● سوره قدر آیه 1 - تفسیر نور
سیماى سوره قدر
سوره قدر در مکّه نازل شده و همانند دیگر سورههاى مکّى، آیاتش کوتاه و موزون است.
این سوره با اشاره به نزول قرآن در شب قدر آغاز و با بیان اهمیّت شب قدر نزد خداوند و برترى آن بر هزار ماه ادامه مىیابد و با سلام و درود الهى در آن شب پایان مىپذیرد.
روایات متعدّدى در فضیلت تلاوت این سوره بعد از سوره حمد در نماز وارد شده است و به کسى که آن را در نماز واجب بخواند خطاب مىشود: «غفر اللّه لک ما مضى فاستأنف العمل»(29) خداوند گذشته تو را بخشید، از نو آغاز کن.
امام رضاعلیه السلام فرمود: کسى که در زیارت قبور مؤمنین، سوره قدر را هفت مرتبه بخواند، خداوند آن مردگان و کسى که این سوره را تلاوت کرده است، مىآمرزد.(30)
--------------------------------------------------------------------------------
29) وسائل الشیعه، ج 6، ص 79.
30) تفسیر نورالثقلین.
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره قدر آیه 1 - تفسیر نمونه
شب قدر شب نزول قرآن !
از آیات قرآن به خوبى استفاده مى شود که قرآن مجید در ماه مبارک رمضان نازل شده است : ((شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن )) (بقره 185) و ظاهر این تعبیر آن است که تمام قرآن در این ماه نازل گردید.
و در نخستین آیه سوره قدر مى افزاید: ما آن را در شب قدر نازل کردیم (انا انزلناه فى لیلة القدر).
گر چه در این آیه صریحا نام قرآن ذکر نشده ولى مسلم است که ضمیر انا انزلناه به قرآن باز مى گردد و ابهام ظاهرى آن براى بیان عظمت و اهمیت آن است .
تعبیر به انا انزلناه (ما آن را نازل کردیم ) نیز اشاره دیگرى به عظمت این کتاب بزرگ آسمانى است که خداوند نزول آن را به خودش نسبت داده مخصوصا با صیغه متکلم مع الغیر که مفهوم جمعى دارد و دلیل بر عظمت است . نزول آن در شب قدر همان شبى که مقدرات و سرنوشت انسانها تعیین مى شود دلیل دیگرى بر سرنوشت ساز بودن این کتاب بزرگ آسمانى است .
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره انعام آیه 9 - تفسیر نمونه
اگر ما او را فرشته قرار میدادیم و به پیشنهاد آنها عمل میکردیم ، باز لازم بود تمام صفات انسان را در او ایجاد کنیم ، و او را به صورت و سیرت مردى قرار دهیم (و لو جعلناه ملکا لجعلناه رجلا).(1)
از آنچه گفتیم روشن میشود، که منظور از جمله ((لجعلناه رجلا)) این نیست که فقط شکل انسان به او میدهیم که بعضى از مفسران پنداشته اند، بلکه منظور این است که او را از نظر ظاهر و باطن به صفات انسان قرار میدهیم .
سپس نتیجه میگیرد که با این حال همان ایرادات سابق را بر ما تکرار مى کردند که چرا به انسانى ماموریت رهبرى دادهاى و چهره حقیقت را بر ما پوشانیدهاى (و للبسنا علیهم ما یلبسون ).
لبس (بر وزن درس ) به معنى پردهپوشى و اشتباه کارى است ، و لبس (بر وزن قفل ) به معنى پوشیدن لباس است (ماضى اول لبس بر وزن ضرب و ماضى دوم لبس
بر وزن حسب مى باشد) و روشن است که در آیه معنى اول اراده شده است ، یعنى اگر فرشتهاى مى فرستادیم باید به صورت و سیرت انسانى باشد و در این موقع به عقیده آنها ما مردم را به اشتباه و خطا انداخته بودیم و همان نسبتهاى سابق را بر ما تکرار مى کردند، همانطور که خود آنها افراد نادان و بیخبر را به اشتباه و خطا مى افکنند و چهره حقیقت را بر آنها مى پوشانند - بنابراین نسبت لبس و پرده پوشى به خدا از زاویه دید آنها است
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره انعام آیه 8 - تفسیر نمونه
بهانه جوئى ها
یکى دیگر از عوامل کفر و انکار بهانهجوئى است ، گرچه بهانهجوئى معلول عوامل دیگر از جمله تکبر و خود خواهى میباشد ولى تدریجا به
یک روحیه منفى در مى آید و خود یک عامل براى عدم تسلیم در برابر حق میگردد.
