● عکس العمل فرزند متقی آدم در برابر نیت قتل برادرش
پاسخ برادر مقتول به برادر قاتل نشان می دهد که او باید یا کشته می شد و یا برادرش را می کشت و راه سومی برای فرار از این امر را نداشت و به همین دلیل گفت که من تو را نمی کشم تا ستمکار و حامل وزر و گناه تو شوم و به آتش وارد شوم و کشته شدن را انتخاب می کنم تا برادرم شقی و من سعید شوم.
کلام برادر کشته شده نشان می دهد که او از ارتکاب جنایت و قتل نفس به مراتب دور است، بطورى که نه تنها تصمیم بر آن نمی گیرد بلکه تصورش را هم نمی کند. {لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ ...}
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : حرف (ل) در آغاز جمله، لام سوگند است، و جمله «َبسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ» کنایه است از شروع به مقدمات قتل و به کار بردن آلات و اسباب آن. در جواب این جمله که جمله اى است شرطیه به جاى اینکه مثبت بیاورد و بفرماید: برادرش گفت اگر چنین کنى چنین خواهم کرد، منفى آورده، آن هم در یک جمله اسمى و آن اسم هم اسم صفت باسط- نه جمله اثباتى و نه جمله فعلى- و چنین گفت: (اگر تو براى کشتن من دست به کار شوى من براى کشتن تو دستم را نمی گشایم) و تازه آن اسم صفت را با حرف (با) تاکید نموده، اصل کلام را نیز با سوگند مؤکد نمود همه این ها براى این بود که بفهماند او از ارتکاب جنایت و قتل نفس به مراتب دور است، بطورى که نه تنها تصمیم بر آن نمی گیرد بلکه تصورش را هم نمی کند و در آخر همه مطالب خود را تعلیل کرد به اینکه «إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ». آرى متقین به محض اینکه به یاد پروردگارشان (که همان رب العالمین است و کسى است که بعد از هر گناهى عذاب خاص به آن گناه را به عنوان کیفر، اعمال می کند) قهرا در دلهاشان غریزه ترس از خدا بیدار گشته و نمی گذارد مرتکب ظلم شوند و در پرتگاه هلاکت قرار گیرند.
برادرى که مقتول شد بعد از آن جمله یعنى جمله «لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ ...»، تاویل آن را ذکر کرده، و از سر حقیقى آن خبر می دهد، و حاصل آن این است وضعى که پیش آمده امر را دائر بین یکى از دو چیز ساخته، یکى اینکه من برادرکشى کنم و ستمکار و حامل وزر و گناه باشم و در آخر داخل آتش شوم، و دیگر آنکه برادرم مرا به قتل برساند و او این چنین باشد و من برادرکشى و ظلم را بر سعادت خود ترجیح نمی دهم و ظلم را بر خود نمی پسندم، بلکه در این دوران شق دیگرش را انتخاب می کنم، و آن این است که برادرم با کشتن من شقى و من سعید گردم، و دامنم به ظلم آلوده نشود، منظور مقتول از جمله «إِنِّی أُرِیدُ ...» این است و جان کلام این است منظور مقتول معناى تحت اللفظى کلامش نیست، بلکه عبارت او کنایه است از انتخاب کشته شدن در صورت دوران امر (نه اینکه با وجود شق سوم و امکان گریز از کشتن و کشته شدن مع ذلک کشته شدن را ترجیح دهد). پس آیه شریفه در تاویل بودنش براى آیه «لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ ...» نظیر آیه اى است که قتل نفس خضر را براى موسى تاویل می کند، موسى از او پرسید: «أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً» (کهف/74) او در پاسخش گفت: «وَ أَمَّا الْغُلامُ فَکانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینا أَنْ یُرْهِقَهُما طُغْیاناً وَ کُفْراً فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَیْراً مِنْهُ زَکاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً» (کهف/81).
در داستان مورد بحث نیز مقتول به اختیار خود مرگ با سعادت را از زندگى با شقاوت و دخول در حزب ستمگران ترجیح داده و آن را براى خود انتخاب نموده هر چند که این انتخابش مستلزم شقاوت برادرش بود، البته شقاوتى که برادر نیز آن را به اختیار خود براى خود انتخاب کرده، هم چنان که خضر مرگ با سعادت غلام را بر زندگى آینده اى که توأم با طغیان و کفر و گمراهى و اضلال پدر و مادر است ترجیح داده و مردن را براى او انتخاب کرد، هر چند که مرگ فرزند مایه اندوه و ناراحتى والدین او بوده باشد، چون خداى سبحان در مقابل این اندوه فرزند دیگرى به آن دو می دهد، که بهتر و پربرکت تر و به رحم نزدیک تر باشد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 490 تا 492 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● متقی و عالم بالله بودن فرزند کشته شده آدم
پسر مقتول آدم از افراد متقى و عالم باللَّه بوده است زیرا:
1-دلیل متقى بودنش جمله «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ» است، که خود دعوتى است به سوى تقوا و معلوم می شود این شخص برادر خود را به سوى تقوا دعوت کرده و گفته است که خداى تعالى عبادت را تنها از مردم با تقوا می پذیرد و خداى تعالى در حکایت گفتار او این سخنش را امضا نموده و صحه گذاشته است، و گرنه آن را رد می کرد.
