لیست پیام های محمد هادي مؤذن جامي
از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
  سوره قلم آیه 4 - اخلاق اجتماعی خوب برتر از حسن خلق فردی است
خویی برتر از حسن خلق و خوشخویی فردی چیست؟ اخلاق اجتماعی خوب....یعنی استقامت ها، تحمل شداید، گذشت ها و...
توضیح : پیامبر (ص) بر خویی بسیار سترگ بوده است . خویی برتر از حسن خلق و خوشخویی. آن اخلاقی را که ناشی از عظمت روح باشد اخلاق عظیم می گویند. این آیه بیشتر ناظر به اخلاق اجتماعی پیغمبر است؛ یعنی خدا پیغمبر را در عکس العمل هایی که در مقابل کفار و مشرکین از خود بروز می داد، یعنی استقامت ها، تحمل شداید، گذشت ها و... به خلق عظیم یاد می کند.
قالب : اخلاقی گوینده : محمد هادی مؤذن جامی
منبع : المیزان موضوع اصلی : اخلاق خوب
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره آل عمران آیه 103 - حبل الله قرآن است
کسی که در محضر قرآن است با طنابی کار می کند که اگر تکان بدهد او را به فیض الهی نزدیک می کند و برای اینکه بالابرود باید عربی مبین او به حد اجتهاد برسد و بر مرکب نماز شب سوار شود تا به علی حکیم برسد در این صورت سخنانش بوی آب و خاک نمی دهد، اهل بیت سخنانشان بوی فرشته می‌دهد، ولی ممکن است در سخنان مفسران اهل سنت حرف‌های دقیقی پیدا شود ولی بوی آب و خاک می دهد .
توضیح : خدا قرآن را به عنوان حبل متین به زمین آویخت نه اینکه بیندازد زیرا انزال قرآن از سنخ تگرگ و برف و بارش نیست؛ قرآن را به زمین آویخت و آن را حبل متین قرار داد تا ما بتوانیم به آن اعتصام بکنیم.

اگر طنابی محکم نباشد اعتصام به آن سودی ندارد؛ حبلی اعتصام به آن سود دارد که به جای بلند و مستحکمی متصل باشد، قرآن ناطق و صامت و عترت تار و پود این قرآن هستند بنابراین یک حبل بیشتر نداریم و مابقی تار و پود آن هستند که در حدیث ثقلین بیان شده است و این حبل با آن تار و پود قابل اعتصام است وگرنه حبلی که در گوشه‌ای از زمین افتاده است قابل اعتصام نیست.

یک طرف این طناب به دست انسان و طرف دیگر در دست خداست و اگر کسی به آن معتصم شد می تواند بالا برود بنابراین فرمود بخوانید و بالا بروید. بنابراین کسانی که مقام نامتناهی برای قرآن قایل شوند ولی قائل به انداختن قرآن باشند حرفشان بوی آب و خاک می دهد ولی کسی که قرآن را اعتصام برای ارتقاء می داتند حرفش بوی فرشته می دهد.
کسی که در محضر قرآن است با طنابی کار می کند که اگر تکان بدهد او را به فیض الهی نزدیک می کند و برای اینکه بالابرود باید عربی مبین او به حد اجتهاد برسد و بر مرکب نماز شب سوار شود تا به علی حکیم برسد در این صورت سخنانش بوی آب و خاک نمی دهد، اهل بیت سخنانشان بوی فرشته می‌دهد، ولی ممکن است در سخنان مفسران اهل سنت حرف‌های دقیقی پیدا شود ولی بوی آب و خاک می دهد .

http://www.iqna.ir/fa/print/3461572
قالب : تفسیری گوینده : محمد هادی مؤذن جامی
منبع : بیانات علامه جوادی آملی موضوع اصلی : بلاغت قرآن
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره مزمل آیه 5 - قول ثقیل قرآن همبسته نمازشب راه کمال و وصال
منظور از (قول ثقیل ) همین قرآن عظیم است، ..... اگر گفتیم شب زنده دارى کن، و در شب با خواندن نماز متوجه درگاه ما شو، براى این بود که خود را براى کرامت قرب و شرف حضور، و افتخار همکلامى با ما آماده سازى، تا ما قول ثقیلى را بر تو القاء کنیم.

بنابر این، نماز شب راهى است که آن جناب را به چنین موقعى کریم منتهى مى سازد. در جاى دیگر هم خداى سبحان نماز شب را راه به سوى خدا خوانده، مى فرماید: (ان هذه تذکره فمن شاء اتخذ الى ربه سبیلا).

