● سوره مائدة آیه 16 - تفسیر نمونه
منظور از نور در آیه، قرآن است .البته در روایات متعددى میخوانیم که نور بشخص امیر مؤمنان على ع یا همه ائمه تفسیر شده است، ولى روشن است که این تفسیر از قبیل ذکر" بطون" آیات است، چون میدانیم قرآن علاوه بر معنى ظاهر معانى باطنى دارد که از آن به" بطون قرآن" تعبیر میشود، اینکه گفتیم روشن است که این تفسیرها مربوط به بطون قرآن است دلیلش این است که در آن زمان ائمه وجود نداشتند که اهل کتاب دعوت به ایمان به آنها شده باشند. کسانى که در راه تحصیل رضاى خدا گام برمیدارند نوید میدهد که در پرتو قرآن سه نعمت بزرگ به آنها داده مىشود. نخست : هدایت بجادههاى سلامت، سلامت فرد، سلامت اجتماع، سلامت روح و جان، سلامت خانواده، و سلامت اخلاق مىباشد (و اینها همه جنبه عملى دارد) دوم: خارج ساختن از ظلمتهاى کفر و بىدینى بسوى نور ایمان که جنبه اعتقادى دارد. سوم: کوتاهترین و نزدیکترین راه که" صراط مستقیم" است ولى همه این نعمتها نصیب کسانى مىشود که از در تسلیم و حقجویى در آیند و مصداق مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ باشند و اما منافقان و افراد لجوج و آنها که با حق دشمنى دارند، هیچگونه بهرهاى نخواهند برد همانطور که سایر آیات قرآن گواهى میدهند. و نیز همه این آثار از اراده حتمى خداوند سرچشمه میگیرد که با کلمه" باذنه" بان اشاره شده است.
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره حمد آیه 1 - تفسیر رهنما
به نام خداوند گسترده رحمت و مهربان،
1- «اللَّهِ» نام خدا در زبان عرب
بِسْمِ اللَّهِ
2- قرآن، مظهر نام خدا (الله) است.
بِسْمِ اللَّهِ
«بِسْمِ اللَّهِ» در آغاز قرآن را به دو گونه مىتوان لحاظ کرد:
1- سخنى باشد که خداوند آن را براى تعلیم به مردم بیان کرده است. در این لحاظ «بِسْمِ اللَّهِ» دستورى به مردم است که چگونه کارهاى خویش را آغاز کنند. 2- اخبارى باشد درباره خود قرآن، در این صورت «بِسْمِ اللَّهِ» در آغاز قرآن اشاره به آن است که خداوند، قرآن را با اسم «اللَّهِ» تحقق بخشیده و به ظهور رسانده است؛ یعنى، قرآن مظهر اسم «اللَّهِ» است.
3- قرآن، کتابى آغاز شده با نام خدا و همراه با اعلام رحمت به بندگان
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
4- لزوم آغاز کردن کارها با نام خدا و گفتن «بِسْمِ اللَّهِ ...»
بِسْمِ اللَّهِ
از آنجا که قرآن کتاب هدایت است و سخن خویش را با «بِسْمِ اللَّهِ» آغاز کرده این نکته را به مخاطبانش القا مىکند که کارهاى خود را با «بِسْمِ اللَّهِ» شروع کنند.
5- همه موجودات و مخلوقات، بهرهمند از رحمت گسترده الهى هستند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ
کلمه «رحمن» صیغه مبالغه است و دلالت بر شدت رحمت و گستردگى آن دارد.
6- خداوند به بندگان خویش مهربان است.
بِسْمِ اللَّهِ ... الرَّحِیمِ
در این که چرا دو صفت رحمانیت و رحیمیت در پى یکدیگر آمدهاند- در حالى که هر دو حکایت از رحمت الهى دارند- چند نظر ابراز شده است. آنچه از کاربرد آن دو صفت در قرآن به دست مىآید این است که رحمانیت در رابطه با همه مخلوقات است و رحیمیت تنها در ارتباط با انسان و دیگر مکلفان مىباشد. بنابراین رحیمیت خدا به رحمت ویژه الهى به انسانها و سایر مکلفان اشاره دارد.
