حکم قاصرا جاهل قاصر بود کاری کرده یا از روی اضطرار الجاء اکراه اجبار یک کاری را کرده بر اساس حدیث رفع اینها معصیت نیست البته احکام وضعی بعضی از این امور در جای خود محفوظ است ولی حکم تکلیفی آن دیگر برداشته شده است و معصیت نیست.
قالب : تفسیری |
گوینده : آیت الله جوادی آملی |
منبع : تفسیر تسنیم |
موضوع اصلی : اولیاءالله |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره یونس آیه 62 - ولیّ خدا هیچ حزنی ندارد هیچ خوفی ندارد
اطلاق این آیه منافات ندارد با بعضی از مقاطعی که در آیات دیگر است اینها چون مثبتین هستند به اصطلاح این آیه مطلق است در اینکه ولیّ خدا هیچ حزنی ندارد هیچ خوفی ندارد اگر در بخشی از آیات آمده است که هنگام مرگ فرشتگان به مومنان میگویند به اینکه ﴿ان لا تخافوا و لا تحزنوا﴾ نظیر آیه 30 و 31 و 32 سورهٴ مبارکه فصلت ﴿ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التی کنتم توعدون، نحن اولیائکم فی الحیوة الدنیا و فی الاخرة و لکم فیها ماتشتهی انفسکم و لکم فیها ماتدعون، نزلاً من غفور رحیم﴾ که این از طلیعهٴ مرگ به بعد را نشان میدهد این منافات ندارد که اینها در زمان حیات هم آنها از این نعمت برخوردار باشند چون اینها مثبتین هستند و دو تا دلیل مثبت تعارضی ندارند تا یکی نافی دیگری باشد پس اینکه فرمود ﴿لا خوف علیهم و لا هم یحزنون﴾ وجهی ندارد که اینها را مقید بکنیم به حال احتضار یا مربوط به قیامت در بعضی از آیات دارد که در قیامت که شد خدای سبحان به مردان با تقوا میفرماید ﴿لاخوف علیکم الیوم﴾ این معنایش این نیست که شما در دنیا اهل خوف بودید خوف از مقام رب همه جا هست اما این خوفی که در آخرت از مردان با تقوا نفی شد معنایش این نیست که چنین خوفی در دنیا برای متقیان ثابت است چون اینها مثبتین هستند هیچ یک مقیِّد اطلاق دیگری نخواهد بود پس نه آیهٴ سورهٴ فصلت مقید اطلاق آیه سورهٴ یونس که محل بحث است قرار میگیرد و نه آن آیهای که مربوط به قیامت است و در قیامت به مردان متقی میگویند ﴿لاخوف علیکم الیوم﴾ این میتواند مقید باشد
قالب : تفسیری |
گوینده : آیت الله جوادی آملی |
منبع : تفسیر تسنیم |
موضوع اصلی : اولیاءالله |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره یونس آیه 62 - ولایت
ولایت همان آن قرب است وَلْیْ در کنار چیزی و قرب چیزی قرار گرفتن است به اموری که فاصله بین آنها نیست میگویند اینها متوالی هستند یعنی در کنار هم هستند فاصلهای در بین اینها نیست اگر بندهای از فرمان و دستورهای خدای سبحان فاصله نداشته باشد این ولی خدا است یعنی تنها از عوامل الهی اطاعت کند نه چیز دیگر و اگر چنین انسانی مورد لطف خدا است بر اثر ولایت خدا است که خدا مدبّر او است مربّی او است و کارهای او را به عهده میگیرد پس هم خدا بلاواسطه مدبّر و مربّی او است میشود والی او لذا ﴿الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور﴾ و هم اینگونه از مردان الهی ولی الله هستند برای اینکه فقط در کنار دستور خدای سبحان هستند فرمود ﴿فلا و ربک لایؤمنون حتی یحکموک فی ما شجر بینهم ثم لایجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما﴾ فرمود مومنان وقتی ایمانشان کامل میشود که در مشاجرات تو را حَکَم قرار بدهند مشاجره را مشاجرات میگویند برای اینکه این آرای گوناگون و فتاوای مختلف و نظرهای متنوع مثل شاخههای شجر در هم میتند این حالت را میگویند مشاجره که این آرای متضارب شجر گونه است که در هم میرود بالاخره تا میوه بدهد در مشاجرات اگر کسی فتوای الهی را و قول خدا را مرجع خود بداند فقط تابع او است فرمود اینها هرگز ایمانشان کامل نمیشود ﴿فلا و ربک لایؤمنون حتی یحکموک فی ما شجر بینهم﴾ در مشاجرات اعتقادی در مشاجرات اخلاقی مشاجرات حقوقی و فقهی تو را مرجع قرار میدهند به محکمه تو مراجعه کنند