● سوره طه آیه 2 - برگزیده تفسیر نمونه -جامع تفاسیر نور
در این آیه روى سخن را به پیامبر کرده، مىفرماید: «ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را به زحمت بیفکنى» (ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى).
درست است که عبادت از بهترین کارهاست، ولى هر کار حسابى دارد، نباید آن قدر بر خود تحمیل کنى که پاهایت متورم گردد و نیرویت براى تبلیغ و جهاد کم شود.
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره طه آیه 1 - برگزیده تفسیر نمونه -جامع تفاسیر نور
(آیه 1)- باز در آغاز این سوره با حروف مقطعه، رو برو مىشویم، که حسّ کنجکاوى انسان را بر مىانگیزد «ط، ه» (طه).
در حدیثى از امام صادق (ع) مىخوانیم «طه» از اسامى پیامبر است و معنى آن یا طالب الحقّ، الهادى الیه «اى کسى که طالب حقى، و هدایت کننده به سوى آنى» است.
«طه» مرکب از دو حرف رمزى است «طا» اشاره به «طالب الحقّ» و «ها» اشاره به «هادى الیه» مىباشد، مىدانیم استفاده از حروف رمزى و علایم اختصارى در زمان گذشته و حال، فراوان بوده است، مخصوصا در عصر ما بسیار مورد استفاده است.
و کلمه «طه» مانند «یس» بر اثر گذشت زمان، تدریجا به صورت «اسم خاص» براى پیامبر اسلام (ص) در آمده است، تا آنجا که آل پیامبر (ص) را نیز «آل طه» مىگویند، و از حضرت مهدى- عج- در دعاى ندبه «یابن طه» تعبیر شده است
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره طه آیه 1 - تفسیر المیزان -جامع تفاسیر نور
" طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى".
کلمه" طه" دو حرف از حروف بریده و مقطعه و رمزى قرآن است، که سوره مورد بحث با آن افتتاح شده، مانند بسیارى از حروف دیگر، که سورههایى از قرآن با آنها افتتاح شده است، مانند" الم" و" الر" و نظایر آنها
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره اعراف آیه 53 - سایت اسراء
عد از اینکه جریان ایمان و کفر را مفصلا بازگو فرمود و جریان اهل جنت و اهل نار و اهل اعراف را مفصلا ذکر فرمود در پایان برای تذکره عدهای که ایمان نیاوردند اینچنین میفرماید ﴿وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِکِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ﴾ ما قرآنی را برای هدایت اینها عالمانه نازل کردیم علم داشتیم که این کتاب هادی است علم داشتیم که این کتاب رحمت است منتها کسانی از هدایت و رحمت این برخوردارند که ایمان میآورند آن گاه نسبت به غیر مومنین تهدید کرد فرمود ﴿هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ تَأْویلَهُ﴾ در این جا ینظرون یعنی ینتظرون اینها منتظر آنند که تا ویل این کتاب بیاید این اگر در مقام تهدید باشد با انکار آنها میسازد یعنی اینهایی که مکرند باید منتظر آمدن تاویل کتاب باشند قرآن تنزیل است که ذات اقدس اله این الفاظ را با این معانی نازل کرده است و حقیقتی دارد که عول و رجوع این تنزیل به آن حقیقت است لذا آن حقیقت را تاویل میگویند اگر انسان مطلبی را خبر میدهد او مخبر عنهاش یک واقعیتی است که این خبر به او تکیه میکند اگر مطلبی را انشا میکند آن حقیقتی که سند انشاء است بازگشت این انشاء است که این انشاء به او تکیه میکند ع ول و رجوع این انشا به آن حقیقت است قرآن مجموعه اخبار و انشائات است حقیقتی دارد که تکیه گاه آن خبر و این انشاء است و این حقیقت