● سوره حمد آیه 7 - آشنایى با قرآن جلد ۲/متفکر شهید استاد مرتضى مطهرى
انسانها از این نظر که در مقام عبودیت چه چیز بدست بیاورند، و در انتخاب راه چه راهى را انتخاب کنند به سه نوع تقسیم مىشوند.
یک دسته انسانهائى هستند که راه عبودیت را طى مىکنند و بطوریکه در ذیل کلمه «الرحیم» گفتیم مشمول رحمتخاصه پروردگار هستند و انعام بعد از انعام على الدوام شامل حالشان مىگردد و گوئى احساس مىکنند که دستى از غیب آنها را مىکشاند. این دسته همان مقربان درگاه الهى مىباشند که در درجه اول انبیاء و اولیا و سپس افراد کامل انسانها هستند. و انسان باید همیشه آنها را جلوى راه قرار دهد و بدنبال آنان قدم بردارد. و در جمله اول انسان راه راه آنان را از خداوند طلب مىکند.
دسته دوم در مقابل دسته اولند و بجاى خدا غیر خدا را پرستش کردهاند و خدا را عصیان نمودهاند، اینان نیز آثاراعمالشان یکى بعد از دیگرى در وجودشان ظهور کرده و همچون دستى آنان را از راه راست دائما دورتر مىسازد. و بجاى آنکه مانند گروه اول به سوى خداوند بالا روند و مورد انعامهاى پى در پى پروردگار قرار گیرند مورد خضم و غضب الهى قرار گرفته و بکلى راه کمال از دستشان در رفته و به دره هولناک شقاوت سقوط مىکنند و من یحلل علیه غضبى فقد هوى اینها در حقیقت انسانهائى هستند که بجاى این که راه انسانیت را طى کنند، به راههاى حیوانى مىروند انسانیتشان مسخ گردیده و بجاى آن که پیش بروند عقب گرد مىکنند. قرآن از اینها به «المغضوب علیهم» تعبیر مىکند.
در این میان گروه سومى هستند، مذبذبین بین ذلک لاالى هولاء و الاالى هولاء، راه معین و مشخصى در پیش ندارند، متحیر و سرگردانند، هر لحظه راهى را پیش گرفته و بجائى نمىرسند. قرآن از اینها به «الضالین» یاد مىکند.
ما که مىگوییم اهدنا الصراط المستقیم، صراط الذین انعمت علیهم، غیرالمغضوب علیهم و لاالضالین، یعنى:
بار خدایا! راه راستت را بما بنماى، آن راهى که راه اولیاء و راستان و پاکان درگاه توست، آنانکه همواره مشمول انعامهاى پى در پى تو هستند نه راه بندگانى مسخ شده و از انسانیت بیگانه گشته که مورد عضب تو قرار دارند و نه راه مردمیکه حیران و سرگردانند و هر لحظه بشکلى درآمده و با گروهى در مىآمیزند
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره حمد آیه 6 - آشنایى با قرآن جلد ۲/متفکر شهید استاد مرتضى مطهرى
صراط الذین . . .
انسانها از این نظر که در مقام عبودیت چه چیز بدست بیاورند، و در انتخاب راه چه راهى را انتخاب کنند به سه نوع تقسیم مىشوند.
یک دسته انسانهائى هستند که راه عبودیت را طى مىکنند و بطوریکه در ذیل کلمه «الرحیم» گفتیم مشمول رحمتخاصه پروردگار هستند و انعام بعد از انعام على الدوام شامل حالشان مىگردد و گوئى احساس مىکنند که دستى از غیب آنها را مىکشاند. این دسته همان مقربان درگاه الهى مىباشند که در درجه اول انبیاء و اولیا و سپس افراد کامل انسانها هستند. و انسان باید همیشه آنها را جلوى راه قرار دهد و بدنبال آنان قدم بردارد. و در جمله اول انسان راه راه آنان را از خداوند طلب مىکند.
