[ همه تفسیر ها ]
تفسیر های عصمت زارع بيدکي (23 مورد)
● سوره توبة آیه 49 - ترجمة المیزان ج : 9ص :410
این آیات ، گفتاری در باره منافقین میباشد و نیز بیان حال آنان را که در آیات قبلی بود دنبال نموده ، پارهای از حرکات و حرفهای آنان را نقل نموده ، مطالبی خاطرنشان میسازد که از خبث اوصاف باطنی و فساد اعتقادات آنان - که بر اساس ضلالت استوار گشته - پرده بر میدارد .
و منهم من یقول ائذن لی و لا تفتنی الا فی الفتنة سقطوا ... کلمه فتنه در اینجا بطوری که از سیاق برمیآید به یکی از دو معنا است : یا به معنای القاء به ورطهای که آدمی را مغرور نموده و فریب میدهد و یا به معنای معروف آن که همان فتنه و بلا و گرفتاری عمومی است میباشد .
و اگر معنای اول مقصود باشد ، معنای آیه این خواهد بود که : به من اجازه بده به جنگ نیایم ، و مرا با بردن در صحنه جهاد به فتنه مینداز و با برشمردن غنیمتهای نفیس جنگی اشتهای نفسانی مرا تحریک مکن و مرا فریب مده .
و اگر معنای دوم مقصود باشد معنایش این میشود که : اجازه بده من حرکت نکنم و مرا به ناملایماتی که میدانم در این جنگ هست مبتلا مساز .
خدای تعالی از این پیشنهادشان جواب داده و فرموده : اینها با همین عملشان در فتنه افتادند ، یعنی اینها به خیال خودشان از فتنه احتمالی احتراز میجویند در حالی که سخت در اشتباهند ، و غافلند از اینکه کفر و نفاق و سوء سریرهای که دارند و این پیشنهادشان از آن حکایت میکند فتنه است ، غافلند از اینکه شیطان آنان را در فتنه افکنده و فریب داده و دچار هلاکت کفر و ضلالت و نفاق ساخته است .
تازه این خسارت و گرفتاری دنیائی ایشان است و در آخرت نیز جهنم بر کافران احاطهخواهد کرد ، همانطوری که در دنیا فتنه به آنان احاطه داشت .
پس اینکه فرمود : الا فی الفتنة سقطوا با جمله و ان جهنم لمحیطة بالکافرین تقریبا معنای واحدی را میرسانند ، و آن این است که این مردم منافق هم در دنیا و هم در آخرت در فتنه و هلاکت ابدی قرار دارند .
ممکن هم هست از جمله و ان جهنم لمحیطة بالکافرین استفاده کرد که جهنم فعلا نیز محیط به کفار است ، نه در آینده ، آیات داله بر تجسم اعمال هم این معنا را میرساند .
● سوره توبة آیه 37 - تفسیر المیزان
(( نسا الشى ء ینسوه و نساء و منساه و نسیئا )) به معناى تاخیر انداختن است ، گاهى هم به آن ماهى که حرمتش تاخیر انداخته شده مى گویند: (( نسى ء )) . عرب را در جاهلیت رسم چنین بود که وقتى دلشان مى خواست در یکى از چهار ماه حرام که جنگ در آنها حرام بوده جنگ کنند موقتا حرمت آن ماه را برداشته به ماهى دیگر مى دادند، و آن ماهى را که حرمتش را برداشته بودند (( نسى ء )) مى نامیدند. و اما اینکه این عمل را چگونه انجام مى داده اند در جزئیات آن ، گفتار مفسرین و مورخین مختلف است .