7- رحمت گسترده خداوند و مهربانى او به بندگان، دلیل لزوم انجام کارها با نام او
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
توصیف «اللَّهِ» به رحمان و رحیم پس از اشاره به لزوم انجام کارها با نام خدا، گویاى حکمت این دستور است؛ یعنى، چون خدا رحمان و رحیم است، کارها را با نام او آغاز کنید.
8- انجام کارها با نام خدا، مایه جلب رحمت اوست.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
توصیه به انجام دادن کارها با نام خدا و تذکر به رحمانیت و رحیمیت او به عنوان حکمت این توصیه، گویاى این است که نام خدا در کارها، موجب جلب رحمت الهى و در نتیجه به کمال رسیدن آن کارهاست.
9- قرآن، جلوه رحمانیت و رحیمیت خداست.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
از آنجا که غالباً گوینده در آغاز سخن به اهداف کلى برنامه خویش اشاره مىکند، مىتوان گفت که از اهداف انتخاب دو صفت رحمانیت و رحیمیت خدا در آغاز قرآن، رساندن این حقیقت است که قرآن جلوه رحمت الهى براى بشر است.
10- «رحمن» و «رحیم» از اسما و صفات خداوند
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره نور آیه 22 - تفسیر شریف لاهیجی،
وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبى وَ الْمَساکِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بعضى از مفسرین و لا یأتل را به لا یحلف تفسیر کردهاند و بعضى به لا یقصر، بنا بر اول مأخوذ از الیه است و «الیه» بر وزن فعیله بمعنى سوگندست و بنا بر ثانى مشتق از «الو» بمعنى تقصیرست و در تفسیر اول یؤتوا بتقدیر ان لا یؤتوا است بحذف کلمه لا یعنى و باید که قسم نخورند صاحبان غنى از شما و وسعت مال بر اینکه ندهند نفقه خداوندان قرابت و درویشان را و هجرتکنندگان در راه خداى تعالى را، و در تفسیر ثانى احتیاج بتقدیر کلمه لا نیست و معنى آن چنین است که: و باید که تقصیر نکنند صاحبان غنى و وسعت مال از شما بر اینکه بدهند نفقه مر جماعت مذکوره را مخفى نماند که بعضى از مفسرین را اعتقاد اینست که این آیه در شأن ابو بکر نازل شده در هنگامى که قسم خورده بود که اهل افک را که از جمله آنها مسطح خاله
زاده او بود چیزى بطریق صدقه ندهد و انفاق ایشان ننماید و بعضى دیگر گفتهاند که «نزلت فى جماعة من الصحابة حلفوا أن لا یتصدقوا على من تکلم بشىء من ذلک» و بعد ازین خواهد آمد که حضرت ابى جعفر الباقر علیه السّلام فرمودند که مراد از «اولى القربا» صاحبان قرابت حضرت رسالت پناه صلّى اللَّه علیه و آلهاند. بهر تقدیر مشکک رازى گفته که مفسرین اجماع کردهاند که این آیه در شأن ابو بکر نازل شده و از اینجا لازم میآید که ابو بکر بعد از رسول اللَّه افضل ناس باشد زیرا که مراد از فضل فضیلت در دین و ثواب اخروى است، پس اگر غیرى مساوى ابو بکر باشد در درجات دین و ثواب اخرى لازم میآید که ابو بکر صاحب فضل نباشد بواسطه آنکه مساوى در فضیلت فاضل نیست. و بدو وجه ثابت کرده که مراد از فضل فضیلت در دین و ثواب اخروى است: یکى آنکه حق تعالى در این آیه در مقام مدح است و جائز نیست که خداى تعالى کسى را مدح بفضیلت دنیوى کند. دیگر آنکه مراد از سعت وسعت در احوال دنیوى است پس اگر مراد از فضل نیز فضیلت در مال باشد تکرار لازم مىآید.