و بعد هم سکینه و وقار پیدا کنند مطمئن بشوند و راضی بشوند ﴿ثم لایجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما﴾ چنین انسانی در تحت فرمان خدا کار میکند بین او و دستور الهی و حکم خدا فاصله نیست این در ولیْ و کنار و قرب حکم خدا است پس چنین انسانی ولی خدا است چه اینکه ذات اقدس اله ولی او است کار او را به دیگری واگذار نمیکند این قرب متقابل باعث برقراری ولایت متقابل است هم اینها ولی الله هستند هم ذات اقدس اله ولی اینها است مطلب بعدی آن است که چنین افرادی هیچ خوف و حزنی ندارند برای اینکه خوف و حزن بالاخره به یک تعلقی تکیه کرده است انسان وقتی مالک چیزی باشد به چیزی دل بسته باشد این گرفتار خوف و حزن است اگر چنانچه در گذشته چیزی از اینها را از دست داده باشد هم اکنون غمگین است و اگر احتمال بدهد در آینده چیزی را از دست بدهد این احتمالش قابل توجه باشد هم اکنون هراسناک است ولی اگر یک کسی به چیزی دل نبسته باشد و همه را ملک خدا بداند و خود را مالک نداند این نه خوفی دارد نه حزنی الآن فرض کنید یک باغی در یک کشور دوری غرس شده است میوهای دارد مال یک شخصی است انسانی که دیوانه است نه نسبت به میوههای آن خائف است نه محزون برای اینکه در اثر تگرگ و تندباد بعضی از میوههای آن ریخته باشد این الان غمگین نیست یا احتمال بدهد طوفانی میآید آینده شاخههای این درخت را میشکند این هم اکنون هراسناک نیست برای اینکه دل نبسته به او ارتباطی ندارد مومنی که در تحت ولایت ذات اقدس اله است همه چیز را مِلک و مُلک خدا میداند ﴿لله ملک السموات والارض﴾ و خود را هم عاریه میداند و آنچه در دست خود میبیند مِلک و مُلک ذات اقدس اله است چون دل نبسته است بنابراین نه خائف است نه هراسناک و اندوهناک مگر اینکه خدای سبحان دستوری بدهد دربارهٴ یک چیزی که او غمگین بشود یا خوشحال بشود دستور خدا هم این است که ﴿و لمن خاف مقام ربه جنتان﴾ یا ﴿وامّا من خاف ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنة هی المأوی﴾ این را چون خدا دستور داد این همیشه خائف است که مبادا از فیض ذات اقدس اله محروم بماند بنابراین سرّ اینکه ولی خدا خائف و محزون نیست مشخص میشود
قالب : تفسیری |
گوینده : آیت الله جوادی آملی |
منبع : تفسیر تسنیم |
موضوع اصلی : اولیاءالله |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره یونس آیه 58 - نعمت
هر چه که در دنیا به انسان میرسد نعمت است در سورهٴ مبارکه توبه فرمود که چیزی را که شما بدست میآورید خوشحال نباشید چیزی را هم که از دست میدهید نگران نباشید چون همه آزمون است ﴿لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم﴾ اما در آیهٴ محل بحث ﴿بفضل الله و برحمة و فبذلک فالیفرحوا﴾ این ترخیص و تبشیر و ترغیب به فرح و نشاط است سرش آن است که یک وقتی انسان از راه اینکه نعمتی یافته است چیزی به دست او رسیده است خوشحال میشود این محمود نیست هر نعمتی که به انسان رسیده است این امتحال الهی است چه اینکه اگر از دست آدم هم گرفتند باز آزمون است این جای نشاط نیست یک وقت این نعمت را آیت حق میداند فیض خدا میداند مبدا فاعلی را میبیند ﴿قل بفضل الله و برحمته فبذلک فالیفرحوا﴾ این یک نعمت است جای شکر است جای الحمد لله گفتن است و خوشحالی دارد برای اینکه فاعل را در این کار میبیند نه خود فعل را منعم را میبیند نه خود نعمت را اگر ﴿اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم﴾ شد خوب نشاط دارد اگر ﴿اذکرونی اذکرکم﴾ شد نشاط دارد بنابراین این که در بحث دیروز اشاره شده است که فرح محمود داریم و فرح مذموم در فرح محمود هم انسان باید منعم را ببیند وگرنه خود نعمت جز آزمون چیز دیگری نیست هر کسی در دنیا هر نعمتی به او رسیده است مورد امتحان است آن نعمتی که لطف محض است و آزمون را به همراه ندارد آن فقط در بهشت است.
