● سوره توبة آیه 125 - سوال تاکیدی برای تدبر
آیا سوره ها و آیات قرآن اثر خود را از دست داده اند؟ و یا آلودگى افکار و بیمارى دلها و وجود حجابها که از اعمال سوء ما ناشى مى شود چنین حالت بى تفاوتى و نفوذناپذیرى را به قلبهاى ما داده است ، باید از این حال به خدا پناه ببریم و از درگاه پاکش بخواهیم که قلبى همچون قلب مسلمانان نخستین به ما ببخشد.
قالب : فلسفی |
گوینده : فرزانه بیات |
منبع : تفسیر نمونه |
موضوع اصلی : سوره توبه |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
1)
احمدی فقیه : سلام و درود
آیات و کلام خداوند متعال اثر خود برای همیشه دارند! باید بستر و منزل های ان (قلب ها) آماده پذیرش و دریافت شوند!
● سوره توبة آیه 118 - جنگ تبوک
چرا از جنگ تبوک به ساعة العسرة تعبیر شده است ؟!
قالب : روایی |
گوینده : فرزانه بیات |
منبع : |
موضوع اصلی : جنگ- غزوه |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
● سوره توبة آیه 118 - توبه
منظور از توبه خدا بر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) چیست ؟
قالب : تفسیری |
گوینده : فرزانه بیات |
منبع : |
موضوع اصلی : توبه |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
1)
شاه آبادی (داور) : مقصود از توبه بر رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) صرف بازگشت خدا به سوى اوست برحمت خودش ، و مقصود از بازگشت نمودن به رحمت ، بازگشت به امت اوست به رحمت ، پس در حقیقت توبه بر رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) توبه بر امت او است ، و او واسطه در نازل شدن رحمت خدا و خیرات و برکات به سوى امتش است .
● سوره توبة آیه 100 - آیا همه صحابه افراد صالحى بودند؟
آیا همه صحابه افراد صالحى بودند؟
سابقا به این موضوع اشاره کردیم که دانشمندان اهل سنت معمولا معتقدند که همه یاران پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) پاک و درستکار و صالح و شایسته و اهل بهشتند.
در اینجا به تناسب آیه فوق که بعضى آنرا دلیل قاطعى بر ادعاى فوق گرفته اند بار دیگر این موضوع مهم را که سرچشمه دگرگونیهاى زیادى در مسائل اسلامى مى شود مورد تجزیه و تحلیل قرار مى دهیم :
بسیارى از مفسران اهل سنت این حدیث را ذیل آیه فوق نقل کرده اند که حمید بن زیاد مى گوید: نزد محمد بن کعب قرظى رفتم و به او گفتم درباره اصحاب رسولخدا (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) چه مى گوئى ؟ گفت : جمیع اصحاب رسول الله (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) فى الجنة محسنهم و مسیئهم !: (همه یاران پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در بهشتند، اعم از نیکوکار و بدکار و گنهکار! گفتم این سخن را از کجا میگوئى )؟ گفت : این آیه را بخوان و السابقون الاولون من المهاجرین و الانصار ... تا آنجا که مى فرماید: رضى الله عنهم و رضوا عنه سپس گفت : اما درباره تابعین شرطى قائل شده و آن این است که آنها باید تنها در کارهاى نیک از صحابه پیروى کنند (فقط در این صورت اهل نجاتند، و اما صحابه چنین قید و شرطى را ندارند).
ولى این ادعا به دلائل زیادى مردود و غیر قابل قبول است ، زیرا:
اولا - حکم مزبور در آیه فوق شامل تابعین هم مى شود، و منظور از تابعان همانگونه که اشاره کردیم تمام کسانى هستند که از روش مهاجران و انصار نخستین ، و برنامه هاى آنها پیروى مى کنند، بنابراین باید تمام امت بدون استثناء اهل نجات باشند!
و اما اینکه در حدیث محمد بن کعب از این موضوع جواب داده شده که خداوند در تابعین قید احسان را ذکر کرده ، یعنى از برنامه نیک و روش صحیح صحابه پیروى کند، نه از گناهانشان ، این سخن از عجیبترین بحثها است .
چرا که مفهومش اضافه (فرع ) بر (اصل ) است ، جائى که شرط نجات تابعان و پیروان صحابه این باشد که در اعمال صالح از آنها پیروى کنند به طریق
اولى باید این شرط در خود صحابه بوده باشد.