در قیامت ظهور میکند قبل از قیامت در کتاب مبین در ام الکتاب و مانند آن این حقیقت وجود داشت و وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این حقیقت را در ام الکتاب و کتاب مبین تلقی کردهاست که ﴿انک لتلقی القرآن من لدن حکیم علیم﴾ آن حقیقتی که در ام الکتاب هست و در کتاب مبین هست و وجود مبارک پیغمبر آنها را تلقی کردهاست آن حقیقت به صورت وحی الهی نازل شده است شده قرآنی که بشر در خدمت اوست و این تنزیل الهی است این راجع به قوس نزول در قوس صعود یعنی در بازگشت جامعه انسانی به لقاء الله حقیقت قرآن باز ظهور میکند در برزخ و قیامت لذا جریان قیمت تاویل القرآن است فرمود یوم یاتی تاویله پس قرآن یک مخزنی داشت که در قوس نزول از آن مخزن تنزل کرده است و یک وجود تنزیلی دارد که الان بشریت در خدمت اوست و یک وجود تاویلی دارد که حقیقت قرآن است و بازگشت این اخبارات و اخبارهای انشائی به آن حقیقت است که آن در برزخ و بعد از برزخ است و مقداری از آنها هم گاهی در خود دنیا ظهور میکند در اشراط الساعه ظهور میکند هنگام ظهور ولی عصر (ارواحنا فداه) ظهور میکند که حقیقت خبرها و انشائات قرآن کریم به آنهاست فرمود اینها منتظر آمدن تاویل قرآنند اگر چنانچه این ضمیر به خصوص ملحدان و منکران برگردد این ینظرون که به معنای ینتظرون است در مقام تهدید است یعنی شما منتظر آمدن حقیقت این کتاب باشید و اگر در بین اینها کسانی هستند که شک دارند نه الحاد محض این ینظرون که به معنای ینتظرون است انتظار به معنای خود را خواهد داشت یعنی اینها شک دارند منتظرند که چه میشود خب آنگاه ذات اقدس اله فرمود که روزی حقیقت قرآن ظهور میکند تاویل قرآن میآید و اینها بهرهای نمیبرند اینها منتظر چه هستند؟ اگر کسی به خبر صادق امین اعتنایی نکرد منتظر تجربه است خب آن روزی که حقیقت این خبر ظهور کند کسی که زمینه فراهم نکرد که نجات پیدا میکند ظاهرا این ینظرون که به معنای ینتظرون است در مقام تهدید است و آنها که نپذیرفتند و انکار کردند خدا تهدید میکند میفرماید شما منتظر آمدن تاویل قرآن باشید و آن روزی که تاویل قرآن آمد برای شما هیچ سودی ندارد برای اینکه سود را به نحو منفصله مانعة الخلو دو گروه میبرند که شما داخل در هیچ کدام از آن دو گروه نیستید که حالا در ذیل خواهد آمد هل ینظرون الا تاویله
مطلب مهمی ه در این آیه است و باید جداگانه به عنوان فصل مستقل بحث بشود آن است که تاویل القرآن ماهو؟ که آیا تاویل وجود لفظی است از سنخ مفهوم است از سن خ صورت ذهنی است یا از سنخ وجود خارجی است که آن یک فصل جدایی است آیا در همه موارد که کلمه تاویل در قرآن کریم استعمال شده است به یک معناست یا نه تاویل هم در زیر مجموعه خود تفسیر تنزیلی را تفسیر بطنی را هم به همراه دارد سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) بنایشان بر این است تاویل در مقابل تفسیر است حالا تفسیر یا به ظاهر است یا به باطن تفسیر از سنخ مفاهیم و صور ذهنی و مبادی تصوری و تصدیقی و از سنخ علم است تاویل از سنخ عین است نه از سنخ علم اگر کسی آیه را به ظاهر معنا کرده است تفسیر ظاهری است و تنزیل است اگر برابر با باطل معنا کرده است تفسیر به باطن است نه تاویل و حقیقت این قرآن که ظهور میکند که از سنخ عین است نه علم وجود خارجی است نه وجود ذهنی و علمی آن را میگویند تاویل تاویل قرآن در قیامت میآید بعد از موت میآید خب پس یک فصل جداگانهای باید در باره تاویل قرآن بحث بشود که التاویل ما هو و در آن فصل باید بحث بشود که آیا تاویل در مقابل تفسیر است آنگاه تفسیر با به ظاهر است یا به باطن از سنخ علم است از سنخ صور ذهنی است از صور مفاهیم و معانی است؟ تفسیر که از سنخ علم است از سنخ معانی و مفاهیم و صور ذهنی است یا ظاهر است یا به باطن و تاویل در مقابل تفسیر است تاویل از سنخ علم نیست از سنخ ذهن نیست از سنخ مفاهیم و معانی نیست از سنخ اعیان خارجی است آیا تاویل در همه جایی که در قرآن کریم استعمال شده است به این معناست یا نه گاهی تاویل به معنای تفسیر باطن است گاهی هم در مقابل تفسیر است و وجود خارجی است که این یک فصل جدایی است باید علی حده بحث بشود به خواست خدا پس ینظرون به معنای ینتظرون است اولاً و در مقام تحدید است ثانیاً اما اینکه ینظرون به معنای ینتظرون باشد و در مقام تهدید باشد قبلاً هم در بحثهای تفسیری گذشت یکی سورهٴ مبارکهٴ بقره بود آیه 210 سوره بقره ﴿هل ینظرون الا ان یاتیهم الله فی ظلل من الغمام و الملائکة و قضی الامر و الی الله ترجع الامور﴾ اینها منتظرند که فرمان الهی غضب الهی و عذاب الهی در سایه هایی از ابر و همچنین فرشتگان حضور پیدا کنند که اینها نشانه عذاب است در سورهٴ مبارکهٴ انعام آنجا هم باز سخن از انتظار به میان آمده آیه 158 سوره انعام این بود ﴿هل ینظرون الا ان تاتیهم الملائکة او یاتی ربک او یاتی بعض آیات ربک﴾ که آنجا بحث شد این نظر به معنای انتظار است و آمیخته با تهدید در سورهٴ مبارکهٴ یونس آنجا به صورت روشن از انتظار سخنی به میان آمده است که نظر همان انتظار را به همراه دارد آیه 102 سوره یونس این است ﴿فهل ینتظرون الا مثل ایام الذین خلوا من قبلهم قل فانتظروا انی معکم من المنتظرین﴾ شما هم منتظر سرنوشت مشئوم و تلخ بعضی از تبهکاران گذشته اید شما هم منتظر باشید ما هم منتظریم البته آنها انتظار حقیق ندارند آنها که ملحد منکرند نظیر آنچه به نوح (سلام الله علیه) گفتند ﴿قالُوا یا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَکْثَرْتَ جِدالَنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادِقینَ﴾ آنها در قبال تهدید هم باز سخنان جاهدانه و منکرانه دارند اما ذات اقدس اله اینها را تهدید میکند که منتظر باشید یک چنین عذابی هم در پیش است ﴿فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ سُنَّةَ اْلأَوَّلینَ﴾ در آیات دیگر به این صورت آمده است که در حقیقت نظر به معنای انتظار است و انتظار تهدید آمیز ﴿فهل ینظرون الا ان یاتی تاویله﴾ آنگاه وقتی که تاویل آمده است اینها بهرهای نمیبرند ﴿هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ تَأْویلَهُ یَوْمَ یَأْتی تَأْویلُهُ یَقُولُ﴾ آن روزی که تاویل کتاب میآید که ضمیر به کتاب برمیگردد ﴿یقول الَّذینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ﴾ آنها که این کتاب را فراموش کردند این تناسی است نه نسیان نسیان به معنای ترک است نسیه یعنی ترکه چه اینکه ذات اقدس اله به کسانی که در قیامت نابینا محشور میشوند میفرماید ﴿کذلک اتتک آیاتنا و نسیتها و کذلک الیوم تنسی﴾ تو آیات ما را ترک کردی ما هم تو را رها کردیم وقتی فیض الهی به کسی نرسد آن شخص رها بشود خب نابینا خواهد بود انسان فیض دیدن را از حق میگیرد اگر ذات اقدس