لیست پیام های بي تا سادات شريفي
از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
  سوره طه آیه 99 - کذلک
کَذلِکَ » : این چنین اخبار گذشتگان را . همان گونه که خبر موسی را برایت روایت کردیم ، تو را از سرگذشت ملّتهای گذشته دیگر مطلع می‌سازیم . « ذِکْراً » : مراد قرآن است
قالب : تفسیری گوینده : بی تا سادات شریفی
منبع : موضوع اصلی : داستان حضرت موسی (علیه‌السلام)
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) ابراهیمی (داور) : منبع را ذکر نمایید.
  سوره طه آیه 99 - پیام آیات 99 الی 113 سوره طه
این آیات در دنباله داستان موسى (علیه السلام ) قرار دارد که به منظور انذار مردم ، ایشان را با یاد آورى هولهاى روز قیامت تهدید مى کند.
کذلک نقص علیک من انباء ما قد سبق و قد آتیناک من لدنا ذکرا
ظاهرا اشاره (کذلک ) به خصوصیت داستان موسى است و مراد از (ما قد سبق ) حوادث و امورى است که در امتهاى گذشته رخ داده و معناى آیه این است که ما با این خصوصیت که داستان موسى را برایت نقل کردیم به همین نحو داستانها و حوادث امتهاى گذشته را برایت نقل مى کنیم . و مقصود از ذکر جمله (و قد آتیناک من لدنا ذکرا) قرآن کریم و یا معارف متنوعى است که خداى عز و جل در قرآن کریم در خلال داستانها و عبرت ها از حقایق و اخلاقیات و شرایع و غیر آن بیان نموده .
من اعرض عنه فانه یحمل یوم القیمه وزرا
ضمیر در (عنه ) به ذکر بر مى گردد و کلمه (وزر) به معناى بار سنگین و گناه است و چون فرموده آن را روز قیامت حمل مى کند به این قرینه مى توان گفت مراد از آن همان معناى اول است و اگر (وزرا) را نکره و بدون الف و لام آورد براى این بود که بزرگى خطر آن را برساند و معناى آیه این است که : (کسى که از ذکر (قرآن ) اعراض کند او در روز قیامت ثقلى بسیار عظیم الخطر و صاحب اثرى تلخ را حمل خواهد کرد). در این آیه گناه را از آن جهت که قائم به ایشان است تشبیه به ثقلى کرد که آدمى با همه سنگینى و مشقت که دارد به دوش خود بکشد آن وقت بطور استعاره همان گناه را وزر و سنگینى نامید.
خالدین فیها و ساء لهم یوم القیمه حملا
مراد از (خالد بودنشان در وزر) خلودشان در کیفر آن است یعنى عذاب که به طور کنایه فرموده خالد در وزرند و اگر فرمود: (خالدین ) با اینکه ضمیر آن به کلمه (من - کسى که ) بر مى گردد که مفرد است به اعتبار معناى (من ) بود چون این کلمه در معنا جمع است و کلیت را مى رساند همچنانکه اگر در (اعرض ) که ضمیر آن نیز به (من ) بر مى گردد و نیز در (فانه یحمل ) ضمیر را مفرد آورد به اعتبار لفظ من بود پس در حقیقت آیه مورد بحث از این جهت نظیر آیه (و من یعص اللّه و رسوله فان له نار جهنم خالدین فیها ابدا) است که هم ضمیر مفرد را به (من ) برگردانیده و هم ضمیر جمع را. و با صرفنظر کردن از جهات لفظى ، آیه شریفه مورد بحث از روشن ترین آیات قرآنى است در اینکه دلالت مى کند بر تجسم اعمال و اینکه آدمى در قیامت با عمل خودش معذب مى شود و همواره و جاودانه با آن است .
(و ساء لهم یوم القیمه حملا) - کلمه (ساء) از افعال ذم است مانند (بئس ) و معنایش این است که بار ایشان در روز قیامت بد بارى است . و کلمه (حمل ) با کسره حاء و فتحه آن به یک معنا است چیزى که هست اگر با کسره خوانده شود مراد از آن بارى خواهد بود که در ظاهر حمل مى شود مانند بارهایى که به دوش کشیده مى شود، و اگر با فتحه خوانده شود مراد از آن بارهاى باطنى است مانند طفل در شکم .
یوم ینفخ فى الصور و نحشر المجرمین یومئذ زرقا
جمله (یوم ینفخ ...) بدل از (یوم القیمه ) در آیه قبلى است و نفخ صور کنایه از احضار و دعوت است و لذا دنباله آن به زودى مى فرماید (یومئذ یتبعون الداعى لا عوج له ....).