خداى سبحان در آیه دیگر هم فرموده : (و من اللیل فتهجد به نافله لک عسى ان یبعثک ربک مقاما محمودا) .
توضیح : نظور از (قول ثقیل ) همین قرآن عظیم است، به دلیل اینکه این آیات را که در اول بعثت نازل شده براى هر کس بخوانى همین به ذهنش مى رسد، مفسرین هم قول ثقیل را به قرآن تفسیر کرده اند.

این آیه در مقام تعلیل حکمى است که جمله (قم اللیل...) بر آن دلالت دارد، در نتیجه به مقتضاى سیاق - با در نظر گرفتن اینکه خطاب به خصوص رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم) است - این معنا را مى رساند که اگر گفتیم شب زنده دارى کن، و در شب با خواندن نماز متوجه درگاه ما شو، براى این بود که خود را براى کرامت قرب و شرف حضور، و افتخار همکلامى با ما آماده سازى، تا ما قول ثقیلى را بر تو القاء کنیم.

بنابر این، نماز شب راهى است که آن جناب را به چنین موقعى کریم منتهى مى سازد. در جاى دیگر هم خداى سبحان نماز شب را راه به سوى خدا خوانده، مى فرماید: (ان هذه تذکره فمن شاء اتخذ الى ربه سبیلا).

خداى سبحان در آیه زیر وعده بیشترى داده، فرموده : (و من اللیل فتهجد به نافله لک عسى ان یبعثک ربک مقاما محمودا) که در تفسیر همین آیه معناى مقام محمود را بیان کردیم.....