قالب : تفسیری |
گوینده : آیت الله جوادی آملی |
منبع : تفسیر تسنیم |
موضوع اصلی : نعمت الهی |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره یونس آیه 57 - شفا بودن قرآن
چون این قرآن برای همه مردم است و ﴿هدی للناس﴾ است شفا برای همه مردم هم هست لکن اولین شرط شفا پرهیز است یعنی بیمار اگر بخواهد درمان شود اولین شرطش پرهیز است تقوا همان پرهیزگاری است پرهیز از سم پرهیز از گناه این اولین شرط شفا است حالا اگر کسی اهل تقوی نبود اهل شفا هم نیست دیگر پس اینچنین نیست که قرآن برای گروه خاص شفا باشد قرآن شفاء للناس است ﴿و ننزل من القرآن ما هو شفاء﴾ منتها اگر کسی اهل تقوی و پرهیز نباشد به خودش ضرر میزند اینجا هم فرمود ﴿یا ایها الناس قد جائتکم موعظة من ربکم و شفاء﴾ و برای درمان هر بیماری اولین شرط پرهیز است و تقوی همان پرهیز است آنهایی که اهل پرهیز نیستند قرآن کریم میفرماید ﴿اعملوا ما شئتم﴾ این ﴿اعملوا ما شئتم﴾ برای کسانی است که ﴿سواء علیهم أانذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤمنون﴾ آنهاییکه اهل پرهیز نیستند صریحا به پیامبرشان میگویند ﴿سواء علینا أوعظت ام لم تکن من الواعظین﴾ چه موعظه بکنی چه نکنی ما نمیپذیریم چنین گروهی را خدای سبحان میفرماید که هر چه دلتان خواست بکنید این هر چه دلتان خواست بکنید نظیر آن است که طبیب به آن بیماری که دیگر از علاج آن ناامید است میگوید حالا شما پرهیز نداری حالا میداند این بیماری درمان پذیر نیست و این شخص هم بیش از یک روز فرصت ندارد حالا چرا او را وادار کند حتما غذای بیچربی بینمک بیترشی بدمزه را مصرف کند میگوید هر غذایی که میل دارید میل کنید این باید بفهمد که کارش از درمان گذشت این ﴿اعملوا ما شئتم﴾ همین است فرمود هر چه دلتان خواست بکنید بالاخره یک حسابی و کتابی هست شما که به جایی رسیدید میگوئید ﴿سواء علینا أوعظت ام لم تکن من الواعظین﴾ چه بگویید چه نگویید برای ما بیتفاوت است و ذات اقدس اله هم پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید حرف تو در اینها اثر نمیکند ﴿سواء علیهم أانذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤمنون﴾ درباره چنین گروهی میفرماید که شما پرهیز ندارید بنابراین آیهٴ محل بحث شفای جهانیان را در بر دارد لکن اولین شرط شفا همان پرهیز است پرهیز در اصطلاح دینی همان تقوی است حالا اگر کسی اهل تقوی نبود گرفتار مضمون آیهٴ سورهٴ اسراء میشود ﴿و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین و لا یزید الظالمین الا خسارا﴾ خوب اگر کسی اهل پرهیز نبود همین غذای مناسب که فربه کننده است برای او دردآور است حالا اگر کسی پرهیز نکرد کسی که به بیماری گوارش مبتلا بود و زخم معده داشت باید درمان بشود حالا که معالجه نشد این میوه هر چه شیرین تر پر آب تر و شادابتر باشد دردش بیشتر است تقصیر سیب و گلابی که نیست همین گلابی را اگر او مصرف بکند دل درد میگیرد همین گلابی لا یزید الا مرضا تقصیرش آن است که آنوقتی که باید پرهیز میکرد پرهیز نکرد.
بنابراین برای همه شفا است و اولین شرطش پرهیز است و اگر کسی پرهیز نکرد در قبال آن عکس العمل نشان میدهد و دردش بیشتر میشود چرا کسانی که به بیماری گوارش مبتلا هستند حتما باید میوه پخته بخوردند حتما باید مربای سیب باشد خود سیب برای آنها درد آور است چرا؟ برای اینکه آنها این سیب را که هضم نمیکنند آن گلابی را هضم نمیکنند همین که گلابی وارد دستگاه گوارش اینها شد جنگشان شروع میشود این گلابی را قبول نمیکند اگر قبول کند که خوب فربه میشود چون چالش دارد با او قبول نمیکند درد شروع میشود این هم همینطور است اگر کسی آیات الهی را قبول بکند مشکل ندارد.
