لیست لغت های محمد رجب زاده
از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
  سوره قدر آیه 1 - قاموس قرآن
قدر : توانایی، تنگ گرفتن ، تقدیر واندازه گیری ،
توضیح : (بر وزن فلس) و قدرت و مقدرة به معنى توانائى است. [نحل:75]. خدا عبد مملوکى را مثل زده که بر چیزى قادر نیست. 2- ایضاً قدر به معنى تنگ گرفتن است «قَدَرَ اللَّهُ عَلَیْهِ الرِّزْقَ: ضَیَّقَهُ» این معنى از لفظ «بسط» که در آیات در مقابل قدر آمده به خوبى روشن مى‏شود [رعد:26]. خدا وسعت مى‏دهد روزى را به کسى که مى‏خواهد و مصلحت اقتضا مى‏کند. 3- ایضاً قدر به معنى تقدیر و اندازه‏گیرى و نیز به معنى اندازه است راغب گوید:«اَلْقَدْرُ وَ التَّقْدیرُ: تَبْیینُ کَمِّیَّةِ الشَّىْ‏ءِ». طبرسى ذیل آیه «لَیْلةِ الْقَدْر» فرموده: قدر آن است که شى‏ء با شى‏ء دیگرمساوى باشد بدون زیاده و نقصان «قَدَرَ اللَّهُ هذا الْاَمْرَ یَقْدِرُهُ قَدْراً» یعنى خدا آن را بر مقدارى که مصلحت اقتضا مى‏کرد قرار داد. [طلاق:3]. خدا براى هر چیزى اندازه‏اى معین قرار داده است [قمر:12]. شکافتیم زمین را چشمه هائى پس آب آسمان و زمین به هم رسیدند بر نحوى که تقدیر شده بود بدون زیادت و نقصان. راجع به «اِنّا اَنْزَلْناهُ فى لَیْلَةِ الْقَدْرِ» مستقلاً بحث خواهد شد. [انعام:91]. این تعبیر در سوره حج آیه 74 و در زمر آیه 67 نیز آمده است در معنى آن گفته‏اند: خدا نشناختند حق شناختنش، خدا را تعظیم نکردند حق تعظیمش. این هر دو قابل قبول است، از راغب نقل شد که قدر بیان کمیت شى‏ء است. آن در معانى غیر محسوس نیز به کار مى‏رود گویند قدر فلانکس و از آن احترام، وقار، عظمت و وزنه اجتماعى اراده مى‏کنند چنانکه در کتب لغت هست. پس مانعى ندارد که بگوئیم: خدا را تعظیم نکردند تعظیم لایق، خدا را نشناختند شناختن لایق. آیه‏اى که نقل شد در رد یهود است که براى مقابله با رسول خدا «صلى اللَّه علیه و آله» مى‏گفتند: اصلاً خدا به بشرى وحى نکرده است در ذیل آیه فرموده: «قُلْ مَنْ اَنْزَلَ الْکِتابَ الَّذى جاءَ بِهِ مُوسى...» و در صدر فرموده: خدا نشناختند حق شناختن (وگرنه مى‏دانستند که لازمه خدایى ارسال رسل است و نمى‏گفتند: خدا به انسانى وحى نکرده است). *** قَدَر: (بر وزن فرس) توانائى. اندازه. در جوامع الجامع گفته: قَدْر و قَدَر (بر وزن فلس و فرس) دو لغت اند. یعنى به یک معنى مثل [بقره:236]. به زنان متاع دهید ثروتمند به اندازه قدرتش و تنگدست به اندازه توانائیش. [قمر:49]. ما هر چیز را به اندازه آفریدیم. [حجر:21]. هیچ چیزى نیست مگر آنکه خزائن آن نزد ماست و جز به اندازه معین نمى‏فرستیم. [طه:40]. شاید مراد از «قدر» مقدار و اندازه باشد یعنى مقدار ابتلاآت و امتحانهائى که به موسى تا رسیدن به نبوت رخ داده بود صدر آیه مؤیّد آن است یعنى اى موسى سپس بر حالى که به قدر کافى امتحان شده بودى آمدى و من تو را خاصه خویش کرده و نبوت دادم.و شاید مراد زمان معین باشد یعنى در وقتى آمدى که براى نبوتت تعیین شده بود. [احزاب:38]. «قَدَراً مَقْدُوراً» ظاهراً عبارت اخراى «وَ کانَ اَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً» است که در آیه ماقبل واقع شده لذا طبرسى و زمخشرى و بیضاوى «قَضاءً - مَقْضِّیاً - حُکْماً مَبْتُوتاً» گفته‏اند، مقدور بودن امر نسبت به خداست پس مى‏شود آن را حتمى معنى کرد یعنى: امر خدا حکم حتمى است و جاى خود را مى‏گیرد قدر گاهى به معنى وقت مقدر و مکان مقدر نیز آید چنانکه راغب گفته مثل [مرسلات:22]. که به معنى وقت معلوم است و مثل [رعد:17]. یعنى نهرها به قدر وسعتشان جارى شدند. *** تقدیر: اندازه‏گیرى و تعیین راغب گفته: تقدیر خدا بر دو وجه است یکى اعطاء قدرت بر اشیاء دیگرى آنکه اشیاء را بر مقدار مخصوص و وجه مخصوص قرار بدهد به اقتضاء حکمت...مثل تقدیر هسته خرما که از آن خرما بروید نه سیب و زیتون و مثل تقدیر منى انسان که از آن انسان به وجود آید نه حیوانات دیگر. پس تقدیر خدا بر دو وجه است یکى حکم به اینکه فلانطور باشد یا نباشد... دوم اعطاء قدرت بر اشیاء... [فصّلت:10]. یعنى در زمین برکت گذاشت و اقوات آن را براى عموم نیازمندان اعم از انسان و غیره در چهار دوران مقدر و تعیین کرد رجوع شود به «ارض». [مدثر:18-20]. مراد از تقدیر همان تعیین و اندازه‏گیرى است که دشمن درباره رسول خدا کردو گفت: ساحرش بنامید [یس:39]. مراد تعیین منازل ماه است در حرکت خویش که هر روز در نظر بیننده در محلى قرار مى‏گیرد. [انسان:15-16]. فاعل «قَدَّرُوا» ممکن است اهل بهشت باشد یعنى ظرفها و اکواب را اندازه‏گیرى کرده‏اند که از آن اندازه کم و زیاد نیست و ممکن است به خدمتکاران و «طائفین» برگردد که آنها اندازه کرده‏اند. [مرسلات:20-23]. «قَدَرْنا» ظاهراً به معنى تقدیر است مثل [عبس:19]. ظاهراً مراد تقدیر نطفه است تا به حالت جنینى بیاید یعنى تقدیر و تعیین کردیم که نطفه از مراحل مختلف گذشته و به شکل انسان درآید مثل [مؤمنون:14]. بعضى از بزرگان آن را اعم گرفته گوید: تقدیر کردیم آنچه از حوادث بر شما رخ مى‏دهد... از طول عمر، کوتاهى آن، هیئت، جمال، صحت، مرض، رزق و غیره. ولى ظاهراً این عموم مراد نباشد بعضى «قَدَرْنا» را از قدرت گرفته یعنى بر اینها توانا بوده‏ایم پس بهتر توانائیم ولى به قرینه آیات دیگر تقدیر بهتر است. * [اعلى:1-3]. ظاهراً آیه ذیل نظیر آیه [طه:50]. است و ظاهراً مفعول «فَهَدى» جمله «قَدَّرَ» یعنى «هَدی اِلی ما قدَّرَ» پروردگارى که براى اشیاء عالم اندازه گرفت، مقادیر و مراحلى معین کرد و آنها را به آنچه تقدیر کرده هدایت نمود و همه تکویناً به آنچه تقدیر کرده مى‏روند مثلا یک پرنده مى‏داند چگونه تخم بگذارد، چگونه بچه در بیاورد، چگونه لانه بسازد، به کدام طعام احتیاج دارد، از دشمن چگونه بپرهیزد، در زمستان چگونه به جاهاى گرمسیر بکوچد و...