وقتى یکى از جهات سنگینى قرآن سنگینى معارف آن، و نیز پذیرفتن شرایع و احکام آن است قهرا بر امت هم ثقیل خواهد بود، همانطور که بر رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم) سنگین بود، پس معناى آیه این است که : ما به زودى به تو وحى مى کنیم قولى را که هم بر خودت سنگین است و هم بر امتت، اما سنگینى آن بر خود تو از جهت صعوبت تحقق حقائق آن، و از جهت مصائبى است که در طریق ابلاغ آن خواهى دید، و سلب راحت و فراغتى است که از تو خواهد شد، و از جهت مجاهدت نفس و انقطاع به سوى خدا، و زحماتى است که لازمه گرفتن وحى است. و اما سنگینى آن بر امتت از این جهت است که آنها هم در پاره اى از جهات یاد شده با تو شریکند، از آن جمله تحقق دادن به حقائق قرآن در نفس، و نیز پیروى او امر و نواهى خدا و رعایت حدود آن است، که هر طایفه از طوایف امت به قدر وسع و طاقتش باید این رنجها را تحمل کند.....
http://www.aviny.com/quran/almizan/jeld-20/mizan-04.aspx
قالب : تفسیری گوینده : محمد هادی مؤذن جامی
منبع : المیزان موضوع اصلی : آیات خاص
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره نساء آیه 40 - معنی ظلم
در این آیه، سه صفت ذکر شده است که یکی سلبی است و دوتا ثبوتی؛ یک صفت سلبی خدا همان نفی ظلم است دو صفت ثبوتی خدا؛ یکی اینکه ﴿وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضاعِفْها﴾ و یکی هم اینکه ﴿وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْرًا عَظیمًا﴾ که این آیه نورانی در عین اختصار، سه صفت از صفات الهی را در بردارد.
توضیح : در این آیه، سه صفت ذکر شده است که یکی سلبی است و دوتا ثبوتی؛ یک صفت سلبی خدا همان نفی ظلم است دو صفت ثبوتی خدا؛ یکی اینکه ﴿وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضاعِفْها﴾ و یکی هم اینکه ﴿وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْرًا عَظیمًا﴾ که این آیه نورانی در عین اختصار، سه صفت از صفات الهی را در بردارد: یک صفت سلبی و دو صفت ثبوتی. آن‌گاه فرمود ذات اقدس الهی ظلم نمی‌کند یعنی نه نقصی در کار اوست که ثمر ندهد و نه تجاوزی به حق دیگران می‌کند. گرچه حقی برای دیگران نیست تا خدا تعدی کند، چون هر چه هست مِلک و مُلک خداست ولی برابر آن قراردادهای الهی که حقوقی را برای دیگران تعیین کرده است، تکالیفی را معین کرده است وعده‌هایی داده است، خلف وعده نمی‌کند هرگز خلف وعده نمی‌کند. پس خودش چون کمال محض است و همه خیرات از اوست، او اهل ظلم و نقص نیست این (یک) و ظلمهایی به معنای تعدی حق دیگران هم درباره ذات اقدس الهی روا نیست، چون نقص است نه اینکه این کارِ تشریعی و اعتباری در او راه نداشته باشد تا کسی بگوید حرمت ظلم، یک امر تکلیفی و اعتباری است و ذات اقدس الهی منزه از امور اعتباری است. خدایی که تکوین محض است، امر اعتباری درباره او راه ندارد. این سخن ناتمام است، برای اینکه منشأ هر ظلمی نقص است. اگر موجودی بخواهد به حق دیگری تعدی کند خودش نقص است یا در اثر جهل، تعدی می‌کند یا در اثر سهو و نسیان تعدی می‌کند یا در اثر عجز، تعدی می‌کند یا در اثر بخل، تعدی می‌کند. اگر کسی بخواهد به حق دیگری تعدی کند یا جاهلانه است یا ناسیانه است یا غافلانه است یا عاجزانه است. اگر کسی چیزی را بخواهد و همان چیز به نحو احسن در اختیارش باشد، این داعی ندارد که بر دیگری بتازد و حق دیگری را بگیرد. اگر کسی محتاج نبود اصلاً، ظلم درباره او فرض ندارد. بنابراین هر ظلمی منشأ‌ش نقص وجودی است و چون ذات اقدس الهی منزه از هر گونه نقص است، پس مبرای از هر گونه ظلم است.....
خلف وعده ظلم است. خلف وعید، ظلم نیست ممکن است خداوند که حکیم است و رحمان و رحیم است کسی را تهدید بکند بعد عفو بکند. خلف وعید، محذوری ندارد ولی خلف وعده برخلاف حکمت است. پس ظلم فرض دارد، این‌‌چنین نیست که فرض نداشته باشد. وقتی فرض داشت حالا ببینیم جایز است یا جایز نیست. امامیه می‌گویند محال است، معتزله هم می‌گویند محال است؛ محال است خدا ظلم بکند. اما نه محال است یعنی قانونی بر خدا حاکم است که بشود «یجب علی الله»، همان طوری که وجوب اعتباری و تشریعی برای خدا نیست وجوب تکوینی هم برای خدا نیست. الآن یک مقهوری در تحت یک قدرت قاهره مجبور است که آن قهر را بپذیرد ولو در نظام تکوین باشد، سیلی که آمده است درختی که در مسیر سیل است حتماً باید از جا کنده بشود، این نمی‌تواند مقاومت کند، این محکوم این قدرت قاهره است. بنایی که ویران شد، کسی که زیر این بنا مانده است مقهور این بنا است می‌میرد. در نظام تکوین یک موجود قاهر، می‌تواند قهرش را بر ضعیف تحمیل بکند.