کاتب الحروف، گوید که سخافت این کلمات بر صاحبان شعور ظاهر و هویدا است اما دعوى اجماع قبل از این دانستى که بعضى مفسرین را اعتقاد بر اینست که این آیه در شأن بعضى از صحابه نازل شده نه براى خصوص ابو بکر پس با وجود این قول دعوى اجماع درین مطلب مثل دعوى اجماعیست که در خلافت ابو بکر کردهاند لیس هذا اول قارورة کسرت فى الاسلام و آنچه گفته که اگر غیر مساوى ابو بکر باشد در درجات فضل باید که ابو بکر صاحب فضل نباشد. هر چند ابو بکر صاحب فضل نیست اما تساوى با فاضل دیگر در درجات فضل دینى و ثواب اخروى منافات با افضلیت او دارد نه با صاحب فضل بودن او چه متصورست که فاضل محمول بر دو شخص شود و میتوان گفت که زید و عمر هر دو فضیلت در درجات دین دارند بدون تنافى در اینکلام و اما وجه اول که براى اثبات اینمقدمه آورده که مراد از فضل فضیلت در
دینست از جمله خبطهاى عظیمست زیرا که مسلم نیست که حق تعالى درین آیه در مقام مدح باشد بلکه ظاهر اینست که در مقام عتاب و تأدیب است چنانچه خود قبل ازین استدلال گفته که اعلم «انه تعالى کما ادب اهل الافک و من سمع کلامهم فکذلک ادب ابو بکر فیما حلف انه لا ینفق مسطحا» و بر تقدیر تسلیم که مقام مقام مدحست خود در وجه دوم اعتراف کرده بر اینکه مراد از سعت وسعت در اموال دنیویست تا تکرارى که ادعا کرده لازم نیاید پس بگفته او لازم مىآید که حق تعالى مدح در امور دنیوى کرده باشد و ایضا مدح حق تعالى در امور دنیوى چرا جایز نباشد و حال آنکه در حق یوسف على نبینا و آله و علیه السّلام فرمود وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْها حَیْثُ یَشاءُ و چون مراد از سعت مالیست که زیاده بر حاجت باشد و در فضل اینمعنى معتبر نیست پس تکرار لازم نخواهد آمد و محتملست که «و السعة» عطف تفسیرى «الفضل» باشد و ایراد عطف تفسیرى تنبیه باشد بر اینکه مراد از فضل فضل در دین نیست چنانچه فخر رازى باین حمل کرده بلکه مراد از آن احسانست چنانچه خود نیز از بعضى علماى ادب نقل کرده که «وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ» به این معنى است که:
و لا تقصروا فى ان تحسنوا. و بعد از ادعاء اجماع بر اینکه این آیه در شأن ابو بکر است گفته که «انه سبحانه کنى عن ابى بکر بلفظ الجمع و الواحد اذا کنى عنه بلفظ الجمع دل على علو شأنه» عجب اینست که در آیه کریمه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ «1» که نزد خاصه و کثیرى از عامه در حق حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام نازل شده بیضاوى گفته که «حمل الجمع على الواحد خلاف الظاهر» و قوشچى گفته که «لیس فى حقه للجمع» و مع هذا در باب رواج متاع کاسد خود میگویند که با وجود وحدت ابو بکر ایراد جمع دلالت بر علو شأن او میکند اما این کلام دلالت بر زیادتى تعصب و عناد میکند وَ لْیَعْفُوا و باید که عفو کنند اصحاب پیغمبر صلوات اللَّه علیه و آله گناهان ایشان را وَ لْیَصْفَحُوا و در گذرند از انتقام
کردن ایشان أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ آیا دوست نمیدارید این را که بیامرزد خداى تعالى مر شما را بمکافات عمل نیک شما که آن عفو و صفحست وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ و خداى تعالى آمرزنده و مهربانست. على بن ابراهیم از حضرت امام صادق علیه السّلام روایت کرده که مراد از اولى القربى صاحبان قرابت پیغمبرند صلوات اللَّه علیه و علیهم و چون عفو و صفح گناه از ائمه هدى صاحبان قرابت رسول اللَّه صلوات اللَّه علیه و علیهم صحیح نیست لهذا در معنى «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا» فرمود، که باید عفو و صفح کنند بعضى از شما اى مؤمنین از بعضى دیگر. بنا برین حدیث این آیه جمله معترضه خواهد بود.
