[ همه تفسیر ها ]
تفسیر های hakime zanjani (81 مورد)
● سوره بقرة آیه 115 - تفسیرالمیزان
ولله المشرق و المغرب فاینما تولوا فثم وجه اللّه ... مشرق و مغرب و جنوب و شمال و هر جهت دیگر از آنجا که بحقیقت معناى کلمه ملک خداست و ملک حقیقى هم تبدل و انتقال نمى پذیرد و چون ملک اعتبارى میانه ما افراد یک اجتماع نیست ، و نیز از آنجا که ملک خدا بر ذات هر چیزى قرار مى گیرد، خودش و آثارش را شامل میشود، و چون ملک اعتبارى ما نیست که تنها متعلق به اثر و منفعت هر چیز میشود، نه بذات آن ، و نیز از آنجا که ملک بدان جهت که ملک است قوامى جز بمالک ندارد، لذا خداى سبحان قائم بر تمامى جهات و محیط بآن است ، در نتیجه کسى که به یکى از این جهات متوجه شود، بسوى خدایتعالى متوجه شده است .
خواهى گفت ، پس چرا تنها مشرق و مغرب را ذکر کرد؟ و از سایر جهات نام نبرد؟ جواب میگوئیم : مراد بمشرق و مغرب در اینجا مشرق و مغرب حقیقى نیست تا شامل سایر جهات نشود، بلکه مشرق و مغرب نسبى است که تقریبا شامل دو نیم دائره ى افق میشود، تنها دو نقطه شمال و جنوب حقیقى باقى میماند که بهمان جهت فرمود: (هر جا رو کنید)، و نفرمود: (هر جا از مشرق و مغرب رو کنید)، پس کانه هر جا که انسان رو کند آنجا مشرق است و یا مغرب ، و در نتیجه جمله ((لله المشرق و المغرب )) بمنزله این است که فرموده باشد: ((لله الجهات جمیعا))، (همه جهات مال خداست ).
باز ممکن است بگوئى : چرا بجاى مشرق و مغرب شمال و جنوب را نام نبرد؟ در پاسخ میگوئیم : براى اینکه سایر جهات از این دو جهت مشخص میشود یعنى وقتى مشرق و مغرب افق معلوم شد و یا سایر اجرام نورانى آسمان طلوع کردند، آنوقت سایر جهات نیز معلوم مى گردد.
((فثم وجه اللّه ))، کلمه ((اینما)) از کلمات شرط است که باید دو فعل دنبالش بیاید، یکى بنام شرط و دیگرى بنام جزاء (مانند اگر) که میگوئیم : اگر بزنى مى زنم ، و بهمین جهت باید در آیه مورد بحث مى فرمود: ((اینما تولوا جاز لکم ذلک . لان هناک وجه اللّه ))، (هر جا رو کنید میتوانید رو کنید، چون طرف خدا هم همانجا است ) ولى اینطور نفرمود و جمله ((جاز لکم ذلک )) را که جزاى شرط است ، انداخته علت آنرا بجایش قرار داد، (و خدا داناتر است ).
دلیل بر این که گفتیم تقدیر آیه : ((جاز لکم ذلک )) است ، این استکه حکم خود را چنین تعلیل کرده : که (خدا واسعى علیم است )، یعنى ملک خدا و احاطه او بشما وسعت دارد، و نیات شما به هر سو توجه کند، او نیز از قصد شما آگاه است و او مانند یک انسان و یا مخلوق جسمانى دیگر نیست که نشود بسویش توجه کرد مگر وقتى که در جهت معینى قرار داشته باشد و نیز مانند ما انسانها نیست که اطلاعى از توجه اشخاص بسویمان پیدا نکنیم مگر وقتى که از جهت معینى بسوى ما توجه کنند یا از پیش روى ما درآیند، یا از دست راست ما و یا از جهتى دیگر، چون خدایتعالى نه خودش در جهت معینى قرار دارد، نه متوجه باو باید از جهت معینى بسویش توجه کند تا او به توجه وى آگاه شود، پس توجه بتمام جهات ، توجه بسوى خداست و خدا هم بدان آگاه است . این را هم بدانیم که این آیه شریفه میخواهد حقیقت توجه بسوى خدا را از نظر جهت توسعه دهد، نه از نظر مکان ، و خلاصه اگر فرموده : بهر جا رو کنى بسوى خدا رو کرده اى ، با حکمش باینکه در نماز باید بسوى کعبه رو کنید، منافات ندارد.
