لیست تفسیر های . پوربافراني
از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
  سوره توبة آیه 92 - تفسیر نمونه
و در آیه بعد، به گروه چهارمى اشاره مى کند، که آنها نیز از شرکت در جهاد معاف هستند، مى فرماید: «همچنین بر آن گروه ایراد نیست، که وقتى نزد تو آمدند تا مرکبى براى شرکت در میدان جهاد در اختیارشان بگذارى، گفتى مرکبى در اختیار ندارم که شما را بر آن سوار کنم، ناچار از نزد تو خارج شدند، در حالى که چشم هایشان اشکبار بود، و این اشک به خاطر اندوهى بود، که از نداشتن وسیله براى انفاق در راه خدا، سرچشمه مى گرفت» (وَ لا عَلَى الَّذینَ إِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْیُنُهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاّ یَجِدُوا ما یُنْفِقُونَ).

«تَفِیضُ» از ماده «فیضان»، به معنى ریزش بر اثر پر شدن است، هنگامى که انسان ناراحت مى شود، اگر ناراحتى زیاد شدید نباشد، چشم ها پر از اشک مى شود، بى آن که جریان یابد، اما هنگامى که ناراحتى به مرحله شدید رسد، اشک ها جارى مى شود.

این نشان مى دهد: این گروه از یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله)، به قدرى شیفته، دلباخته و عاشق جهاد بودند، که نه تنها از معاف شدن خوشحال نشدند، بلکه همچون کسى که بهترین عزیزانش را از دست داده است، در غم این محرومیت اشک مى ریختند.

البته، شک نیست گروه چهارم، از گروه سوم، که در آیه قبل ذکر شد جدا نیستند، ولى، به خاطر امتیاز خاصى که بر آنها دارند، و نیز، به خاطر قدردانى از این گروه، به طور مستقل، ضمن یک آیه وضع حالشان مجسّم شده است، و ویژگى آنها در این بود که:

اوّلاً ـ به این قناعت نکردند که، خودشان وسائل لازم را براى شرکت در جهاد ندارند، بلکه نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله)آمدند و با اصرار، از او مطالبه مرکب کردند.

ثانیاً ـ هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله)به آنها جواب منفى داد، نه تنها از معاف گشتن شادمان نشدند، بلکه فوق العاده منقلب، ناراحت و اندوهناک گشتند، به خاطر این دو جهت، خداوند آنها را به طور مشخص و جداگانه بیان کرده است.

امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره توبة آیه 116 - مکارم
العقاب بعد البیان:

إن الآیة الاُولى تشیر إلى قانون کلّی وعام، یؤیده العقل أیضاً، وهو أنّ الله سبحانه وتعالى مادام لم یبیّن حکماً، ولم یصل شیء من الشرع حوله، فإنّه تعالى سوف لا یحاسب علیه أحداً، وبتعبیر آخر: فإنّ التکلیف والمسؤولیة تقع دائماً بعد بیان الأحکام، وهذا هو الذی یعبر عنه فی علم الاصول بقاعدة (قبح العقاب بلا بیان).

ولذلک فأوّل ما تطالعنا به الآیة قوله: (وما کان الله لیضلّ قوماً بعد إذ هداهم حتّى یبیّن لهم مایتّقون ).

إنّ المقصود من (یضل) ـ فی الأصل الإضلال والتضییع، أو الحکم بالإضلال ـ کما احتمله بعض المفسّرین (کما یقال فی التعدیل والتفسیق، أی الحکم بعدالة الشخص وفسقه) (3) أو بمعنى الإضلال من طریق الثواب یوم القیامة، وهو فی الواقع بمعنى العقاب.

أو أنّ المقصود من «الإضلال» ماقلناه سابقاً، وهو سلب نعمة التوفیق، وإیکال الإنسان إلى نفسه، ونتیجة ذلک هو الضیاع والحیرة والانحراف عن طریق الهدایة لا محالة، وهذا التعبیر إشارة خفیة ولطیفة إلى حقیقة ثابتة، وهی أنّ الذّنوب دائماً هی مصدر وسبب الضلال والضیاع والإبتعاد عن طریق الرشاد (4) .

وأخیراً تقول الآیة: (إنّ الله بکلّ شیء علیم ) أی إن علم الله یحتم ویؤکّد على أنّ الله سبحانه مادام لم یبیّن الحکم الشرعی لعباده، فإنّه سوف لایؤاخذهم أو یسألهم عنه.