اله کسی را رها بکند خب چه فیضی به انسان میرسد که انسان بیند پس نسی یعنی ترک نسوه یعنی ترکوه حالا یا نسیان به معنای ترک است یا نه همانطوری که ما در تعبیرات فارسی میگوییم فلان کسی فراموش کرده یعنی عمدا رها کرده کاری که یک انسان فراموش کار دارد این شخص هم کرده اگر فراموش میکرد اثر عملی بار نمیکرد حالا هم اثر عملی بار نمیکند میگوییم فراموش کرده مثل اینکه به یکدیگر میگوییم ما را فراموش کردی یعنی به سراغ ما نمیآییم چه نسیان به معنای ترک باشد چه نسیان به معنای عدم ترتیب اثر وجودی باشد در این جا میفرماید کسانی که قرآن کریم را فراموش کردند یعنی به معنای اینکه نسوه یعنی ترکوه یا نسوه یعنی در حکم تناسی است اثر عملی بار نکردند این گروه در قیامت چنین میگورند اعتراف میکنند میگویند ﴿قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ﴾ آنها که مبدأ را قبول ندارند به وجود مبدأ اقرار میکنند آنها که نظیر وثنیین حجاز مبدأ را به عنوان خالق قبول دارند ولی به عنوان رب قبول ندارند به ربوبیت خدا اعتراف میکنند آنها که ربوبیت را میپذیرند ولی میگویند خدا برای هدایت و راهنمایی بشر فرشتگان را باید اعزام بکند نه بشر را بشر نمیتواند رسول خدا باشد آنها هم باز اعتراف میکنند هم وجود حق را هم ربوبیت حق را هم رسالت رسولان الهی را چون آن روز تاویل قرآن در هر سه بخش خواهد آمد یعنی حقیقتی که این مفاهیم به آن حقیقت متکی است ظهور میکند هم ربوبیت الاه معلوم میشود اصل وجود الاه ربوبیت الاه و اینکه فرستادگان الهی برای بشر از سنخ خود بشراند اینها همه روشن میشود چه اینکه حق بودن ره آورد انبیاء هم مشخص میشود که اینها اعتراف میکنند آنچه را که پیامبرها آوردند حق است ﴿قد جاءت رسل ربنا بالحق﴾ حالا یا با بای مصاحبه است یا بای ملابسه است یعنی این رسالت به حق پیچیده است یاا ین رسالت در صحبت و صحابت حق است اینها حق آوردند چون روز ظهور حق این است دیگر اینها که باطل گرا بودند و به حق معتقد بودند یا عمل نکردند در آن روز یکی از این دو خواسته یا تمنی را دارند میگویند یا ما همینجا بمانیم برنگردیم به دنیا همینجا باشیم در همین شرایط شفیع مشکل ما را حل کند برای ما شفاعت کند یک یا نه ما خودمان برگردیم کارهای صحیح و صالح انجام بدهیم و با دست پر دوباره به قیامت بیاییم دو یکی از دو خواسته را دارند ﴿فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا﴾ که دیگر لازم نباشد ما به دنیا برگردیم همینجا کسی از ما شفاعت کند و مشکل تبه کاری ما را حل کند یا اگر ما شفیعی نداریم خودمان برگردیم به دنیا و عمل صالح انجام بمیریم ﴿أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذی کُنّا نَعْمَلُ﴾ غیر از آن روشهایی که داشتیم اصلاً روشمان را عوض بکنیم نه غیر الذی نعمل این کنا نعمل که نشان میدهد سنت و سیرت ما چیست اینها تقیید روش و منهج و سیرتاند که اصلاً برگردیم یک روش دیگر بگیریم نه تنها عملمان عوض بشود این عملی که سیره ما بر آن بود اصلاً سیره را عوض بکنیم ﴿أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذی کُنّا نَعْمَلُ﴾ ذات اقدس اله همین مطلب را در موارد فراوانی از آنها نقل میکند و پاسخ میدهد میفرماید که شما بخواهید برگردید آن قسمت مهم را اول جواب میدهد شمایی نماندید شما یک عمر مشخص داشتید این تمام شد ﴿قدخسروا انفسهم﴾ یک