از جمله بهانه جوئیهائى که مشرکان در برابر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) داشتند و در چندین آیه از قرآن به آن اشاره شده و در آیه مورد بحث نیز آمده است این است که آنها میگفتند چرا پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به تنهائى به این ماموریت بزرگ دست زده است ؟ چرا موجودى از غیر جنس بشر و از جنس فرشتگان او را در این ماموریت همراهى نمى کند؟ مگر میتواند انسانى که از جنس ما است به تنهائى بار رسالت را بر دوش کشد؟ (و قالوا لو لا انزل علیه ملک ).
در حالى که با وجود دلائل روشن و آیات بینات بر نبوت او جائى براى این بهانه جوئیها نیست ، به علاوه فرشته نه قدرتى بالاتر از انسان دارد و نه آمادگى و استعدادى براى رسالت ، بیش از او، بلکه به مراتب انسان از او آماده تر است .
قرآن با دو جمله که هر کدام استدلالى را در بر دارد به آنها پاسخ مى گوید: نخست اینکه اگر فرشتهاى نازل شود، و سپس آنها ایمان نیاورند، به حیات همه آنان خاتمه داده خواهد شد (و لو انزلنا ملکا لقضى الامر ثم لاینظرون ).
اما چرا با آمدن فرشته و همراهى او با پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) منکران گرفتار مرگ و هلاکت میشوند؟ دلیل آن همان چیزى است که در چند آیه قبل به آن اشاره شد که اگر نبوت جنبه شهود و حسى پیدا کند، یعنى با آمدن فرشته ، غیب تبدیل به شهود گردد و همه چیز را با چشم ببینند آخرین مرحله اتمام حجت شده است ، چون دلیلى بالاتر از این تصور نمیشود، با این حال اگر کسى مخالفت کند کیفر و مجازات او قطعى خواهد بود، ولى خداوند به خاطر لطف و مرحمت بر بندگان براى اینکه فرصتى براى تجدید نظر داشته باشند این کار را نمیکند مگر در موارد خاصى که میداند طرف ، آمادگى کامل و استعداد پذیرش دارد، یا در مواردى که طرف مستحق نابودى است ، یعنى اعمالى انجام داده است که استحقاق مجازات
الهى را دارد، در این موقع به تقاضاى او ترتیب اثر داده و به هنگامى که قبول نکرد فرمان نابودى او صادر مى گردد.
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره انعام آیه 7 - تفسیر نمونه
دیگر از عوامل انحراف آنها تکبر و لجاجت است که در این آیه اشاره به آن شده ، زیرا افراد متکبر معمولا مردم لجوجى هستند، چون تکبر به آنها اجازه تسلیم در برابر حق را نمیدهد و همین سبب مى شود که به اصطلاح روى دنده لج بیفتند و هر دلیل روشن و برهان واضحى را به نحوى انکار کنند هر چند تا سر حد انکار بدیهیات پیش رود!، همانطور که بارها با چشم خود این موضوع را در میان افراد متکبر و خود خواه دیده ایم
-قرآن در اینجا اشاره به تقاضاى جمعى از بت پرستان (که مى گویند این اشخاص نضر بن حارث و عبد الله بن ابى امیه و نوفل بن خویلد بودند که به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) گفتند ما تنها در صورتى ایمان مى آوریم که نامهاى از طرف خداوند با چهار فرشته بر ما نازل کنى ! !) کرده و مى گوید: اگر همانطور که آنها تقاضا کردند، نوشتهاى بر صفحهاى از کاغذ و مانند آن بر تو نازل کنیم ، و علاوه بر مشاهده کردن ، با دست خود نیز آن را لمس کنند باز مى گویند: این یک سحر آشکار است ! (و لو نزلنا علیک کتابا فى قرطاس فلمسوه بایدیهم لقال الذین کفروا ان هذا الا سحر مبین ). یعنى دائره لجاجت آنها تا حدى توسعه یافته که روشنترین محسوسات را یعنى آنچه با مشاهده و لمس درک میشود، انکار میکنند و به بهانه سحر از تسلیم شدن در برابر آن سر باز مى زنند، در حالى که در زندگى روزانه خود براى اثبات واقعیتها به یک دهم از این نشانه ها نیز قناعت میکنند و آن را قطعى و مسلم میدانند! و این نیست مگر به خاطر خود خواهى و تکبر و لجاجت سختى که بر روح آنها سایه افکنده .
ضمنا باید توجه داشت که قرطاس به معنى هر چیزى است که روى آن مى نویسند اعم از کاغذ و پوست و الواح ، و اگر امروز قرطاس را فقط به کاغذ مى گویند براى این است که کاغذ متداولترین چیزى است که روى آن نوشته مى شود.
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره انعام آیه 5 - تفسیر نمونه
آنها حق را به هنگامى که به سراغشان آمد تکذیب کردند در حالى که اگر در آیات و نشانه هاى پروردگار دقت مى نمودند، حق را بخوبى میدیدند و مى شناختند
و باور مى کردند (فقد کذبوا بالحق لما جائهم ).