هکذا انسان و سایر موجودات. و این یکى از عجائب خلقت است گویند آنگاه که بشر خواست از ماشینهاى جوجه کشى استفاده کند نتیجه مثبت نداد، دفعه دیگر درحال مرغ خانگى دقت کردند دیدند که هر روز تخم را زیر سینه‏اش زیر و رو مى‏کند دانستند که باید به تخم از هر طرف حرارت داد آن کار را کردند نتیجه مطلوب به دست آمد و تخمها مبدل به جوجه شدند، پاک و منزه و توانا است پروردگارى که زندگى هر حیوان را تقدیر کرده و طبعاً به آن هدایتش فرموده است، ممکن است هدایت تشریعى و تکوینى هر دو مراد باشند. *** قدیر: توانا. و آن از اسماء حسنى است و چهل و پنج بار در قرآن کریم آمده است [بقره:20]. راغب مى‏گوید قدیر آن است که آنچه را بخواهد مطابق مقتضاى حکمت مى‏کند نه زیاد و نه کم، لذا صحیح نیست غیر خدا با آن توصیف شود، «مقتدر» نظیر قدیر است مثل [قمر:55]. لیکن آن گاهى وصف بشر آید... قدیر یا مقتدر در قرآن پیوسته در وصف خدا آمده است. قِدر: (به کسر قاف و سکون دال) دیک. در مفردات گفته: اسم ظرفى است که در آن گوشت مى‏پزند [سباء:13]. کاسه هایى به بزرگى حوضها و دیکهاى ثابت. لیله قدر لیله قدر یعنى شب تقدیر، شب اندازه‏گیرى، شب تعیین بعضى از اشیاء. از این سوره مبارکه چند مطلب استفاده مى‏شود : 1- قرآن در شب قدر نازل شده، شب قدر در ماه رمضان است زیرا در قرآن مى‏خوانیم [بقره:185]. در «نزل» روشن خواهد شد، چگونه قرآن در یک شب نازل شد حال آنکه در بیست و سه سال به تدریج نازل شده است. 2- شب قدر از هزار ماه بهتر است «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ اَلْفِ شَهْرٍ» آیا از این جهت بهتر است که قرآن در آن نازل شده؟ مثل اینکه بگوئیم روز بیست و هفت رجب از هزار روز بهتر است زیرا در آن روز رسول خدا «صلى اللَّه علیه و آله» مبعوث شده است وگرنه وقت به خودى خود از وقت دیگر بهتر نیست. و یا عمل در آن بهتر از عمل در هزار ماه است که در آنها شب قدر نیست؟ بسیارى از اهل تفسیر شق دوم را اختیار فرموده‏اند، در المیزان بعد از نقل آن فرموده: این به غرض قرآن نزدیک است پس احیاء آن با عبادت بهتر از عمل هزار ماه است طبرسى رحمه‏اللَّه در مجمع و جوامع الجامع آن را اختیار فرموده است از اهل بیت علیهم السلام نیز در همین زمینه وارد شده در برهان از امام صادق «علیه السلام» نقل شده که راوى گفت: «کَیْفَ یَکُونُ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْراً مِنْ اَلْفِ شَهْرٍ؟ قالَ: اَلْعَمَلُ فیها خَیْرٌ مِنَ الْعَمَلِ فى اَلْفِ شَهْرٍ لَیْسَ فیها لَیْلَةُ الْقَدْرِ». نیز در همان کتاب از کافى در ضمن روایت حمران از حضرت باقر «علیه السلام» مروى است که: «فَقالَ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ فیها مِنَ الصَّلوُِ وَ الزَّکوُةِ وَ اَنْواعِ الْخَیْرِ خَیْرٌ مِنَ الْعَمَلِ فى اَلْفِ شَهْرٍ لَیْسَ فیها لَیْلَةُ الْقَدْرِ...». درکشاف گوید: ارتقاء فضیلت شب قدر تا این حد، علتش وجود مصالح دینیه است از قبیل نزول ملائکه و روح و تفصیل هر امر از روى حکمت. این کلام همان شق اول است که دراول نقل شد در کافى از امام صادق از امام زین العابدین علیهما السلام در ضمن حدیثى نقل شده که: خداوند به رسول خدا فرمود: «َ هَلْ تَدْرى لِمَ هِىَ خَیْرٌ مَنْ اَلْفِ شَهْرٍ؟ قالَ: لا، قالَ: لِاَنَّها تَنَزَّلُ فیهَا الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ بِاِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ اَمْرٍ...» این روایت در بیان شق اول است یعنى علت خیر بودن آن نزول ملائکه و تفصیل امر در آن است. بنابراین هزار ماه براى بیان کثرت است نه عدد واقعى مثل [توبه:80]. به موجب بعضى از روایات شیعه و اهل سنت مراد خیر بودن از هزار ماه سلطنت بنى امیه است در این باره باید بیشتر تحقیق شود قطع نظر از روایات، شق دوم از نظر نگارنده به ظهور قرآن بهتر مى‏سازد و شاید بهتر بودن عبادت در آن شب غیر از بهتر بودن خود آن شب باشد به عبارت دیگر به موجب روایات عمل در آن شب از عمل هزار ماه بهتر است و خود آن شب در اثر «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ...» از هزار ماه بهتر است. واللَّه‏العالم. چه کارى در شب قدر واقع مى‏شود؟ 3- «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فیهَا بِاِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ اَمْرٍ» ظاهر این کلمات مى‏رساند که در شب قدر ملائکه و جبرئیل (روح شاید ملک دیگرى باشد) براى تمشیت همه کارها نازل مى‏شوند. آیا به زمین نازل مى‏شوند؟ آیا براى کارهاى یکساله نازل مى‏شوند تا شب قدر سال آینده؟ آیه به محضر پیغمبر و جانشینان او علیهم السلام مى‏رسند؟ آیا به مؤمنان سلام مى‏دهند؟ اوائل سوره دخان که مستحب است شب 23 رمضان خوانده شود چنین است: [دخان:1-6]. این آیات مى‏گویند: قرآن در شبى با برکت نازل شده، براى انذار نازل شده که خدا به وسیله پیامبران گذشته هم انذار مى‏کرده است، در آن شب هر کار حکیمانه از هم جدا و متمایز مى‏شود، کار حکیمانه‏اى که از جانب خداست، تفریق و متمایز شدن و تعین کارها رحمتى است از جانب خدا که گفتار و در خواست همه را مى‏شنود و به همه چیز داناست اینکه خدا مى‏فرماید: [حجر:21]. آیا قدر معلوم نازل شده‏ها در شب قدر معین مى‏شود؟ از آیات گذشته دو چیز به طور یقین به دست مى‏آید یکى اینکه در شب قدر امور از هم متمایز و منفصل مى‏شوند و تقدیرات از هم جدا و روشن مى‏شوند دیگر اینکه شب قدر همیشه هست و خواهد بود زیرا «فیها یُفْرَقُ...» «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ...» هر دو مضارع اند و دلالت بر دوام دارند، روایاتى که در ذیل براى نمونه نقل مى‏شود مؤیّد استظهارات فوق است: «...اِنَّهُ لَیَنْزِلُ فى لَیْلَةِ الْقَدْرِ اِلى وَلِىِّ الْاَمْرِ تَفْسیرُ الْاُمُورِ سَنَةً سَنَةً یُؤْمَرُ فیها فى اَمْرِ نَفْسِهِ بِکَذا وَ کَذا فى اَمْرِ النَّاسِ بِکَذا وَ کَذا...» (کافى از امام باقر «علیه‏السلام»). یعنى در شب قدر به ولى امر (امام هر عصر) تفسیر امور سال به سال نازل مى‏شود درباره خویش و مردم به دستوارت مخصوصى مأمور مى‏گردد. «...لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ جَلَّ ذِکْرُهُ لَیْلَةَ الْقَدْرِاَوّلَ ما خَلَقَ الدُّنْیا وَ لَقَدْ خَلَقَ فیها اَوَّلَ نَبِیٍّ یَکوُنُ وَصِىٍّ یَکُونُ وَ لَقَدْ قَضى اَنْ یَکُونَ فى کُلِّ سَنَةٍ لَیْلَةٌ یُهْبَطُ فیها بِتَفْسیرِ الْاُمُورِ اِلى مِثْلِها مِنَ السَّنَةِ الْمُقْبِلَةِ...» (کافى از امام باقر «علیه السلام»). این روایت از روایت قبلى اعم است. «...یُقَدَّرُ فى لَیْلَةِ الْقَدْرِ کُلَّ شَىْ‏ءٍ یَکُونُ فى تِلْکَ السَّنَةِ اِلى مِثْلِها مِنْ قابِلٍ من خیر و شر طاعة و معصیة و مولود و احل او رزق فما قدر فى تلک السنة و قضى فهوالمحتوم وللَّه عزوجل فیه المشیة...» تفسیر برهان از امام باقر «علیه السلام». یعنى: در شب قدر هر شى‏ء تا شب قدر آینده درآن سال مقدر و معین مى‏شود از خیر، شر، طاعت، گناه، ولادت، مرگ و روزى و هر چه در آن سال تقدیر شده حتمى است و خدا را در آن مشیت است و خدا در آن مسلوب القدرة نیست. در تفسیر برهان است که ابوذر گوید: به رسول خدا گفتم لیلة قدر چیزى است که در زمان انبیاء مى‏شود و درآن امر بر آنان نازل مى‏گردد و چون رفتند برداشته مى‏شود؟ فرمود: «لابَلْ هِىَ اِلى یَوْمِ الْقِیمَةِ» امور چطور تفصیل مى‏شود؟ به ملائکه چطور خبر مى‏رسد؟ واقعیت این قضایا چیست؟ خدا بهتر مى‏داند، ولى عبادت آن شب را در سرنوشت نیکوى یکساله تأثیر به سزائى است. در دعاهاى مخصوص آن شب نیز به این قضایا اشاره شده است. 4- «سَلامٌ هِىَ» آن شب سلامتى است. این سلام قهراً شامل حال بندگان خداست و اگر مراد سلام دادن ملائکه باشد چنانکه در بعضى روایات وارد شده آنهم براى بندگان مخصوص است چنانکه در«سلم» از صحیفه سجادیه نقل شد. 5- شب قدر کدام شب است؟ در ابتداى بحث گفته شد که آن یقینا در ماه رمضان است ولى کدام شب از شبهاى ان ماه است؟ نزدیک به یقین آن است که شب بیست و سوم ماه باشد. در مجمع از امام صادق«علیه السلام» نقل شده براوى فرمود: «اُطْلُبْها فى تِسْعَ عَشَرَةَ وَاِحْدى وَ اِحْدى وَ عِشْرینَ وَ ثَلثَ وَ عِشْرینَ» در این روایت امام «علیه السلام» سه شب را لاعلى التعیین فرموده است، ظاهرا براى ان است که هر سه شب را به عبادت و دورى از گناهان به سربرند. باز در مجمع از عیاشى ازامام باقر«علیه السلام» نقل شده که فرمود: آن در دو شب 21 و 23 (رمضان)است راوى گفت: یکى معین کنید فرمود: ضررى ندارد که در هر دو عمل کنى آن یکى از آن‏دو است. شیعه و اهل سنت روایت کرده‏اند عبداللَّه انیس انصارى (جهنّى) به رسول خدا «صلى اللَّه علیه و آله» گفت: منزل من از مدینه دور است شبى را امر کنید که در آن داخل مدینه شوم. حضرت شب بیست و سوم را امر فرمودند. لذا آن شب را شب جهنّى مى‏خواندند. ولى مشهور در میان اهل سنت شب هفدم رمضان است.
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره قدر آیه 1 - قاموس قرآن
لیلة : شب
توضیح : شب. لَیْل و لَیْلَة هر دو به یک معنى است. به قولى لیل مفرد است به معنى جمع و لَیْلَة براى واحد است ولى در قرآن هر دو براى مطلق آمده‏اند مثل [آل عمران:27]. و مثل [بقره:187]. جمع آن در قرآن لیالى است [سباء:18]. * [قدر:1]. رجوع شود به «قدر».
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره انعام آیه 13 - قلموس قرآن
لیل : شب
توضیح : شب. لَیْل و لَیْلَة هر دو به یک معنى است. به قولى لیل مفرد است به معنى جمع و لَیْلَة براى واحد است ولى در قرآن هر دو براى مطلق آمده‏اند مثل [آل عمران:27]. و مثل [بقره:187]. جمع آن در قرآن لیالى است [سباء:18]. * [قدر:1]. رجوع شود به «قدر».
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره انعام آیه 13 - قاموس قرآن
نهار : ر وز
توضیح : روز. آن در شرع از طلوع فجر تا غروب آفتاب است [انعام:13]. [هود:114]. این لفظ پنجاه و هفت بار در قرآن مجید آمده است. نهار ونَهَر (بروزن فرس) در اصل به معنى اتساع است روز را از آن نهار گفته‏اند که نور در آن انبساط و وسعت مى‏یابد.
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره انعام آیه 12 - قاموس قرآن
قیامت : برخاستن
توضیح : قیامت کلمه قیامت مصدر است در مجمع گوید: «قامَ یَقُومُ قِیاماً وَ قِیامَةً» مثل «عادَ یَعُودُ عِیاداً وَ عِیادةً» پس قیامت به معنى برخاستن و یوم القیامة به معنى روز برخاستن از قبرها و روز زنده شدن است. راغب گوید: تاء آن براى دفعه است و دلالت بر وقوع دفعى آن دارد. این لفظ بنابر شمارش المعجم المفهرس مجموعاً هفتاد بار در قرآن مجید ذکر شده و همه توأم با کلمه «یوم» اند. اعتقاد به معاد و قیامت یکى از ارکان اسلام و بنابر تحقیق بعضى از محققین در حدود هزار و هفتصد آیه از قرآن مجید راجع به قیامت و ثواب و عقاب و بازگشت اعمال است، بدین طریق نزدیک به یک سوم قرآن در بیان قیامت مى‏باشد، در این موضوع رساله‏اى به نام معاد از نظر قرآن و علم نوشته‏ام که رؤس مطالب آن را با اضافاتى در اینجا بعد از فصل تکامل خواهم آورد. قیامت و تکامل عجیب‏ دقت در آیات قرآن مجید و بعضى روایات نشان مى‏دهد که قیامت تکامل عجیبى است، و زندگى فعلى به تدریج به آن خواهد انجامید و اکنون به سوى آن در حرکتیم.
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره تکاثر آیه 1 - قاموس قرآن
تکاثر : افتخار به کثرت
توضیح : تکاثر افتخار به کثرت مناقب است «تَکاثَرَ الْقَوْمُ» یعنى: قوم مناقب خویش را برشمردند. راغب گفته: مکاثر و تکاثر، معارضه و رقابت در کثرت مال و عزت است، ظاهراً در آیه قول راغب مراد است و تکاثر آن است که این مى‏خواهد مال و اعتبار خویش را زیاد کند آن نیز به رقابت آن، چنان مى‏خواهد یعنى رقابت در کثرت و عزت مشغولتان کرد تا عمرتان سر آمد ایضاً آیه [حدید:20].