و به تعبیر دیگر خداوند در آیه فوق مى گوید: رضایت و خشنودى او شامل حال همه مهاجران و انصار نخستین که داراى برنامه صحیح بودند و همه پیروان آنها است ، نه اینکه مى خواهد مهاجران و انصار را چه خوب باشند و چه بد، مشمول رضایت خود قرار دهد، اما تابعان را با قید و شرط خاصى بپذیرد.
ثانیا - این موضوع با دلیل عقل به هیچوجه سازگار نیست ، زیرا عقل هیچگونه امتیازى براى یاران پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بر دیگران قائل نمى باشد، چه تفاوتى میان ابو جهل ها و کسانى است که نخست ایمان آوردند، سپس از آئین او منحرف شدند.
و چرا کسانى که سالها و قرنها بعد از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) قدم به این جهان گذاردند و فداکاریها و جانبازیهاى آنها در راه اسلام کمتر از یاران نخستین پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نبود، بلکه این امتیاز را داشتند که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را نادیده ، شناختند، و به او ایمان آوردند، مشمول این رحمت و رضایت الهى نباشند.
قرآنى که مى گوید: گرامى ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شما است ، چگونه این تبعیض غیر منطقى را مى پسندد؟ قرآنى که در آیات مختلفش به ظالمان و فاسقان لعن مى کند و آنها را مستوجب عذاب الهى مى شمرد، چگونه (این مصونیت غیر منطقى صحابه ) را در برابر کیفر الهى مى پسندد؟ آیا اینگونه لعنها و تهدیدهاى قرآن قابل استثناء است ، و گروه خاصى از آن خارجند؟ چرا و براى چه ؟!.
از همه گذشته آیا چنین حکمى به منزله چراغ سبز دادن به صحابه نسبت به هر گونه گناه و جنایت محسوب نمى شود؟
ثالثا - این حکم با متون تاریخ اسلامى به هیچوجه سازگار نیست ، زیرا بسیار کسان بودند که روزى در ردیف مهاجران و انصار بودند، و سپس از راه خود
منحرف شدند و مورد خشم و غضب پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) که تواءم با خشم و غضب خدا است قرار گرفتند، آیا در آیات قبل داستان ثعلبه بن حاطب انصارى را نخواندیم که چگونه منحرف گردید و مغضوب پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) شد.
روشن تر بگوئیم : اگر منظور آنها این است که صحابه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) عموما مرتکب هیچگونه گناهى نشدند و معصوم و پاک از هر معصیتى بودند، این از قبیل انکار بدیهیات است .
و اگر منظور آنست که آنها گناه کردند و اعمال خلافى انجام دادند باز هم خدا از آنها راضى است ، مفهومش این است که خدا رضایت به گناه داده است !
چه کسى مى تواند (طلحه ) و (زبیر) که در آغاز از یاران خاص پیامبر بودند و همچنین (عایشه ) همسر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را از خون هفده هزار نفر مردم مسلمانى که خونشان در میدان جنگ جمل ریخته شد تبرئه کند؟ آیا خدا به این خونریزیها راضى بود؟
آیا مخالفت با على (علیهالسلام ) خلیفه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) که اگر فرضا خلافت منصوص او را نپذیریم حد اقل با اجماع امت برگزیده شده بود، و شمشیر کشیدن به روى او و یاران وفادارش چیزى است که خدا از آن خشنود و راضى باشد؟
حقیقت این است که طرفداران فرضیه (تنزیه صحابه ) با اصرار و پافشارى روى این مطلب ، چهره پاک اسلام را که همه جا میزان شخصیت اشخاص را ایمان و عمل صالح قرار مى دهد زشت و بلامنظر ساخته اند.
آخرین سخن اینکه رضایت و خشنودى خدا که در آیه فوق است روى یک عنوان کلى قرار گرفته و آن (هجرت ) و (نصرت ) و (ایمان ) و (عمل صالح ) است ، تمام صحابه و تابعان مادام که تحت این عناوین قرار داشتند مورد رضاى خدا بودند، و آن روز که از تحت این عناوین خارج شدند از تحت رضایت خدا نیز خارج گشتند.
