● معنای کلمه «مهیمن»
کلمه (مهیمن) از ماده (هیمنه) گرفته شده و به طورى که از موارد استعمال آن بر می آید معناى هیمنه چیزى بر چیز دیگر این است که آن شى مهیمن بر آن شى دیگر تسلط داشته باشد، البته هر تسلطى را هیمنه نمی گویند، بلکه هیمنه تسلط در حفظ و مراقبت آن شى و تسلط در انواع تصرف در آن است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 570 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● وظیفه رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در حکم کردن بین مردم
خداوند در این آیه به رسولش می فرماید که وقتى شریعت نازله به تو و شریعتى که در گنجینه قرآن تو، به ودیعه سپرده شده حق باشد، به این معنا که هم آن احکامش که موافق با کتب آسمانى قبل است حق باشد، و هم آنچه که مخالف آنها است حق باشد، بدان جهت که مهیمن بر آنها است، پس تو جز این وظیفه ندارى که بدانچه خدا به خود تو نازل کرده در بین مردم حکم کنى، و به خاطر به دست آوردن دل آنها از طریقه حقى که به تو نازل شده عدول نکنى و منظور از مردم، عموم مردم است (هم چنان که آیات بعد آن را تایید می نماید). {فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ، وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ}
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : از اینجا روشن می شود که احتمال اینکه منظور از جمله «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ» حکم در بین اهل کتاب و یا در بین مردم باشد، هر دو احتمالى است جائز، چیزى که هست یک اشکال احتمال اول را بعید می سازد، و آن این است که بنا بر آن باید چیزى در کلام در تقدیر گرفت و مثلا گفت تقدیر کلام (فاحکم بینهم ان حکمت) بوده، براى اینکه می دانیم که خداى تعالى بر رسول گرامى اسلام واجب نکرده بود که حتما در اختلافات اهل کتاب مداخله نموده و حکم کند، علاوه بر اینکه اهل کتاب حکم آن حضرت را قبول نداشتند، پس تقدیر کلام چنین است که اگر اهل کتاب تو را حکم قرار دادند، در بین آنان حکم بکن، تازه در همین صورت نیز حکم کردن را واجب متعین نکرده بلکه آن جناب را مخیر کرده بین حکم کردن و اعراض نمودن، و لذا فرموده: «فَإِنْ جاؤُکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ ...» (مائده/42) علاوه بر اینکه اگر احتمال اول یعنى حکم کردن در بین اهل کتاب به تنهایى منظور بود، دیگر نمی بایست منافقین را با یهود ذکر کند، و حال آنکه در اول آیات (41-50) آنان را هم ذکر کرده، پس هیچ موجبى نیست که ما به صرف اینکه قبلا ذکر یهود به میان آمده ضمیر (بینهم) را تنها به یهود بر گردانده و دستور را مختص در مورد آنان بدانیم، چون همانطور که گفتیم ذکر غیر یهود نیز به میان آمده بود، پس مناسبتر آن است که بگوئیم به دلالت مقام احتمال دوم منظور است، و ضمیر (بینهم) به کلمه (ناس) بر می گردد، و منظور از (ناس) کل بشر است.
نیز روشن می شود که جمله «عَمَّا جاءَکَ» جار و مجرورى است متعلق به جمله «وَ لا تَتَّبِعْ» و اگر بپرسى ماده تبعیت با حرف (عن) متعدى نمی شود، و اصلا احتیاجى به آن نیست، و بر این حساب احتیاجى به آن جار و مجرور نبود، و در پاسخ می گوئیم: بله، و لیکن جمله «وَ لا تَتَّبِعْ» در خصوص مورد بحث معنایى از اعراض یا عدول و یا چیزى از این قبیل در آن اشراب شده، در حقیقت این کلمه فقط در این مورد چنین معنا می دهد: (و با اعراض از آنچه به تو داده شده، هوا هوسهاى آنان را پیروى مکن).