کلمه (زرق ) جمع (ازرق ) است که به معناى کبود است که یکى از رنگها است و از فراء نقل شده که گفته است : مراد از زرق محشور شدن مجرمین و کور بودن ایشان است چون چشم وقتى بینائیش از بین مى رود کبود مى شود، و این معناى خوبى است و آیه (و نحشرهم یوم القیمه على وجوههم عمیا) آن را تاءیید مى کند. بعضى دیگر گفته اند مراد کبودى بدنهاى ایشان به خاطر خستگى و تشنگى است . بعضى دیگر گفته اند: کبودى چشمان است چون بدترین رنگ چشم نزد عرب کبود آن است و عرب با چشم کبود سخت دشمن است . بعضى دیگر گفته اند مراد از آن تشنگى مجرمین است چون وقتى انسان به شدت تشنه شود رنگ چشمش ‍ تغییر مى کند و کبود رنگ به نظر مى رسد. و لیکن هیچ یک از این اقوال مورد پسند نیست .
یتخافتون بینهم ان لبثتم الا عشرا... الا یوما
کلمه (تخافت ) به این معنا است که عده اى با یکدیگر آهسته صحبت کنند، و این آهسته سخن گفتن در اهل محشر به خاطر هول مطلع و فزعى است که به ایشان دست مى دهد، و جمله (ان لبثتم الا عشرا) بیان همان کلامى است که بین خود، تخافت مى کنند، و معناى جمله به طورى که از سیاق بر مى آید این است که به صورت پچ پچ به یکدیگر مى گویند قبل از قیامت در دنیا بیش از ده روز نماندید، و منظورشان از این سخن ، اندک شمردن عمرى است که در دنیا کردند نسبت به خلود و ابدیتى که نشانه هاى آن برایشان آشکارا شده .
(نحن اعلم بما یقولون اذ یقول امثلهم طریقه ان لبثتم الا یوما) - یعنى ما به همه آنچه که درباره مکث در دنیا مى گویند احاطه علمى داریم چون مى دانیم که معتدل ترین آنان و آنهایى که گفتارشان نزدیک تر به صدق است مى گویند: در دنیا نماندید مگر یک روز، و اگر گوینده این حرف را معتدل و راستگوترین مردم دانسته ، براى این است که ماندن محدود در دنیا و عمر ناچیز آن در قبال ماندن تا ابد و عمر جاودانه قابل مقایسه نیست ، و اصلا قدر و اندازه اى ندارد، پس اگر کسى آن را یک روز بداند نسبت به کسانى که ده روز دانسته اند به واقع نزدیک تر و راستگوتر است .
و همین قول نیز نسبى و غیر حقیقى است ، حقیقت قول همان است که خداى سبحان در آیه (و قال الذین اوتوا العلم و الایمان لقد لبثتم فى کتاب اللّه الى یوم البعث فهذا یوم البعث و لکنکم کنتم لا تعلمون ) بیان کرده ، وبه زودى بحثى کامل و مفصل درباره این مکث در تفسیر آیه مورد استشهاد در سوره روم خواهد آمد ان شاء اللّه .
و یسئلونک عن الجبال ... و لا امتا
این آیه دلالت دارد بر اینکه مردم از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) از وضع کوهها در روز قیامت پرسیده بودند، که در این آیات از آن جواب مى دهد.
(فقل ینسفها ربى نسفا) - یعنى بگو پروردگارم آنها را ذره ذره نموده و ذره هایش را منتشر مى کند، به طورى که در جاى آن چیزى باقى نمى ماند (فیذرها قاعا صفصفا) کلمه (قاع ) به معناى زمین صاف و تخت است ، و کلمه (صفصف ) نیز به معناى زمین تختى است که لیز و صاف باشد و معناى جمله این است که پس از خرد کردن کوهها و پاشیدن ذرات آن ، زمین را تخت و هموار مى کند، به طورى که هیچ چیز روى آن دیده نمى شود. و گویا ضمیر در (فیذرها) به زمین برگردد به اعتبار اینکه قبلا همان کوهها بوده و در جمله (لا ترى فیها عوجا و لا امتا) بعضى گفته اند: (عوج ) به معناى زمین هاى پست ، و (امت ) زمین هاى بلند است و خطاب آن به رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) است و مراد این است که هر کس که استعداد بینایى دارد، پستى و بلندى در آن نمى بیند و معنایش این است که هیچ بیننده اى نقطه پستى مانند دره و نقطه بلندى مانند تل و کوه نمى بیند.