از آنچه گفتیم بخوبى روشن مى شود که گفتار مفسر دانشمند اما متعصب یعنى نویسنده المنار که در اینجا شیعه را به خاطر عدم اعتقاد به پاکى و درستى همه صحابه ، مورد سرزنش و حمله قرار مى دهد کمترین ارزشى ندارد، شیعه گناهى نکرده ، جز اینکه حکم عقل و شهادت تاریخ و گواهى قرآن را در اینجا پذیرفته ، و به امتیازات واهى و نادرست متعصبان گوش فرا نداده است .
قالب : تفسیری |
گوینده : فرزانه بیات |
منبع : تفسیر نمونه |
موضوع اصلی : صالحان |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره ابراهیم آیه 18 - دانشمندان بی دین جایشان کجاست؟
سؤ ال :
چگونه مى توان باور کرد او یا اشخاص دیگرى همچون پاستور که با کشف میکرب ، میلیونها انسان را از خطر مرگ رهائى بخشید و دهها مانند او همه به قعر جهنم فرستاده شوند، به حکم اینکه فرضا ایمان نداشتند، ولى افرادى که در عمرشان هیچ کار چشمگیرى در راه خدمت به انسانها انجام نداده اند جایشان در دل بهشت باشد؟
پاسخ :
از نظر جهان بینى اسلام مطالعه نفس عمل به تنهائى کافى نیست ، بلکه عمل به ضمیمه ، محرک و انگیزه آن ارزش دارد، بسیار دیده شده کسانى بیمارستان یا مدرسه یا بناى خیر دیگرى مى سازند و تظاهر به این هم دارند که هدفشان صددرصد خدمت انسانى است به جامعهاى که به آن مدیونند، در حالى که زیر این پوشش مطلب دیگرى نهفته شده است و آن حفظ مقام و یا مال و ثروت یا جلب توجه عوام ، و تحکیم منافع مادى خود، و یا حتى دست زدن به خیانت هائى دور از چشم دیگران است !.
ولى به عکس ممکن است کسى کار کوچکى انجام دهد، با اخلاص تمام
و انگیزه اى صددرصد انسانى و روحانى .
اکنون باید پرونده این مردان بزرگ را، هم از نظر عمل ، هم از نظر انگیزه و محرک ، مورد بررسى قرار داد، و مسلما از چند صورت خارج نیست :
الف : گاهى هدف اصلى از اختراع صرفا یک عمل تخریبى است (همانند کشف انرژى اتمى که نخستین بار به منظور ساختن بمبهاى اتمى صورت گرفت ) سپس در کنار آن منافعى براى نوع انسان نیز به وجود آمده که هدف واقعى مخترع یا مکتشف نبوده و یا در درجه دوم قرار داشته است ، تکلیف این دسته از مخترعان کاملا روشن است .
ب : گاهى مخترع یا مکتشف ، هدفش بهره گیرى مادى و یا اسم و آوازه و شهرت است و در حقیقت ، حکم تاجرى دارد که براى در آمد بیشتر تاسیسات عام المنفعه اى به وجود مى آورد و براى گروهى ایجاد کار و براى مملکتى محصولاتى به ارمغان مى آورد، بى آنکه هیچ هدفى جز تحصیل در آمد داشته باشد، و اگر کار دیگرى در آمد بیشترى داشت به سراغ آن مى رفت .
البته چنین تجارت یا تولیدى اگر طبق موازین مشروع انجام گیرد، کار خلاف و حرامى نیست ، ولى عمل فوق العاده مقدسى هم محسوب نمى شود.
و از اینگونه مخترعان و مکتشفان در طول تاریخ کم نبودند و نشانه این طرز تفکر همان است که اگر ببینند آن در آمد یا بیشتر از آن از طرقى که مضر به حال جامعه است تامین مى شود (مثلا در صنعت داروسازى بیست درصد سود مى برند و در هروئین سازى 50 درصد) این دسته خاص دومى را ترجیح مى دهند.
تکلیف این گروه نیز روشن است آنها هیچگونه طلبى نه از خدا دارند و نه از همنوعان خویش و پاداش آنها همان سود و شهرتى بوده که مى خواسته اند و به آن رسیده اند.