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره بقرة آیه 3 - تفسیر روشن
تفسیر:
در این مورد موضوعاتى را لازم است توضیح بدهیم:
1- إیمان: امن و اطمینان دادن است، و این معنى هنگامى صورت مىگیرد که قلب انسان در آن موردیکه منظور است از هر گونه تزلزل و اضطراب و وسوسه أیمن گردد.
و چون ایمان در اینجا متعلّق به غیب است: پس لازم است شخص متقى از لحاظ مسائل غیبى، چون توحید و صفات پروردگار متعال و بعث و مجازات و عوالم دیگرى که از ماوراى عالم ماده و حس است: خود را نگهدارى کرده، و با تحصیل اطمینان و علم و یقین باین موضوعات، از وسوسههاى شیطانى و تزلزل و تردید بیرون رفته، و از هدایت کلمات إلهى استفاده کند.
2- غیب: چیزیکه از عالم ماوراى طبیعت و حس باشد، یعنى آنچه با نظر و
فکر یا با قوّه روحانى باطنى درک شود، مانند عوالم ملائکه، عوالم أرواح، نور وجود پروردگار متعال و صفات او، و عوالم روحانى انسان.
و این موضوعات از عالم مادّه خارج بوده، و مربوط بادراکات و علوم و معارف روحانى است، و در عین حال معرفت و ایمان به آنها از لحاظ روحانیّت انسان و تکمیل نفس و درک حقایق و واقعیات عوالم وجود، و بلکه تحقق انسانیت انسان و امتیاز آن با حیوانات، بوسیله همین توجهات و معارف خواهد بود.
و مرتبه أوّل تقوى که موجب هدایت شدن و استفاده کردن از معارف قرآن مجید است: این معنى باشد: زیرا تا انسان از صفات حیوانى و تمایلات مادّى و تعلقات جسمانى دنیوى منصرف نشده، و بسوى عوالم روحانى و مراحل نورانى اقبال و وابسته نگردد: نخواهد توانست إدراکات و مشاهدات روحانى داشته باشد.
پس ایمان بغیب خود جهت مثبت تقوى، و مرحله اوّل حفظ و نگهدارى نفس بوده، و مقدم بهمه مراتب و مراحل است.
3- وَ یُقِیمُونَ:
از اقامت است، و آن از قوام و قیام بمعنى برپا شدن و فعلیّت پیدا کردن باشد، و اقامت: برپا کردن و فعلیّت دادن و راست داشتن است.
و در هر موضوعیکه انسان متوقّع نتیجه و آثار باشد: میباید آن را بصورت صحیح و بآنطوریکه درست و حقّ است، برپا داشته و در خارج تحقّق و فعلیّت بدهد. و لطف تعبیر با این فعل نه با أفعال دیگر: رعایت اینمعنى است، تا انسان متوجّه باشد که در مراحل تقوى برپا داشتن صحیح و حقیقى أعمال باید مورد نظر باشد، نه تنها بجا آوردن و عمل کردن مطلق که: از لحاظ تقوى مؤثّر نخواهد بود.
4- الصَّلاةَ:
این کلمه از ماده صلو است، و بمعنى ثناء جمیل و ستودن نیکو باشد. و أمّا صلاة بمعنى نماز و عبادت مخصوص: از لغات عبرى و سریانى و آرامى گرفته شده است.
و نماز مرحله دوم از تقوى بوده، و وسیله ارتباط پیدا کردن با پروردگار متعال، و خضوع و خشوع تام در مقابل عظمت او، و اظهار بندگى و اطاعت و ذلّت، و مناجات و دعاء و مسألت، و عروج و توجه بسوى مقام نور و قرب او باشد.