جواب عن سؤال: یتصور بعض المفسّرین والمحدّثین أنّ الآیة دلیل على أن «المستقلات العقلیة» ـ (وهی الاُمور التی یدرکها الإنسان عن طریق العقل لا عن طریق حکم الشرع، کإدراک قبح الظلم وحسن العدل، أو سوء الکذب والسرقة والإعتداء وقتل النفس وأمثال ذلک) ـ مادام الشرع لم یبیّنها، فإن أحداً غیر مسؤول عنها. وبتعبیر آخر فإنّ کل الأحکام العقلیة یجب أن تؤید من قبل الشرع لإیجاد التکلیف والمسؤولیة على الناس، وعلى هذا فإنّ الناس قبل نزول الشرع غیر مسؤولین مطلقاً، حتى فی مقابل المستقلات العقلیة.

إلاّ أنّ بطلان هذا التصور واضح، فإنّ جملة (حتى یبیّن لهم ) تجیبهم وتبیّن لهم أنّ هذه الآیة وأمثالها خاصّة بالمسائل التی بقیت فی حیز الإبهام وتحتاج إلى التّبیین والإیضاح، ومن المسلّم أنّها لاتشمل المستقلات العقلیة، لأنّ قبح الظلم وحسن العدل لیس أمراً مبهماً حتى یحتاج إلى توضیح.

الذین یذهبون إلى هذا القول غفلوا عن أنّ هذا القول ـ إن صحّ ـ فلا وجه لوجوب تلبیة دعوة الأنبیاء، ولا مبرر لأن یطالعوا ویحققوا دعوى مدعی النّبوة ومعجزاته حتى یتبیّن لهم صدقه أو کذبه، لأنّ صدق النّبی والحکم الإلهی لم یُبیّن لحد الآن لهؤلاء، وعلى هذا فلا داعی للتحقق من دعواه.

وعلى هذا فکما یجب التثبت من دعوى من یدعی النّبوة بحکم العقل، وهو من المستقلات العقلیة، فکذلک یجب اتباع سائر المسائل التی یدرکها العقل بوضوح.

والدلیل على هذا الکلام التعبیر المستفاد من بعض الأحادیث الواردة عن أهل البیت (علیهم السلام)، ففی کتاب التوحید، عن الصادق (علیه السلام) أنّه قال فی تفسیر هذه الآیة: «حتى یُعَرِّفَهم مایرضیه وما یسخطه» (5) .

وعلى کل حال، فإنّ هذه الآیة وأمثالها تعتبر أساساً لقانون کلّی اُصولی، وهو أننا ما دمنا لا نملک الدلیل على وجوب أو حرمة شیء، فإنّنا غیر مسؤولین عنه، وبتعبیر آخر فإنّ کل شیء مباح لنا، إلاّ أن یقوم دلیل على وجوبه أو تحریمه، وهو ما یسمونه بـ(أصل البراءة).
--------------------------------------------------------------------------------

1. تفسیر مجمع البیان، ذیل الآیة مورد البحث; وبحارالانوار، ج 22، ص 43.
2. المصدر السابق.
3. یتصور البعض أنّ باب «تفعیل» هو الوحید الذی یأتی أحیاناً بمعنى الحکم، فی حین یلاحظ ذلک فی باب «إفعال» أیضاً، کالشعر المعروف المنقول عن الکمیت، حیث یقول فی بیان عشقه وحبّه لآل محمّد (صلى الله علیه وآله): (وطائفة قد أکفرونی بحبّکم)، (بحارالانوار، ج 5، ص 170).
4. لمزید التوضیح حول معنى الهدایة والضلال فی القرآن، راجع ذیل الآیة 26 من سورة البقرة.
163.
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره طه آیه 135 - تفسیر نمونه
به آنها اخطار کن و «بگو: همه ما و شما در انتظاریم» (قُلْ کُلٌّ مُتَرَبِّصٌ).

ما انتظار وعده‏هاى الهى را در مورد شما داریم، شما هم در انتظار این هستید که مشکلات و مصائب دامان ما را بگیرد.

«اکنون که چنین است در انتظار باشید»! (فَتَرَبَّصُوا).

«اما به زودى خواهید دانست چه کسانى اهل راه مستقیم و آیین حقند و چه کسانى (به منزلگاه حق، و نعمت جاودان الهى) هدایت یافتند» (فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِیِّ وَ مَنِ اهْتَدى‏).