ج : گروه سومى هستند که مسلما انگیزه هاى انسانى دارند و یا اگر
معتقد به خدا باشند انگیزه هاى الهى ، و گاهى سالیان دراز از عمر خود را در گوشه لابراتوارها با نهایت فلاکت و محرومیت به سر مى برند به امید اینکه خدمتى به نوع خود کنند، و ارمغانى به جهان انسانیت تقدیم دارند، زنجیرى از پاى دردمندى بگشایند و گرد و غبارى از چهره رنجدیده اى بیفشانند.
اینگونه افراد اگر ایمان داشته باشند و محرک الهى ، که بحثى در آنها نیست ، و اگر نداشته باشند اما محرکشان انسانى و مردمى باشد بدون شک پاداش مناسبى از خداوند دریافت خواهند داشت ، این پاداش ممکن است در دنیا باشد، و ممکن است در جهان دیگر باشد، مسلما خداوند عالم عادل آنها را محروم نمى کند، اما چگونه و چطور؟ جزئیاتش بر ما روشن نیست ، همین اندازه مى توان گفت خداوند اجر چنین نیکوکارانى را ضایع نمى کند (البته اگر آنها در رابطه با عدم پذیرش ایمان مصداق جاهل قاصر باشند مساله بسیار روشنتر است ).
دلیل بر این مساله علاوه بر حکم عقل ، اشاراتى است که در آیات و یا روایات آمده است .
ما هیچ دلیلى نداریم که جمله ان الله لا یضیع اجر المحسنین شامل این گونه اشخاص نشود، زیرا محسنین در قرآن فقط به مؤ منان اطلاق نشده است ، لذا مى بینیم برادران یوسف هنگامى که نزد او آمدند بى آنکه او را بشناسند و در حالى که او را عزیز مصر مى پنداشتند به او گفتند انا نراک من المحسنین ما ترا از نیکوکاران مى دانیم .
از این گذشته آیه فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره .
هر کس به اندازه سنگینى ذره اى کار نیک کند آن را مى بیند و هر کس بمقدار ذره اى کار بد کند آن را خواهد دید به وضوح شامل اینگونه اشخاص
مى شود.
در حدیثى از على بن یقطین از امام کاظم (علیهالسلام ) مى خوانیم : در بنى اسرائیل مرد با ایمانى بود که همسایه کافرى داشت ، مرد بى ایمان نسبت به همسایه با ایمان خود نیک رفتارى مى کرد، وقتى که از دنیا رفت خدا براى او خانهاى بنا کرد که مانع از گرماى آتش شود... و به او گفته شد این به سبب نیک رفتاریت نسبت به همسایه مؤ منت مى باشد
و نیز از پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) در باره عبد الله بن جدعان که از مشرکان معروف جاهلیت و از سران قریش بود چنین نقل شده : کم عذابترین اهل جهنم ابن جدعان است ، سؤ ال کردند یا رسول الله چرا؟ فرمود: انه کان یطعم الطعام : او گرسنگان را سیر مى کرد.
در روایت دیگرى مى خوانیم که پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) به عدى بن حاتم (فرزند حاتم طائى ) فرمود: دفع عن ابیک العذاب الشدید بسخاء نفسه : خداوند عذاب شدید را از پدرت به خاطر جود و بخشش او برداشت .
و در حدیث دیگرى از امام صادق (علیهالسلام ) مى خوانیم : که گروهى از یمن براى بحث و جدال خدمت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) آمدند و در میان آنها مردى بود که از همه بیشتر سخن مى گفت و خشونت و لجاجت خاصى در برابر پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) مى نمود، پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) آنچنان عصبانى شد که آثارش در چهره مبارکش کاملا آشکار گردید، در این هنگام جبرئیل آمد و پیام الهى را این چنین به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) ابلاغ کرد: خداوند مى فرماید این مردى است سخاوتمند پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) با شنیدن این سخن خشمش فرو نشست ، رو به سوى او کرد و فرمود: پروردگار به من چنین پیامى
داده است و اگر به خاطر آن نبود آنچنان بر تو سخت مى گرفتم که عبرت دیگران گردى .
آن مرد پرسید آیا پروردگارت سخاوت را دوست دارد، فرمود: بلى ، عرض کرد: من شهادت مى دهم که معبودى جز الله نیست و تو رسول و فرستاده او هستى و به همان خدائى که تو را مبعوث کرده سوگند که تاکنون هیچکس را از نزد خود محروم برنگردانده ام .