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره انعام آیه 10 - قاموس قرآن
رسل : پیامبران
توضیح : رسل (بکسر اول) در اصل به معنى برخاستن با تأنى است. و رسول به معنى برخاسته از همان است رسول گاهى به پیام اطلاق مى‏شود مثل قول شاعر «الا ابلغ ابا حفض رسولا» و گاهى به شخص پیام آور (مفردات) ارسال به معنى فرستادن و تسلیط... و رسول به معنى فرستاده شده است (قاموس) در اقرب گوید: رسول اسم است به معنى رسالت و اصل آن مصدر است و نیز به معنى مرسل و فرستاده شده است. خلاصه آن که رسول در اصل مصدر و در اطلاق قرآن به معنى فرستاده و پیام آور است. [آل عمران:144]. جمع رسول در قرآن فقط رسل آمده مثل آیه فوق و نحو [بقره:253]. مرسل به معنى فرستاده شده است مثل [اعراف:75]. جمع آن مرسلون است [حجر:57]. و مرسلات در [مرسلات:1]. جمع مرسله است. مرسل (بکسر سین) اسم فاعل به معنى فرستنده و رها کننده است [فاطر:2]. جمع آن مرسلون است [قصص:45]. رسالت (بکسر اول و گاهى مفتوح آید) اسم است به معنى پیام (اقرب - قاموس) [اعراف:79]. جمع آن رسالات است [اعراف:62]. ارسال به معنى فرستادن است خواه فرستادن پیامبر باشد یا باد یا عذاب یا معجزه و غیره. اهل لغت براى آن معانى دیگرى نیز گفته‏اند که عبارت اخرى معناى فوق است [توبه:33]. [فرقان:48]. [فیل:3]. [اعراف:162]. مى‏بینید که ارسال در فرستاده‏هاى مختلف بکار رفته است. * [اعراف:136]. ارسال در اینجا به معنى رها کردن است که عبارت اخراى فرستادن باشد. همچنین است [شعراء:17]. * [شعراء:16]. در صحاح و قاموس گفته: چون فعول و فعیل در آن مفرد و جمع و مذکر و مؤنث مساوى است لذا به جاى رسول رسل نیامده است در مجمع گوید: رسول مفرد و در معنى جمع است ناگفته نماند نظیر این آیه در سوره طه آیه 47تثنیه آمده است «فَأْتِیاهُ فَقُولا اِنَّا رَسُولا رَبِّکَ». * [تکویر:19]. مراد از رسول در اینجا جبرئیل است. مراد از رسل در قرآن مجید اکثراًپیامبران است ولى گاهى از آن ملائکه مراد است مثل [هود:81]. [انعام:61]. [یونس:21]. آیات دیگرى نیز در این زمینه هست. در آیه [مرسلات:11]. به احتمال قوى مراد فرستاده‏هاى عالم طبیعت است از آسمان و زمین و خورشید و ماه و ستارگان و غیره که اینها همه از جانب خدا در این عالم رها و فرستاده شده‏اند و بطور خودکار براه خود ادامه مى‏دهند و در یکدیگر تأثیر مى‏کنند و روز قیامت همه آنها مى‏ایستند چون آن روز روز فصل و جدائى است در اول سوره که درباره آن بحث خواهد شد. «وَ اِذا الرُّسُلُ اُقِّتَتْ» ظاهراً همان رسیدن به آخر وقت است که قیامت است. طبرسى و زمخشرى و بیضاوى رسل را به معنى پیابران گرفته و گفته‏اند: یعنى وقت پیامبران تعیین شود تا براى شهادت بر امّت خود حاضر شوند ولى ملاحظه آیات قبل و بعد نشان مى‏دهد که این معنى درست نیست. * [مرسلات:1-7]. در این آیات آیه اول با واو قسم و آیه دوم با فاء نتیجه و آیه سوم باز با واو قسم و آیه چهارم با فاء تفرع آمده و امّا آیه پنجم نتیجه همه است از این مى‏توان بدست آورد که مصداق دو آیه اول غیر از آیه سوم و چهارم است. نشر به معنى پراکنده شدن و پراکندن یعنى لازم و متعدى هر دو آمده است (اقرب) عرف به معنى پى در پى است بنظر مى‏آید مراد از دو آیه اول بادهائى است که از اقیانوس‏ها و دریاها در اثر اختلاف حرارت هوا سر چشمه گرفته و پى در پى به طرف قاره‏ها روان مى‏شوند و آنگاه شدت یافته و به صورت طوفان عاصفات یعنى شکننده در مى‏آیند و مراد از آیه سوم و چهارم بادهائى است که از قطبین مى‏آیند و سرد و با رطوبت‏اند و در کنار دریاها و قاره‏ها با بادهاى گرم ملاقات مى‏کنند و بهم مى‏آمیزند (و ظاهراً مراد از ناشرات پراکنده شونده‏هاست) و آنها بادهاى دیگر را از هم جدا مى‏کنند و قسمت شهرها و بیابانها را از نفع و خسارات به محل خود مى‏رسانند. و گذشته از آن عالم آخرت را یاد آورى مى‏کنند. چون در اثر طوفان محلى خراب و زیر و رو شود از این مى‏شود پى برد که خراب شدن تمام عالم نیز ممکن و جایز است مشروح سخن در «جرى» موقع نقل «وَ الْجاریاتِ یُسراً» گذشت. و نیز در آنجا گفته شد که نمى‏توان مرسلات و غیره را ملائکه گرفت. ناگفته نماند آیات اول سوره‏هاى ذاریات و مرسلات و نازعات همه نزدیک بهم‏اند و مصداق آنها یکى و از همه وقوع قیامت نتیجه گرفته شده است. نویسنده کتاب آغاز و انجام جهان در ص‏87 به بعد آن کتاب معتقد است که مراد از مرسلات، عاصفات ،ناشرات و... اتم‏هاى تشکیل دهنده موجودات و نیروهاى آنهاست که پرتون‏هاپیوسته الکترون‏ها را مى‏رانند و نیروها پیوسته از درون و بیرون مى‏وزند و در وقت تمام شدن ارسال و عصف و نشر قیامت واقع مى‏شود. بیان آن کتاب کاملاً متین و هر که طالب تفصیل است به آنجا مراجعه کند. تفاوت پیامبران‏ [بقره:253]. آیه شریفه دلیل است که پیامبران بعضى بر بعضى فضیلت دارند. ایضاً آیه [اسراء:55]. این مطلب در «فضل» بیشتر توضیح داده شده. *فرق رسول و نبى* رسول همانطور که گقته شد به معنى حامل پیام است و نبى از نباء به معنى حامل نباء و خبر مى‏باشد اهمیّت و عظمت رسول در آن است که در پیام آوردن واسطه میان خدا و خلق است و بزرگى و رفعت نبى در آنست که خبر خدا و علم در نزد اوست. نمى‏شود گفت که رسول و نبى هر دو به یک معنى است و هر دو یک مصداق دارد زیرا که آیه [حج:52]. صریح است در این که رسول و نبى غیر هم‏اند و نیز نمى‏شود گفت: نبى آنست که امر به تبلیغ رسالت نشده. زیرا کلمه «وَ ما اَرْسَلْنا» در صدر آیه صریح است که رسول و نبى هر دو مأمور به تبلیغ اند. همچنین آیه [مریم:51-54]. روشن مى‏کند که در موسى و اسمعیل هر دو از رسالت و نبوت وجود داشت نه اینکه کلمه «نَبِیّاً» بعد از «رَسُولاً» براى تفنّن در عبارت است. ریشه فرق رسول و بنى را باید در آیه زیر جستجو کرد [شورى:51]. این آیه صریح است که سخن گفتن خدا با پیامبران به یکى از سه راه است 1- وحى و آن الهام و انداختن به قلب است و شاید در خواب دیدن نیز جزء آن باشد 2- سخن گفتن از پس سرده که پیامبر سخن خدا را مى‏شنود مثل موسى که فرموده [نساء:164]. و نیز ثابت است که موسى در طور بارها کلام خدا را شنید 3- آمدن ملک چنان که جبرئیل به نزد حضرت رسول «صلى اللّه علیه و آله» و دیگر پیامبران آمد و از خدا پیام آورد [نحل:102]. تردید با «او» در آیه شریفه روشن مى‏کند که هر یک از سه قسم راه به خصوصى است. قهراً باید مصداق یکى رسول و مصداق بقیّه نبى باشد یا بالعکس. مفید رحمه اللّه در کتاب اختصاص ص 328 ط مکتبة الصدوق از زرارة از امام باقر «علیه السلام» نقل کرده که از آن حضرت درباره «کانَ رَسولاً نَبِیّاً» سؤال کردم و گفتم: رسول را دانستیم نبى کدام است؟ فرمود نبى آنست که در خواب مى‏بیند و صدا را مى‏شنود ولى ملک را نمى‏بیند و رسول ملک را آشکارا مى‏بیند و با او سخن مى‏گوید گفتم منزلت امام کدام است؟ فرمود: صدا را مى‏شنود و درخواب نمى‏بیند و ملک را مشاهده نمى‏کند سپس این آیه را تلاوت فرمود «وَما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِىٍّ (و لا محدث)». نظیر این روایت در اختصاص از برید بن معاویه از امام باقر و از زراره از امام صادق و از معروفى از امام رضا «علیهم السلام» نقل شده و نیز در ج اول کافى ص 176 باب فرق بین رسول و نبى و محدّث. چهار روایت در این باره که قریب بهم‏اند نقل شده است و در بعضى از آنها فرموده که بعضى از انبیاء مقام نبوت و رسالت هر دو را داشته‏اند. على هذا آنطور که از روایات اهل بیت «علیهم السلام» بدست آمد نبى آنست که در خواب مى‏بیند و صدا را مى‏شنود و این مطابق ایت با «اِلَّا وَحْیاً اَوْ مِنْ وَ راءِ حِجابٍ» و رسول آنست که بر وى ملک نازل مى‏شود و با او سخن مى‏گوید و این مصداق «اَوْیُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِىَ بِاِذْنِهِ ما یَشاءُ» مى‏باشد و اقسام سه گانه سخن گفتن خدا دو قسم اولش راجع به نبى و قسم اخیرش مربوط به رسول است. در بعضى از پیامبران مقام رسالت و نبوت هر دو جمع است چنان که در موسى و اسمعیل که در آیه 51 و 54 سوره مریم است و نیز درباره رسول «صلى اللّه علیه و آله» که مکرر در وصف آن حضرت نبى و رسول آمده مثل [اعراف:157]. [اعراف:158]. ناگفته نماند میان رسول و نبى عموم و خصوص مطلق است و هر رسول نبى است و اگر کسى نبى نباسد رسول هم نیست در آیه «وَ خاتَمَ النَّبِیّینَ» نمى‏شود گفت: پس خاتم رسولان نیست رجوع شود به «نباء». آیه [مائده:75]. [مریم:30]. نشان مى‏دهد عیسى هم رسول و هم نبى است. عدد انبیاء درباره عدد انبیاء اختلاف است قرآن مجید توجّهى به عدد آنها ندارد همین قدر مى‏فرماید بعضى از آنها را یاد آورى کردیم و بعضى را حکایت ننمودیم [غافر:78]. مجموع پیامبرانى که نام آنها در قرآن آمده بیست و شش نفر است بقرار ذیل: آدم، نوح، ادریس، هود، صالح، ابراهیم، لوط، اسمعیل، یسع، ذوالکفل، الیاس، یونس، اسحق، یعقوب، یوسف، شعیب، موسى، هارون، داود، ایوب، سلیمان، زکریّا، یحیى، اسمعیل صادق الوعد، عیسى، محمد «صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین. در المیزان 2 ص 145 پس از شمزدن نام پیامبران فرموده بعضى هم مست که نامشان ذکر نشده بلکه با وصف و کنایه آمده مثل این آیه [بقره:246]. هکذا آیه [بقره:259]. ایضاً پیامبرانى که در سوره یس آمده «اِذْ اَرْسَلْنا اِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَبُّوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ» و نیز عالمى که موسى با او ملاقات کرد (کهف 66) و «الاسباط» بقره:136. و بعضى‏ها هستند که پیغمبر بودن و نبودنشان روشن نیست مثل فتاى موسى [کهف:61]. و ذوالقرنین و عمران پدر مریم (تمام شد) باید دانست که لقمان نیز از مشکوکین است. امّا عدد پیامبران مشهور آنست که صد و بیست و چهار هزار نفر بوده‏اند. صدوق در خصال (باب الواحد الى المأة) فصل 17 دو حدیث از امیر المومنین «علیه السلام» از حضرت رسول «صلى اللّه علیه و آله» نقل کرده که خداوند صد و بیست و چهار هزار پیغمبر آفریده من محترمترین آنهایم و این سخن از جهت افتخار نیست و خداوند صدو بیست و چهار هزار وصى آفریده على «علیه السلام» اکرم و افضل آنهاست پیش خداوند. در تفسیر المیزان ج 2 ص 149 از معانى الاخبار و خصال از ابوذر نقل شده که به حضرت رسول «صلى اللّه علیه و آله» گفتم: صد و بیست و چهار هزار. گفتم مرسل آنها چند نفراند؟ فرمود: سیصد و سیزده نفر که جمع کثیراند گفتم: اول آنها کدام است؟ فرمود آدم... آنگاه گوید: این مضمون صدوق در امالى و خصال و ابن قولویه در کامل الزیارات و سید در اقبال از امام سجاد و در بصائر از امام باقر علیهم السلام نقل نموده است. ناگفته نماند مرحوم مجلسى در بحار - ج 12 ص 21 ط جدید از مجمع نقل کرده: اخبار در عدد پیغمبران مختلف است در بعضى صد و بیست و جهار هزار و در بعضى هشت هزار نقل شده که جهار هزار از بنى اسرائیل و بقیه از اقوام دیگراند. این سخن همان است کهدر مجمع ذیل آیه 78 سوره غافر گفته شده. و نیز على «علیه السلام» نقل کرده که خداوند پیامبرى از سیاه پوستان بر انگیخت که ذکر آن در قرآن نیامده است. در تفسیر ابن کثیر ذیل آیه 164سوره نساء روایت ابوذر که گذشت و روایات هشت هزار نفر بودن نقل شده است. ناگفته نماند همانطور که گفتیم قرآن اعتنائى به تعداد انبیاء ندارد و دانستن آن هم چندان مفید نیست و بحث را درباره آن نباید طول داد. پیامبران اولوا العزم و اینکه مراد از آن چیست در «عزم» خواهد آمد انشاء اللّه.
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره انعام آیه 8 - قاموس قرآن
ملک : فرشته
توضیح : (به فتح میم و لام) فرشته. جمع آن ملائکه است اکثر علماء معتقداند که آن از الوک مشتق است و الوک به معنى رسالت است (مجمع) در صحاح از کسائى نقل شده: اصل ملک مألک است از الوک به معنى رسالت سپس لام بجاى همزه در اثر کثرت استعمال حذف شده و ملک گشته است و در وقت جمع همزه را آورده و ملائکه گفته‏اند. بنابر این میم آن زائد است در مجمع از ابن کیسان نقل شده: اصل آن از ملک است بنابر این میم زائد نیست. بهرحال ملک بصورت مفرد و تثنیه و جمع در حدود 80 بار در قرآن مجید آمده است و مراد از آن پیوسته فرشته و فرشتگان است و اگر آن ازالوک باشد شاید بدین جهت است که هر یک از ملائکه رسالت و مأموریت بخصوصى دارند چنانکه فرموده: [فاطر:1]. و اینکه خداوند فرموده: [حج:75]. ظاهرا راجع به آوردن وحى باشد که رسول از ملائکه، وحى را به پیامبران مى‏آورد و رسول از مردم آن را به انسانها مى‏رساند و اینکه در باره آنها آمده [انبیاء:20]. مانع از آن نیست که در عین حال مأموریتى هم داشته باشند چنانکه از آیه غافر پیداست. آنچه از قرآن در باره ملائکه فهمیده مى‏شود در ذیل بررسى مى‏شود: خلقت ملک در اینکه ملک ازچه چیز خلق شده در قرآن کریم مطلبى نیست فقط در باره جن هست که از آتش بخصوصى آفریده شده [حجر:27]. [رحمن:15]. مگر اینکه بگوییم جن و ملک از یک حقیقت اند چنانکه در «بلس - و شطن - شیطان» اشاره کرده‏ایم و در اینجا نیز روشن‏تر خواهیم گفت. کارگزاران خلقت ملائکه موجودات پاک و فرمانبراند که خداوند در امور عالم به آنها مأموریّتهایى محوّل فرموده که انجام مى‏دهند ولى جنّ و شیاطین در عرض انسانها و در امور عالم هیچکاره‏اند برخلاف عقیده ثنویت ایران قدیم که مبدء شرورات را اهریمن مى‏دانستند. 