قالب : تفسیری |
گوینده : آیت الله جوادی آملی |
منبع : تفسیر تسنیم |
موضوع اصلی : ویژگی های قرآن |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره یونس آیه 22 - با آمدن اسلام این ما فرمودیمهایی که امپراطوری ها داشتند کم کم رخت بر بست
ما در محاورههای فارسی هم دربارهٴ ضمیر غائب شخص غائب بعنوان تجلیل به جای او ایشان میگوییم و هم در ضمیر خطاب بجای اینکه به کسی بگویی تو، شما میگوییم دربارهٴ متکلم مع الغیر هم دارد آن سلاطین اینچنین بودند که نامههایی که مینوشتند فرمانی که حکام میدادند میگفتند ما فرمودیم مقالهای سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی دارد در همان مکتب تشیع یا در جای دیگر هم چاپ شده، فرمودند با آمدن اسلام این ما فرمودیمهایی که امپراطوری ها داشتند کم کم رخت بر بست یا در آستانه افول و غروب بود فرمانهای سلاطین قبلی هم اینطور بود اوّلاً آنها بالا را نگاه میکردند نه پائین چون فرمانهایی که الآن هست الآن هم گاهی برای تجلیل .... مینویسند ما فرمودیم که اینچنین شود ما دستور دادیم که اینچنین شود این مافرمودیم مافرمودیم نامة رسمی سلاطین بود امضا هم بالا بود این فرمانهایی که الآن هست بعنوان میراث فرهنگی امضا بالا است. ایشان در آن چیز مرقوم فرمودند که اینها دیگر رخت بر بست برای آنکه خود پیغمبر اسلام صلّی الله علیه و آله و سلم که یتواضع علی الأرض کأحدٍ من النّاس بود و مانند آن این بساطها را برچید مخصوصاً پس از فتح مکّه میفرمود: «انّ الله سبحانه وتعالی أظهر فی الإسلام نخوة الجاهلیة والتفاخر بابائـ ... یک سلسله اصول ارزشی را آورد، در جریان محاوره فارسی ما ما هم از ضمیر غایب به عنوان تجلیل بجای او ایشان یاد میکنیم هم در مخاطب بجای تو شما، یاد میکنیم هم ما فرمودیم که داشتند ولی در عربی ظاهراًًًًً اینچنین نیست که برای تجلیل مغایب بجای هو، هم بکار ببرند برای تجلیل مخاطب بجای أنت، انتم بکار ببرند شما این بخش را در مطول حتماً ملاحظه فرمودید آنجا آمده که اگر احیاناً در نوشته های عرب زبان، بعنوان تجلیل از یک مخاطبی بعنوان انتم یاد میکنند این جزء اموری است که مبلدین آوردند یعنی آنهایی که تازه در فرهنگ عربی انس گرفتند اینها میگویند وگرنه عرب اصیل هرگز برای تجلیل از مخاطب به ضمیر جمع یاد نمیکند لذا ما در تمام این زیارتها هرگز نداریم السلام علیکم یا رسول الله، السلام علیکم یا أمیرالمؤمنین همهاش السلام علیک یا رسول الله السلام علیک یا أمیر المؤمنین، این با اینکه در صدد تجلیل است و یک نوع تأدبی است اما فرهنگ عرب این نیست که از مغایب بجای هو، هم استعمال شود و بجای أنت در مخاطب أنتم استعمال شود ولی در متکلم چرا اینچنین هست بجای أنا، انّا و نحن ذکر میشود ومانند آن لذا در قرآن کریم آنجا هم که سخن از تجلیل است هرگز ضمیر جمع غایب به ذات اقدس اله استناد نشده، هم اینچنین است نیست هو اینچنین است یا أنت اینچنین هست به خدا انتم نمیگوییم به خدا هم نمیگوییم ولی دربارهٴ خدا نحن و امثال ذلک بکار رفته است اینگونه از آیات قرآن کریم به تعبیر سیّدنا الاستاد رضوان الله تعالی علیه به دو تا آیه تقسیم میشود یک آیات توحیدی است که آغاز آیه از خدای سبحان است اوست که این کارها را کرده است بخش دیگر آیاتی است که از کثرت به وحدت میرسد اینها آیاتی است که از وحدت به کثرت میرسد اوست این کارها را انجام داده، آیات دیگر مقابل این است که دارد این آیات ﴿و فی الأرض قطع متجاورات﴾ کذا و کذا اگر شما بررسی کنید به ذات اقدس اله راه پیدا میکنید میببینید فرمایش ایشان هم در سورهٴ مبارکهٴ رعد است اوائل سورهٴ مبارکهٴ رعد است اصلاً آن آیه 3و 4 را که ملاحظه بکنید کاملاً یکی قوس صعود را طی میکند یکی قوس نزول را یکی از وحدت به کثرت میآید یکی از کثرت به وحدت میآید در قوس نزول آیهٴ 3 که از وحدت به کثرت میآید این است که و هو الّذی آیهٴ 2 هم همینطور است ﴿الله الذی رفع السموات بغیر عمدٍ ترونها﴾ تا پایان آیه بعد ﴿و هو الّذی مدّ الأرض و جعل فیها رواسی و أنهاراً ومن کلّ الثّمرات جعل فیها زوجین اثنین یغشی الّیل النّهار إنّ فی ذلک لایات لقوم یتفکّرون﴾ اما آیه چهار در قوس صعود از کثرت به وحدت میرسد میفرماید ﴿و فی الأرض قطع متجاورات و جنّات من أعناب و زرع و نخیل صنوان و غیر صنوان یسقی بماء واحد و