دسته دوم در مقابل دسته اولند و بجاى خدا غیر خدا را پرستش کردهاند و خدا را عصیان نمودهاند، اینان نیز آثاراعمالشان یکى بعد از دیگرى در وجودشان ظهور کرده و همچون دستى آنان را از راه راست دائما دورتر مىسازد. و بجاى آنکه مانند گروه اول به سوى خداوند بالا روند و مورد انعامهاى پى در پى پروردگار قرار گیرند مورد خضم و غضب الهى قرار گرفته و بکلى راه کمال از دستشان در رفته و به دره هولناک شقاوت سقوط مىکنند و من یحلل علیه غضبى فقد هوى اینها در حقیقت انسانهائى هستند که بجاى این که راه انسانیت را طى کنند، به راههاى حیوانى مىروند انسانیتشان مسخ گردیده و بجاى آن که پیش بروند عقب گرد مىکنند. قرآن از اینها به «المغضوب علیهم» تعبیر مىکند.
در این میان گروه سومى هستند، مذبذبین بین ذلک لاالى هولاء و الاالى هولاء، راه معین و مشخصى در پیش ندارند، متحیر و سرگردانند، هر لحظه راهى را پیش گرفته و بجائى نمىرسند. قرآن از اینها به «الضالین» یاد مىکند.
ما که مىگوییم اهدنا الصراط المستقیم، صراط الذین انعمت علیهم، غیرالمغضوب علیهم و لاالضالین، یعنى:
بار خدایا! راه راستت را بما بنماى، آن راهى که راه اولیاء و راستان و پاکان درگاه توست، آنانکه همواره مشمول انعامهاى پى در پى تو هستند نه راه بندگانى مسخ شده و از انسانیت بیگانه گشته که مورد عضب تو قرار دارند و نه راه مردمیکه حیران و سرگردانند و هر لحظه بشکلى درآمده و با گروهى در مىآمیزند
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره حمد آیه 5 - آشنایى با قرآن جلد ۲/متفکر شهید استاد مرتضى مطهرى
ایاک نعبد و ایاک نستعین: پروردگاراتنها و تنها ترا مىپرستیم و تنها و تنها از تو استعانت مىجوئیم.
با اینکه انسان گمان مىکند; که توحید یکى از مسائل اسلام است و هزاران مسئله دیگر در اسلام در کنار توحید قرار گرفته است، ولى وقتى با نگاهى دقیقتر مىنگرد مىبیند اسلام سراسرش توحید استیعنى تمام مسائل آن چه آنها که مربوط به اصول عقائد است و چه آنها که به اخلاقیات و امور تربیتى و یا به دستور العملهاى روزانه ارتباط دارد همگى یکجا و یکپارچه توحید است.
در منطق اصطلاحى وجود دارد که مىگویند. تحلیل و ترکیب این دو کلمه که در آنجا در فکر بکار مىرود از علوم طبیعى اتخاذ شده است. و مراد این است که همانطور که در عالم ماده تجزیه و ترکیب است، یعنى همه مرکبات تجزیه مىشود به عناصر اولیه و اگر آنعناصر را ترکیب کنند دو مرتبه آن مرکب تشکیل مىگردد، و در اندیشهها و فکرها نیز همین طور است. تمام اندیشههها و افکار بشر را فیلسوفان مىگویند به اصل عدم تناقض بر مىگردد. یعنى اگرتحلیل و تجزیه بکنند، بازگشت به این اصل مسلم بدیهى مىنماید.
در اسلام چنین اصلى وجود دارد که همان توحید است، یعنى تمام مبانى اسلامى را اگر تحلیل کنیم بازگشت به توحید مىکند.
اگر نبوت و معاد را که دو اصل دیگر از اصول اعتقادى هستند و یا امامت را مورد تحلیل قرار دهیم در شکل دیگر، توحید است. و اگر دستورهاى اخلاقى و یا احکام اجتماعى اسلامى را مورد بررسى قرار دهیم در شکل دیگر، توحید است. و اگر دستورهاى اخلاقى و یا احکام اجتماعى اسلامى را مورد بررسى قرار دهیم در شکل توحید خودنمائى مىکنند.
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره حمد آیه 3 - آشنایى با قرآن جلد ۲/متفکر شهید استاد مرتضى مطهرى
قبلا درباره این کلمه تا اندازهاى بحث کردیم و اینک اضافه مىکنیم که توصیف پرورگار به این دو صفت معرفت بسیار کامل مىخواهد. زیرا رحمن یعنى آنکه رحمتش فراوان است، و نه آن مقدار که تنها، از کلمه فراوان مىفهمیم بلکه یعنى آنکه همه هستى از ناحیه اوست و هر چه از او بپرسد رحمت و نیکوست. و رحیم یعنى آنکه فیضش دائما به انسانها مىرسد.