و اینمعنى طرف مثبت و عملى تقوى بوده، و ملازم است با انقطاع از تمایلات و هوسرانیهاى دنیوى، و تعلّقات مادّى، و خضوع در مقابل افراد دنیاپرست، و ارتباط و مجالست با مردم خودخواه.
پس در مرحله اول (ایمان بغیب): تقوى روحى و عقیدتى و فکرى پیدا شده، و در این مرحله (صلاة): تقوى عملى و اخلاقى، و حالت اخلاص در مقام عبودیّت پروردگار متعال، و انجام وظائف لازم فیمابین خالق و مخلوق، پدید خواهد آمد.
5- یُنْفِقُونَ:
إنفاق اجراء کردن أمرى است که بإتمام و انتهاء برسد، چون إعطاء به عائله یا دیگرى که بحد لزوم و کافى باشد.
و این کلمه در مورد رزق مناسبتر است از إعطا و إنعام و إحسان: زیرا إنعام از نعمت است و مخصوص مىشود بموارد نعمت و نیکویى. و إعطاء اعمّ است از آنکه در امور پسندیده و نیکو باشد یا نه، و بعنوان تملیک باشد یا تصرف دادن تنها. و إحسان مطلق عمل نیکو انجام دادن است خواه باعطاء مال باشد یا نه.
و این إنفاق در موارد لزوم: مرحله سوم از طرف مثبت تقوى است، و مربوط مىشود به انجام وظائف در میان بندگان خداوند متعال نسبت بهمدیگر، و محافظت و نگهدارى خود از إمساک و حبّ مال و تعلق بدنیا، و بخل و خوف از احتیاج.
6- وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ:
متعلق و مربوط است به کلمه ینفقون. و رزق: عبارت از إنعام مخصوصى است
بر طبق احتیاج طرف که استمرار و جریان پیدا کند.
و رزق از طرف پروردگار متعال: در ادامه خلقت و تکوین موجودات باشد، تا بتوانند بزندگى و حیات خود ادامه بدهند.
و رزق از طرف مردم: واسطه بودن در این أمر و انجام دادن وظیفه محوله بآنان باشد، زیرا که امور مادّى همیشه روى جریان طبیعى و بوسائط انجام مىگیرد، مانند رزق و تأمین معاش و احتیاجات عائله، اگر چه اصول در هر امرى از جانب خداوند متعال تأمین و تقدیر و تسبیب مىشود.
آرى نعمتهاى عمومى و وسائل لازم در حیات موجودات و بقاء آنها بعد از تکوین و خلق، همه بىواسطه از جانب خداوند متعال تهیه شده، و در اختیار آنها گذاشته مىشود، چون آفتاب و ماه و سائر کواکب و هوا و آب و باران و گرما و سرما و نباتات و کوهها و سنگ و خاک و معادن و اعضاء و جوارح لازم و قواى و حواسّ و سائر خصوصیّات در مرتبه إیجاد و تکوین، یا در مرحله إبقاء و ادامه حیات.
و ضمنا إنفاق از رزق گاهى از نظر تشریع خصوصیّتى پیدا کرده، و واجب یا مستحبّ مىشود، چون نفقات واجب عائله، و زکوة به مستحقّین، و خمس در راه خدا، و إنفاق در موارد ضرورت و احتیاج در اجتماع یا براى افراد، که همه اینها از جمله وظائف واجب انسانهاى مؤمن بخدا بوده، و نباید در انجام آنها کوتاهى بشود.
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره بقرة آیه 256 - تفسیر کوثر
لااکراه فى الدین ... : جایگاه ایمان و اعتقاد و باورهاى دینى در وجود انسان قلب و روح انسان است و شک نیست که فشار خارجى و زور و اجبار، راهى در آنجا ندارد و ممکن نیست کسى را به داشتن یک اعتقاد مجبور کرد. این آیه در صدد بیان همین حقیقت است و براى کسانى که مىپنداشتند که با زور و تهدید مىتوان کسى را وادار به قبول یک عقیده کرد، تذکر مىدهد که دین یک امر قلبى و باطنى است و زور و تهدید در آن راهى ندارد و انسان باید با عقل و درک خود و با توجه به دلائل و حجتها، دینى را باور کند. البته ممکن است که این دلیل سست و بىپایه باشد مانند استدلال به اینکه چون پدران ما این عقیده را داشتند ما نیز این عقیده را داریم ولى به هر حال این هم براى خود دلیلى است و مىتواند معیار و ملاک انتخاب باشد.
