لیست تفسیر های محمدرضا زارع بيدکي
از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
  سوره انفطار آیه 7 - ابوالفتوح رازی
«الَّذی خَلَقَکَ فَسَوّیکَ فَعَدَلَکَ؛ آن که بیافرید تو را و راست کرد تو را»

آن خدای که بیافرید تو را و تو را راستْ خلقت آفرید و تو را راست بداشت و تو را خلقی آفرید بی نقصان و تو را همانند چهارپایان نیافرید.
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره انفطار آیه 6 - ابوالفتوح رازی
«یا اَیُّها الاِنسانُ ما غَرَّک بِرَبَّکَ الکَریمِ؛ ای آدمی! چه بفریفت تو را به خدایِ کریمَت»

آن گه خطاب کرد با آدمی. گفت: یا آدمی! چه غَرّه کرد تو را و چه بفریفت تو را و مغرور کرد به خدای کریم؟

در خبر است که رسول این آیت بخواند و گفت: آدمی را، جهل، به خدایْ مغرور کرد.

و گفته اند: او را مغرور بکرده است عفو خدای، برای آن که تعجیلِ عقوبت نکرد بر او. و نیز: به مدارایی که خدای با او کرد، او را مغرور نمود. و نیز: حلمِ خدای او را مغرور کرد.

عبداللّه ِ عباس گفت: هیچ بنده نباشد و الاّ خدای تعالی او را بدارد روز قیامت و گوید: ای آدم زاده! تو را چه، مغرور کرد به من؟
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره اعراف آیه 42 - تفسیر نمونه ج6- ص173-174
والذین امنوا و عملوا الصالحات لا نکلّف نفسا الّا وسعها اولئک اصحاب الجنّة هم فیها خالدون


کسانی که ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند- هیچ کس را جز به اندازه ی تواناییش تکلیف نمی کنیم- اهل بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند

در این آیه نیز خداوند همان دو شرط ابتدایی یعنی ایمان و عمل صالح را برای ورود به بهشت لازم
می داند ولی در میان این جمله، یک جمله ی معترضه که اشاره به پاسخ بسیاری از سوالات است بیان کرده، می فرماید: ما هیچ کس را جز به اندازه ی تواناییش تکلیف نمی کنیم، اشاره به اینکه کسی تصور نکند قرار گرفتن در صف افراد با ایمان و انجام عمل صالح در دسترس همه کس نیست و جز افراد معدودی قدرت بر وصول به آن ندارند، زیرا تکالیف پروردگار به اندازه ی قدرت افراد است و به این وسیله راه را به روی همه کس گشوده و همه را دعوت به پیوستن به این صف می کند و البته از هر کس به اندازه ی استعداد فکری و جسمی و امکاناتش انتظار دارد




امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره مائدة آیه 1 - سایت نور پرتال
خداوند در ابتدای سوره مائده می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود احلت لکم‏بهیمة الانعام الا ما یتلى علیکم غیر محلی الصید و انتم‏حرم ان الله یحکم ما یرید (1)یا ایها الذین آمنوا لا تحلوا شعائر الله و لا الشهر الحرام و لا الهدی و لا القلائد و لا آمین‏البیت الحرام یبتغون فضلا من ربهم و رضوانا و اذا حللتم فاصطادوا و لا یجرمنکم شنآن قوم ان صدوکم عن المسجد الحرام‏ان تعتدوا و تعاونوا على البر و التقوى و لا تعاونوا على الاثم و العدوان‏و اتقوا الله ان الله شدید العقاب (2)حرمت علیکم المیتة‏و الدم و لحم الخنزیر و ما اهل لغیر الله به و المنخنقة و الموقوذة و المتردیة و النطیحة و ما اکل السبع الا ماذکیتم و ما ذبح على النصب و ان تستقسموا بالازلام ذلکم فسق الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم‏اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینافمن اضطر فی مخمصة غیر متجانف لاثم فان الله غفور رحیم (3)»
ترجمه: بنام خدا که هم رحمتى عمومى دارد و هم رحمتى خاص به مؤمنین - هان اى کسانى که ایمان‏آوردید به قراردادها و تعهدات وفا کنید، گوشت چارپایان به استثناى آنهائى که برایتان بیان مى‏شود براى‏شما حلال شده است، نه براى کسى که شکار را در حالى که محرم هستید حلال مى‏داند، (و بدانید) که‏ خدا هر حکمى را که بخواهد صادر مى‏کند.
هان اى کسانى که ایمان آوردید مقتضاى ایمان این است که - شعائر خداى و - چهار - ماه حرام راحلال مشمارید و نیز کشتن و خوردن قربانیهاى بى نشان مردم و قربانیهاى نشان دار آنان را حلال ندانید، و متعرض کسانى که به امید فضل و خوشنودى خدا، راه بیت الحرام را پیش گرفته‏اند نشوید، و هر گاه از احرام‏در آمدید مى‏توانید شکار کنید، و دشمنى و کینه کسانى که نگذاشتند به مسجد الحرام درآئید شما را وادار به ‏تعدى نکند، یکدیگر را در کار نیک و در تقوا یارى کنید، و در گناه و دشمنى به یکدیگر کمک مکنید و ازخدا پروا کنید، که خدا شدید العقاب است.
گوشت مردار، خون، گوشت خوک، آنچه به غیر نام خدا ذبح شده، حیوان خفه شده، حیوان به کتک مرده، آنچه در اثر سقوط از بلندی مرده و آنچه در اثر سقوط از بلندی مرده و آنچه با شاخ حیوان دیگری مرده، نیم خورده ی درنده مگر آنچه را که به موقع سر بریدند، آنچه برای بت ذبح شده و نیز تعینن قسمت سهم گوشت به وسیله تیرهای قرعه، همه اینها بر شما حرام شده است و تمام این اعمال فسق و گناه است. امروز کافران از (شکست) آیین شما نومید شدند؛ بنابراین از آنها نترسید و از من بترسید. امروز دین شما را برای شما کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و دین اسلام را برای شما پسندیدم. پس هر که در حال قحطی و گرسنگی شدید، بدون قصد گناه، چاره ای (جز خوردن) نداشت بی تردید خدا آمرزنده ی مهربان است.
اگر در آیات این سوره، آیات اول و آخر و وسطش دقت کنیم و در مواعظ و داستانهائى ‏که این سوره متضمن آنها است تدبر کنیم، خواهیم دریافت که غرض جامع از این سوره دعوت ‏به وفاى به عهدها، و پایدارى در پیمانها، و تهدید و تحذیر شدید از شکستن آن و بى اعتنائى ‏نکردن به امر آن است و اینکه عادت خداى تعالى به رحمت و آسان کردن تکلیف بندگان و تخفیف دادن به کسى که تقوا پیشه کند و ایمان آورد و باز از خدا بترسد و احسان کند جارى‏شده، و نیز بر این معنا جارى شده که نسبت ‏به کسى که پیمان با امام خویش را بشکند، و گردن‏کشى و تجاوز آغاز نموده از بند عهد و پیمان در آید، و طاعت امام را ترک گوید، و حدود و میثاقهائى که در دین گرفته شده بشکند، سخت‏گیرى کند و به همین جهت است که مى‏بینى بسیارى از احکام حدود و قصاص، و داستان مائده‏ زمان عیسى(ع)، که از خدا خواست مائده‏اى از آسمان براى او و یارانش بیاید، و داستان دو پسران آدم و اشاره به بسیارى از ظلمهاى بنى اسرائیل و پیمان‏شکنى‏هاى آنان دراین سوره آمده است، و در آیاتى بر مردم منت مى‏گذارد که دینشان را کامل و نعمتشان را تمام‏کرد، و طیبات را بر ایشان حلال، و خبائث را بر ایشان حرام کرد، و احکام و دستوراتى بر ایشان ‏تشریع کرد که مایه طهارت آنان است و در عین حال عسر و حرجى هم نمى‏آورد.