این دو صفت، اولى مربوط به نظام هستى است و دومى مربوط به عالم خاص انسانهاست. براى توصیف پروردگار به صفت اول، آنقدر عرفان عمیق براى بنده لازم است که جهان را سراسر رحمتاندر رحمت ببینند و فکر ثنویت را از خود دور کنند و پدیدههاى جهان را به خیر و شر تقسیم نکند، و بلکه سراسر هستى را بدلیل آنکه ناشى از اوستیک کاسه خیر و رحمت محض بداند. و این همان مسئلهاى است که در عدل الهى مطرح است.
این نکتهاى است که دائما، عبد باید با خویش بازگو کند چنانکه در دعاهاى وارده به آن سفارش شده است. و در دعائى بعد از تکبیر پنجم از تکبیرهاى مستحبى قبل از نماز چنین آمده است:
لبیک و سعدیک و الخیر فى یدیک و الشر لیس الیک...
بنده نمازگزار خود را بجاى اولیاء خدا گذاشته که پروردگار او را خوانده و مىگوید: آمدم، آمدم، آمدم، برضایت و به تعبیر رساتر، به سر آمدم!الخیر فى یدیک، خیر منحصرا در دست توست، و الشر لیس الیک و شر به تو بازنمىگردد!
خدا را به صفت رحمان شناختن، به معنى شناختن جهان است به عنوان مظهر تام حکمت بالغه الهى و نظام اتم پروردگار. و در هنگام ستایش الله به این صفت، چنان دیدى انسان باید داشته باشد که نظام خیر است. نظام رحمت است. نظام نور است. شر، نقمت و ظلمت امور نسبى و غیرحقیقى مىباشد. بدیهى است که هر اندیشه خامى نمىتواند مدعى گردد که من چنین دیدى از جهان دارم. و انسان با زور و تعبد هم نمىتواند چنان دیدى در خود ایجاد کند. اینکه قرآن از ما مىخواهد که خدا را با این صفات ثناگوئیم، مىخواهد او را و جهان را بدینگونه بشناسیم، و اینگونه شناختن فرع این است که از راه صحیح عقلانى و برهانى مطالب شامخ را درک کنیم. اینها به طور ضمنى دعوت بع تفکر در مسائل الهیات و تایید امکان چنین معرفتهائى است.
و اما صفت دوم که صفت رحیم است، در اینجا نیز باید بگوئیم که شناخت «الله» به این صفت مستلزم آن است که انسان به مقام و موقعیتخودش در میان موجودات عالم شناخت کامل داشته باشد.
امتیازى که انسان در میان موجودات دارد اینستکه فرزند بالغ این جهان است!! فرزند نابالغ این خانواده که تحت قیومیت و سر پرستى اجبارى پدر و مادر باشد، نیست. بلکه از نظر عقل و خرد به آن درجه از رشد رسیده که به او گفتهاند باید خودت راه را انتخاب کنى! در حالى که موجودات دیگر تحت تکفل جبرى عوامل این عالمند، این انسان است که بدلیل رشد عقلى او، آزادى و اختیار دارد و مىتواند از دو راه یکى را انتخاب کند.
انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا (سوره دهر آیه 3)
راه راست و کج هر دو در جلو انسان قرار گرفته، اگر انسان راه راست و صراط مستقیم حق را بپماید آن وقت است که یک نوع رحمت و عنایتخاصى از ناحیه خدا شامل حالش مىگردد و گوئى عالم به گونهاى ساختهشده که هر کس راه خدا را برود، پروردگار او را مدد مىکند، راهنمایى و هدایتش مىکند (و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا) دلش را نور بخشیده و قلبش را نیرو مىدهد، اسباب و وسائل را براى راهش مهیا مىسازد، رزق «من حیث لایحتسب» به او مىرساند، و بالاخره به مرحلهاى مىرسد که احساس مىکند بمرحله داد و ستد با خداى خویش رسیده است چون مىبیند هر چه که او در کردار خالصانهتر رفتار مىکند، عنایات الهى بیشتر شامل حالش مىگردد. در این وقت است که بنده به مرحله رضا و تسلیم رسیده است
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره حمد آیه 2 - آشنایى با قرآن جلد ۲/متفکر شهید استاد مرتضى مطهرى
رب العالمین
درباره کلمه رب نیز باید بگوئیم که در فارسى کلمهاى که بتوانیم معادل آن قرار دهیم نداریم. گاهى به معناى تربیت - کننده معنى مىکنند ولى باید توجه داشت که رب از ماده ربب است نه از ربى، و تربیت کننده کلمهاى است که معادل مربى قرار مىگیرد و مربى از ماده ربى است. و گاهى آن را صاحب اختیار ترجمه مىکنند چنانچه عبدالمطلب گفت: انارب الابل و للبیت رب من صاحب اختیار شتر هستم و خانه صاحب اختیارى دارد.