نفضّل بعضها علی بعض فی الأُکل إنّ فی ذلک لآیات لقوم یعقلون﴾ فرمود بالاخره یک زمینش یکی است باغش یکی است آبش یکی است باغبانش یکی است همه خصوصیات یکی است اما شما دوتا برگ شبیه هم نمیبینید اگر گل است هم عطرهایش فرق میکند هم برگهایش فرق میکند هم زیباییهایش و مزه و ریختش فرق میکند و مانند آن اگر میوه است اینچنین است اگر چوب و برگ است اینچنین است اینها همه یکی است بالاخره ﴿فی الأرض قطع متجاورات﴾ اما اینهمه برکات از لطف ذات اقدس اله است این آیهٴ 4 سورهٴ رعداز کثرت به وحدت است ولی به هر تقدیر آنجا که سخن از توحید است هیچ جایی شما نمیبینید مگر ضمیر مفرد است آنجایی که نه سخن از فعل حق است تجلیل و تکریم است کار با مأموران و مدبّرات امر انجام میگیرد آنجا البته بصورت ضمیر جمع ذکر شده. بعد فرمود به اینکه ﴿یا أیّها الناس إنّما بغیکم علی أنفسکم﴾ دربارهٴ بغی برخی از تعبیرات آمده که این علی أنفسکم چون افراد جامعه بمنزله یک نفرند اگر کسی به دیگران ستم بکند مثل این است که به خودش ستم کرده است این مطلب حق است ولی میفرماید این بغی شما نسبت به دیگران فقط بغی به خودتان است اینکه از آن قبیل نیست که تو چون بمنزله یک نفری، بغی دیگران بمنزله بغی نفس است نخیر چون الآن دارد به دیگران ظلم میکنید این ظلمی که به دیگران میکنید اساسش بر علیه خود شماست که ﴿من عمل صالحاً فلنفسه و من أساء فعلیها﴾ این أنفسکم یعنی أنفسکم نه چون جامعه بمنزله نفس واحد است از آن قبیل است بغی هم بمعنی طلب است منتها طلب مذموم و ممدوح است ولی اینجا طلب مذموم مراد است طلبی هم که اختصاص پیدا کرده به آدم باغی، به کسی که طلب میکند چیزی را که حق او نیست و از حق خودش تجاوز کرده و میکند.
قالب : اخلاقی |
گوینده : آیت الله جوادی آملی |
منبع : تفسیر تسنیم |
موضوع اصلی : خداوند |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره یونس آیه 22 - علم
آیهٴ 8 سورهٴ مبارکهٴ نحل این است که بعد از اینکه مسائل دامداری و کیفیت پرورش دام و اینها را ذکر کرده فرمودند ﴿و الخیل و البغال و الحمیر لترکبوها وزینةً و یخلق ما لا تعلمون﴾ یک سری از حیواناتی است که خدا خلق میکند که شما علمتان به آن نمیرسد الیوم هم همینطور است نه اینکه حالا الیوم علم بشر نسبت به علم انسانهای 1400 سال قبل خیلی زیاد است این به پایان رسید بلکه این ﴿و یخلق ما لا تعلمون﴾ إلی یوم القیامة زیرمجموعه خود را دارد چه اینکه در جریان ستارهها فرمود ﴿فلا أُقسم بما تبصرون ٭ و ما لا تبصرون﴾ حالا چه با چشم مسلح چه با چشم غیر مسلح فرمود یک سلسله ستارههائی است یک سلسله و اخترهایی است که شما نمیبینید این یک اصل کلی است وقتی که اصل کلی شد سفرهای هوایی را که انسان قبلاً پیش بینی نمیکرد مشمول این اصول کلی میداند امّا نمونه خاصش جریان پرندهها را ذکر میکند فرمود پرنده است دیگ، یک جسم سنگین است مگر عقاب و کرکس و شاهین وزنشان کم است مگر جاذبه زمین اگر هست دافعه هوا اگر هست میل طبیعی اگر هست به هرکدام از سه عامل این حرکت را توجیه کنیم این شاهین و کرکس های سنگین باید بیفتند زمین مرغهای دیگر هم همین طور است بالاخره این سنگی که از بالا میآید و این قطراتی که از بالا میآید اقدمین این سه مطلب را داشتند و ظاهراً روی جاذبه خیلی تکیه میکردند قدما یعنی در زمان بطلمیوس تا کنون در این 2000 سال آنها معمولاً روی میل طبیعی فتوا میدادند و این سالهای اخیر هم جریان جاذبه تقویت شده است از دیر زمان این سه رأی بود که این سنگ و باران که از بالا به پائین میآید این یسبی که میافتد این قطرات باران آیا روی جاذبه زمین است یک نظر, دافعه هواست که بیگانه را از حریم خود طرد میکند نظر دوم یا میل طبیعی خود اجرام سنگین است که به طرف زمین گرایش دارند در قبال میل طبیعی اجرام سبک مانند بخار و دخان که به طرف بالا به طرف محیط گرایش دارند این سه نظر، در بین این آراء سه گانه، میل طبیعی یک موفقیتی داشت و شهرتی پیدا کرد بالاخره به هر کدام ا ز این سه مبنا که باشد یک جرم سنگین باید بیفتد به زمین، دیگر اینچنین نیست که شاهین و کرکس هر چه قدر هم مقتدر باشند از جاذبة زمین قویتر باشند که فرمود اینها را چه کسی در هوا نگه میدارد ﴿ما یمسکهنّ الاّ الرحمن﴾ در سورهٴ مبارکهٴ ملک به این صورت فرمود در آیهٴ 19 سورهٴ ملک این است ﴿أولم