1- میراندن مردمان به آنها واگذار شده است [سجده:11]. آیه صریح است در اینکه فرشته مرگ عهده دار میراندن و اخذ مردم از این زندگى است روایات اسم او را عزرائیل گفته‏ است در آیات دیگر نسبت آنرا به جمع داده مثل [نحل:28]. [نحل:32]. [انعام:61]. و در بعضى از آیات این عمل به خداوند نسبت داده شده مثل [زمر:42]. و نظیر آن. این درست است که گفته شود: صاحب باغ، باغ را آبیارى کرد یا باغبان آبیارى کرد و یا چاه آبیارى کرد، خداوند مى‏میراند و نیز ملک و ملائکه به اذن خدا مى‏میرانند و معلوم مى‏شود که ملک الموت در قبض ارواح تنها نیست بلکه اعوان و یارانی دارد. 2- آوردن وحى. [شعراء:194]. آیات قرآن نشان مى‏دهد که پیام‏آور فقط یک ملک نیست مثل [حج:75]. که گفتیم ظهور آن در آوردن وحى است و مثل [آل عمران:39]. که ملائکه مژده ولادت یحیى را به زکریّا «علیه السلام» دادند [آل عمران:42-45]. مى‏شود گفت: که وحى‏آور فقط جبرئیل و او یک نفر بیش نیست و دیگران مژده آوراند و نظیر آن نه آورنده احکام و دین، ولى صریح [نحل:2]. خلاف آن را مى‏رساند و شاید فقط در اسلام منحصر به جبرئیل بود و یا او اعوانى دارد. 3- نوشتن اعمال انسانها. [ق:18-17]. که در «لقی» گفته شد [یونس:21]. [زخرف:80]. [انفطار:12-10]. بقیّه سخن در «دلک - دلوک» است. 4- حافظان انسانها. [انعام:61]. ظهور آیه در آن است که عدّه‏اى از ملائکه حافظ انسانهااند و چون مرگ کسى برسد همان حافظان او را مى‏میرانند و این مى‏رساند که انسان در این دنیاى مادّه و تزاحم از نصرت ملائکه ناگزیر است وگرنه نمى‏تواند به زندگى خویش ادامه بدهد و حوادث او را از پاى در مى‏آورند. در تفسیر عیاشى ذیل آیه [رعد:11]. از حضرت صادق «علیه السلام» نقل کرده که فرمود: «ما مِنْ عَبْدٍ اِلَّا وَ مَعَهُ مَلَکانِ یَحْفَظانِهِ فَاِذا جاءَ الْاَمْرُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ‏خَلِیَّا بَیْنَهُ وَبَیْنَ اَمْرِاللهِ» براى هر بنده‏اى دو تا ملکى است که او را حفظ مى‏کنند چون کارى از جانب خدا آمد او را به امر خدا وا مى‏گذارند. المیزان از دّر منثور نقل کرده است که على «علیه السلام» فرمود: هیچ بنده‏اى نیست مگر با او ملائکه‏اى هستند که او را حفظ مى‏کنند از اینکه دیوار بر او افتد یا در چاهى ساقط شود، یا درنده‏اى او را بدرد، یا غرق شود و یا در آتش بسوزد و چون مقدّر خدا آید او را به مقدّر رها مى‏کنند. در مجمع ذیل آیه 11 رعد به این حدیث اشاره شده است. طبرسى رحمه‏اللَّه آیه را به حفظ اعمال انسان حمل کرده که فرشتگان فقط اعمال آدمى را ثبت و حفظ مى‏کنند ولى ظهور آیه و روایات خلاف آن را مى‏رسانند. * [رعد:11]. ظاهر آنست که ضمیر «لَهُ» راجع به «مَنْ اَسَرَّ» در آیه قبل است همچنین ضمائر «یَدَیْهِ - خَلْفِهِ - یَحْفَظُونَهُ» و مراد از «مِنْ اَمْرِاللَّهِ» حوادث و بلاهائى است که انسان گرفتار مى‏شود و ملائکه انسان را با دستور خدا از پیش‏آمدهاى خداوند حفظ مى‏کنند و چون انسان عمل و فکر خودش را تغییر داد خدا هم نعمت و حفظ را تغییر مى‏دهد آنوقت حافظان کنار مى‏روند تا مقدّرات جاى خویش را بگیرد. یعنى: براى انسان تعقیب کنندگان از پس و پیش هستند که او را از حوادث (که امر خدااند) حفظ مى‏کنند، خدا آنچه براى مردم است تغییر نمى‏دهد مگر آنکه مردم آنچه را دارند تغییر بدهند. در این آیه بسیار بعید است که بگوئیم مراد حفظ اعمال است و بعیدتر از آن قول بعضى که گوید مراد پاسبانان و متسحفظین ملوک‏اند. * [انفطار:12-10]. ظهور آیات در آنست که ملائکه هم حافظ انسانند و هم کاتب اعمال او طبرسى رحمه‏اللَّه فقط حفظ اعمال گفته است، المیزان نیز به قرینه، سیاق حفظ اعمال دانسته است ولى در آیات ماقبل هم از خلقت انسان و هم از تکذیب قیامت سخن رفته و بعید نیست که حفظ راجع به انسان وکتابت راجع به اعمال او باشد. 5- حاملان عرش. عدّه‏اى از ملائکه حاملان عرش خدااند [غافر:7]. [حاقة:17]. روایت شده حاملان عرش فعلاً چهار ملک‏اند و روز قیامت با چهار نفر دیگر کمک خواهند شد مراد از حمل عرش ظاهراً تدبیر امور عالم به دستور خدا است و این منافى با آن نیست که عرش وجود خارجى داشته باشد چنانکه در عرش گفته‏ایم ولى آن چهار کمک معلوم نیست ملک خواهند بود یا نه هرچند ظهور آن در ملک است، روایت چندى درباره آن در تفسیر برهان هست ملاحظه شود. کارهاى دیگرى در تدبیر عالم به ملائکه واگذار شده که در ضمن بررسى آیات روشن مى‏شود از قبیل [قدر:4]. و سائر آیات. شفاعت ملائکه‏ ملائکه سلام اللَّه علیهم اجمعین هم در دنیا براى بندگان استغفار مى‏کنند و هم در آخر شفاعت، بسیار جاى امید است که خداوند چنین لطفى به بندگان فرموده است. [غافر:9-7]. در این آیات چنانکه مى‏بینیم ملائکه به اهل توبه استغفار مى‏کنند و از خدا مى‏خواهند که آنها را عذاب آتش بازدارد و به بهشتها داخل کند و پدران و فرزندان و زنانشان را که در بندگى از آنها کمتراند با آنها وارد بهشت گرداند و از بدیها حفظشان کند. آیه زیر شاید در پذیرش قسمتى از آن دعا است [طور:21]. توضیح هر دو آیه در «ذرء» گذشته است. آیه دوم از آیه اوّل اعمّ است. * [شورى:5]. در این آیه «لِمَنْ فِى الْاَرْضِ» شامل عموم است اعمّ از توبه کار و غیره. در مجمع از امام صادق «علیه السلام» مطلق مؤمنین نقل شده است. لفظ «یَسْتَغْفِرُونَ» در هر دو آیه مفید دوام است و روشن مى‏کند که ملائکه پیوسته در این استغفاراند. * [انبیاء:28-26]. در این آیات مقام شفاعت براى ملائکه حتمى است و فقط به کسى شفاعت مى‏کنند که مورد رضایت خداوند باشد در روایات هست که مراد، رضایت از عقیده و طریقه است نه اعمال. رجوع شود به «شفع». * [نجم:26]. این آیه مانند آیه سابق شفاعت ملائکه را در حقّ بندگان خدا روشن مى‏کند و اذن و رضایت خدا را در آن شرط مى‏داند. ممثل و دیده شدن ملائکه‏ در جریان حضرت ابراهیم «علیه السلام» در قرآن مجید هست که ملائکه چون مأمور به عذاب قوم لوط شدند، ابتدا پیش ابراهیم «علیه السلام» آمده و به او مژده ولادت اسحق «علیه السلام» را دادند و آنها در صورت بشر بودند، ابراهیم آنها را نشناخت و براى آنها گوساله بریان آورد و چون دید نمى‏خورند ترسید، آنها گفتند: نترس ما مَلَکیم و براى قوم لوط فرستاده شده‏ایم «فَلَمَّا رَآى اَیْدِیَهُمْ لاتَصِلُ اِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَ اَوْجَسَ مِنْهُمْ خیفَةً قالُوا لاتَخَفْ اِنَّا اُرْسِلنا اِلى قَوْمٍ لُوطٍ» زن ابراهیم «علیه السلام» نیز آنها را دید و از مژده ولادت تعجّب کرد، گفتند: «اَتَعْجَبینَ مِنْ اَمْرِاللهِ» آنوقت ملائکه پیش لوط «علیه السلام» آمدند آنحضرت نیز آنها را نشناخت و از ورود آنها که بصورت جوان بودند ناراحت گردید و آنگاه که قوم لوط خواستند آنها را از لوط بگیرند و لوط بیچاره شد گفتند: [هود:81-69]. و نیز درباره مریم آمده که: ملک‏ در صورت انسان پیش مریم آمد. مریم ترسید که آن جوان شاید نظر سویى به مریم دارد گفت: من از تو بخدا پناه مى‏برم فرشته گفت: [مریم:19]. این آیات با روایات بیشتر، شاهد صدق‏اند بر اینکه ملائکه در صورت ممثل شدن قابل رؤیت‏اند و در قیامت هم نیکوکاران و هم بدکاران ملائکه را خواهند دید چنانکه فرموده: [رعد:23]. و درباره بدکاران فرموده: [فرقان:22]. [زخرف:77]. در این باره روایات زیادى هست در اینکه انبیاء علیهم السلام بعضى از ملائکه مخصوصاً جبرئیل را دیده‏اند که احتیاج به نقل آنها نیست. و در «جنّ» در بند دیده شدن جنّ در این زمینه صحبت شده است. عصمت ملائکه آیا ملائکه معصوم‏اند؟ آیا قدرت گناه کردن دارند و نمى‏کنند و یا یک بعدى آفریده شده‏اند و قادر به گناه نیستند؟ [تحریم:6]. جمله «لایَعْصُونَ اللهَ...» ظاهراً سالبه به انتفاء موضوع نیست بلکه ظهورش آن است که قدرت به گناه دارند ولى نمى‏کنند نه اینکه قادر نیستند و نمى‏کنند. هکذا «یَفْعَلُونَ ما یُؤمَرُونَ» نشان مى‏دهد که قادر به گناه‏اند ولى نمى‏کنند. ولى این آیه راجع به عموم ملائکه نیست و فقط وضع مأموران جهنّم را روشن مى‏کند آیات دیگرى در این زمینه وارد است که مفید عموم‏اند مثل [انبیاء:26-29]. از جمله «لا یَسْبِقُونَهُ بِالقَوْلِ وَهُمْ بِاَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» مستفاد آن است که قادر به گناه‏اند ولى نمى‏کنند مخصوصاً به قرینه آیه اخیر که «وَمَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ اِنّى اِلهٌ مَنْ دوُنِهِ» که اگر کسى از آنها ادّعاى معبودیّت کند مورد عذاب است، این مى‏رساند که قدرت این ادّعا را دارند و نیز آیات شامل عموم ملائکه است. ماحصل آیات گذشته آن است که ملائکه معصومند و مختار. به بقیّه مطلب توجّه کنید. * [بقره:34]. اگرابلیس از ملائکه باشد و اگر جریان آدم و ابلیس و سجده ملائکه زبان حال و تجسیم واقع به صورت داستان نباشد باید گفت که ملک گناه مى‏کند و کرده است ولى اثبات اینکه ابلیس ملک است و ماجرا به صورت ظاهر بوده بسیار مشکل مى‏باشد. رجوع شود به «شطن - شیطان». در سفینة البحار ذیل لفظ فطرس از جامع بزنطى از امام صادق «علیه السلام» منقول است: فطرس ملکى بود، عرش خدا را طواف مى‏کرد در چیزى از دستور خدا کوتاهى کرد جناحش بریده شد (مقامش پایین آمد) به جزیره‏اى از جزائر رانده گشت، چون امام حسین «علیه السلام» به دنیا آمد جبرئیل براى عرض تبریک محضر رسول خدا «صلى الله علیه و اله» آمد در ضمن از محلّ فطرس گذشت، فطرس به جبرئیل التماس نمود، جبرئیل گفت: مأمورم براى عرض تهنیت به محضر حضرت محمد «صلى الله علیه واله» بروم که مولودى براى وى متولّد شده است مى‏خواهى ترا نیز با خود ببرم، فطرس مایل شد، جبرئیل او را محضر آن حضرت آورد، فطرس با انگشتش به آن حضرت التماس کرد حضرت فرمود: بالت را به بدن حسین بمال. او چنان کرد و پرواز نمود. سند روایت در بحار چنین است: در سرائر از جامع بزنطى از عیسان مولى سدیر از ابى عبدالله «علیه السلام» و از مردى از اصحاب از پدرش از ابى عبدالله «علیه السلام»، گوید جمعى از اصحاب نقل کرده‏اند که فطرس... شیخ رحمه الله در مصباح راجع به سوم شعبان دعائى از حضرت عسکرى سلام الله علیه نقل کرده که در ضمن آن این جمله است «وَ عاذَ فُطْرُسُ بِمَهْدِهِ وَ نَحْنُ عائِذُونَ بِقَبْرِهِ مِنْ بَعْدِهِ» پیداست که اشاره به روایت بزنطى است. در نهج البلاغه خطبه 190. معروف به (قاصعه) از ابلیس به لفظ ملک تعبیر آورده «کَلّا ما کانَ اللهُ سُبْحانَهُ لِیُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِاَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْها مَلَکاً». نقل شیخ در مصباح چنین است: به قاسم بن علاء همدانى وکیل امام عسکرى «علیه السلام» توقیع رسید که مولاناالحسین «علیه السلام» روز سوم شعبان متولّد شد آن را روزه بگیر و این دعا را بخوان: اَلَّلّهُمَّ... که جمله «عاذَ فُطْرُسُ بِمَهْدِهِ...» در ضمن آن است. در رجال کشى در ذکر محمدبن سنان نقل شده: چون به برکت دعاى امام جواد «علیه السلام» درد چشم محمدبن سنان برطرف شد، محمد به آن حضرت گفت «یا شَبیهَ صاحِبِ فُطْرُسِ» سپس محمدبن مرزبان از ابن سنان پرسید: مقصودت از شبیه صاحب فطرس چه چیز بود گفت: خدا به ملکى از ملائکه که فطرس نام داشت غضب کرد الخ... سند روایت چنین است: حمدویه از ابوسعید آدمى از محمدبن مرزبان از محمدبن سنان. در روایت دیگرى نیز به آن اشاره شده به این سند کشى گوید بخطّ جبرئیل بن احمد دیدم که روایتم کرد محمدبن عبدالله بن مهران از احمدبن ابى‏نصر و محمدبن سنان که گفتند... در آخر حدیث هست که ابن سنان گفت: فطرسیّة فطرسیّة. والله اعلم. ملائکه و مرگ [زمر:68]. آیه صریح است در اینکه «مَنْ فِى السَّمواتِ وَمَنْ فِى الْاَرْضِ» در نفخ صوراول خواهند مرد و ظاهرا مراد از «اِلّا مَنْ شاءَاللهُ» ملائکه‏اند که نخواهند مرد. نظیر این آیه است آیه [نمل:87]. بنابر آنکه مراد از نفخ صور نفخ اول و مراد از فزع، فزع مرگ باشد. ولى گفته‏اند مراد نفخ صور دوم است به قرینه «وَ کُلٌ أَتَوْهُ داخِرینَ» و به قرینه آیه 89. همین سوره که فرموده : «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مَنْها وَ هُمْ مَنْ فَزَعِ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ». به نظر بعضى مراد از نفخ صور اعم است و «فَزِعَ مَنْ فِى السَّمواتِ وَ مَنْ فِى الْاَرْضِ اِلَّا مَنْ شاءَاللهُ» از آثار نفخ اول و «کُلٌ أَتَوْهُ داخِرینَ» از آثار نفخ دوم مى‏باشد. به هرحال با این آیه نمى‏شود استدلال کرد که ملائکه در قیامت نخواهند مرد ولى مراد از «اِلاَّ مَنْ شاءَاللهُ» در آیه اول کدام کسانند؟ اینکه عده‏اى از بندگان خدا از صعقه اول جان سالم به در خواهند برد یقین است ولى آنها کدام اند مى‏شود گفت ملائکه یا لااقل قسمتى از آنهااند زیرا آنها حشر و نشرى و عذاب و بهشتى ظاهراً ندارند و فقط واسطه فیض و کارگزاران عالم خلقت اند، این احتمال در نظر نگارنده نزدیک به یقین است. به قولى: آنها جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل اند که بعداً خواهند مرد. به قولى این چهارنفر و حاملان عرش مراداند. به قولى مراد رضوان، حور، مالک و زبانیه است. در المیزان از جمله احتمال داده که مراد ارواح انسانها است و آنها نخواهند مرد و بعضى از روایات اهل بیت علیهم السلام مؤید آن است که روایت شده چون خدا «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ» فرماید ارواح انبیاء در جواب گویند: «لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَّهارِ». روایات دیگرى نیز دال بر این مطلب اند. به نظر نگارنده مردن وزنده شدن فقط شامل مخلوقاتى است که حساب و کتاب و عذاب و بهشت دارند خواه در آسمانها باشند که در «سماء» گفته شده و خواه در زمین و اثبات اینکه ملائکه نیز خواهند مردو همچنین ارواح، مشکل بلکه غیرممکن است و «اِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ» مشکل است که راجع به ارواح باشد بلکه ظهور آیه در آن است که در نفخ صور اول همه خواهند مرد مگر عده‏اى که خدا خواهدو آنها ظاهرا ملائکه‏اند که ظهور قیامت احتیاجى به مرگ آنها ندارد بلکه باید باشند که واسطه فیض اند. اگر گویى: [قصص:88]. مى‏رساند که جز ذات خدا همه چیز هالک و از بین رفتنى است؟ گوییم: به نظر مى‏آید که مراد از آیه آن است که: هلاک و بطلان تمام اشیاء را جز خدا احاطه کرده است زیرا هیچ چیز در عالم جز ذات خدا مستقل نیست بنابر این، آیه فوق دلالت بر حال دارد نه اینکه از آینده خبر مى‏دهد، باید در نظر داشت که این آیه با «اِلّا مَنْ شاءَاللّهُ» قابل جمع است لذا باید معنایش آنچه گفته شد یا نظیر آن باشد. ریاست جبرئیل مقتضاى آیات [تکویر:19-21]. آن است که جبرئیل پیش ملائکه مطاع است و اگر دستورى بدهد باید اطاعت کنند در «روح» ذیل عنوان «فرشته بخصوص» درباره آیات «تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ - تَنََّزلُ الْمَلائِکَةُ والرُّوحُ. یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْملائِکَةُ صَفّاً» گفته شده که ظاهرا مراد از روح جبرئیل و ذکر او در ردیف ملائکه براى افضلیت و مطاع بودن اوست. مى‏ماند اینکه آیا پیش همه ملائک مطاع است یا فقط بر آورندگان وحى که قبلا گفته شد حکومت دارد؟ ظهور آیات در عموم است در «جنح» ذیل «اُولى اَجْنِحَةٍ مَثْنى وَ ثُلثَ وَ رُباعَ» گفته شد که ملائکه بر همدیگر تفاوت دارند و ظهور [صافات:164]. نیز در آن است. جن و ملک‏ آیا جن و ملک یک حقیقتند و از یک چیز آفریده شده‏اند یا نه؟ آیا شیطان از جن است یا از ملک؟ در این موضوع در «بلس - ابلیس» ودر «شطن - شیطان» سخن گفته‏ایم ولى فعلا بر خلاف آنچه گفته‏ام ترجیح مى‏دهم که جن و ملائکه بنابر آنچه از قرآن استفاده مى‏شود یک حقیقت نیستند و شیطان ملک نیست بدین بیان: 1- در قرآن‏در مورد اینکه ملک از چه چیز آفریده شده مطلبى نیامده ولى دو دفعه تصریح شده که جان از آتش بخصوصى آفریده شده است [حجر:27]. [رحمن:15]. و شیطان بارها گفته:« خَلَقْتَنى مِنْ نارٍ». 2- راجع به ملائکه ابداً ذکر گناهى در قرآن نیست بلکه فقط [انبیاء:26-27]. [تحریم:6]. [انبیاء:20]. و نظیر اینها، آمده است ولى در باره جنّ گناه، اطاعت، شرک، مرگ، رفتن به جهنم و غیره ذکر شده است و نیز عصیان ابلیس، رجوع شود به سوره رحمن و سوره جن و آخر سوره احقاف و «جن» در این کتاب. اینها هیچ یک در باره ملائکه نیامده است. 3- ابلیس داراى ذریه است چنانکه فرموده: [کهف:50]. ولى راجع به ذریه ملائکه خبرى در قرآن و غیره نیست. 4- شیطان چنانکه آیه فوق صریح است از جن بود که از امر خدا بیرون رفت ولى درجایى تصریح نشده که او از ملائکه بود مگر استثناء در آیات سجده ملائکه و جمله منقول از نهج البلاغه که بررسى خواهد شد. 5- در آیه فوق هست که «وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ» یعنى شیطان و ذریه‏اش دشمن بشراند اما چنانکه مى‏دانیم ملائکه دوست بشراند و به آدم سجده کرده‏اند و بر آدمیان چنانکه گذشت استغفار مى‏کنند و شفاعت خواهند کرد. 6- درباره جن آمده [اعراف:179]. [فصّلت:29]. ولى اضلال و جهنمى بودن درباره ملائکه نیامده‏است. 7- جن با انسان دو موجود مکلف زمین و دوش به دوش انسان درهدایت و ضلالت و غیره است چنانکه در «جن» گذشت ولى راجع به ملک چنین چیزها را سراغ نداریم. *** تنها چیزیکه در باره ملک بودن ابلیس داریم ظهور استثناء در آیات «وَاِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا اِلّا اِبْلیسَ» است که در صورت متصل بودن مى‏رساند ابلیس از ملائکه بود. ولى مى‏شود گفت که چون جن با ملائکه از بعضى جهات هم سنخ‏اند و ابلیس با ملائکه بود خطاب جمع دراثر تغلیب بر او هم شامل بود واو فهمید که او هم داخل در خطاب است لذا در جواب «مامَنَعَکَ أَلّاتَسْجُدَ اِذْأَمَرْتُکَ» نگفت: خدایا مرا امر نکردى دستور فقط براى ملائکه بود بلکه مأموریت خویش را مسلم گرفت و استکبار کرد. و اما جمله نهج البلاغه که در فصل «عصمت ملائکه» ذکر شد و در «بلس» نیز گذشته است ممکن است مشى امام «علیه السلام» مطابق قرآن باشد و چون قرآن او را به طور تغلیب داخل درملائکه کرده است، امام «علیه السلام» نیز ملک اطلاق نموده است زیرا در میان ملائکه بود و مانند آنها عمل مى‏کرد. و نیز شاید اطلاق قرآن راجع به نسخ عمل باشد که چون مانند ملائکه به خدا عبادت وبندگى مى‏کرد از این لحاظ در ردیف آنها بود نه از لحاظ اتحاد در هویت و ذات. خاتمه راجع به ملائکه مطالب دیگرى است که اهل تحقیق مى‏توانند از قرآن و روایات دریابند. از قبیل یارى آنها به اهل ایمان «تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ» سلام کردنشان به اهل بهشت «وَالْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مَنْ کُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَیْکُمْ» آمدن به یارى رسول خدا «صلى الله علیه واله» در جنگ «بدر» و غیره، نوزده نفر بودن مالکان جهنم و علت این تعداد و نظائر اینها.
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره انعام آیه 2 - قاموس قرآن
طین : گل
توضیح : گل. راغب گفته: آن خاک آمیخته با آب است، گاهى به آن طین گویند هر چند خشک شده و آبش رفته باشد. [آل عمران:49]. ایم کلمه جمعاً 12 بار در قرآن مجید آمده است، 8 بار نکره درباره خلقت انسان مثل [انعام:2]. و یکبار نکره در خصوص عذاب قوم لوط مثل [ذاریات:33]. و سه دفعه معرفه، دو تا درباره پرنده ساختن حضرت عیسى «علیه السلام» و یکى در داستان فرعون [قصص:38]. ناگفته نماند: چون در خلقت انسان اولى «مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخَّار» «مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَاٍ» آمده اگر انسان از گل خشکیده آفریده شده باشد مراد از طین در آیات خلقت کلوخ است و اگر از گلى که روى آن خشکیده بود آفریده شده مقصود گل معمولى است.
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره انعام آیه 1 - قاموس قرآن
جعل : قراردادن
توضیح : قراردادن. [رعد:3] در زمین کوههاى ثابت و نهرهائى قرار داد. به نظر راغب: آن لفظى است شامل تمام افعال و از فعل و صنع اعمّ است و ر پنج وجه به کار مى‏رود اوّل به معنى شروع مثل :جَعَلَ زَیْدَ یَقُولُ (شروع کرد زید بگوید) دوّم در ایجاد شى‏ء و آن وقت یک مفعول دارد «وَجَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ»(ظلمات و نور را ایجاد کرد) سوّم در ایجاد شى‏ء از شى‏ء مثل «وَجَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبالِ اَکْناناً» چهارم تصییر شى‏ء از حالتى به حالتى «جَعَلَ لَکُمْ الْاَرْضَ فِراشاً» پنجم حکم بر چیزى با چیزى (مثلا حکم بر چیزى با چیزى (مثلا حکم بر شخصى با پیامبرى) مثل «وَیَجْعَلونَ لَلّهِ الْبَناتِ» (مفردات باختصار). مخفى نماند: تدبّر در آیات قرآن مجید نشان مى‏دهد که جعل در مرتبه تالى وجود و حالتى است و نیز درباره ربط دو موجود به کار رفته است . مثلا در [هود:118] مى‏بینیم که امّت واحده بودن یک وجود ثانوى و صفتى است براى ناس و جعل در بیان آن آمده و اگر مى‏فرمود «لَخَلَقَ النّاسَ اُمَّةً واحِدَةً» معناى فوق را افاده نمى‏کرد زیرا امّت واحده و داراى هدف و عقیده مشترک بودن در مرتبه دوّم از خلقت است. ونیز در آیه [انعام:1] به نظر مى‏آید استعمال جعل براى آن است که ظلمات و نور در مقام دوّم و همچون وجود سایه نسبت بذى سایه است و خلقت آسمانها و زمین و ایجاد آفتاب و ماه و غیره، به وجود آمدن ظلمت و نور «جعل» آورده است. در بعضى از آیات جعل و خلق در جاى یکدیگر آمده‏اند مثل [نحل:72] [روم:21]. من تصوّر مى‏کنم که نظر در آیه اوّل به جعل زوجیّت است که یک معناى ثانوى است و در آیه دوم آفریدن زوج مراد است آفریدن زن و مرد در مرتبه ثانى قرار گرفته است. و انتزاعى است .
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.

  • <<
  • <
  • تعداد صفحات : 3
  • >
  • >>