● سوره بقرة آیه 106 - تفسیرالمیزان
این دو آیه مربوط بمسئله نسخ است ، و معلوم است که نسخ بآن معنائى که در اصطلاح فقها معروف است ، یعنى بمعناى (کشف از تمام شدن عمر حکمى از احکام )، اصطلاحى است که از این آیه گرفته شده ، و یکى از مصادیق نسخ در این آیه است و همین معنا نیز از اطلاق آیه استفاده میشود.
((ما ننسخ من آیة )) کلمه (نسخ ) بمعناى زایل کردن است ، وقتى میگویند: ((نسخت الشمس الظل ))، معنایش اینستکه آفتاب سایه را زایل کرد، و از بین برد، در آیه : ((وما ارسلنا من قبلک من رسول ولا نبى ، الا اذا تمنى ، اءلقى الشیطان فى امنیتة ، فینسخ اللّه ما یلقى الشیطان ))، (هیچ رسولى و پیامبرى نفرستادیم ، مگر آنکه وقتى شیطان چیزى در دل او مى افکند، خدا القاء شیطانى را از دلش زایل مى کرد)، بهمین معنا استعمال شده است .
معناى دیگر کلمه نسخ ، نقل یک نسخه کتاب به نسخه اى دیگر است ، و این عمل را از این جهت نسخ میگویند، که گوئى کتاب اولى را از بین برده ، و کتابى دیگر بجایش آورده اند، و بهمین جهت در آیه : ((واذا بدلنا آیة مکان آیة ، واللّه اعلم بما ینزل ، قالوا: انما انت مفتر، بل اکثرهم لایعلمون )) بجاى کلمه نسخ کلمه تبدیل آمده ، مى فرماید: چون آیتى را بجاى آیتى دیگر تبدیل مى کنیم ، با اینکه خدا داناتر است باینکه چه نازل مى کند میگویند: تو دروغ مى بندى ، ولى بیشترشان نمیدانند.
و بهر حال منظور ما این است که بگوئیم : از نظر آیه نامبرده نسخ باعث نمیشود که خود آیت نسخ شده بکلى از عالم هستى نابود گردد، بلکه حکم در آن عمرش کوتاه است ، چون بوضعى وابسته است که با نسخ ، آن صفت از بین مى رود.
و آن صفت صفت آیت ، و علامت بودن است ، پس خود این صفت بضمیمه تعلیل ذیلش که مى فرماید: (مگر نمیدانى که خدا بر هر چیز قادر است )، بما مى فهماند که مراد از نسخ از بین بردن اثر آیت ، از جهت آیت بودنش میباشد، یعنى از بین بردن علامت بودنش ، با حفظ اصلش ، پس با نسخ اثر آن آیت از بین مى رود، و اما خود آن باقى است ، حال اثر آن یا تکلیف است ، و یا چیزى دیگر.
و این معنا از پهلوى هم قرار گرفتن نسخ و نسیان بخوبى استفاده میشود، چون کلمه (ننسها) از مصدر انساء است ، که بمعناى از یاد دیگران بردن است ، همچنانکه نسخ بمعناى از بین بردن عین چیزیست ، پس معناى آیه چنین میشود که ما عین یک آیت را بکلى از بین نمى بریم ، و یا آنکه یادش را از دلهاى شما نمى بریم ، مگر آنکه آیتى بهتر از آن و یا مثل آن مى آوریم .