یروا إلی الطیر فوقهم صافّات و یقبضن﴾ بعضیها پرزنان، برخی هم صاف و پر کشان میروند برخی بال میروند بعضی بالکشان میزنند در کتابهای فقهی هم ملاحظه فرمودهاید حکم صافات غالباً تحریم است و حکم یقبضن تحلیل است آن پرندههایی که بیشتر صاف و بال کشان میروند حرام گوشتند آنهایی که بیشتر بال میزنند مانند کبوترها و اینها حلال گوشتند فرمود ﴿أولم یروا إلی الطیر فوقهم صافّات و یقبضن ما یمسکهنّ الاّ الرحمن﴾ هیچ کسی اینها را در هوا نگه نمیدارد مگر اردة پروردگار دلیلی ندارد یک جسم سنگین مرتب در هوا حرکت کند هیچ چیزی مزاحمش نباشد اگر دافعه است هوا باید این را طرد کند اگر میل طبیعی است وزنش باید این را پائین بیاورد اگر جاذبه زمین است باید این را بکشاند فرمود ﴿ما یمسکهنّ الا الرّحمن﴾ بنابراین دریا و هوا و صحرا، هر سه در قرآن کریم مطرح است و سیر اینها هم بوسیلة ذات اقدس اله است آن اصل کلی را هم که قبلاً فرمود ﴿ما من داّة الاّ هو آخذ بناصیتها إنّ ربّی علی صراط مستقیم﴾ هیچ جنبندهای نیست مگر اینکه رهبری آن را خدا بعهده دارد پیشانی او و زمام او دست خداست اگر دابه در دریا دوید و جنبشی داشته باشد مسیر و موکش خداست اگر در خشکی و روی زمین عادی سیر داشته باشد مسیرش خداست و اگر در فضا هم سیر داشته باشد مسیرش خداست.
قالب : تفسیری |
گوینده : آیت الله جوادی آملی |
منبع : تفسیر تسنیم |
موضوع اصلی : علم |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره یونس آیه 22 - دریا
جریان سفر دریا و آثار دریا و احکام دریا تا حدودی در قرآن کریم مبسوطاً آمده، بعضی از محققان غربی بعد از پرس و جو که آیا وجود مبارک پیغمبر اسلام علیه و علی اله الاف التحیة والثناء آیا سفر دریایی کردند یا نه، بحر شناسی را پیش کسی خواندند یا نه و علم دریا شناسی آیا در حجاز آن روز در مکه رواج داشت یا نه بعد از اینکه به این نتیجه رسیدند که هیچ کدام از این حرفها نبود یعنی وجود مبارک آن حضرت سفر دریایی نکرد بحر شناسی را هم پیش کسی نخواند و علم بحر شناسی هم در مکه آن روز رواج نداشت معذلک این همه خصوصیتهای دریایی و کشتیرانی و اینکه در دریاهای شور لؤلؤ و مرجان پیدا میشود در دریاهای شیرین لؤلؤ و مرجان پیدا میشد آب شیرین هم میتواند لولو و مرجان تربیت کند مثل آب شور، گفت این جز معجزه چیز دیگر نیست و ایمان آورد برای اینکه آنروزها این حرفها اصلاً مطرح نبود که آب شور هم مثل آب شیرین است آب شیرین هم مثل آب شور است ﴿یخرج منهما اللؤ لؤ و المرجان﴾ اینها را که درک نمیکردند در دل کوه اگر یک کسی بخواهد بگوید این کوه مثلاً فیروزه دارد یا عقیق دارد اینها یک سالیان متمادی درس کوه شناسی میخواهد و ردههای کوه میخواهد خاک شناسی و کیفیت تحول خاک اینها را باید بخواند تا بفهمد این کوه معدن عقیق دارد یا معدن چیز دیگر مانند فیروزه و بدخشان و یا لعل است و مانند آن اما اگر یک کسی این درسها را نخواند و بگوید این چیزها در کوها در میآید معلوم میشود از جای دیگر گرفته است لؤلؤ و مرجان هم همینطور است یک کسی در دریا لؤلؤ و مرجان نمیریزد که خود این دریاست که لؤلؤ و مرجان میپروراند و متکوّن میکند آب شیرین، آب شور همه اینها هر کدام خصوصیت خاص خودشان را دارند آن لؤلؤ و مرجانی که در آب شیرین متکون میشود آن لؤلؤ و مرجانی که در آب شور متکون میشود خصوصیاتش چیست؟ اینها را یک آدم درس نخوانده، نمیتواند بداند که بعد از بررسی اینها ایمان آورد این میشود معجزه علمی آن حضرت اما دربارهٴ اینکه سفر فضایی را قرآن مطرح کرده یا نکرده؟ اینها سفر دریایی را و سفر صحرایی را مشخص کرده سفر دریایی را آن روز که رواج نداشت مشخص نکرده ولی دو اصل را در قرآن کریم ذکر کرده یکی اصل جامع است که الی یوم القیامه مشمول آن اصل جامع است یکی هم نمونهٴ خارجی است آن اصل جامع فرمود به این که در آسمان ستارههایی هست و خیلی چیزها هست ﴿و یخلق ما لا تعلمون﴾ یک چیزهایی را خلق میکند که شما نمیدانید چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ نحل هم وقتی جریان دواب و انعام و اینها را ذکر میکند میفرماید یک چیزهای دیگری هم هست که شما نمیدانید همهاش همین نیست که شما الآن درک میکنید مثل جریان ستاره ها هم همینطور است در جریان ستارهها فرمود به اینکه ﴿فلا أقسم بما تبصرون ٭ و ما لا تبصرون﴾ .