آنچه از خلال کلامى که در آیه شریفه است برمى آید این است که اعراب چنین سنتى در باره ماههاى حرام داشته و آن را نسى ء مى نامیده اند؛ و از کلمه مزبور این مقدار استفاده مى شود که حرمت یکى از این ماهها را به ماهى دیگر غیر از ماههاى حرام داده ، حرمت خود آن ماه را تاخیر مى انداختند، نه اینکه بکلى ابطال نموده ماه مورد نظرشان را حلال کنند. چون مى خواستند هم ضرورت خود را رفع نموده و هم سنت قومى خود را که از پیشینیان خود از ابراهیم (علیه السلام ) به ارث برده بودند حفظ کنند. بهمین منظور تحریم آن را بکلى لغو نمى کردند بلکه آن را تا رسیدن یکى از ماههاى حلال تاخیر مى انداختند. گاهى این تاخیر تنها براى یکسال بود و گاهى براى بیش از یکسال ، و آنگاه بعد از تمام شدن مدت تاخیر دوباره ماههاى حرام را طبق سنت ابراهیم حرام مى نمودند.
و این عمل از آنجائى که یک نوع تصرفى است در احکام الهى و از آنجائى که مردم جاهلیت مشرک و بخاطر پرستش بت کافر بودند لذا خداى تعالى این عملشان را زیاده در کفر نامیده .
خداى تعالى حکمى را که مترتب بر حرمت ماههاى حرام است ذکر کرده و فرموده : (( پس در آن ماهها بخود ظلم مکنید )) و روشن ترین مصادیق ظلم قتل نفس است ، همچنانکه در آیه (( یسئلونک عن الشهر الحرام قتال فیه )) بعنوان تنها مصداق آن از رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) سؤ ال شده است . و همچنین نظیر آن آیه (( لا تحلوا شعائر الله و لا الشهر الحرام )) و آیه (( جعل الله الکعبه البیت الحرام قیاما للناس و الشهر الحرام و الهدى و القلائد )) مى باشد.
و همچنین مصداق و اثر روشن حرام بودن بیت و یا حرم ، همان ایمنى از قتل است ، چنانکه فرموده : (( و من دخله کان آمنا )) و نیز فرموده : (( او لم نمکن لهم حرما آمنا )) .
همه این سخنان براى استشهاد بر این بود که کلمه نسى ء که در آیه مورد بحث آمده ظهور در تاخیر حرمت براى مقاتله دارد، یعنى عربها اگر حرمت یکى از ماههاى حرام را تاخیر مى انداخته اند فقط منظورشان این بوده که دستشان در قتال با یکدیگر باز باشد، نه اینکه حج و زیارت خانه را که مخصوص به بعضى از آن ماهها است به ماه دیگرى بیندازند.
و همه اینها این معنا را که دیگران هم گفته اند تایید مى کند که عرب معتقد به حرمت این چهار ماه بوده ، و با اینکه مشرک بودند از ملت و شریعت ابراهیم این سنت را به ارث برده بودند، لیکن چون کار دائمى آنان قتل و غارت بوده و بسیارى از اوقات نمى توانستند سه ماه پشت سر هم دست از جنگ بکشند، لذا بر آن شدند که در مواقع ضرورت ، حرمت یکى از آن ماهها را به ماه دیگرى بدهند و آزادانه به قتل و غارت بپردازند، و معمولا حرمت محرم را به صفر مى دادند و در محرم به قتل و غارت پرداخته در صفر آن را ترک مى کردند، و گاهى این معاوضه را تا چند سال ادامه داده ، آنگاه دوباره محرم را حرام مى کردند، و این کار (یعنى تغییر حرمت محرم به صفر) را جز در ذى الحجه انجام نمى دادند.
پس اینکه بعضى گفته اند نسى ء این بوده که زیارت حج را از ماهى به ماهى دیگر مى انداخته اند صحیح نیست ، زیرا بهیچ وجه بر لفظ آیه شریفه انطباق ندارد، و تفصیل این مطلب بزودى در بحث روایتى آینده - ان شاء الله - خواهد آمد، لذا در اینجا به اصل کلام برگشته مى گوئیم :
پس اینکه فرموده : (( انما النسى ء زیاده فى الکفر )) معنایش این است که تاخیر حرمتى که خداوند براى چهار ماه حرام تشریع کرده و دادن حرمت یکى از آنها به ماه غیر حرام ، خود زیادى در کفر است ؛ چون تصرف در احکام مشروعه خدا و کفر به آیات اوست ، و این عمل از مردمى که بت هم مى پرستیدند زیادى در کفر ایشان است .
