رب : پروردگار
توضیح : واژه «ربّ» به معناى پروردگار است. امّا معانى دیگرى نیز براى آن آمده است؛ که عبارتند از:
1. بزرگ و مورد اطاعت و احترام؛
2. مالک؛ چنانکه پیامبر(ص) به فردى فرمود: «أ ربّ غنم أمْ ربّ ابل؟» (تو مالک گوسفندى یا شتر؟)
3. بخشاینده و مهربان؛
یادآور مى شود که واژه «ربّ»، درمورد خداى یکتا به تنهایى بکار مى رود و در سایر موارد با اضافه مى آید؛ مانند: «ربُ الدّار»، که به معناى صاحبخانه است.
لفظ جلاله الله : خدا، خداوند
توضیح : الله یکی از نام های خداست. نامگذاری هائی که برای افراد و یا اشیاء می کنند گاهی از نوع علامت است و گاهی از نوع وصف.
در قسم اول گرچه اسماء خودشان دارای معانی هستند ولی معنای آن ها منظور نظر نگردیده; بلکه تنها برای تشخیص و بازشناسی این اسم گذاشته شده است و لذا حکم یک علامت را بیشتر ندارد. چه بسا در این گونه موارد معنای نام علاوه بر این که حکایت گر اوصاف صاحب نام نیست، ممکن است ضد آن هم باشد مثل آن که نام غلامان سیاه را کافور می نهادند! (بر عکس نهند نام زنگی کافور)
در قسم دوم نام، حکایت گر شانی از شئون صاحب نام است و صفتی از صفات او را بیان می کند.
پروردگار متعال نامی که صرفا جنبه علامت داشته باشد، ندارد و تمام نام های او، نمایان گر حقیقتی از حقایق ذات مقدس او است.
در قرآن کریم در حدود صد اسم برای خداوند آمده است که در واقع صد صفت است که نمونه آن ها را در همین سوره ملاحظه می نمائید: الله، رحمن، رحیم، مالک یوم الدین، ولی هیچ کدام جامعیتی را که این نام دارد، ندارند; چون آن ها هر کدام یکی از کمالات او را نشان می دهند ولی این نام، نمایان گر ذات مستجمع جمع صفات کمالیه است.
کلمه الله در اصل الاله بوده است و همزه بخاطر کثرت استعمال حذف گردیده است.
درباره ریشه لغت الله چند نظر وجود دارد بعضی گفته اند این کلمه از اله مشتق است و بعضی دیگر گفته اند که از وله گرفته شده است و اله فعال بمعنای مفعول است مانند کتاب بمعنای مکتوب.
اگر از اله مشتق شده باشد یعنی ذات شایسته پرستش که کامل از جمیع جهات است. چون موجودی که خودش مخلوق دیگری است و یا دارای نقص است; شایسته پرستش نخواهد بود، پس همین که گفته می شود الاله یعنی آن ذاتی که بگونه ایست که او را باید پرستش کرد و قهرا این معانی در این کلمه نهفته است، ذات مستجمع جمیع کمالیه و مبرا از هر گونه سلب و نقص.
و اگر از وله مشتق شده باشد، وله یعنی تحیر، واله یعنی حیران و یا بمعنی عاشق و شیدا است و از این جهت خداوند را الله گفته اند که عقل ها در مقابل ذات مقدسش حیران و یا متوجه و عاشق او و پناهنده به اویند.
سیبویه، از ائمه علمای صرف و نحو ادبیات عرب است و در اواخر قرن دوم و اوائل قرن سوم هجری زندگی می کرده است. وی که در فن خودش نبوغ داشته و کتابش را که با الکتاب معروف است در این فن نظیر منطق ارسطو در منطق و مجسطی بطلمیوس در علم هیئت، شمرده اند و سخنش در ادب عربی سند محسوب می گردد و از طرفداران این نظر است که ریشه کلمه الله «وله » به معنای حیرت در مقابل عظمت و یا وله و عشق است:
مثنوی مولوی نظر او را نقل کرده و می گوید.
معنی الله گفت آن سیبویه یولهون فی الحوائج هم لدیه
گفت الهنا فی حوائجنا الیک و التمسناها و جدناها لدیک
مولوی آن حالتی را یاد آوری می کند که انسان دردی پیدا کرده و بیچاره گشته و بی اختیار بسوی نقطه ای روی می آورد وپناهنده می شود، او «الله » است!!
صد هزاران عاقل اندر وقت درد جمله نالان پیش آن دیان فرد
بلکه جمله ماهیان در موجها جمله پرندگان در اوج ها
بلکه جمله موج ها بازیکنان ذوق و شوقش را عیان اندر عیان
تنها انسان ها نیستند که در وقت نیاز بسوی او روی می آورند; ماهی های دریا در میان امواج و پرندگان در اوج آسمان ها; بلکه همان موج های بیجان هم نالان در پیش الله هستند!!
و احتمال قوی دارد که اله و وله دو لهجه از یک لغت باشد، یعنی اول وله بوده و بعد آنرا بصورت اله استعمال کرده اند; و وقتی آنرا بصورت اله تلفظ نمودند معنی پرستش هم پیدا کرده است; بنابراین معنی الله چنین می شود: آن ذاتی که همه موجودات; ناآگاهانه واله او هستند و او تنها حقیقتی است که شایستگی پرستش دارد.
ترجمه الله
می توان گفت که در فارسی لغتی مترادف کلمه الله که بشود جای آن گذارد نداریم، و هیچ کدام رساننده تمام معنی الله نیستند. زیرا اگر بجای الله «خدا» بگذاریم رسا نخواهد بود، چون خدا مخفف «خودآی » است و رساننده تعبیری است که فیلسوفان می کنند، یعنی «واجب الوجود» و یا شاید به کلمه غنی که در قرآن آمده است نزدیک تر باشد تا به الله. و اگر خداوند استعمال شود باز رسا نخواهد بود زیرا خداوند یعنی صاحب، و اگر چه الله خداوند هم هست ولی مرادف با خداوند نیت; خداوند یک شان از شئون الله است.