عمری داشتید یک حیاتی داشتید یک سهمی از حیات داشتید این را که از دست دادید شفیع هم ندارید برای اینکه آنچه که شما به آنها تکیه میکردید آنها گم شد آنهایی که همیشه بودند که به آنها که تکیه نکردی آنها هم که تکیه گاه شما بود که شفعیای شما بود آنها که گم شدند شما درباره بتها میگفتید به اینکه ما نعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفا یا هولاء شفعاؤنا عند الله اینها که گم شدند برای اینکه ضلالت بودند شما به دنبال سراب میرفتید بعد آمدید دیدید خبری نیست دوباره بخواهید برگردید سرمایه ندارید هستی ندارید حیات ندارید چون حیات شما همین قدر بود که تمام شد شما سرمایه را باختید اینکه نظیر دنیا نسیت که کسی ورشکست بشود دوباره تجارت را آغاز کند بگوید روز از نو روزی از نو دیگر روزی نمانده شما همین مقدار سرمایه داشتید که باختید اگر کسی سرمایه اصلیاش که عمر است ببازد دیگر راه برای تجارت مستانف نیست آنهایی که ور میشکنند عمرشان هست وقتشان هست سهمی از حیات دارند و از توان فکری و بدنی شان مایه میگیرند دوباره کسب را آغاز میکنند حالا اگر کسی اصل حیات را از دست داد دیگر راهی برای تجدید تجارت ندارد فرمود قد خسروا انفسهم سرمایه آدم همان حیات آدم است این را که از دست دادید با کدام سرمایه شما میخواهید دوباره کسب کبنید راجع به شفاعت هم که خب آنها که شفیع بودند که شما فراهم نکردید آنهایی که شما فراهم کردی آنها که شفیع نبودند در سورهٴ مبارکهٴ انعام قبلاً مشابه این گذشت آیه 28 سورهٴ انعام یک پاسخ دیگری خدا به اینها داد فرمود که اینها آنچه در آیه 27 و 28 سوره انعام است این است فرمود ﴿وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ ای کاش ما برمیگشتیم دنیا آیات الهی را میپذیرفتیم تکذیب نمیکردیم ایمان میآوردیم ذات اقدس اله میفرماید ﴿بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ﴾ یک بیان نورانی از امام رضا (سلام الله علیه) در ذیل این آیه 27 و 28 قبلاً در سوره انعام بحث شد که وجود مبارک امام هشتم میفرماید که ذات اقدس اله نه تنها به معدومها علم دارد بلکه به ممتنعات هم علم دارد نه تها به ممتنعات علم دارد بلکه به ممتنع علی فرض الوجود هم علم دارد که اگر این ممتنع میجود میشد اثرش چه بود آنگاه استشهاد میکند به آیه 28 سوره انعام میفرماید رجوع کفار از معاد به دنیا محال است برای اینکه دنیای نمانده اگر ﴿والارض قبضته یوم القیامة اگر و السمٰوات مطویات بیمینه﴾ اصلاً دنیایی نیست سالبه به انتفاع موضع است وقتی نیست چه کسی بیاید به دنیا ﴿یوم تبدل الارض غیر الارض و السمٰوات﴾ کل این منظومه شمسی وضعش برمیگردد حالا اگر زمینی نیست آسمانی نیست دنیایی نیست تبدیل شده به آخرت اصلاً آمدن به دنیا محال است از باب سالبه به انتفاع موضوع ولی بر فرض بر فرض این محال محقق بشود چه خواهد شد آن را هم خدا میداند فرمود ﴿لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه﴾ اینها دوباره گر بر فرض هم دنیای جدید باشد دنیا باشد و رجوعی از آخرت به دنیا ممکن با شد و اینها به دنیا بیایند باز همین وضع را دارند برای اینکه ما چندین بار آزمودیم در رویا و بیدرای با علم و عین آنقدر حجت اله بر او ظهور پیدا که ﴿لیهلک من هلک عن بینة﴾ شد تا انسان به اینجا نرسد جهنم نمیرود آن قدر حجت خدا بر انسان بالغ است چه در خواب چه در