آنچه مسلم است این است که بشر در انتخاب دین آزاد است و باورهاى دینى را نمىتوان با زور و شلاق به کسى تحمیل کرد هر چند که گاهى شرایط محیط و جامعه طورى است که انسان فرصت اندیشیدن درباره باورهاى خود را ندارد و کاملاً پیرو محیطى است که در آن زندگى مىکند ولى باید توجه داشت که این خود ناشى از علاقهاى است که شخص به سنتهاى قومى خود دارد و این علاقه معیارى براى انتخاب سریع شخص مىشود و در عین حال الزام آور نیست و هیچ کس مجبور به پذیرش باورهاى جامعه خود نیست و ممکن است که عوامل مختلفى در شخص اثر گذارد و او انتخاب خود را عوض کند.
قرآن کریم در عین حال که از این حقیقت مسلم خبر مىدهد، دلیل آن را هم بیان مىکند و آن اینکه راه از بیراهه و هدایت از گمراهى مشخص شدهاست و با آمدن پیامبران الهى و وجود عقل و اندیشه در بشر، دین حق براى همه شناخته شده است و بشر با اندکى توجه و تعقل و تدبر مىتواند راه درست را تشخیص بدهد و دین حق را پیدا کند منتهى گاهى نیروهایى سد راه انسان مىشوند و مانع تشخیص درست افراد مىگردند که در این صورت پیامبران وظیفه دارند که با آن نیروها مبارزه کنند و موانع سعادت را از سر راه انسانها بردارند این مبارزه ممکن است از راه تبلیغ و ارشاد باشد و ممکن است حتى از طریق جنگ باشد.
پیامبران هیچگاه به وسیله جنگ دین را تحمیل نمىکنند بلکه اگر جنگى اتفاق مىافتد براى برطرف کردن موانع و نیروهاى شیطانى از سر راه تودههاى مردم است تا زمینه براى اندیشیدن درست آنها فراهم شود و آنها بتوانند آگاهانه دین حق را پیدا کنند و به آن ایمان بیاورند.
در ادامه آیه، سرنوشت و عاقبت سعادتبار کسانى را که با انتخاب درست ، دین خدا را فرا چنگ مىآورند بیان مىکند و مىفرماید: کسى که به طاغوت کافر شود و به خدا ایمان بیاورند به دستگیره محکمى چنگ زده که هرگز قطع نمىشود.
طبق این بیان،ایمان محکمى که انسان را نجات مىدهد دو مرحله دارد: مرحله اول کفر به طاغوت است و مرحله دوم ایمان به خدا. منظور از طاغوت تمام نیروهایى است که در مقابل حق صف بستهاند و سد راه انسانها در رسیدن به دین حق هستند مانند شیطان و افراد طغیانگرى که یا به جهت کجاندیشى و یا به جهت جاهطلبى و سودجویى، انسانها را از رسیدن به دین حق منع مىکنند و همچنین تمام معبودهاى دروغین. این نیروها دربرابر حق طغیان کردهاند و لذا به آنها «طاغوت» گفته مىشود. فرد مؤمن در درجه اول باید تمام آنها را نفى کند و خود را از قید آنها آزاد سازد و در درجه دوم چون بیگانه را از خانه دل دور کرد، ایمان به خدا بیاورد و خانه دل را در بست در اختیار خدا بگذارد. در چنین صورتى است که کارى عظیم کرده و به محکمترین دستگیره چنگ زده که زوال و نابودى ندارد. او نیروى اندک خود را به نیروى بىپایان الهى متصل کرده و به کمال مطلق پیوسته است.