یومئذ یتبعون الداعى لا عوج له و خشعت الا صوات للرحمن فلا تسمع الا همسا
در این آیه که مى فرماید: (عوج ندارد) دو احتمال هست یکى اینکه مربوط به پیروى داعى باشد و در نتیجه (لا عوج له ) حال از ضمیر جمع و عامل آن (یتبعون ) باشد که در این صورت معناى آیه چنین مى شود که ، مردم در آن روز جز پیروى محض چاره اى ندارند، نه مى توانند کمترین توقفى کنند، و نه کمترین استنکاف و تنبلى و مسامحه اى ، براى اینکه همه اینها فرع توانستن است و آن روز نه تنها مردم توانایى ندارند بلکه توهم آن را هم نمى کنند چون آن روز به عیان مى بینند که ملک و قدرت تنها از خداى سبحان است و کسى شریک او نیست همچنانکه فرمود: (لمن الملک الیوم لله الواحد القهار) و نیز فرموده : (و لو یرى الذین ظلموا اذ یرون العذاب ان القوه لله جمیعا).
احتمال دوم اینکه متعلق به داعى باشد آن وقت معناى آیه این مى شود که : داعى روز قیامت احدى را ترک نمى کند مگر آنکه بدون استثناء دعوت مى کند و خلاصه درباره احدى دچار اشتباه و فراموشى نگشته در دعوت هیچ کس سهل انگارى نمى کند.
و لیکن تعقیب جمله به جمله (و خشعت الاصوات للرحمن ...) با احتمال اول مناسب تر است براى اینکه اگر کسى را دعوت و یا احضار کنند وقتى صدایش بلند مى شود که در مقام تمرد و است کبار از اطاعت و پیروى باشد، و کلمه (همس ) در آیه مورد بحث به طورى که راغب گفته به معناى صداى خفى است و (همس الاقدام ) به معناى آهسته ترین صداى پاهاست . همچنانکه در قرآن به همین معنا به کار رفته آنجا که فرموده : (فلا تسمع الا همسا).
خطاب در جمله (لا تسمع ) به رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) است ولى مقصود، هر کسى است که حس شنوایى داشته باشد، و معنایش این است که آن روز صداها به خاطر استغراق در مذلت و خوارى در برابر خداى تعالى آنچنان آهسته مى شود که هیچ شنونده اى جز صدایى خفیف نمى شنود.
قالب : روایی گوینده : بی تا سادات شریفی
منبع : موضوع اصلی : داستان حضرت موسی (علیه‌السلام)
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) ابراهیمی (داور) : منبع را ذکر نمایید.
  سوره اعراف آیه 58 - شرک به خدا
این پیام ها از آیات 54 الی 58 می باشد
این آیات متصل و مربوط به آیات قبل است ، چون در آیات قبل وبال شرک به خدا و تکذیب آیات او را بیان نموده مى فرمود: گناه انسان را به هلاکت ابدى و شقاوت همیشگى دچار مى کند، این آیات هم همان بیان را تعقیب نموده و آن را تعلیل مى کند به اینکه پروردگار همه عالم یکى است ، و تدبیر همه امور بدست او است ، بنابراین ، شکر او و خضوع در برابرش بر همه واجب است . و این یگانگى رب العالمین را به دو طریق تاءکید مى نماید:
یکى از این راه که خداى تعالى کسى است که آسمان ها و زمین را آفریده و امور آن را به نظام احسنى که جمیع اجزاء و اطراف آن را به هم مرتبط مى سازد تدبیر مى نماید، پس او به تنهایى رب العالمین است .
یکى هم از این راه که خداى تعالى آن کسى است که براى جمیع خلایق روزى فراهم نموده و انواع میوه ها و غلات و هر رزق دیگرى را به عجیب ترین و لطیف ترین وجهى آفریده ، و این خود دلیل بر این است که پروردگار دیگرى براى عالم نیست .
ان ربکم الله الذى خلق السموات و الارض فى سته ایام
بحث درباره آسمان و شش روزى که خداوند آسمان و زمین را در طول آن مدت آفریده ، در تفسیر سوره (حم سجده ) خواهد آمد - ان شاء الله -.
ثم استوى على العرش یغشى اللیل النهار یطلبه حثیثا و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره
(استواء) به معناى تسلط و استقرار بر چیزى است ، و گاهى هم در معناى تساوى استعمال مى شود، مثلا گفته مى شود: (استوى زید و عمرو زید و عمرو با هم برابرند)، در جمله (لا یستوون عند الله ) از قرآن کریم نیز به این معنا است .
قالب : اعتقادی گوینده : بی تا سادات شریفی
منبع : موضوع اصلی : شرک
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) ابراهیمی (داور) : منبع را ذکر کنید.
2) سادات شریفی : سلام
منبع تفسیر نمونه است