((و نتیجه این تکذیب را بزودى دریافت خواهند داشت ، و خبر آنچه را بباد مسخره گرفتند به آنها مى رسد)) (فسوف یاتیهم انباء ما کانوا به یستهزئون )
در دو آیه فوق در حقیقت اشاره به سه مرحله از کفر شده که مرحله به مرحله تشدید میگردد، نخست مرحله اعراض و روى گردانیدن ، سپس مرحله تکذیب و بعدا مرحله استهزاء و مسخره کردن حقایق و آیات خدا.
این امر نشان که انسان در طریق کفر در یک مرحله متوقف نمیشود بلکه هر چه پیش میرود بر شدت انکار و عداوت و دشمنى با حق و بیگانگى از خدا مى افزاید.
منظور از تهدید که در آخر آیه ذکر شده ، این است که در آینده دور یا نزدیک عواقب شوم بى ایمانى دامن آنها را در دنیا و آخرت خواهد گرفت ، آیات بعد نیز شاهد این تفسیر است .
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره انعام آیه 3 - تفسیر نمونه
در این آیه براى تکمیل بحث گذشته در زمینه توحید و یگانگى خدا و پاسخ گفتن به کسانى که براى هر دستهاى از موجودات خدائى قائلند و مى گویند خداى باران ، خداى جنگ ، خداى صلح ، خداى آسمان و مانند آن چنین مى گوید: او است خداوندى که الوهیتش بر تمام آسمانها و زمین حکومت مى کند (و هو الله فى السماوات و فى الارض ) (1).
یعنى با توجه به اینکه خالق همه چیز او است ، مدبر و اداره کننده همه نیز او میباشد. - زیرا حتى مشرکان جاهلیت خالق و آفریدگار را(( الله )) میدانستند ولى تدبیر و تصرف را براى بتها قائل بودند.
آیه به آنها پاسخ میدهد: کسى که خالق است ، تدبیر و تصرف در همه جا نیز به دست او است . این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد که خداوند در همه جا حاضر است ، در آسمانها و در زمین و جائى از او خالى نیست ، نه اینکه جسم باشد و مکان داشته
--------------------------------------------------------------------------------
تفسیر نمونه جلد 5 صفحه 152
باشد بلکه احاطه به همه مکانها دارد. بدیهى است کسى که در همه جا حکومت مى کند و تدبیر همه چیز بدست او است و در همه جا حضور دارد، تمام اسرار و نهانیها را میداند، و لذا در جمله بعد مى گوید: چنین پروردگارى پنهان و آشکار شما را میداند و نیز از آنچه انجام میدهید با خبر است (یعلم سرکم و جهرکم و یعلم ما تکسبون ).
ممکن است گفته شود سر و جهر در آیه اعمال انسانها و نیات آنها را نیز شامل میشود، بنابراین نیازى به ذکر ما تکسبون (انجام میدهید) نیست . ولى باید توجه داشت که کسب به معنى نتیجه هاى عمل و حالات روحى حاصل از اعمال خوب و بد است ، یعنى او هم از اعمال و نیات شما با خبر است ، و هم از اثراتى که این اعمال در روح شما میگذارد، و در هر حال ذکر این جمله براى تاکید در مورد اعمال انسانها است .
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره انعام آیه 2 - تفسیر المیزان
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَضى أَجَلًا" بعد از این که در آیه قبل اشاره به خلقت عالم کبیر و بزرگ نمود در این جمله کوتاه به ______________________________________________________ صفحهى 7 خلقت عالم صغیر و کوچک انسانى اشاره کرد و این نکته مهم را خاطر نشان مىسازد که آن کسى که انسان را آفریده و امورش را تدبیر نموده، و براى بقاى ظاهرى و دنیویش مدتى مقرر فرموده، همانا خداى سبحان است، و در نتیجه انسان وجودش محدود است از یک طرف به گل که ابتداى خلقت نوع او از آن است، اگر چه بقاى نسلش به وسیله ازدواج و تناسل بوده باشد. هم چنان که در جاى دیگر هم به این نکته اشاره کرده و فرموده:" ... بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ، ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ" «1». و از طرفى دیگر به اجل مقررى که با رسیدن مرگ تمام مىشود و این همان معنایى است که آیه" کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ" «2»، متعرض آن است. و ممکن است که مقصود از این" اجل" روز بعث باشد که روز بازگشت به خداى سبحان است، چون قرآن کریم گویا مىخواهد زندگى بین مرگ و بعث و خلاصه عالم برزخ را جزء زندگى دنیا بشمارد، هم چنان که از ظاهر آیه:" قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ، قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَسْئَلِ الْعادِّینَ، قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ" «3»، و آیه:" وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ، وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ إِلى یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ" «4»، نیز همین معنا استفاده مىشود. نکته دیگرى که در آیه مورد بحث مىباشد این است که اجل را نکره آورد تا ابهام را برساند یعنى دلالت کند بر اینکه این اجل براى بشر مجهول و نامعلوم است، و بشر از راه معارف و علوم متداول راهى به سوى تعیین آن ندارد. _______________ (1) آغاز کرد خلقت آدمى را از گل آن گاه قرار داد نسل او را از چکیده آبى بى ارزش. سوره سجده آیه 8 (2) هر کسى مرگ را خواهد چشید آن گاه همه به سوى ما بازگشت مىکنند. سوره عنکبوت آیه 57 (3) خداى تعالى از کفار مىپرسد چند سال در قبر خود ماندید؟ مىگویند (نمىدانیم) یک روز و یا کمتر، از فرشتگان محاسب خود بپرس، در جواب مىفرماید: اگر به حقیقت امر واقف بودید مىدانستید که جز مدت کمى درنگ نکردهاید. سوره مؤمنون آیه 115 (4) و روزى که قیامت بپا مىشود سوگند مىخورند که ما بیش از ساعتى در دنیا و برزخ نماندیم، آرى در دنیا هم همین طور (از حق) منصرف مىشدند، آنان که خداوند علم و ایمان بر آنان ارزانى داشت در جوابشان (مىگویند به موجب کتاب خدا، شما تا روز قیامت در قبرها ماندهاید این است همان قیامت که خداوند از آن خبر مىداد) و لیکن شما در دنیا نمىدانستید. سوره روم آیه 56 ______________________________________________________ صفحهى 8 [معناى" اجل" و مراد از" اجل مسمى"] " وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ" تسمیه" اجل" بمعنى تعیین آن است، چون خود مردم نیز عادتشان بر این است که در معاهدات و قرضها و سایر معاملات اجل را که همان مدت مقرر در معامله و یا سر رسیدن آن است ذکر مىکنند و به همین دو معناى عرفى در کلام خداى تعالى نیز آمده است. مثلا در آیه شریفه:" إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاکْتُبُوهُ" «1»، اجل به معناى آخر مدت است، و همچنین در آیه شریفه:" مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ" «2». و لیکن در آیه شریفه:" قالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَى ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ عَلى أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِکَ- تا آنجا که مىفرماید- قالَ ذلِکَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَیَّ" «3»، أجل به معنى تمامى مدت مقرر آمده است. و ظاهرا استعمال اجل در تمامى مدت، استعمال اصلى و استعمال آن در سررسید، فرع آن است، چون بیشتر اوقات در همان معناى اول به کار مىرود، حتى در اثر کثرت استعمال در آن گاهى مىشود که احتیاجى به ذکر وصف (مقضى) ندیده و به ذکر موصوف (اجل) به تنهایى اکتفاء مىکنند، بنا بر این هر جا که این کلمه استعمال شده باشد باید گفت به معنى اجل مقضى و تمام مدت است مگر قرینهاى در کلام باشد و دلالت کند بر اینکه به معناى سررسید است. راغب در مفردات مىگوید: مدت مقرره زندگى انسان را" اجل" مىگویند مثلا گفته مىشود: اجلش نزدیک شده، یعنى مرگش فرا رسیده. لیکن اصل معنى آن استیفاء مدت است. «4» به هر تقدیر، ظاهر کلام خداى تعالى در آیه مورد بحث این است که منظور از" اجل" و" اجل مسمى" آخر مدت زندگى است نه تمامى آن، هم چنان که از جمله" فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ" به خوبى استفاده مىشود. _______________ (1) هنگامى که به یکدیگر تا وقت معینى قرض مىدهید آن را بنویسید. سوره بقره آیه 282 (2) هر که امیدوار دیدار خداست پس مطمئنا بداند که اجل خدا خواهد آمد. سوره عنکبوت آیه 5 (3) گفت من مىخواهم یکى از این دو دختر خود را به همسرى تو درآورم، در قبال اینکه تو هم تا هشت سال اجیر من شوى، و اگر این مدت را به ده سال برسانى تفضلى است که کردهاى- تا آنجا که مىفرماید- موسى گفت آنچه تو ملتزم شدى براى من و آنچه من متعهد شدم براى تو گذرا و مورد قبول است، هر یک از دو اجل را که به سر ببرم دیگر حقى به من نخواهى داشت. سوره قصص آیه 28 (4) مفردات راغب ص 11 ______________________________________________________ صفحهى 9 بنا بر این، از این