درباره ذات اقدس الهی همان طوری که وجوب اعتباری فرض ندارد، وجوب تکوینی هم فرض ندارد که چیزی بر خدا حاکم باشد که «یجب علی الله» باشد؛ اما «یجب عن الله» است[15] که این از آن لطایف سخنان مرحوم بوعلی است که این «یجب عن الله» هست، نه «یجب علی الله» یعنی یقیناً خدا این کار را نمی‌کند، نه یقیناً باید نکند. بایدی بر خدا حاکم نیست، برای اینکه خود آن قانون اگر معدوم باشد که اثر ندارد، اگر موجود باشد حتماً ممکن الوجود است برای اینکه ما بیش از یک واجب که نداریم. هر قانونی در عالم یا معدوم است یا موجود. اگر معدوم باشد که بی‌اثر است، اگر موجود باشد یقیناً ممکن الوجود است و اگر ضرورتی دارد ضرورت ذاتی دارد، نه ضرورت ازلی و چون غیر از ذات اقدس الهی هیچ چیزی واجب نیست، پس هر چیزی برگرفته از فعل خود اوست؛ قهراً خداوند، محکوم هیچ قانونی قرار نمی‌گیرد که خدا بخواهد کارش را برابر با قانون انجام بدهد که موظف باشد کارش را طبق یک قانون انجام بدهد، بلکه قانون متن کار اوست، قهراً می‌شود «یجب عن الله»، نه «یجب علی الله». پس نه آن طوری است که تفریطی اشاعره باشد که حسن و قبح را منکر باشند؛ بگویند خلف وعده هم مثل خلف وعید بی‌محذور است، هیچ چیزی بر خدا لازم نیست [و] نه آن طوری است که معتزله بر آن‌اند که «یجب علی الله» که این کار را انجام بدهد، آن طور نیست بلکه «یجب عن الله» است؛ یقیناً خدا این کار قبیح را نمی‌کند و یقیناً خدا این کار خیر را انجام می‌دهد، چون او خیّر محض است، از او جز خیر نشأت نمی‌گیرد.
پرسش:...
پاسخ: قهراً فعلی بر فعلی حاکم می‌شود، نظیر ﴿کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾[16] وگرنه فعل بر ذات، حاکم نیست چون فعل او ممکن الوجود است وذات او ضرورت ازلی است. فعل خدا ممکن است، ذات خدا واجب است هیچ ممکنی بر واجب، حاکم نیست. اگر فرمود: ﴿کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ از باب حکومت فعلی بر فعل دیگر است، وصفی بر وصف دیگر است که مادون ذاتاند وگرنه چیزی بر ذات اقدس الهی حاکم نیست. به هر تقدیر، ظلم ممکن است ذاتاً ولی استحاله وقوعی دارد یعنی محال است که از خدا ظلم نشأت بگیرد.
http://www.iranseda.ir/FullGanjine/?g=1110854&s=
قالب : تفسیری گوینده : محمد هادی مؤذن جامی
منبع : بیانات علامه جوادی آملی موضوع اصلی : صفات خداوند
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره مزمل آیه 8 - تبتل : انقطاع عن الناس انقطاع الی الله
حال تبتل که دو معنای مطابقی دارد یک معنای التزامی در اخلاق به آن می‏گویند انقطاع عن الناس وانقطاع الی اللَّه از همه چیز بریدن به خدا وصل شدن انسان برسد به آنجا که هیچ چیزی نتوانسته باشد دل او را ببرد.
توضیح : یکی از مسائلی که علمای علم اخلاق روی آن خیلی پافشاری دارند و تأکید بسیاری هم توصیه بسیاری هم از قرآن از روایات اهل بیت ‏علیهم ‏السلام دیده می‏شود حال تبتل برای انسان است «فاذکراسم ربک و تبتّل علیه تبتیلا» این حال تبتل که دو معنای مطابقی دارد یک معنای التزامی در اخلاق به آن می‏گویند انقطاع عن الناس وانقطاع الی اللَّه از همه چیز بریدن به خدا وصل شدن انسان برسد به آنجا که هیچ چیزی نتوانسته باشد دل او را ببرد.
دلبستگی به چیزی که اگر دلبستگی به چیزی به چیزهایی به اشخاصی پیداشد به این می‏گویند که انقطاع عن الناس ندارد و اگر توانسته باشد بتواند که کار بسیار مشکلی هم هست دل، وابسته به چیزی به کسی نباشد جز به خدا دلش وابسته است فقط به خدا این دو تا حالت می‏گویند پیدا شده یکی انقطاع عن ‏الناس و یکی انقطاع الی اللَّه این انقطاع اگر با آن حرف عن متعدی بشود به معنای بریدن اگر با الی متعدی بشود به معنای بستن است که از اضداد است تا ببنیم حرف جرّ آن چیست لذا انقطاع عن الناس یعنی بریدن از همه چیز این دل، بسته به کسی بسته به چیزی نیست می‏گویند حالت انقطاع عن الناس پیدا کرده و گاهی هم وقتی که بریده می‏شود از همه چیز وابسته میشود به کسی، کس حقیقی یعنی خدا، می‏شود انقطاع الی اللَّه پیدا شده و از نظر عرفان انقطاع عن الناس را همان زهدی است که در روایات آمده معنای زهد این نیست که فقیر باشد بی چیز باشد.