در هر حال هیچکدام از این کلمات به تنهایى رساننده معنى رب نیست، گرچه هر دو صفت جدا جدا از اوصاف خداوند به شمار مىآیند ولى گویا در کلمه رب هم مفهوم خداوندگارى و صاحب اختیارى نهفته است و هم معناى تکمیل کننده و پرورش دهنده. خداست که هم صاحب اختیار عالم است و هم کمال رسان همه عالم است.
البته خداوند عالم عوالمى خلق کرده است که موجودات آن عوالم بدلائلى خاص، هر کمالى که مىتوانند داشته باشند از همان اول دارند.
و بعبارت دیگر هیچ گونه استعداد و قوهاى در آنها وجود ندارد بلکه همه به فعلیت رسیدهاند یعنى از اولیکه آفریده شدهاند با تمام کمال ممکنشان آفریده شدهاند و به تعبیر دیگر «بدء» و «عود»شان یعنى آغاز و انجامشان یکى است. آنها از همان حیث که مخلوق و مبدع به ابداع الهى مىباشند مربوب او هستند. خداوند از همان حیث که خالق و مبدع آنهاست، «رب» آنها است.
ولى عالمى که ما در آن زندگى مىکنیم یعنى عالم دنیا یا عالم ماده، عالم تدریج است، و نظامش چنین است که وجودها از نقص آغاز مىشوند و بسوى کمال سیر مىکنند.
«بدء» و «عود»شان یکى نیست. آغاز و انجامشان دو تا است. آنها از یک حیث مخلوق خداوندند و از حیث دیگر «مربوب» او.
عالم طبیعت در عین اینکه خود در مجموع عالمى است غیر از عوالم دیگر، به اعتبار اینکه داراى انواع گوناگون است و هر نوع با نظام مخصوص زندگى مىکند. و در حقیقت هر نوعى برایخود نیز عالمى دارد، همگى همین طورند. عالم جماد، عالم گیاه. عالم حیوان عالمى انسان، عالم افلاک7 همه از نقص بسوى کمال در حرکتند. هیچ کدامشان در آغاز آفرینش بصورت کامل آفریده نشدهاند. این خداوند است که موجودات همه این عوالم را به کمال نهائى مىرساند. رب العالمین است.
از قرآن استفاده مىشود، اصولا این جهان، جهان پرورش است انسان که خود نیز به گروههاى مختلف، خوبها بدها تقسیم مىگردد همگى در حال پرورش یافتن هستند. و جالب این است که گوئى جهان یک محیط مساعد کشاورزى است و هرگونه بذرى در آن پاشیده مىشود، پرورش مىیابد، در این عالم نه تنها خوبها تکامل مىیابند، بلکه بدها «یعنى کسانى که تخم بدى مىکارند» نیز در نظام این جهان مراحل خود را طى مىکنند. در سوره بنى اسرائیل مىفرماید:
من کان یرید العاجله عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید ثم جعلنا له جهنم یصلیها مذموما مدحورا(18) و من اراد الاخره و سعى لها سعیها و هو مؤمن فاولئک کان سعیهم مشکورا(19) کلانمد هولاء و هولاء من عطاء ربک و ما کان عطاء ربک محظورا(20)
خلاصه مضمون این آیات این استکه: هر کس که طالب دنیا باشد، و بذر دنیائى بکارد، ما هم او را مدد رسانده و بذرى که پاشیده است به ثمر مىرسانیم ولى آن اندازه که بخواهیم و براى هر کس که خود اراده کنیم. یعنى آنجاست قطعى و لایتخلف در کار نیست که حتما هر کس ثمره نقد و عاجل بخواهد کارش را به نتیجه برسانیم.