قالب : تاریخی |
گوینده : آیت الله جوادی آملی |
منبع : تفسیر تسنیم |
موضوع اصلی : انسان |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره یونس آیه 21 - معجزه کاری بر خلاف نظام علی و معلولی نیست
معجزه کاری بر خلاف نظام علی و معلولی نیست هیچ کاری بر خلاف علت و معلول نیست معجزه علل خفیه دارد که آن را جز ذات اقدس اله و آورندگان معجزه نمیدانند. نه اینکه کاری را بیسبب بکند سبببش هم مثل خود آن کار غیر عادی است و شناخته شده نیست نه اینکه حالا اعجاز مثلاً برخلاف سنت الهی باشد یا مانند آن. قبلاً هم سؤال شده به اینکه آنها هم عالمند بله عالم هستند هم علم حضوری دارند هم علم حصولی یک, و آنچه که به وحی و نبوت و به بخشهای وحیانی آنها برمیگردد جزو علم شهودی است نه علم حصولی دو, از راه تحصیل و کسب و امثال ذلک هم نیست سه, اینها مسائلی بود که مبسوطاً گذشت ولی معجزه از سنخ قدرت است نه از سنخ علم. انسانی که خلیفة الله است همین که اراده کرد عصا به صورت مار در بیاید مار میشود این راه فکری ندارد که یک کسی درس بخواند و سؤال بکند چگونه شما عصا را مار کردید تا ما هم یاد بگیریم از آن سنخ نیست خب لذا فرمود ﴿و إذا أذقنا الناس رحمةً من بعد ضراء مستهم إذٰا لهم مکر فی آیاتنا قل الله أسرع مکراً﴾ این بیان سیدنا الاستاد خیلی لطیف است اما منحصر نیست ممکن است راه دیگری هم باشد که ما این «إنّ» را علت هم بدانیم ظاهرش را هم حفظ بکنیم ولی آن راه عمیق را که ایشان طی کردند طی نکنیم یک راه وسط، متوسّطی را طی کنیم راهی را که ایشان طی کردند راه عمیقی است و آن این است که چون ماموران ما مینویسند حالا ما مسئلة استنساخ و اینها را مطرح نکنیم نه از آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ جاثیه کمک بگیرم نه از روایات ذیل آیهٴ ﴿ن و القلم﴾ ی که علی بن ابراهیم رضوان الله علیه نقل کرد بگوییم, چون ماموران ما نقشهٴ آنها را مینویسند و جمیع اشیاء عالم هم در اختیار ماست ﴿لله جنود السمٰوات والأرض﴾ ما فوراً بساط اینها را به هم میزنیم و اینها را قبل از اینکه به نقشهشان موفق بشوند به دام میاندازیم پس مکر ما اسرع ازمکر آنهاست و ما این معانی عمیق را و معارف دقیق اینکه کتابت به نحو استنساخ است برای ما بیاورید فقط.