درپایان آیه از دو صفت خداوند یاد مىکند و اینکه او شنوا و داناست. آنچه را که مىگویند مىشنود و آنچه را که در دل دارند مىداند و براى او به خوبى روشن است که چه کسى ایمان واقعى دارد و چه کسى از نور ایمان خالى است.
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره نازعات آیه 5 - تفسیر منهج الصادقین
(5)- فَالْمُدَبِّراتِ پس تدبیر کنندگان أَمْراً کار دنیا «1» یعنى جبرئیل که بر ریاح و جنود موکلست و اسرافیل که نازل میشود با قضیه و اقدار و میکائیل که باران و گیاه متعلق بدوست و عزرائیل که قبض ارواح نامزد اوست یا مراد فرشتگان دیگرند که مدبر امر عقاب دوزخ و ثواب بهشتند و مهیا و معد آلام و لذات براى کافر عاصى و مؤمن مطیع گفتهاند که مقسم به نجومند که بسرعت قطع مسافت میکنند از شرق تا اقصاى غرب و روندهاند از برجى ببرجى مأخوذ از نشط الثور اذا خرج من بلد الى بلد، و سیاحت میکنند در فلک و برهم سبقت میگیرند در سر بسرعت حرکت و مدبر امریند که بآنها باز بسته شده است.
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره نازعات آیه 4 - تفسیر منهج الصادقین
(4)- فَالسَّابِقاتِ پس پیشى گیرندگان بر یکدیگر در وقت فرود آمدن به زمین سَبْقاً پیشى گرفتنى در فرمان بردارى اوامر الهى.
حضرت على بن أبی طالب علیه السّلام میفرماید: منظور از سابقات: آن فرشتگانى است که راجع به بردن ارواح مؤمنین به سوى بهشت بدستور خدا بر یکدیگر سبقت میگیرند. بنا به قول دیگرى آن بزرگوار میفرماید: در باره اینکه ارواح مؤمنین را بسوى خداى سبحان ببرند بر یکدیگر سبقت میگیرند.
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره نازعات آیه 3 - تفسیر منهج الصادقین
(3)- وَ السَّابِحاتِ و بملائکه شنا کننده سَبْحاً شنا کردنى یعنى آمد و شد نمایندگان از هوا بزمین و از زمین بهوا و شتابندگان در آن براى تدبیر مصالح اهل زمین چنان که غواصان در بحر غوص نمایند
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره نازعات آیه 2 - تفسیر منهج الصادقین
(2)- وَ النَّاشِطاتِ و سوگند بفرشتگان که بنشاط و رفق بیرون برندگانند ارواح مؤمنانرا نَشْطاً بیرون بردنى بمدارا و نرمى تا آنکه بسهولت تمام روح از بدن ایشان مفارقت کند چنان که بسته را بند بر گیرند بآسانى چنان که در خبر آمده که هیچ مؤمن نباشد الا که نزد موت او بهشت و غرف آن و سایر نعم آن بر او عرض کنند و چون جاى خود را در آنجا ببیند بنشاط و بهجت تمام جان را بسپارد و کافران را همچنین جاى در دوزخ نمایند بانواع عقوبت و عذاب تا بعسرت هر چه تمامتر جان ایشان را نزع نمایند
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره نازعات آیه 12 - تفسیر منهج الصادقین
(12)- قالُوا گفتند از روى استهزاء اگر چنین باشد تِلْکَ إِذاً آن بازگشتن آن هنگام کَرَّةٌ خاسِرَةٌ بازگشتى باشد خداوندان خسران یا منسوب بزیان یا اصحاب آن زیان کار باشند همچه تاجرى که رأس المال در باخته باشد، یعنى بطریق سخریت و استهزاء گفتند اگر قیامت متحقق شود و ما را رجوع بمحشر باشد پس ما زیانکاران باشیم چه پیوسته تکذیب آن کردهایم حق سبحانه در جواب میفرماید که استضعاف مکنید بوقوع قیامت و استعجاب منمائید بآنچه آن در نزد قدرت ما در کمال آسانى است.
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.