علت اینکه بذر دنیا طلبى نتیجهاش صد در صد قطعى نیست این جهت است که دنیا پر از تزاحم و آفات و موانع است نه اینکه این جهان براى پرورش این بذرها ساخته نشده است.
بعد مىفرماید: ولى بطور قطعى چنین کسى که هدفش را محصور و محدود به دنیا کرده و از مسیر شایسته انسان خارج شده است از جهنم سر در خواهد آورد.
و اما اگر کسى هدف دنیائى نداشته باشد و بذر آخرتى بکارد و در راه آن سعى و کوشش کند، این عمل هیچگاه ضایع نمىگردد و به نتیجه مىرسد. «کلا نمد هولاء و هولاء» هم آن دسته را ما مدد مىکنیم و به این دسته مدد مىرسانیم.خلاصه اینکه نظام این عالم اینگونه ساخته شده که هر کس هر بذرى بپاشد این مساعد براى پرورش دادن است و همان بذر را پرورش مىدهد، منتهى اینکه یک نوع بذرها صد در صد به نتیجه مىرسد، و آن بذرى است که بر صراط مستقیم باشد. بعضى بذرهاست که گرچه امکان پرورش دارد ولى به نتیجه رسیدنش کلیت ندارد. و از اینجاست که افرادى که کارهاى ناشایستى انجام مىدهند و با نقشههائى که طرح مىکنند و به نتیجه مىرسند، نمىتوانند بدینگونه عمل خویش را توجیه کنند که اگر کار ما مورد اشکال بود، ما به نتیجه نمىرسیدیم. خیر! هر تئورى که که در عمل به نتیجه برسد، دلیل بر حقانیتش نیست، این نظام جهان است که «کلا نمد هولاء هولاء» هر کس هر بذرى بپاشد رشد و احیانا به نتیجه مطلوب مىگردد.
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره حمد آیه 2 - آشنایى با قرآن جلد ۲/متفکر شهید استاد مرتضى مطهرى
الحمد لله
در اینجا هم باید بگوئیم که ما لغتى در فارسى نداریم که ترجمان کلمه حمد باشد. البته دو کلمه است که نزدیک به معناى حمد است و آنها در فارسى معادل دارند و معمولا براى ترجمه حمد از معادل آنها استفاده مىشود. یکى از مدح که معادل آن ستایش است و دیگرى شکر ک به سپاس ترجمه مىشود. ولى هیچکدام به تنهائى رساننده معناى حمد نیست.
کلمه مدح نزدیک به حمد است و حتى بعضى احتمال قوى مىدهند که دو تلفظ از یک کلمه باشند. چنانکه در زبان عربى نظائر آنها زیاد داریم مثل خلص و لخص و ایس و یئس که هر دو حروفشان یکى است ولى جایشان عوض شده است.
مدح به معناى ستایش است; ستایش از احساسهاى مخصوص انسانس است، یعنى این انسان است که داراى این درجه از ادراک و احساس است که وقتى در مقابل کمال و جلال; زیبائى و بهاء قرار مىگیرد; این احساس; بصورت عکس العمل در او پیدا مىشود که او را ستایش کند; این احساس در حیوان نیست. حیوان نه آن کمال و جلال و عظمت را درک مىکند و نه قدرت دارد که ستایشگر این اوصاف باشد.
البته گاهى عمل ستایش; در انسان بصورت پستى ظاهر مىگردد که آنرا چاپلوسى مىگویند و از صفات رذیله محسوب مىگردد. چاپلوسى درموردى است که انسان امر بى حقیقى را ستایش مىکند. و بسیار زشت است که انسان آن قدرتى که خداوند به او داده است تا کمالها و جمالها و عظمتهات و زیبائیهاى واقعى را ستایش کند; آن را در پاى موجودى که هیچ ارزش ستایش ندارد;از روى طمع مصرف نماید. این قدرت براى این است که انسان آن احساس عالى را;یعنى تمجید و تکریم و تنظیم یک کمال را; ارضاء و اشباع نماید; نه اینکه در دمتحس طمع که نوعى پستى است قرار دهد. در ستایشهاى واقعى هیچگونه طمعى در کار نیست; بلکه امریست فطرى و طبیعى انسان هنگامیکه به هنر زیبائى برخورد مىکند; مثلاورق قرآنى که سالها پیش توسط بایسنقر نوشته شده مىبیند محو زیبائى آن مىگردد بىاختیار آن را ستایش مىکند. اگر کسى در اینجا از انسان سؤال کند چرا ستایش مىکنى مگر کسى چیزى در مقابل این ستایش مىدهد؟ چه جواب مىدهیم؟ خواهیم گفت مگر لازماست چیزى بدهند؟! من انسانم و انسان از آن جهت که انسان است وقتى در مقابل عظمتى و جلالى و جمالى و کمالى قرار گرفت قهرا خاضع مىشود و خضوع خود را بصورت ستایش اظهار مىدارد. این معناى کلمه مدح است ولى حمد تنها این مفهوم نیست.