و با این جمله قاطع و پر معنى گفتگوى خود را با این منکران لجوج و بهانه‏جو در اینجا پایان مى‏دهد.
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) رمضانی (داور) : مربوط به ترجمه است.
  سوره طه آیه 125 - المیزان
چنین به نظر می‏آید که کوری روز قیامت همان کوری حس باصره باشد ، چون اعراض کننده از یاد خدا وقتی کور محشور می‏شود می‏پرسد : چرا مرا کور محشور کردید ، با اینکه در دنیا چشم داشتم و بینا بودم ؟ معلوم می‏شود در آخرت آن چیزی را ندارد که در دنیا داشته ، و آن حس باصره بود ، نه بصیرت کهبینایی قلب است ، آن وقت بر این معنا اشکال می‏شود به ظاهر ادله‏ای که دلالت می‏کند بر اینکه مجرمین صحنه‏های هول انگیز قیامت و آیات عظیمه آن و قهر خدای را می‏بینند ، مانند آیه اذ المجرمون ناکسوا رؤسهم عند ربهم ربنا ابصرنا و سمعنا و آیه اقرء کتابک .



به خاطر همین ناسازگاری ، بعضی گفته‏اند مجرمین در روز قیامت اول بینا محشور



ترجمة المیزان ج : 14ص :317



می‏شوند ، بعدا کور می‏گردند .



و بعضی دیگر گفته‏اند : نخست بینا محشور می‏شوند ، بعد کور می‏گردند ، و در آخر باز بینا می‏شوند .



ولی همه این حرفها از باب مقایسه اوضاع و احوال قیامت است به نظائر دنیایی آن و این قیاس ، قیاسی است مع الفارق و بیجا ، برای اینکه آنچه از ظاهر مسلم قرآن و سنت استفاده می‏شود این است که نظام حاکم در آخرت غیر نظام حاکم در دنیا و غیر آن نظامی است که معهود ذهن ما از طبیعت است ، آنچه ما از بصیر و اعمی به ذهن داریم این است که بصیر عبارت از کسی است که همه دیدنی‏ها را ببیند ، و کور آن کسی است که آنچه را که قابل رؤیت است نبیند .



ولی هیچ دلیلی نداریم بر اینکه آنچه این کلمات در دنیا معنا می‏دهد در آخرت هم به همان معنا است ، ممکن است معنای آخرتی آنها تبعیض شود ، یعنی مجرم که کور محشور می‏شود ، سعادت زندگی آخرتی و رستگاری به کرامت آخرت را نبیند ، ولی نامه عمل خود را که حجت را بر او تمام می‏کند و نیز اوضاع هول انگیز ، و هر چه را که مایه شدت عذاب او است از آتش و غیر آتش را ببیند ، همچنانکه قرآن آنان را از مشاهده پروردگار خود محجوب معرفی نموده و فرموده است : انهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون .

امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره طه آیه 124 - المیزان
راغب در مفردات می‏گوید : کلمه عیش به معنای زندگی مخصوص حیوان است



ترجمة المیزان ج : 14ص :314



در نتیجه از کلمه حیات خصوصی‏تر است و حیات عمومی‏تر از آن است چون حیات ، هم به زندگی حیوان اطلاق می‏شود و هم فرشته و هم به خدای تعالی ، و کلمه معیشت از همان عیش مشتق می‏گردد و معنایش آن چیزهایی است که با آن تعیش می‏شود و در قرآن هم آمده و فرموده نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیوة الدنیا و نیز فرموده : معیشة ضنکا کلمه ضنک در هر چیزی که به کار رود تنگی آن را می‏رساند و کلمه‏ای است که در مذکر و مؤنث به یک جور استعمال می‏شود مثلا در مذکر می‏گویند مکانی ضنک و در مؤنث می‏گویند معیشه ضنک این کلمه در اصل مصدر از باب شرف ، یشرف و به معنای تنگ کردن بوده بعدها در صفت استعمال شده .



جمله و من اعرض عن ذکری در مقابل جمله فمن اتبع هدای که در آیه قبلی بود قرار گرفته ، و مقتضای مقابله این بود که بفرماید و من لم یتبع هدای - و هر که هدایت مرا پیروی نکند ، و اگر اینطور نفرمود ، و به جای آن اعراض از ذکر را مقابل قرار داد ، برای این بود که به علت حکم اشاره کند و بفرماید : علت تنگی معیشت در دنیا ، و کوری در روز قیامت ، فراموش کردن خدا و اعراض از یاد او است ، و نیز برای این بود که زمینه را برای مطلبی که بعدا تذکر می‏دهد ، و می‏فرماید : هر که در دنیا خدا را فراموش کند او هم در آخرت وی را فراموش می‏کند ، فراهم کرده باشد .