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 571 و 572 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای کلمه «شرعه»
راغب در مفردات می گوید: کلمه (شرع) به معناى رفتن به راهى است که واضح و ایمن از انحراف باشد، وقتى می گویند: شرعت له طریقا، معنایش این است که من خط مشى و روشى روشن پیش پایش گذاشتم، و این کلمه یعنى کلمه (شرع) در اول مصدر بوده، و بعدا آن را نام براى همان طریقه و روش کردند، و در آخر بطور استعاره نام طریقت هاى الهیه نموده و گفتند: مسیحیت یک شرع (به کسر شین) و یا یک شرع (به فتحه شین) و یک شریعت است، و شرعه و منهاج به همین معنا است،- تا آنجا که می گوید- بعضى گفته اند: اگر شریعت را شریعت خوانده اند از این باب بوده که خواسته اند آن را به شریعه نهر (آن راهى که افراد و حیوانات از آن راه به لب نهر می روند) تشبیه کنند (ص258). و چه بسا که مطلب عکس این باشد، یعنى اگر راه به لب نهر را شریعه گفته اند از شریعت به معناى طریقه گرفته باشند، به این مناسبت که چون راه به لب آب براى اهل هر محلى روشن و واضح بوده، خواسته اند با این نامگذارى از روشنى آن خبر دهند (ص506).
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 572 و 273 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای کلمه «منهاج»
راغب در مفردات (ص506) می گوید: کلمه (نهج) به فتح نون و سکون ها، به معناى طریق واضح است، وقتى می گویند: نهج الامر و انهج، معنایش این است که فلانى فلان امر را روشن و واضح کرد، و مصدر میمى آن یعنى (منهج) و (منهاج) نیز به همان معنا است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 573 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تفاوت بین دین و شریعت و ملت
دین در اصطلاح قرآن اعم از شریعت و ملت است و شریعت و ملت دو کلمه تقریبا مترادفند با مختصر فرقى که از حیث عنایت لفظ در آن دو هست.
شریعت عبارت است از طریقه اى خاص، یعنى طریقه اى که براى امتى از امت ها و یا پیامبرى از پیامبران مبعوث به شریعت تعیین و آماده شده باشد، مانند شریعت نوح، و شریعت ابراهیم، و شریعت موسى، و شریعت عیسى، و شریعت محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، و اما دین عبارت است از سنت و طریقه الهیه حال خاص به هر پیامبرى و یا هر قومى که می خواهد باشد؛ البته در این میان فرق دیگرى نیز بین شریعت و دین هست و آن این است که کلمه دین را می توان هم به یک نفر نسبت داد و هم به جماعت، حال هر فردى و هر جماعتى که می خواهد باشد ولى کلمه شریعت را نمی شود به یک نفر نسبت داد.
ملت هم مثل شریعت عبارت است از طریقه اى خاص، به خلاف کلمه دین، بله این فرق بین دو کلمه ملت و شریعت هست که شریعت از این جهت در آن طریقه خاص استعمال می شود، و به این عنایت آن طریقه را شریعت می گویند که طریقه اى است که از ناحیه خداى تعالى و به منظور سلوک مردم به سوى او تهیه و تنظیم شده، و کلمه ملت به این عنایت در آن طریقه استعمال می شود که مردمى آن طریقه را از غیر گرفته اند و خود را ملزم می دانند که عملا از آن پیروى کنند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : همانطور که قبلا خاطرنشان کردیم کلمه شریعت به معناى طریق است، و اما کلمه (دین) و کلمه (ملت) معناى طریقه خاصى است، یعنى طریقه اى که انتخاب و اتخاذ شده باشد، لیکن ظاهرا در عرف و اصطلاح قرآن کریم کلمه شریعت در معنایى استعمال می شود که خصوصی تر از معناى دین است، هم چنان که آیات زیر بر آن دلالت دارد، توجه بفرمائید: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» (آل عمران/19)، «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ، وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ» (آل عمران/85) که از این دو آیه به خوبى بر می آید هر طریقه و مسلکى در پرستش خداى تعالى دین هست ولى دین مقبول درگاه خدا تنها اسلام است، پس دین از نظر قرآن معنایى عمومى و وسیع دارد، حال اگر آن دو آیه را ضمیمه کنیم به آیه زیر که می فرماید: «لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً- براى هر یک از شما پیامبران شرعه و منهاجى قرار دادیم»، و به آیه «ثُمَّ جَعَلْناکَ عَلى شَرِیعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها» (جاثیه/18)، این معنا بدست می آید که شریعت عبارت است از طریقه اى خاص، یعنى طریقه اى که براى امتى از امت ها و یا پیامبرى از پیامبران مبعوث به شریعت تعیین و آماده شده باشد، مانند شریعت نوح، و شریعت ابراهیم، و شریعت موسى، و شریعت عیسى، و شریعت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، و اما دین عبارت است از سنت و طریقه الهیه حال خاص به هر پیامبرى و یا هر قومى که می خواهد باشد، پس کلمه دین معنایى عمومی تر از کلمه شریعت دارد، و به همین جهت است که شریعت نسخ می پذیرد، ولى دین به معناى عمومی اش قابل نسخ نیست.