احساس پاکیزگى دیگرى در انسان وجود دارد که باز از امتیازات انسان است که آنرا «سباسگزارى» مىگویند و ترجمه کلمه «شکر» است. و آن در وقتى است که از ناحیه کسى به انسان خیرى برسد، انسانیت انسان اقتضا مىکند که نسبت به او اظهار امتنان بنماید. فرض کنید هنگامى که انسان با اتومبیلش از محلى در حال عبور است اگر با اتومبیل دیگرى برخورد کند که او حق عبور دارد و مىتواند از راه استفاده کند، در چنین حالى اگر او توفق کرد و اجازه داد که ما قبلا عبور کنیم، ادب انسانى که مقتضاى فطرت پاک او است اقتضا مىکند که با گفتن کلمه «متشکرم» و یا عملا با تکان دادن سر یا دست از او سپاسگزارى بعمل آورد. این صفت به این حد در حیوان وجود ندارد و از مختصاد انسان است. و اینکه خداى متعال در قرآن سؤال مىکند هر جزاء الاحسان الا الاحسان، سؤالى است که مخاطب آن فطرت سلیم انسانى است و وجدان پاک انسان پاسخگوى آن است.
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
1)
: تفسیر آقای مطهری با مثالهای روز بوده و آیه را بسیار شفاف و ملموس نموده است. ای کاش بیشتر از این نوع تفسیر در تدبر ذکر شود
روحش شاد باد
هاجر روشنایی
● سوره حمد آیه 1 - آشنایى با قرآن جلد ۲/متفکر شهید استاد مرتضى مطهرى
الرحمن الرحیم
بجاى این دو کلمه نیز در فارسى نمىتوان واژهاى یافت که عینا ترجمه آن باشد و اینکه بخشنده مهربان معمولا ترجمه مىکنند ترجمه رسائى نیست. زیرا بخشنده ترجمه جواد است و مهربان ترجمه رؤف و هر دو از صفات پروردگار است که در قرآن آمده است.
جواد (بخشنده) یعنى کسیکه چیزى دارد و بدون عوض به دیگران مىبخشد. ولى رحمان و رحیم هر دو از رحمت مشتقند و در کلمه رحمتیک معنا اضافهاى نهفته است و آن اینکه:
در مواردى که موجودات; نیازمند و مستحق است; بالفظ و یا با زبان تکوین دستش دراز است و به اصطلاح قابل ترحم است و استحقاق دارد که چیزى به او برسد; در اینگونه موارد رحمت است. منتهى; رحمت انسان وقتى به مستحقى مىرسد که تحت تاثیر حالت او قرار گیرد; و رقت قلبى رد او پدید آید، ولى خداى متعال از این امور منزه است.
پس وقتى مىگوییم رحمان و رحیم دو معنا در ذهن ما مجسم مىگردد: یکى نیاز عظیم و فراوان مخلوقات که گوئى سراسر مخلوقات با زبان قابلیتهاى خودشان همه دست نیاز بدرگاه بىنیاز او دراز کرده و التماس مىکنند، و دیگر اینکه او رحمت بىحساب خویش را بسوى آنان فرستاده و نیازهاى آنان را تامین نموده است.
این استکه بعضى از مترجمان اخیر وقتى دیدهاند که هیچ کلمهاى رساننده معانى این کلمات نیست; آیه شریفه; بسم الله الرحمن الرحیم را «به نام الله رحمن الرحیم»; ترجمه نمودهاند.
فرق رحمان با رحیم چیست؟ قبلا باید توضیح بدهیم که در زبان عربى کلماتى که بر وزن فعلان است دلالت بر کثرت مىکند مثل عطشان که به معناى عطش کثیر است. و کلماتى که بر وزن فعیل است که اصطلاحا آنرا صفت مشبه مىگویند دلالت بر نوعى ثبات و دوام مىکند.