بیان این معنا نیز معلوم شد که اجل دو گونه است: یکى" اجل مبهم"، و یکى" اجل مسمى"، یعنى معین در نزد خداى تعالى، و این همان اجل محتومى است که تغییر نمىپذیرد. و به همین جهت آن را مقید کرده به" عنده نزد خدا" و معلوم است چیزى که نزد خدا است دستخوش تغییر نمىشود، به دلیل اینکه فرمود:" ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ" «1» و این همان اجل محتومى است که تغییر و تبدیل برنمىدارد. خداى متعال مىفرماید: " إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ" «2». پس نسبت اجل مسمى به اجل غیر مسمى نسبت مطلق و منجز است به مشروط و معلق، به این معنا که ممکن است اجل غیر مسمى به خاطر تحقق نیافتن شرطى که اجل معلق بر آن شرط شده تخلف کند و در موعد مقرر فرا نرسد، و لیکن اجل حتمى و مطلق راهى براى عدم تحقق آن نیست، و به هیچ وجه نمىتوان از رسیدن و تحقق آن جلوگیرى نمود. و اگر آیات سابق به ضمیمه آیه شریفه" لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ، یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ" «3» مورد دقت قرار گیرند بدست مىآید که اجل مسمى همان اجل محتومى است که در" أُمُّ الْکِتابِ" ثبت شده، و اجل غیر مسمى آن اجلى است که در" لوح محو و اثبات" نوشته شده است،- و ان شاء اللَّه- بزودى خواهد آمد که ام الکتاب قابل انطباق است بر حوادثى که در خارج ثابت است، یعنى حوادثى که مستندند به اسباب عامى که تخلف از تاثیر ندارد، و لوح محو و اثبات قابل انطباق بر همان حوادث است، لیکن نه از جهت استناد به اسباب عامه بلکه از نظر استناد به اسباب ناقصى که در خیلى از موارد از آنها به" مقتضى" تعبیر مىکنیم، که ممکن است برخورد با موانعى بکند و از تاثیر باز بماند و ممکن است باز نماند. مثالى که با در نظر گرفتن آن، این دو قسم سبب یعنى" سبب تام" و" سبب ناقص" روشن مىشود نور خورشید است، زیرا ما در شب اطمینان داریم که بعد از گذشتن چند ساعت آفتاب طلوع خواهد کرد و روى زمین را روشن خواهد نمود، لیکن ممکن است مقارن طلوع آفتاب کره ماه و یا ابر و یا چیز دیگرى بین آن و کره زمین حائل شده و از روشن شدن روى _______________ (1) آنچه که نزد شما است نابود شدنى است و آنچه نزد خداست باقى میماند. سوره نحل آیه 96 (2) وقتى اجلشان برسد نمىتوانند حتى یک لحظه آن را پس و پیش کنند. سوره یونس آیه 49 (3) براى هر اجلى نوشتهاى است، خداوند محو مىکند نوشتهاى را که بخواهد و تثبیت مىکند آن را که بخواهد و نزد او است ام الکتاب. سوره رعد آیه 41 ______________________________________________________ صفحهى 10 زمین جلوگیرى کند، هم چنان که ممکن هم هست که چنین مانعى پیش نیاید که در این صورت قطعا روى زمین روشن خواهد بود. پس طلوع آفتاب به تنهایى نسبت به روشن کردن زمین" سبب ناقص" و به منزله" لوح محو و اثبات" در بحث ما است و همین طلوع به ضمیمه نبود مانعى از موانع، نسبت به روشن کردن زمین" علت تامه" و به منزله" أُمُّ الْکِتابِ" و" لَوْحٍ مَحْفُوظٍ" در بحث ما است. همچنین است اجل آدمى، زیرا ترکیب خاصى که ساختمان بدن آدمى را تشکیل مىدهد با همه اقتضاءات محدودى که در ارکان آن هست اقتضا مىکند که این ساختمان عمر طبیعى خود را که چه بسا به صد و یا صد و بیست سال تحدیدش کردهاند بکند. این است آن اجلى که مىتوان گفت در لوح محو و اثبات ثبت شده، لیکن این نیز هست که تمامى اجزاى هستى با این ساختمان ارتباط و در آن تاثیر دارند، و چه بسا اسباب و موانعى که در این اجزاى کون از حیطه شمارش بیرون است با یکدیگر برخورد نموده و همین اصطکاک و برخورد باعث شود که اجل انسان قبل از رسیدن به حد طبیعى خود، منقضى گردد، و این همان" مرگ ناگهانى" است. با این بیان تصور و فرض اینکه نظام کون محتاج به هر دو قسم اجل، یعنى مسمى و غیر مسمى باشد آسان مىشود. و نیز روشن مىشود که منافاتى بین ابهام در اجل غیر مسمى و تعیین آن در مسمى نیست، چه بسا این دو اجل در موردى در یک زمان توافق کنند و چه بسا نکنند، و البته در صورت تخالف آن، اجل مسمى تحقق مىپذیرد نه غیر مسمى. [وجوهى که در بیان مراد از دو قسم اجل در آیه:" ثُمَّ قَضى أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ" ذکر شده است] این همان معنایى است که گفتیم، دقت در