2-اینکه گفتیم: عالم باللَّه بوده، دلیلش سخن خود او است که به حکایت قرآن کریم گفته است: «إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ» که در این جمله ادعاى ترس از خدا کرده، و خداى تعالى در حکایت گفتارش آن را امضا کرده و رد ننموده است، معلوم می شود او به راستى عالم باللَّه بوده، چون خداى عز و جل یکى از نشانیهاى عالم باللَّه را ترس از خدا دانسته و فرموده: «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» (فاطر/28) پس همین که خداى تعالى از او حکایت کرده که گفت: «إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ» و سخن او را امضا نموده، خود توصیف او به علم است، هم چنان که همسفر موسى (خضر) را به این صفت یعنى صفت علم توصیف نموده و فرمود: «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» (کهف/65). (ادامه مطالب در توضیحات ذکر شده است.)
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : 3-دلیل دیگر عالم بودن او که خود دلیلى کافى است حکمت بالغه و موعظه حسنه اى است که در خطاب به برادر ستمکارش گفت: چون او در کلام خود از طینت پاک و صفاى فطرت این معنا را فهمیده بود که به زودى افراد بشر بسیار می شوند و فهمیده بود که این افراد بسیار به حسب طبع بشریشان جمعیت هاى مختلفى خواهند شد، گروهى متقى و جمعى ظالم و همه این ها با همه عالمیان یک رب و مدبر دارند، یک خدا است که مالک آن ها و مدبر امر آن ها است، و نیز فهمیده بود که تدبیر وقتى متقن است که مدبر عدل و احسان را دوست و ظلم و عدوان را دشمن بدارد و لازمه آن، وجوب تقواى مردم و ترس از خشم و دشمنى خدا است و این تقوا و ترس همان چیزى است که نامش را دین می گذارند، پس بطور مسلم در آینده نزدیکى دینى خواهد بود که اطاعت ها و قربها و معصیت ها و ظلم ها خواهد داشت، و نیز طاعت ها و قربانی ها وقتى مقبول درگاه خداى تعالى می گردد که ناشى از تقوا باشد و معاصى و مظالم، گناهانى است که ظالم به دوش می کشد و از لوازم این حقائق این است که پس باید عالمى و نشائه اى دیگر باشد که در آن نشائه ستمکاران به سزاى ظلمهاى خود برسند، و نیکوکاران به پاداش نیکی هاى خود نائل گردند. این حقائق بطورى که ملاحظه می کنید همان اصول دین و ریشه معارف دینى و مجامع علوم مبدأ و معاد است که این بنده صالح خدا، با افاضه غیبى الهى همه را درک کرده و به برادر نادان خود که حتى اینقدر شعور نداشته که می شود به وسیله دفن چیزى را از انظار پنهان ساخت تا آنکه یک کلاغ او را بدان امر متوجه کرده و به وى افاضه نموده، و تعلیم داده و در هنگام تعلیم نگفته: اگر تو بخواهى مرا به قتل برسانى من خود را در اختیارت قرار می دهم، و هیچ دفاعى از خود ننموده از کشته شدن هیچ پروایى نمی کنم، بلکه تنها این را گفت که من هرگز تو را نمی کشم. نیز نگفت که من به هر تقدیر می خواهم به دست تو کشته شوم تا تو ظالم شوى و از دوزخیان گردى چون اگر چنین می گفت باعث ضلالت و بدبختى یک فرد در زندگیش می شد، و این خود ظلمى و ضلالتى است که شریعت فطرت آن را تجویز نمی کند و حکم شریعت فطرت در شریعت هاى دینى تفاوت ندارد، چیزى است که همه شرایع آن را قبول دارند، بلکه به برادرش چنین گفت که اگر به فرض تو براى قتل من دست به سویم بگشایى، در چنین صورت و فرضى من کشته شدن را بر کشتن تو ترجیح داده و آن را انتخاب می کنم.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 492 و 493 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شبهه در مورد تحقق ظلم توسط هر دو فرزند آدم
1- تفسیر المنار (ج 6 ص 343) اشکالی وارد کرده است و گفته است: این دو برادر هر دو مقصر و گناهکارند، زیرا یکى از آن دو به ظلم و تعدى راه افراط را رفته، و مرتکب قتل شده و دیگرى با قبول ظلم راه تفریط را طى کرده و خود را بکشتن داده، نه اعتراضى کرده و نه به دفاع از خود برخاسته، بلکه خود را تسلیم او کرده و در برابر اراده او تسلیم و رام شده و صریحا گفته: اگر براى کشتن من دست به سوى من بگشایى من ...».