رحمان که بر وزن فعلان است دلالت بر کثرت و وسعت مىکند و مىرساند که رحمتحق همه جا گسترش پیدا کرده و همه چیز را فرا گرفته است.
اصولا هر چیزى; چیز بودنش مساوى با رحمتحق است چون وجود و هستى عین رحمت است; چنانکه در سوره اعراف آیه 56 آمده است و رحمت و سعت کلى شىء (رحمت من همه چیز را فرا گرفته است) و در دعاى کمیل مىخوانیم و برحمتک التى وسعت کلى شىء.
این گونه رحمتحق استثناء ندارد; و اینطور نیست که شامل انسانها باشد و غیر انسانها را شامل نشود و یا در انسانها تنها انسانهاى مؤمن را فرا گیرد، خیر; بلکه سراسر گیتى مشمول رحمانیتحق است و یا عین آن استیعنى آنچه در عالم هستى هست رحمتحق است.
درسى که مىتوان از جمله بسم الله الرحمن الرحیم آموخت این است که آنچه که از خدا به عالم مىرسد دو گونه نیست; خیر و شر. بلکه آنچه از او مىرسد جمله نیکو و رحمت است و این رحمتشامل جماد و نبات و حیوان و انسان به تمام اقسامش مىگردد چون اصولا فاتحه و گشایش هستى با رحمتحق است.
و اما رحیم که بر وزن فعیل است دلالت بر رحمت لاینقطع و دائم حق مىکند. رحمان که دلالت بر رحمت واسعه پروردگار مىکرد و شامل همه موجودات مىگشت ولى بالاخره در این عالم یک سلسله از موجودات پس از هستى معدوم مىشوند و فانى مىگردند. ولى رحیم نوعى از رحمت است که جاودانگى دارد و تنها شامل آن بندگانى است که از طریق ایمان و عمل صالح; خود را در مسیر نسیم رحمتخاصه حق قرار دادهاند!!
پس پرودگار یک رحمت عام دارد و یک رحمتخاص. با رحمت عام خودش همه موجودات را آفریده است که از جمله آنان انسان است.
انسان که تنها موجود مکلف است و خودش مسئول خویش است اگر وظائف و تکالیفى که به عهدهاش نهاده شده بود انجام دهد; مشمول رحمتخاص الهى خواهد شد. رحمان اشاره به آن رحمت بىحسابى است که همه جا کشیده و مؤمن و کافر و حتى انسان و جماد و نبات و حیوان ندارد ولى رحیم اشاره به رحمتخاص است که به انسانهاى مطیع و فرمانبردار اختصاص دارد
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره حمد آیه 1 - آشنایى با قرآن جلد ۲/متفکر شهید استاد مرتضى مطهرى
الله
الله یکى از نامهاى خداست. نامگذارىهائى که براى افراد و یا اشیاء مىکنند گاهى از نوع علامت است و گاهى از نوع وصف
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره حمد آیه 1 - آشنایى با قرآن جلد ۲/متفکر شهید استاد مرتضى مطهرى
ادامه:
آغاز کارها به نام خدا
توجه دارید که آیه مورد بحث روى هم یک جار و مجرور است و یک جمله تمام نیست. متعلق این جار و مجرور محذوف است. مفسرین در اینکه متعلق محذوف آن چیست نظرهاى گوناگون دادهاند، از جمله، «استعین» (یارى مىطلبیم) - «ابتداء» (ابتدا مىکنم) و «اسم» (نشانه و علامت مىنهیم)، که احتمال اخیر قوىتر بنظر مىرسد.
در نامگذارىها، هدفها و انگیزهها مختلف است، گاهى شخص مؤسسهاى را بنام فردى نام مىگذارد، بمنظور هدفى مادى که مىتواند در سایه این نام بآن غرض نائل گردد. و یا چنانکه معمول است مولود جدید را بنام شخصى که در گذشته مورد علاقه بوده مىنامند و مىخواهند با این نامگذارى شخص مورد نظر، حیاتى جدید یافته و به بقاء این نام زنده بماند.
ولى اینکه به بشر دستور داده شده است که کارهایش را بنام خدا بنامد، روى چه انگیزهاى مىتواند باشد؟ براى این است که کارهاى انسان جنبه قدس و عبادت پیدا کند و بنام او برکتیابد.