قالب : تفسیری |
گوینده : آیت الله جوادی آملی |
منبع : تفسیر تسنیم |
موضوع اصلی : معجزه |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره یونس آیه 21 - طبیعت انسان
گرچه انسان فطرتاً موحد است و خاضع و خاشع است لکن طبیعتاً سرکش است ﴿کان الإنسان عجولاً﴾ ﴿کان الإنسان قتوراً﴾ ﴿إنّ الإنسان خلق هلوعاً﴾ و بیش از پنجاه مورد نزدیک شصت مورد به آن جنبهٴ طبیعت انسان نکوهش شده است گرچه نسبت به فطرت او تمجید و تجلیل به عمل آمد ﴿کرّمنا بنی ٰادم﴾ هست و آیات دیگر اما آن قسمت طبیعتش نکوهش شده است لذا وقتی گرفتار سیئه میشود باید بداند این سیئه از ناحیهٴ بدرفتاری خود او به او رسیده است واگر لطفی نصیب او شده است باید آگاه باشد از عنایت الهی است به استناد آن کریمهٴ ﴿مابکم من نعمة فمن الله﴾ همهٴ نعمتها از ناحیهٴ خدا است و اگر خسران و تباهی دامنگیر کسی بشود در اثر بدرفتاری خود او است لذا در این کریمه رحمت به ذات اقدس اله اسناد داده شد و ضرّاء به آنها رسید نه اینکه خدا به آنها رساند نفرمود ما ضرری را به آنها متوجه کردیم فرمود ضرری به آنها برخورد کرد ﴿و إذا أذقنا الناس رحمةً﴾ این یک, ﴿من بعد ضرّاء مسّتهم﴾ این دو, نظیر ﴿إذا مرضت فهو یشفین﴾ نه إذا أمرضنى شفانى، پس رحمت از ناحیهٴ خدا است. هر گونه زیان و ضرر و آسیب تلخی باشد به انسان میرسد ﴿فبما کسبت أیدیکم﴾ است فرمود ﴿ما أصابکم من مصیبة فبما کسبت أیدیکم﴾ ﴿و یعفوا عن کثیر﴾ از بسیاری از لغزشهای ما صرفنظر میکند خب این دو اصل را ذکر فرمود فرمود در اثر بدرفتاری یک سلسله مشکلاتی دامنگیر میشود و این مشکلات از یک طرفی هم نعمت است و او را متنبه میکند ما بعد از اینکه مشکلاتی دامنگیر او شد یک رحمتی به او میرسانیم که او از ناحیهٴ آن تنبیه اگر از ناحیهٴ آن مشکلات آگاه نشد از ناحیهٴ این رحمت هوشیار بشود اگر نه آن شد نه این نه حادثه تلخ او را بیدار کرد نه رخداد شیرین او را هوشیار کرد بلکه از همینها سوء استفاده کرد حالا به این فکر افتاده که با آیات ما با دین ما با احکام ما دربیفتد پس چند مطلب از همین یک سطر استفاده میشود یکی اینکه مشکلاتی که دامنگیر انسان میشود به ذات اقدس اله مستقیماً ارتباط ندارد نفرمود ما ضرر را به آنها رساندیم این یک, دوم اینکه اگر رحمتی نصیب کسی میشود به عنایت الهی است خدا به خود اسناد داد فرمود ﴿وإذا أذقنا الناس رحمةً﴾ سه این رحمت هم گوارا است لذا در ذائقه آدم شیرین جلوه میکند تعبیر به ذوق و امثال ذلک کردند ﴿أذقنا الناس رحمةً﴾ چهار آن حادثهٴ تلخ برای این بود که اینها را بیدار کنند و این رخداد شیرین هم برای این بود که اینها را هوشیار کند اینها متأسفانه نه از آن حادثه تلخ متنبه شدند نه از آن رخداد شیرین درس گرفتند شکر کردند همین که یک مقداری فراقتی برای اینها پیدا شد به فکر براندازی آیات ما افتادند دین ما را آیات ما را به استهزاء میگیرند دارند توطعه میکنند که آیات ما را برچینند ﴿إذا لهم مکر فی آیاتنا﴾ در این فضا است که ذات اقدس اله سرعت عمل نشان میدهد اینکه فرمود خدا سریع الحساب است در اینگونه از موارد است گاهی میفرماید شما صبر کنید گاهی هم در مواردی میفرماید سریع الحساب است سریع الرضا است خب اگر ذات اقدس اله همه جا سریع الرضا است همه جا سریع الحساب است دیگر جا برای صبر نیست گاهی معلوم میشود که یک چند سالی هم حتی پدر هم باشد باید صبر بکند یعقوب سلام الله علیه تا به جایی برسد خب پس اینها مراحلی را و کلاسهایی را ذات اقدس اله فراسوی اینها گشود تا اینها متنبه بشوند نشد بعد هم دست به کار سنگین و خطرناک دینی زدند یک وقتی یک کسی معصیت شخصی میکند باز هم ممکن است ذات اقدس اله مهلت بدهد اما الآن دست به یک توطئهای زدند که با دین خدا، آیات الهی یا درصدد مقابله با کتاب آسمانی یا درصدد مقابله با پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم یا درصدد مقابله با جانشینان معصوم علیهم الصلوة وعلیهم السلام در چنین فضایی به این فکر افتادند باز هم ذات اقدس اله به اینها مهلت میدهد یا نه اینجا دیگر جای مهلت نیست برای اینکه همهٴ مراحل گذشت
قالب : تفسیری |
گوینده : آیت الله جوادی آملی |
منبع : تفسیر تسنیم |
موضوع اصلی : عمل انسان |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.