آیه" ثُمَّ قَضى أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ" آن را افاده مىکند، لیکن مفسرین براى این دو قسم اجل که در آیه ذکر شده تفسیرهاى عجیب و غریبى کردهاند. از جمله گفتهاند: مراد از اجل اول فاصله بین خلقت و مرگ است، و مراد از اجل دوم فاصله بین مرگ و قیامت است، این وجه را عدهاى از مفسرین ذکر کردهاند و چه بسا از ابن عباس هم روایت شده باشد. و از آن جمله گفتهاند: اجل اول اجل اهل دنیا است که با رسیدن مرگ به آخر مىرسد و اجل دوم اجل آخرت است که پایان ندارد، این وجه به مجاهد و جبائى و دیگران نسبت داده شده است. و از آن جمله گفتهاند: اجل اولى اجل مردمان گذشته است و اجل دومى اجل زندگان و آیندگان است، این وجه را به ابى مسلم نسبت دادهاند. ______________________________________________________ صفحهى 11 و نیز گفتهاند که: اجل اولى به معناى خواب و دومى به معناى مرگ است، و یا هر دو به یک معنا است، و در آیه، کلمه" هذا" در تقدیر است، و تقدیر آن چنین است" ثم قضى اجلا و هذا اجل مسمى پس اجلى قرار داد و این اجل مسمى است". و لیکن دلیلى بر صحت هیچیک از این وجوه نیست و گمان نمىکنم ضیق وقت نویسنده و خواننده اجازه بحث در اطراف صحت و فساد آن و امثال آن را بدهد و اتلاف عمر را با همه کوتاهیش تجویز نماید. " ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ" کلمه" تمترون" از" مریة" به معناى شک و تردید است، در این آیه شریفه التفات از غیبت به حضور به کار رفته، و شاید وجه آن این باشد که آیه اولى مساله خلقت عالم و تدبیر عمومى آن را ذکر مىکرد و نتیجه مىگرفت که سزاوار نبود کفار غیر خداى را معادل و همرتبه با چنین خداى سبحانى بدانند، و براى بدست دادن این نتیجه همان غیبت کافى بود، لیکن آیه دوم چون مساله خلقت و تدبیر خصوص انسان را ذکر کرده، لذا صحبت از خلقت انسان را به میان آورده است، از این جهت جا دارد که متکلم تهییج شود و تعجب کند و در نتیجه کفار را مخاطب قرار داده سرزنش و مذمت نماید. گویا در این آیه مىفرماید این است خلقت آسمانها و زمین و جعل ظلمتها و نور، و بر فرض که شما در غفلت باشید از اینکه از این خلقت پى به ما ببرید و عذرتان این باشد که ما غافل بودیم، چون خلقت مزبور عام و دائرهاش وسیع است و ممکن است شما از دلالت آن به ربوبیت ما غفلت کنید، لیکن عذرتان در تشکیک و تردید پروردگار خودتان چیست؟ و به چه عذرى وى را نشناختید؟ با اینکه او شما را خلق کرده و براى هر یک از شما اجلى و اجل مسمائى نزد خود قرار داده است؟. " وَ هُوَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی الْأَرْضِ" در دو آیه قبلى مساله خلقت و تدبیر عموم عوالم و خصوص انسان ذکر شد، و همین مقدار براى تنبیه مردم بر اینکه خداى سبحان معبودى است یگانه و شریکى در امر خلقت و تدبیر براى او نیست کافى بود، لیکن با این حال مشرکین خدایان دیگر و شفیعان مختلفى جهت وجوه مختلف تدبیر براى خدا اثبات کرده بودند، مانند" اله حیات"،" اله رزق"،" اله خشکىها" و" اله دریاها" و غیر آن، و همچنین خدایانى براى انواع مختلف موجودات از قبیل آسمان و زمین و خدایانى براى اقوام و امم مختلف مانند خداى این قبیله و خداى آن طایفه اثبات کرده بودند،
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره انعام آیه 1 - تفسیر نمونه
این سوره با حمد و ستایش پروردگار آغاز شده است .
نخست از طریق آفرینش عالم کبیر (آسمان و زمین ) و نظامات آنها، و سپس از طریق آفرینش عالم صغیر یعنى انسان ، مردم را متوجه اصل توحید مى سازد و ابتدا مى گوید: حمد و سپاس براى خدائى است که آسمانها و زمین را آفرید (الحمد لله الذى خلق السماوات و الارض ).
خداوندى که مبدء نور و ظلمت و بر خلاف عقیده دوگانه پرستان ، آفریننده همه چیز است (و جعل الظلمات و النور).
اما مشرکان و کافران به جاى اینکه از این نظام واحد درس توحید بیاموزند براى پروردگار خود شریک و شبیه مى سازند (ثم الذین کفروا بربهم یعدلون )
قابل توجه اینکه عقیده مشرکان را با کلمه ثم که در لغت عرب براى ترتیب با فاصله است ذکر کرده و این نشان مى دهد که در آغاز، توحید به عنوان یک اصل فطرى و عقیده عمومى و همگانى بشر بوده است و شرک بعدا به صورت یک انحراف از این اصل فطرى به وجود آمده .