معنای زهد از نظر علمای علم اخلاق این که است بسته به مال دنیا بسته به امکانات دلش وابسته به ریاست واینها نباشد به این می‏گویند زهد که ممکن است ریاست داشته باشد دنیا را داشته باشد کوشا در دنیا باشد اما دلش وابسته به این مال و منال و خانه و ریاست واینها اصلاً نباشد نتواند غیر از خدا دلش راببرد.
خوب این را می‏گویند انقطاع عن الناس آن وقت اگر بتواند برسد به یک جا که راستی صددرصد دلش بشود مال خدا در عرفان به آن می‏گویند لقاء همان که 21مرتبه در قرآن آمده «فمن کان یرحو لقاء ربه فلیعمل عملاً صالحا ولایشرک بعبادة ربه احداً» این مقام لقاء21 مرتبه در قرآن آمده که مفسرین هم 21 بار مجاز قائل شده ‏اند گفتند یعنی لقاء رحمته وآن وقت اینها می‏گویند اگر راستی وابسته شود دلش به خدا می‏شود مقام فناء می‏شود مقام لقاء آنها می‏گویند فناء لقاء قرآن در همین آیه که خواندم هر دو را یک جا می‏فرماید تبتل «فاذکر اسم ربک و تبتل الیه تبتیلاً» یکی دستور می‏دهد به تبتل که یک معنای عامی دارد تبتل یعنی دل را مال خدا کردن اغیار راهمه را از دل بیرون کردن صاحبخانه را در دل آوردن خوب مشکل است اما نه برای ما طلبه ‏ها ما که خیلی بالاتر از اینها برای عموم مردم از اوجب واجبات است.
حال آن انقطاع الی اللَّه که بگوییم برای خواص است. برای خواص نیست اما این انقطاع عن الناس این از اوجب واجبات است همان حب دنیاست که در روایات آمده رأس کل خطیئه اگر دل انسان وابسته به چیزی باشد غیر خدا می‏شود حب دنیا رأس کل خطیئه همه معاصی از همین حب دنیا سر چشمه می‏گیرد همه معاصی اگر غیبت است تهمت است شایعه آدم کشی و مال مردم خوردن آبروی مردم را بردن تصاحب مال مردم خانه مردم ملک مردم در شهوت جنسی‏اش نگاههای آلوده بالاتر تجاوز به ناموس مردم تمام این گناهان رأس کل خطیئه چیست؟ حب دنیا یعنی این حالت انقطاع را نداشتن فرق هم نمی‏کند حالا گاهی دل انسان وابسته به همه چیز است یک باغ وحش است هم وابسته به شهوت هم وابسته به ریاست هم وابسته به مال هم وابسته به شکم برای یک غذا دین می‏دهد برای یک زن دین می‏دهد «قبلتهم نساؤهم یرکعون للرغیف و یسجدون للَّه و هم حیاری سکاری لا مسلمین و لا نصاری» یک دفعه دل وابسته به یک چیز است اما یک وقت دل وابسته به همه چیز است یعنی برای خاطر یک شکم دین می‏دهد برای رسیدن به یک ریاست دین می‏دهد برای خاطر رسیدن به یک زن یک ساعت با زن حاضر است خدا بدهد دین بدهد خوب این می‏شود انقطاع عن الناس انقطاع الی الغرائز انقطاع الی هوی و هوس انقطاع الی الشیطان انقطاع الی زن انقطاع الی المال انقطاع الی ریاست دیگر رشته ‏ای بر گردنم انداخته دوست رشته‏ ها بر گردنش است فقط عبد شهوت نیست عبد ریاست هم هست فقط عبد ریاست هم نیست عبد مال هم هست که کم کم این آدمهای اینجوری به اندازه ‏ای پست می‏شوند که چه بسیار دیده شده برای خاطر یک ساعت شهوت حاضر است آدم بکشد نه آدم بکشد حاضر است راستی دین بدهد دیده شده فراوان برای خاطر ریاست یک ساله دو ساله حاضر است دین دهد حاضر است همه را فدا بکند دیگر بعضی اوقات برای خاطر یک پیاز آدم می‏کشد دیگر وقتی که انسان هوی و هوس بردش شیطان درون بردش دیگر تابع او می‏شود وقتی تابع او شد دیگر می‏رود به هر کجا امر بکند امرش پذیرفته می‏شود لذا گناهان سرچشمه می‏گیرد از همینجا «حب الدنیا رأس کل خطیئه»......
این دنیا که می‏دایند مراد زمین نیست خانه نیست ملک نیست آنچه در دنیاست مراد نیست حب الدنیا کل رأس خطیئة دنیا نه خب دنیا کل رأس خطیئه یعنی وابسته شدن دل به دنیا حال وابسته به یک چیز جزئی است حب دنیاست گاهی هم وابسته به یک چیز خیلی کلی است باز هم حب دنیا است.
http://ayatollahmazaheri.blogfa.com/post-76.aspx
قالب : اخلاقی گوینده : محمد هادی مؤذن جامی
منبع : بیانات آیت الله مظاهری موضوع اصلی : تضرّع
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.