وجه ناوارد بودن این اشکال این است که او در پاسخ برادرش نگفت: من از خود دفاع نمی کنم، و تو را در آنچه از من می خواهى آزاد می گذارم، بلکه تنها این را گفت که من نمی خواهم تو را به قتل برسانم، در آیه شریفه چیزى در باره اینکه بالآخره قتل چگونه واقع شد و آیا مقتول با علم به اینکه قاتل قصد کشتن او را دارد، از خود دفاع کرد یا نه؟ و آیا قتل به این صورت بوده، و یا آنکه برادر قاتل، مقتول را بى خبر ترور کرده، و فرصتى براى دفاع او نگذاشته؟ و ... نیامده. پس اشکال بالا به هیچ وجه وارد نیست. (ادامه مطالب در توضیحات ذکر شده است.)
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : 2- تفسیر المنار (ج 6 ص 344) اشکال دیگرى کرده است که مقتول جرم سنگین ترى مرتکب شده، زیرا خواسته است با کشته شدن خود، برادرش گرفتار عذاب دائمى و خالد شود، تا او با شقاوت دائمى برادرش سعادت پیدا کند، براى اینکه صریحا گفته: من می خواهم که تو با کشتن من گناه مرا و گناه قتل نفس خود را به دوش بگیرى، و در نتیجه اهل آتش شوى، و این منطق نظیر منطق بعضى از عابدان خشک و کج اندیش است که فکر می کنند که آنچه دارند زهد و تعبد است، و هر قدر از ناحیه ستمگران تو سرى بخورند و ظلم ببینند عابدتر و زاهدتر می شوند، زیرا ظالم وزر وبال ظلم خود را بدوش خواهد کشید و او در دفاع از حق خود هیچ وظیفه اى جز صبر کردن و امید ثواب بردن ندارد، و این خود نوعى نادانى است، براى اینکه کمک به گناه گنهکار است که باعث می شود کمک کننده نیز در جرم شریک گنهکار شود، نه اینکه گنهکار هر دو جرم را به دوش بکشد.
وجه ناوارد بودن این اشکال این است که گفتار او که گفته است من می خواهم گناه مرا و گناه خودت را به دوش بکشى گفتارى است مشروط و به فرض تحقق شرط، به همان معنایى که بیانش گذشت.
بعضى از مفسرین در پاسخ به این دو اشکال وجوهى سخیف و بى معنا ذکر کرده اند (تفسیر المنار ج 6 ص 344- 343) که چون فایده اى در نقل آن ها نبود از ذکرش خود دارى کردیم.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 494 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● داستان پسران حضرت آدم(علیهالسلام) راهکاری برای امت اسلام براى روزگار فتنه
رسول خدا(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: چرا شما مثل هابیل نباشید و نتوانید مانند او وقتى قاتل به سراغتان می آید همان سخن هابیل را بگوئید و دست روى دست بگذارید و در نتیجه مانند بهترین از آن دو پسر آدم باشید؟ یعنى مانند هابیل باشید، و در نتیجه او در بهشت و قاتلش در آتش شود. (بیانات علامه در شرح روایت در توضیحات ذکر شده است.)
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : علامه طباطبایی: این روایت از روایاتى است که امت اسلام را براى روزى که دچار فتنه شد راهنمایى می کند و این روایات بسیار است، که بیشتر آن ها را سیوطى در الدر المنثورش آورده، نظیر روایتى که بیهقى از ابى موسى از رسول خدا(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده که گفت آن جناب فرمود، شمشیرهاى خود را بشکنید (یعنى در فتنه) و زه و کمان خود را پاره کنید، و در کنج خانه ها بخزید و مانند بهترین از دو پسران آدم باشید، (الدر المنثور ج 2 ص 275) و باز نظیر روایتى که ابن جریر و عبد الرزاق از حسن نقل کرده که گفت: رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: مساله دو پسران آدم مثلى است که خداى تعالى براى امت زده تا امت راه هابیل را در زندگى پیش بگیرند. (الدر المنثور ج 2 ص 275) و روایاتى دیگر از این قبیل.
این روایات به ظاهرشان با عقل و اعتبار صحیح درست در نمی آید، و همچنین با روایات صحیحه اى که دستور دفاع از جان خود و دفاع از حق می دهد نمی سازد، و چگونه قابل قبول است، با اینکه خداى تعالى فرموده: «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما، فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ» (حجرات/9) علاوه بر اینکه همه این روایات به اصطلاح در صدد تفسیر و توجیه کلام هابیلند که چرا گفت: «لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ» و اینطور توجیه می کنند که هابیل کار درستى کرد که از خود دفاع نکرد و خواننده به اشکالى که در آن ها است توجه کرد. یکى از چیزهایى که باعث سو ظن آدمى نسبت به این روایات می شود این است که از کسانى نقل شده که در فتنه در خانه على (علیه السلام) از انجام وظیفه یعنى دفاع از حق على (علیه السلام) سر باز زدند و از کسانى که در جنگهاى على با معاویه و خوارج و طلحه و زبیر کناره گیرى کردند، به همین جهت باید اگر ممکن باشد به نحوى توجیه شود، و گرنه مطروح و مردود شناخته شود.
این روایت را الدر المنثور (ج 2 ص 275) از ابن ابی شیبه از عمر روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 523 و 524 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.