اما در اینکه چرا درباره آفرینش زمین و آسمان ، کلمه خلق به کار رفته ، و در مورد نور و ظلمت کلمه جعل مفسران ، سخنان گوناگونى دارند، ولى آنچه نزدیکتر به ذهن مى رسد این است که خلقت درباره اصل وجود چیزى است و جعل درباره خواص و آثار و کیفیاتى است که به دنبال آنها وجود پیدا مى کند و از آنجا که نور و ظلمت جنبه تبعى دارد از آن تعبیر به جعل شده است .
- نمونه جلد 5 صفحه 146
جالب توجه اینکه در حدیثى از امیر مؤ منان على (علیه السلام ) در تفسیر این آیه چنین نقل شده است که فرمود: این آیه در حقیقت به سه طایفه از منحرفان پاسخ مى گوید، اول به مادیها که جهان را ازلى مى پنداشتند و منکر خلق و آفرینش بودند، دوم به دوگانه پرستانى که نور و ظلمت را دو مبدء مستقل مى دانستند، سوم رد بر مشرکان عرب که براى خدا شریک و شبیه قائل بودند.
آیا ظلمت از مخلوقات است ؟
از آیه بالا استفاده مى شود، همانطور که نور مخلوق خداوند است ، ظلمت هم آفریده او است ، در حالى که معروف در میان فلاسفه و دانشمندان علوم طبیعى این است که ظلمت چیزى جز عدم نور نیست ، و این را مى دانیم که نام مخلوق بر معدوم نمى توان گذاشت ، بنابراین چگونه آیه مورد بحث ، ظلمت را جزء مخلوقات خداوند بشمار آورده است ؟! در پاسخ این ایراد مى توان گفت :
اولا ظلمت همیشه به معناى ظلمت مطلق نیست ، بلکه ظلمت غالبا به معناى نور بسیار کم و ضعیف در برابر نور فراوان و قوى بکار مى رود، مثلا همه مى گوئیم شب ظلمانى با اینکه مسلم است ، در شب ، ظلمت مطلق نیست ، بلکه همواره ظلمت شب آمیخته با نور کم رنگ ستارگان یا منابع دیگر نور میباشد، بنابراین مفهوم آیه این مى شود که خداوند براى شما روشنى روز و تاریکى شب که یکى نور قوى و دیگرى نور بسیار ضعیف است ، قرار داد و بدیهى است که ظلمت به این معنى از مخلوقات خدا است .
و ثانیا درست است که ظلمت مطلق یک امر عدمى است ، اما امر عدمى هنگامى که در شرائط خاصى واقع شود، حتما از یک امر وجودى سرچشمه میگیرد یعنى کسى که ظلمت مطلق را در شرائط خاصى براى اهداف معینى بوجود مى آورد
-تفسیر نمونه جلد 5 صفحه 147
حتما باید از وسائل وجودى استفاده کند، مثلا ما میخواهیم در لحظه معینى اطاق را براى ظاهر کردن عکسى تاریک کنیم ناچاریم جلوى نور را بگیریم تا ظلمت در این لحظه معین بوجود آید، چنین ظلمتى مخلوق است (مخلوق بالتبع ).
و به اصطلاح عدم مطلق گرچه مخلوق نیست ، اما عدم خاص سهمى از وجود دارد و مخلوق مى باشد.
نور رمز وحدت و ظلمت رمز پراکندگى است
نکته دیگرى که در اینجا باید به آن توجه داشت این است که در آیات قرآن ، نور با صیغه مفرد آورده شده و ظلمت به صورت جمع (ظلمات ).
ممکن است این تعبیر اشاره لطیفى به این حقیقت باشد که ظلمت (اعم از حسى و معنوى ) همواره سرچشمه پراکندگیها و جدائیها و دور افتادنها است ، در صورتى که نور رمز وحدت و اجتماع مى باشد.
بسیار با چشم خود دیده ایم که در یک شب تابستانى ، چراغى در وسط حیاط یا بیابان روشن مى کنیم ، در مدت کوتاهى همه گونه حشرات گرد آن جمع مى شوند و در واقع مجمعى از زندگى را در اشکال متنوع تشکیل میدهند، اما هنگامى که آن را خاموش کنیم هر کدام به طرفى میروند و پراکنده مى گردند، در مسائل معنوى و اجتماعى نیز همینگونه است ، نور علم و قرآن و ایمان مایه وحدت ، و ظلمت جهل و کفر و نفاق موجب پراکندگى است .