● سوره بقرة آیه 104 - تفسیرالمیزان
یا ایها الذین آمنوا... این جمله اولین موردى است که خدایتعالى مؤ منین را با لفظ: ((ایها الذین آمنوا)) الخ خطاب مى کند که بعد از این مورد در هشتاد و چهار مورد دیگر تا آخر قرآن این خطابرا کرده
و در قرآن کریم هر جا مؤ منین باین خطاب و یا با جمله ((الذین آمنوا)) تعبیر شده اند، منظور مؤ منین این امتند، و اما از امت هاى قبل از اسلام بکلمه (قوم ) تعبیر مى کند، مثل اینکه فرمود: ((قوم نوح او قوم هود)) و یا فرموده : ((قال یا قوم اءراءیتم ان کنت على بینة )) الخ و یا بلفظ اصحاب تعبیر کرده و از آن جمله مى فرماید: ((واصحاب مدین و اصحاب الرّسّ)) و در خصوص قوم موسى (ع ) تعبیر به (بنى اسرائیل ) و (یا بنى اسرائیل ) آورده است .
پس تعبیر بلفظ ((الذین آمنوا)) تعبیر محترمانه ایست که این امت را بدان اختصاص داده ، چیزیکه هست دقت و تدبر در کلام خدایتعالى این نکته را بدست میدهد، که آنچه قرآن کریم از جمله : ((الذین آمنوا)) در نظر دارد غیر آن معنائى استکه از کلمه : (مؤ منین ) اراده کرده ، از آن تعبیر، افراد و مصادیقى را منظور دارد و از این تعبیر، افراد و مصادیقى دیگر را، مثلا مصادیقى که در آیه : ((وتوبوا الى اللّه جمیعا ایها المؤ منون ))، (اى مؤ منان همگى بسوى خدا توبه برید)) اراده شده غیر آن مصادیقى است که در آیه : ((الذین یحملون العرش ومن حوله ، یسبحون بحمد ربهم و یؤ منون به و یستغفرون للذین آمنوا ربنا وسعت کل شى ء رحمة و علما فاغفر للذین تابوا، واتبعوا سبیلک ، وقهم عذاب الجحیم ربنا و ادخلهم جنات عدن ، التى وعدتهم و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذریاتهم ، انک انت العزیز الحکیم :))، (آنان که عرش را حمل مى کنند و هر که پیرامون آن است ، پروردگار خود را بحمد تسبیح مى کنند و بوى ایمان مى آورند، و براى آنانکه ایمان آوردند، چنین طلب مغفرت مى کنند که پروردگارا علم و رحمتت همه چیز را فرا گرفته ، پس کسانى را که توبه کردند و راه تو را پیروى نمودند بیامرز و از عذاب جحیم حفظ کن ، پروردگارا و در بهشت هاى عدنشان که وعده شان داده اى درآر، هم خودشانرا و هم پدران و فرزندان و همسران ایشان ، که بصلاح گرائیده اند، که توئى یگانه عزیز و حکیم ) اراده شده است .
که استغفار ملائکه و حاملان را نخست براى کسانى دانستند که ایمان آورده اند، و سپس در نوبت دوم جمله (کسانى که ایمان آورده اند) را مبدل کرد بجمله : (کسانیکه توبه کردند و راه تو را پیروى نمودند)، و این را هم میدانیم که توبه بمعناى برگشتن است ، پس تا اینجا معلوم شد که منظور از ((الذین آمنوا))، همان ((الذین تابوا واتبعوا)) است ، آنگاه آباء و ذریات و ازواج را بر آنان عطف کرده اند،
و از اینجا مى فهمیم که منظو ر از ((الذین آمنوا)) تمامى اهل ایمان برسولخدا (ص ) نیستند، و چنان نیست که همه را ولو هر جور که باشند شامل شود، چون اگر اینطور بود، دیگر لازم نبود آباء و ذریات و ازواج را بر آنان عطف کند، زیرا عطف در جائى صحیح است که تفرقه و دوئیتى در بین باشد، و اما در جائى که جمعى در یک غرض در عرض هم قرار گرفته و در یک صف واقع هستند، دیگر عطف معنا ندارد.