انسان که احساس فطرى از خداوند دارد و او را به عنوان یک موجود قدوس و منبع خیرات مىشناسد، وقتى کارش را بنام او نامید معنایش این استکه در سایه قدس و شرافت و کرامت او، این عمل نیز مقدس گردد.
و چون آغاز کردن به نام کسى مفهومش این استکه او را موجودى قدوس و منزه از جمیع نقصها و سرچشمه کمالات داسنته، و مىخواهد که عملش را با انتساب به او برکت بخشد; لذا کارها را بنام هیچکس حتى نام پیغمبر، نمىتوان آغز کرد و این است معنى تسبیح نام الله که در اول سوره اعلى به آن دستور داده شده است.
تعبیر «یسبح لله» و یا «سبح لله» و یا «سبحان الله» تسبیح براى خداوند و یا تسبیح خداوند مکرر در قرآن آمده است ولى تسبیح نام الله در قرآن تنها در اول سوره اعلى است که مىفرماید: سبح اسم ربک الاعلى; تسبیح کن نام پروردگار بزرگت را.
بنظر مىرسد که بهترین نظریه در اینجا نظر صاحب المیزان است که مىفرماید معنى تسبیح نام خدا اینستکه آنجا که مقام تقدیس و تکریم است نام مخلوق در ردیف نام الله قرار نگیرد و یا در حائى که نام الله باید برده شود، نام موجود دیگرى بمیان نیاید. یعنى نه با نام خدا نام دیگرى را و نه بجاى نام خدا نام دیگرى را، که هر دو شرک است.
اخیرا در میان گروهى که دم از مبارزه با شرک مىزنند عملى رایجشده که خود از مظاهر شرک است. بجاى اینکه کارها را به نام خدا بنامند و بنام او آغاز کنند، مىگویند: بنام خلق! اگر قرار شود که نام پیغمبر را در کنار نام خدا قرار دادن شرک باشد، پس اگر بنام خلق هم آغاز کنیم جانشین براى خدا ساختن است و این دستور قرآن است که نام خدا همواره تسبیح گردد و کارهاى بشر بنام او نامیده شود; و نه بنام دیگرى. و بدین وسیله اعمال او قداستیافته و در سایه او تبرک جوید.
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره حمد آیه 1 - آشنایى با قرآن جلد ۲/متفکر شهید استاد مرتضى مطهرى
بسم الله . . .
در قرآن مکتوب از همان آغاز که قرآن به کتابت درآمده است در اول هر سورهاى باستثناى - سوره برائت -بسم الله الرحمن الرحیم است; یعنى سوره با بسم الله آغاز مىشود. ولى دیر زمانى است که بین شیعه و سنى بر سر اینکه آیا این آیه جزء هر سوره استیا نه، اختلاف عظیمى وجود دارد. اهل تسنن آن را جزء هیچ سورهاى نمىدانند و شروع هر سوره را با بسمالله از قبیل شروع هر کار دیگر با بسمالله مىشمارند که بسمالله جزء آن کار نیست; بلکه در عمل گاهى سورهها را بدون بسمالله آغاز مىکنند. در نماز حمد و یا هر سورهاى را که احیانا بخواهند بعد از حمد بخوانند بدون بسمالله مىخوانند.
شیعه به پیروى از ائمه اطهار علیهم السلام بشدت با این مسئله مخالفت دارند، تا آنجا که ائمه اطهار فرمودهاند خداى بکشد کسانى را که بزرگترین آیه از آیات قرآن را از قرآن حذف کردهاند. اگر بسم الله را از اول سورهها برداریم دیگر این آیه را ما در قرآن نداریم جز در سوره نمل که آنهم در ضمن نقل قولى است که قرآن از ملکه سبا مىکند، که هنگامیکه نامه سلیمان را قرائت کرد گفت: انه من سلیمان و انه بسم الله الرحمن الرحیم. این نامه را سلیمان است و اینگونه آغاز مىگردد: بسم الله ... الى آخر
در هر حال شیعه آن را مسلم جزء قرآن مىداند، نه اینکه آن را جداى از قرآن محسوب مىکند و مانند آنکه در آغاز هر امرى، بسم الله را مىافزاید، و در قرائت قرآن هم این آیه را از خارج بر آن اضافه کند
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.