گفتیم این سوره براى تحکیم پایه هاى خدا پرستى و توحید در دلها نخست انسان را متوجه عالم کبیر مى سازد، و در آیه بعد توجه به عالم صغیر یعنى انسان مى دهد و در این مورد به شگفت انگیزترین مساله یعنى آفرینش او از خاک و گل اشاره کرده مى فرماید: او است خدائى که شما را از گل آفرید
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره ق آیه 1 - تفسیر نمونه
منکران لجوج در کار خود سرگردانند!
در این جا بار دیگر در آغاز این سوره به بعضى از ((حروف مقطعه )) برخورد مى کنیم و آن حرف ((ق )) است ، و چنانکه قبلا نیز گفته ایم یکى از تفسیرهاى قابل توجه ((حروف مقطعه )) این است که قرآن با آنهمه عظمت از ماده سادهاى همچون حروف ((الفبا)) تشکیل یافته ، و این نشان مى دهد که ابداعگر و نازل کننده قرآن مجید علم و قدرت بى پایان داشته که از چنین ابزار ساده اى چنان ترکیب عالى آفریده است .
البته تفسیرهاى دیگرى براى ((حروف مقطعه )) نیز وجود دارد که مى توانید در آغاز سوره هاى ((بقره ،)) ((آل عمران ))، ((اعراف )) و سوره هاى ((حم )) مطالعه فرمائید.
برخى از مفسران نیز ((ق )) را اشاره به بعضى از اسماء الله (مانند قادر و ((قیوم )) ) دانسته اند.
در بسیارى از تفاسیر نیز آمده که ((ق )) نام کوهى است عظیم که محیط به کره زمین است ، در اینکه این کدام کوه است که بر کره زمین یا مجموعه جهان احاطه دارد؟ و منظور از آن چیست ؟ اینجا جاى بحث آن نیست ، آنچه لازم
مى دانیم در اینجا اشاره کنیم این است که بسیار بعید به نظر مى رسد که ((ق )) در این سوره اشاره به ((کوه قاف )) باشد، چرا که نه تنها تناسبى با بحثهاى سوره ندارد، حرف ق در اینجا همانند سائر حروف مقطعه اى است که در آغاز سوره هاى قرآن آمده ، بعلاوه اگر منظور از آن کوه قاف بود مى بایست با ((واو)) قسم همراه باشد مانند ((و الطورو)) امثال آن ، و ذکر یک کلمه بدون مبتدا و خبر یا واو قسم مفهومى ندارد.
از همه اینها گذشته رسم الخط تمام قرآنها این است که ق به صورت مفرد نوشته ، در حالى که ((کوه قاف )) را به صورت ((قاف )) مى نویسند.
از جمله امورى که گواهى مى دهد ذکر این حرف از حروف مقطعه براى بیان عظمت قرآن است اینکه بلافاصله بعد از آن سوگند به قرآن مجید یاد کرده ، مى فرماید: ((قسم به قرآن مجید)) (و القرآن المجید).
((مجید)) از ماده ((مجد)) به معنى شرافت گسترده است ، و از آنجا که قرآن عظمت و شرافتى بى پایان دارد کلمه ((مجید)) از هر نظر سزاوار آن است ، ظاهرش زیبا، محتوایش عظیم ، دستوراتش عالى ، و برنامه هایش آموزنده و حیاتبخش است .
در اینکه این قسم به چه منظور ذکر شده ، و به اصطلاح ((مقسم له )) چیست ؟ مفسران احتمالات زیادى داده اند، ولى با توجه به آیات بعد به نظر مى رسد که جواب قسم همان مساءله ((نبوت )) پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله ) یا ((رستاخیز)) انسانها بعد از مرگ است .
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
1)
: با سلام
دربسیاری از صفحات قران کریم به تقوا و اثرات آن اشاره شده و ریشه کلمه تقوا به (ق) برمیگردد همانطور که در قنوت از خدا میخواهیم (قنا) عذاب النار
آیا تاکنون مفسری در این خصوص بحث کرده است که ق در این سوره چه جایگاهی دارد؟
ابراهیمی (داور) : ریشه کلمات 3 حرفی هستند و کلمه (ق) فعل امر است نه ریشه لغت.
2)
طوفانی : داور محترم منظورتان از اینکه «(ق) فعل امر است»؛ چیست؟! (ق) فعل است؟! آن هم فعل امر؟!
3)
: با سلام
"ق"فعل امر به معنای "نجات بده" یا "ایمن دار"میباشد..."وقنا عذاب النار":مارا از عذاب آتش برهان
4)
: با سلام ریشه ق چیست؟
رمضانی (داور) : سلام علیکم
در این آیه «ق» جزء حروف مقطعه است.
اما فعل از ریشه «وقی» در حالت امر آن میشود «ق». مثلا در آیه 9 سوره مبارکه غافر آمده است: «... قِهِمُ السَّیِّئاتِ...» (... آنها را از بدیها نگه دار...) که «ق» فعل امر و «هم» مفعول به اول است.