در اینجا این سؤ ال پیش مى آید که هم از بعضى آیات و هم از بسیارى از روایات استفاده مى شود که ایمان و یا حتى ولایت شرط قبولى اعمال و یا ورود در بهشت است ، بنابراین اگر بهترین اعمال هم از افراد فاقد ایمان سر بزند مقبول درگاه خدا نخواهد بود.
ولى مى توان از این سؤ ال چنین پاسخ گفت که مساله (قبولى اعمال ) مطلبى است ، و پاداش مناسب داشتن مطلب دیگر، به همین جهت مشهور در میان دانشمندان اسلام این است که مثلا نماز بدون حضور قلب و یا با ارتکاب بعضى از گناهان مانند غیبت ، مقبول درگاه خدا نیست ، با اینکه مى دانیم چنین نمازى شرعا صحیح است ، و اطاعت فرمان خدا است و انجام وظیفه محسوب مى شود و مسلم است که اطاعت فرمان خدا بدون پاداش نخواهد بود.
بنابراین قبول عمل همان مرتبه عالى عمل است و در مورد بحث ، ما نیز همین را میگوئیم ، میگوئیم : اگر خدمات انسانى و مردمى با ایمان همراه باشد، عالیترین محتوا را خواهد داشت ، ولى در غیر این صورت به کلى بى محتوا و بى پاداش نخواهد بود، در زمینه ورود در بهشت نیز همین پاسخ را میگوئیم که پاداش عمل لازم نیست منحصرا ورود در جنت باشد.
قالب : تفسیری |
گوینده : فرزانه بیات |
منبع : تفسیر نمونه |
موضوع اصلی : حبط عمل |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره رعد آیه 16 - صفات الهی
چگونه سؤ ال و جواب را هر دو خودش مى گوید؟
با توجه به آیه فوق این سؤ ال پیش مى آید که چگونه خداوند به پیغمبرش فرمان مى دهد از مشرکان سؤ ال کند که پروردگار زمین و آسمان کیست ؟ و بعدا بدون اینکه منتظر پاسخ آنها باشد، به پیامبرش دستور مى دهد، او جواب این سؤ ال را بگوید؟ و باز بلافاصله بدنبال آن مشرکان را به باد سرزنش مى گیرد که چرا بتها را پرستش مى کنید؟ این چه رسم سؤ ال و جواب است ؟
ولى با توجه به یک نکته پاسخ این سؤ ال روشن مى شود و آن اینکه گاهى جواب یک سؤ ال بقدرى روشن است که نیاز به این ندارد که در انتظار پاسخ از طرف بنشینیم مثل اینکه از طرف مقابل سؤ ال مى کنیم الان شب است یا روز، و بلافاصله خودمان جواب میگوئیم : مسلما شب است ، و این کنایه لطیفى است از اینکه مطلب بقدرى روشن است که نیاز به انتظار کشیدن براى پاسخ ندارد.
به علاوه مشرکان ! خالقیت را مخصوص خداوند میدانستند، هرگز نمیگفتند بتها آفریننده زمین و آسمانند، بلکه عقیده داشتند که آنها شفیعانند، و قادر بر رسانیدن سود یا ضرر به انسان ، و به همین دلیل معتقد بودند باید آنها را عبادت کرد!.
ولى از آنجا که (خالقیت ) از (ربوبیت ) (تدبیر و اداره عالم هستى ) جدا نیست مى توان مشرکان را به این سخن ملزم ساخت و گفت : شما که خالقیت را مخصوص خدا مى دانید باید ربوبیت را هم مخصوص او بدانید، و به دنبال آن عبادت هم مخصوص او است .
3 - هم چشم بینا و هم نور آفتاب لازم است .
ذکر دو مثال (نابینا و بینا) و ظلمات و نور، گویا اشاره به این حقیقت است که براى مشاهده یک واقعیت عینى دو چیز لازم است هم چشم بینا، و هم اشعه نور، که با نفى هر یک از این دو مشاهده صورت نمیگیرد، اکنون باید فکر کرد
قالب : تفسیری |
گوینده : فرزانه بیات |
منبع : تفسیر نمونه |
موضوع اصلی : صفات خداوند |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.