● سوره توبة آیه 2 - تفسیر المیزان
فسیحوا فی الارض اربعة اشهر و اعلموا انکم غیر معجزی الله و ان الله مخزی الکافرین سیاحت به معنای راه افتادن و در زمین گشتن است ، و به همین جهت به آبی که دائما روان است میگویند سائح .
اینکه قرآن مردم را دستور داد که در چهار ماه سیاحت کنند کنایه است از اینکه در این مدت از ایام سال ایمن هستند ، و هیچ بشری متعرض آنان نمیشود ، و میتوانند هر چه را که به نفع خود تشخیص دادند انجام دهند زندگی یا مرگ .
در ذیل آیه هم که میفرماید : و اعلموا انکم غیر معجزی الله و ان الله مخزی الکافرین نفع مردم را در نظر گرفته و میفرماید : صلاحتر بحال ایشان این است که شرک را ترک کرده و به دین توحید روی آورند ، و با استکبار ورزیدن خود را دچار خزی الهی ننموده و هلاک نکنند .
و اگر از سیاق غیبت به سیاق خطاب التفات نموده برای این است که خصم را مورد خطاب قرار دادن و با صراحت و جزم او را تهدید کردن نکتهای را میرساند که پشت سر او گفتن این نکته را نمیرساند و آن عبارتست از نشان دادن قدرت و تسلط بر خصم و ذلت و خواری او در برابر خشم و غضب خود .
مفسرین در این آیه در اینکه منظور از چهار ماه چیست اختلاف کردهاند ، بعضی گفتهاند : ابتدای آن روز بیستم ذی القعده است ، و مقصود از روز حج اکبر همین روز است ، و بنا به گفته آنها چهار ماه عبارتست از ده روز از ذی القعده و تمامی ذی الحجه و محرم و صفر و بیست روز از ربیع الاول ، و در این قول اشکالی است که بزودی خواهد آمد .
عدهای دیگر گفتهاند : این آیات در اول ماه شوال در سال نهم هجرت نازل شده .
و قهرا مقصود از چهار ماه ، شوال و ذی القعده و ذی الحجه و محرم است و این چهار ماه با تمام شدن ماههای حرام تمام میشود و آنچه آنان را وادار به این قول کرده اینست که گفتهاند منظور از جمله فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا ... ، که بعد از دو آیه دیگر است ماههای حرام معروف یعنی ذی القعده و ذی الحجه و محرم است که انسلاخ آنها با انقضاء ماههای چهارگانه مورد بحث مطابقت میکند ، و این قول دور از صواب و ناسازگار با سیاق کلام است و قرینه مقام هم با آن مساعد نیست .
احتمالى که هم سیاق آیه دلالت بر آن دارد و هم قرینه مقام یعنى قرار گرفتن حکم در آغاز کلام، و هم اینکه مىخواهد براى مشرکین مهلتى مقرر کند تا در آن مهلت به اختیار خود هر یک از مرگ و زندگى را نافعتر بحال خود دیدند اختیار کنند این است که بگوئیم ابتداى ماههاى چهارگانه همان روز حج اکبر است که در آیه بعدى از آن اسم مىبرد، چون روز حج اکبر روزیست که این آگهى عمومى در آن روز اعلام و ابلاغ مىشود، و براى مهلت مقرر کردن و بر محکومین اتمام بحث نمودن مناسبتر همین است که ابتداى مهلت را همان روز قرار داده و بگویند:" از امروز تا چهار ماه مهلت".
و اهل نقل اتفاق دارند بر اینکه این آیات در سال نهم هجرت نازل شده بنا بر این اگر فرض شود که روز حج اکبر همان دهم ذى الحجه آن سال است چهار ماه مذکور عبارت مىشود از بیست روز از ذى الحجه و محرم و صفر و ربیع الاول و ده روز از ربیع الثانى.