بیداری چه در تجربههای اجتماعی چه در تجربههای عینی چه در براهین علمی آن قدر برهان بر انسان روشن میشود که بین الرشد باشد بشود ﴿قد تبین الرشد من الغی﴾ از آن به بعد سخن از جهنم است فرمود ما چندین بار حق را بر اینها بین کردیم الان اینها دوباره برگردند همان انسان تبه کار خواهند بود ﴿لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ ﴾ گاهی اینچنین جواب میدهد گاهی میفرماید نه اصلاً محال است پس دوتا محال است یکی اینکه رجوع شما به دنیا محال است برای اینکه سرمایهای نمانده یکی اینکه بر فرض محال دوباره برگردید همین هستید برای اینکه ما چندین بار آزمودیم خب پس گاهی خدا میفرماید که قد خسروا انفسهم حیاتی نمانده شما برگردید گاهی هم میفرماید بر فرض برگردید همین هستید این قد خسروا انفسهم در آیات دیگر هم آمده همین مضمون که محل بحث سوره اعراف است در آیه 21 سوره هود به این صورت ذکر شده است فرمود اینهایی که ﴿أُولئِکَ لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزینَ فِی اْلأَرْضِ وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ ما کانُوا یَسْتَطیعُونَ السَّمْعَ وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ﴾ این آیه 20 سوره هود 21 این است ﴿أُولئِکَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ﴾ پس خودشان بخواهند برگردند که هستی نمانده از دیگران بخواهند کمک بگیرند رابطهای با کمک کنندهها ندارند آنها که رابطه داشتند رابطه کاذب بود مثل این که با سراب رابطه برقرار کردند ﴿الذین کفروا اعمالهم کسراب بقیعة فیحسبه الظمآن ماء حتی اذا جائه لم یجده شیئا فوجد الله عنده فوفاه حسابه﴾ آنهایی که منشأ شفاعت بودند که یانها با آنها رابطه نداشتند لذا در آیه 21 سوره هود میفرماید ﴿أُولئِکَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ﴾ پس خودشان داردن کار میکنند حیاتی نمانمده سرمایهای نمانده بخواهند از دیگران فیض بگیرند رابطهای با دیگران نداشتند آن دیگرانی ه اینها رابطه داشتند که گم شدند ﴿وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ﴾ گم شدند نه اینکه یک چیزی بودند و گم شدند لا شیء بودن اینها معلوم شد لم یجده شیئا حتی اذا جائه لم یجده شیئا نه وجده لا شیء چون لا شیء که تحت وجدان در نمیآید این لم یجد است مثل انسانی که به دنبال سراب میدود چیزی گیرش نمیآید نه عدم گیرش میآید لم یجده شیئا نه وجده لا شیء این هم هر چه میگردند میبینندن که بت پرستی بت اینها چیزی نیست یک چوبهاییاست نصیبشان شده خب بعد هم فرمود ﴿لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی اْلآخِرَةِ هُمُ اْلأَخْسَرُونَ﴾ پس اگر کسی بخواهد از راه شفاعت بهره ببرد شفاعت مال اولیای الهی است مال اهل بیت (علیهم السلام) است که اینها رابطه نداشتد بخواهد از آن بتها بهره ببرند بتها هم که بت پرستی چیزی جز ضلالت نیست ﴿وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ ﴾ ﴿فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذی کُنّا نَعْمَلُ﴾ آنگاه ذات اقدس اله به هر دو پاسخ میدهد میفرماید شما خودتان بخواهید برگردید این محال است برای اینکه ﴿قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ﴾ شمایی نماندید که بخواهید از شفاعت طرفی ببندید اینکه ﴿وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ﴾ شما فریه داشتید میگفتید هولاء شفعائنا عند الله این دروغ بود دیگر از فریه که کاری ساخته نیست از اینجا سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) استفاده کردند که عدهای در قیامت حق شفاعت دارند برای اینکه ذات اقدس اله اصل اعتقادب ه شفاعت را امضا کرد یک اینکه شفاعت تنها مخصوص خدا نیست که «آخر من یشفع ارحم الراحمین» او آخر من یشفع است شفاعت شافعین را خدا امضا کرده است فرشتگان شفاعت می کنند اولیا و اهل بیت (علیهم السلام) شفاعت میکنند منتها باید به اذن خدا باشد این دو لذا سخن از اصل شفاعت نیست سخن از شفعاء است که اینها امیدوارند این همه شفعائی که هستند انبیاء و مرسلین و صدیقین و شهدا و صالحین و فرشتگان یکی مشکل اینها را حل کند اینها لازم ندارد که همه شفعا بیاید مشکل اینها را حل کنند میگویند لااقل یکی از اینها مشکل ما را حل کند میفرماید هیچ کدام از اینها مشکل شما را حل میکنند ﴿فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا﴾ یعنی در بین این همه شفعا یکی مشکل ما را حل کند لا اقل نه اینکه همه به سراغ ما بیایند چون اینها حل مشکل میطلبند پس معلوم میشود یک عدهای هستند شفاعت میکنند منتها به حال اینها نافع نیست ﴿فضل عنهم ما کانوا یفترون﴾ حالا یک مطالب زیر مجموعه و فرعی این آیه مانده است که علی حده بحث میشود اما آنچه که عمده است مسئله تاویل است ولی بخشهای مهم بحثهای تاویل در اوائل سورهٴ مبارکهٴ آل عمران آیه 7 و 8 آنجا بحث شد حالا باید به آنجا ارجاع بدهیم ولی ممکن است خطوط کل یرا ما اینجا ذکر بکنیم آیه 7 سورهٴ مبارکهٴ آل عمران این بود که آنجا مفصل بحث شد فرمود به اینکه ﴿هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ﴾ که آنجا هم بحث شد که آیا روی الله وقف بشود یا نه؟ ﴿وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنّا بِهِ کُلُّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاّ أُولُوا اْلأَلْبابِ﴾ آنجا بحث شد که روایات مسلم در این است که اهل بیت (علیهم السلام) راسخ در علمند عالم تاویلند یک یکی اینکه آیا آن معنای مسلم قطعی را باید از آیات دیگر و روایات فراوان استفاده کرد یا گذشته از آن آیات و روایات از این آیه هم میتوان استفاده کرد وگرنه در اینکه آنها راسخ در علمند و عالم تاویلند این بین الرشد بود و مما لا ریب فیه بود اما بحث در این بود که آیا از این آیه هم ممکن است استفاده کنیم یا نه؟ به هر تقدیر قسمت مهم بحث تاویل آنجا گذشت الان هم که در این آیه محل بحث سوره اعراف بخواهیم اشاره کنیم باید به خطوط کلی بحث اشاره کنیم وگرنه تفصیلش به آنجا ارجاع داده میشود.
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره اعراف آیه 52 - سایت اسراء
بعد از اینکه جریان ایمان و کفر را مفصلا بازگو فرمود و جریان اهل جنت و اهل نار و اهل اعراف را مفصلا ذکر فرمود در پایان برای تذکره عدهای که ایمان نیاوردند اینچنین میفرماید ﴿وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِکِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ﴾ ما قرآنی را برای هدایت اینها عالمانه نازل کردیم علم داشتیم که این کتاب هادی است علم داشتیم که این کتاب رحمت است منتها کسانی از هدایت و رحمت این برخوردارند که ایمان میآورند
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.