و مقصود از ذکر خدای تعالی یا معنای مصدری ( یاد آوردن ) است ، در این صورت کلمه ذکری از باب اضافه مصدر به مفعول خودش است ، و یا به معنای قرآن ، و یا مطلق کتب آسمانی است ، همچنانکه جمله بعدی که می‏فرماید : اتتک آیاتنا فنسیتها که نسیان را متعلق آیات و کتب خود قرار داده ، آن را تایید می‏کند ، و یا به معنای دعوت حقه است ، و اگر دعوت حقه را ذکر نامیده از این باب است که لازمه پیروی دعوت حقه و اعتقاد به آن یاد خدای تعالی است .



و اگر فرمود : کسی که از ذکر من اعراض کند معیشتی ضنک یعنی تنگ دارد ، برای این است که کسی که خدا را فراموش کند ، و با او قطع رابطه نماید ، دیگر چیزی غیر دنیا نمی‏ماند که وی به آن دل ببندد ، و آن را مطلوب یگانه خود قرار دهد ، در نتیجه همه کوششهای خود را منحصر در آن کند ، و فقط به اصلاح زندگی دنیایش بپردازد ، و روز به روز آن را توسعه بیشتری داده ، به تمتع از آن سرگرم شود ، و این معیشت ، او را آرام نمی‏کند ، چه



ترجمة المیزان ج : 14ص :315



کم باشد و چه زیاد ، برای اینکه هر چه از آن به دست آورد به آن حد قانع نگشته و به آن راضی نمی‏شود ، و دائما چشم به اضافه‏تر از آن می‏دوزد ، بدون اینکه این حرص و تشنگیش به جایی منتهی شود ، پس چنین کسی دائما در فقر و تنگی بسر می‏برد ، و همیشه دلش علاقه‏مند به چیزی استکه ندارد ، صرفنظر از غم و اندوه و قلق و اضطراب و ترسی که از نزول آفات و روی آوردن ناملایمات و فرا رسیدن مرگ و بیماری دارد ، و صرفنظر از اضطرابی که از شر حسودان و کید دشمنان دارد ، پس او علی الدوام در میان آرزوهای بر آورده نشده ، و ترس از فراق آنچه بر آورده شده به سر می‏برد .



در حالی که اگر مقام پروردگار خود را می‏شناخت و به یاد او بود و او را فراموش نمی‏کرد ، یقین می‏کرد که نزد پروردگار خود حیاتی دارد که آمیخته با مرگ نیست ، و ملکی دارد که زوال پذیر نیست ، و عزتی دارد که مشوب با ذلت نیست ، و فرح و سرور ورفعت و کرامتی دارد که هیچ مقیاسی نتواند اندازه‏اش را تعیین کند و یا سر آمدی آن را به آخر برساند ، و نیز یقین می‏کند که دنیا دار مجاز است و حیات و زندگی دنیا در مقابل آخرت پشیزی بیش نیست ، اگر او این را بشناسد دلش به آنچه خدا تقدیرش کرده قانع می‏شود ، و معیشتش هر چه باشد برایش فراخ گشته ، دیگر روی تنگی و ضنک را نمی‏بیند .



بعضی از مفسرین گفته‏اند : مراد از معیشت ضنک ، عذاب قبر ، و شقاوتهای زندگی برزخی است ، چون می‏بینیم بسیاری از اعراض کنندگان از یاد خدا زندگی دنیائیت بسیار وسیع است ، و دنیا به تمام معنا، خود را در اختیار آنان ، و به کام آنان قرار داده ، پس آنان دیگر معیشت ضنک در حقشان صادق نیست .



ولی این حرف صحیح نیست ، زیرا معیشت چنین افرادی با مقایسه با معیشت فقرا وسیع است ، و خلاصه این حرف وقتی صحیح است که بخواهیم میان این دو نحو معیشت مقایسه کنیم ، و نظر قرآن کریم به آن دو از این جهت نیست ، که کدام وسیع‏تر از دیگری است ، قرآن کریم کار به خود آن دو قسم زندگی ندارد ، بلکه به آن دو نوع نسبت به مؤمن و کافر نظر می‏کند ، مؤمن که مسلح به یاد خدا و ایمان به او است ، با کافری که مقام پروردگار خود را فراموش کرده ، و دل به زندگی دنیا بسته و از نور ایمان بهره‏ای ندارد .