مناسب با زمان نزول این سوره نیز تذکر این مطالب بوده، براى اینکه اهل حدیث و تاریخ اتفاق دارند بر اینکه سوره مائده آخرین سوره از سوره‏هاى مفصل قرآن است، که در اواخر ایام حیات رسول خدا (ص) بر آن جناب نازل شده، در روایات شیعه و سنى هم‏آمده که در مائده ناسخ هست ولى منسوخ نیست، چون بعد از مائده چیزى نازل نشد تا آن را نسخ کند و مناسب با این وضع همین بود که در این سوره به حفظ پیمانهائى که خداى تعالى از بندگانش گرفته و خویشتن دارى در حفظ آنها سفارش کند. معناى"عقد"و وجوهى که در بیان مراد از عقود در «اوفوا بالعقود» گفته شده است «یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود» کلمه "عقود" جمع عقد است و عقد به معناى گره زدن و بستن چیزى است ‏به چیزدیگر، بستن به نوعى که به خودى خود از یکدیگر جدا نشوند، مثل بستن و گره زدن یک طناب ‏و یک ریسمان به طناب و ریسمانى مثل خودش و لازمه گره خوردن این است که هر یک ملازم ‏دیگرى باشد و از آن جدا نباشد، و این لوازم در گره خوردن دو چیز محسوس در نظر مردم معتبر بوده و سپس همه اینها را در گره‏هاى معنوى نیز معتبر شمردند، مثلا در عقد معاملات از خرید و فروش و اجاره و سایر معاملات معمول و نیز در عهدها و پیمانها کلمه عقد را اطلاق کردند، چون ‏اثرى که در گره زدن هست در اینها نیز وجود داشت و آن اثر عبارت بود از لزوم آن پیمان و التزام ‏در آن و چون عقد - که همان عهد باشد - شامل همه پیمانهاى الهى و دینى که خدا از بندگانش گرفته مى‏شود و نیز شامل ارکان دین و اجزاى آن چون توحید و نبوت و معاد و سایراصول عقائد و اعمال عبادتى و احکام تشریعى و امضائى و از آن جمله شامل عقد معاملات و غیره‏ مى‏شود و چون لفظ "العقود" جمع محلى به الف و لام است، لاجرم مناسب‏تر و صحیح‏تر آن ‏است که کلمه "عقود"در آیه را حمل کنیم بر هر چیزى که عنوان عقد بر آن صادق است.
با این بیان روشن مى‏شود که معناى خاصى که بعضى از مفسرین براى عقد کرده‏اند صحیح نیست، یکى گفته: مراد از عقود عقودى است که در بین مردم جریان دارد، مانند عقد بیع و نکاح و عهد و یا عهدى که آدمى خودش با خود مى‏بندد، مثلا سوگند مى‏خورد که فلان‏کار را بکند یا نکند، و دیگرى گفته: مراد از عقود پیمانهایى است که اهل جاهلیت در بین‏خود مى‏بستند، مبنى بر اینکه یکدیگر را در هنگامى که مورد حمله قرار گرفتند یارى دهند و یا اگر کسى خواست ‏به آنها زور بگوید از او جلوگیرى نمایند و این همان حلفى است که در مردم‏جاهلیت دائر بوده و در سر زبانها معروف است. بعضى دیگر گفته‏اند: مراد از "العقود" میثاقهائى است که از اهل کتاب گرفته‏ مى‏شده که بدانچه در تورات و انجیل هست عمل کنند. اینها وجوهى است که در معنا و مراد به‏ کلمه "عقود" ذکر کرده‏اند و بر هیچ یک از آنها دلیلى از ناحیه لفظ آیه نیست، علاوه بر اینکه ‏ظاهر جمع محلى به الف و لام - صیغه جمعى که الف و لام در اولش در آمده باشد - عمومیت را مى‏رساند و نیز مطلق آمدن عقد که در عرف شامل همه عقود مى‏شود از این وجوه نمى‏سازد.قرآن کریم همان طور که از ظاهر جمله: «اوفوا بالعقود» ملاحظه مى‏کنید، دلالت دارد بر اینکه دستور اکید داده بر وفا کردن به عقود و ظاهر این دستور عمومى است که شامل همه‏ مصادیق مى‏شود و هر چیزى که در عرف عقد و پیمان شمرده شود و تناسبى با وفا داشته باشد را در بر مى‏گیرد، و عقد عبارت است از هر فعل و قولى که معناى عقد لغوى را مجسم سازد و آن ‏معناى لغوى عبارت است از برقرار کردن نوعى ارتباط بین یک چیز و بین چیز دیگر، بطورى که ‏بسته به آن شود و از آن جدائى نپذیرد، مانند عقد بیع، که عبارت است از نوعى ربط ملکى بین ‏کالا و مشترى، بطورى که مشترى بعد از عقد بتواند در آن کالا به هر جورى که بخواهد تصرف ‏کند و علاقه‏اى که قبلا فروشنده با آن کالا داشت قطع شود و دیگر نتواند در آن کالا دخل ‏و تصرف کند چون دیگر مالکیتى در آن ندارد، و مثل عقد نکاح که عبارت است از ایجاد رابطه زناشوئى بین زن و مردى بنحوى که آن ‏مرد بتواند از آن زن تمتع ببرد و عمل زناشوئى با او انجام دهد و آن زن دیگر نتواند چنین ‏رابطه‏اى با غیر آن مرد برقرار نموده، مردى دیگر را بر ناموس خود تسلط دهد و مانند عهدى که ‏صاحب عهد شخص معهود له را بر خود مسلط مى‏سازد تا آن عهد را براى او وفا کند و نتواند عهد بشکند. به هر حال وعده بر عهدى است که با شرایطى همراه نباشد ولى اگر با شرایطى همراه شد، به آن عهد گویند. مثلا شخصى عهد مى‏کند اگر فرزندش از بیمارى نجات پیدا کرد، فلان عمل خیر را انجام دهد، اینجا چون جمله به صورت شرطیه آمده است عهد مى‏باشد ولى اگر بدون شرط باشد مثلا بگوییم! من فردا خدمت ‏شما خواهیم رسید، این وعده است
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.