و جای هیچ تردیدی نیست که مؤمن حیات حر و سعیدی دارد که در هر دو حال غنا و فقر ، سعید است ، هر چند که فقرش به حد عفاف و کفاف و کمتر از آن باشد ، ولی کافر دارای چنین حیاتی نیست ، و زندگی او در دو کلمه خلاصه می‏شود ، نارضایتی نسبت به آنچه دارد ، و دل



ترجمة المیزان ج : 14ص :316



بستگی به آنچه ندارد ، این است معنای زندگی تنگ .



بله عذاب قبر هم خود یکی از مصادیق آن است ، چون آیه شریفه متعرض دو نشاه شده جمله فان له معیشة ضنکا متعرض بیان حال کفاردر دنیا و جمله و نحشره یوم القیمة اعمی متعرض حال آنان در آخرت است ، پس ناگزیر باید گفت زندگی برزخ دنباله زندگی دنیا است .



بعضی دیگر گفته‏اند : مراد از معیشت ضنک ، عذاب آتش روز قیامت ، و مراد از جمله نحشره عذابهای قبل از دخول در آتش است .



این وجه نیز صحیح نیست ، زیرا با اطلاق جمله فان له معیشة ضنکا ، و تقیید جمله نحشره یوم القیمة سازگار نیست ، اگر معیشت ضنک هم مربوط به قیامت بود خوب بود یوم القیامه را در جمله اولی هم بیاورد .



بله اگر اول آیه را مطلق بگیریم ، تا معیشت ضنک شامل دنیا و آخرت هر دو باشد ، و جمله دوم مقید به خصوص قیامت باشد ، عیبی ندارد .



و نحشره یوم القیمة اعمی - یعنی او را طوری زنده می‏کنیم که راهی به سوی سعادتش که همان بهشت است نیابد ، دلیل این معنا مضمون دو آیه بعدی است .

امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره طه آیه 113 - تفسیر کشاف
(و کذلک ) عطف علی (کذلک نقص ) أی : و مثل ذلک الإنزال ، و کما أنزلنا علیک هؤلاء الَیات المضمنة للوعید أنزلنا القرآن کله علی هذه الوتیرة ، مکررین فیه آیات الوعید ، لیکونوا بحیث یراد منهم ترک المعاصی أو فعل الخیر و الطاعة . و الذکر کما ذکرنا یطلق علی الطاعة و العبادة . و قرئ : نحدث و تحدث ، بالنون و التاء ، أی : تحدث أنت . و سکن بعضهم الثاء للتخفیف ، کما فی : فالیوم أشرب غیر مستحقب إثما من الله و لا واغل
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره طه آیه 112 - تفسیر کشاف

الظلم : أن یأخذ من صاحبه فوق حقه . و الهضم : أن یکسر من حق أخیه فلا یوفیه له ، کصفة المطففین الذین إذا اکتالوا علی الناس یستوفون و یسترجحون . و إذا کالوهم أو وزنوهم یخسرون . أی : فلا یخاف جزاء ظلم و لا هضم ، لأنه لم یظلم و لم یهضم ، و قرئ : فلا یخف ، علی النهی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره طه آیه 111 - تفسیر کشاف

المراد بالوجوه وجوه العصاة ، و أنهم إذا عاینوا یوم القیامة الخیبة و الشقوة و سوء الحساب ، صارت وجوههم عانیة ، أی ذلیلة خاشعة ، مثل وجوه العناة و هم الأساری . و نحوه قوله تعالی (فلما رأوه زلفة سیئت وجوه الذین کفروا) ، (و وجوه یومئذ باسرة) . و قوله تعالی (و قد خاب ) و ما بعده اعتراض ، کقولک : خابوا و خسروا . و کل من ظلم فهو خائب خاسر
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره طه آیه 110 - تفسیر کشاف

أی یعلم ما تقدمهم من الأحوال و ما یستقبلونه و لا یحیطون بمعلوماته علما
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره طه آیه 109 - تفسیر کشاف

(من ) یصلح أن یکون مرفوعا و منصوبا ، فالرفع علی البدل من الشفاعة بتقدیر حذف المضاف . أی : لا تنفع الشفاعة إلا شفاعة من (أذن له الرحمن ) و النصب علی المفعولیة . و معنی أذن له (و رضی له ) لأجله . أی : أذن للشافع و رضی قوله لأجله . و نحو هذه اللام فی قوله تعالی (و قال الذین کفروا للذین آمنوا لو کان خیرا ما سبقونا إلیه
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.

  • <<
  • <
  • تعداد صفحات : 58
  • >
  • >>