البته در این میان فرق دیگرى نیز بین شریعت و دین هست و آن این است که کلمه دین را می توان هم به یک نفر نسبت داد و هم به جماعت، حال هر فردى و هر جماعتى که می خواهد باشد ولى کلمه شریعت را نمی شود به یک نفر نسبت داد، و مثلا گفت فلانى فلان شریعت را دارد، مگر آنکه یک نفر آورنده آن شریعت و یا قائم به امر آن باشد، پس می شود گفت دین مسلمانان و دین یهودیان و دین عیسویان و نیز می شود گفت شریعت مسلمانان و یهودیان هم چنان که می توان گفت دین و شریعت خدا و دین و شریعت محمد و دین زید و عمرو و ... ولى نمی توان گفت شریعت زید و عمرو، و شاید علت آن این باشد که در معناى کلمه شریعت بویى از یک معناى حدثى هست و آن عبارت است از تمهید طریق و نصب آن، پس می توان گفت شریعت عبارت است از طریقه اى که خدا مهیا و آماده کرده و یا طریقه اى که براى فلان پیغمبر و یا فلان امت معین شده، ولى نمی توان گفت طریقه اى که براى سابق هست، به اضافه چیزهایى که در آن شرایع نبوده و یا کنایه است از اینکه تمامى شرایع قبل از اسلام و شریعت اسلام حسب لبّ و واقع داراى حقیقتى واحده اند، هر چند که در امت هاى مختلف به خاطر استعدادهاى مختلف آنان اشکال و دستورات مختلفى دارند، هم چنان که آیه شریفه «أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ» (شوری/13) نیز بر این معنا اشعار و بلکه دلالت دارد.
بنا بر این اگر شریعت هاى خاصه را به دین نسبت می دهیم و می گوئیم همه این شریعت ها دین خدا است، با اینکه دین یکى است ولى شریعت ها یکدیگر را نسخ می کنند، نظیر نسبت دادن احکام جزئى در اسلام، به اصل دین است، با اینکه این احکام بعضى ناسخ و بعضى منسوخند با این حال می گوئیم فلان حکم از احکام دین اسلام بوده و نسخ شده و یا فلان حکم از احکام دین اسلام است، بنا بر این باید گفت: خداى سبحان بندگان خود را جز به یک دین متعبد نکرده، و آن یک دین عبارت است از تسلیم او شدن چیزى که هست براى رسیدن بندگان به این هدف راههاى مختلفى قرار داده، و سنت هاى متنوعى باب کرده، چون هر امتى مقدار معینى استعداد داشته و آن سنت ها و شریعت ها عبارت است از شریعت نوح، ابراهیم، موسى، عیسى و محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، هم چنان که می بینیم چه بسا شده که در شریعت واحده اى بعضى از احکام به وسیله بعضى دیگر نسخ شده، براى اینکه مصلحت حکم منسوخ مدتش سر آمده، و زمان براى مصلحت حکم ناسخ فرا رسیده، مانند نسخ شدن حکم حبس ابد در زناى زنان که نسخ شد، و حکم تازیانه و سنگسار به جاى آن آمد، و مانند مثالهایى دیگر، دلیل بر این معنا آیه شریفه «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ ...» است که به زودى تفسیرش می آید.
تا اینجا معناى شریعت و دین و فرق بین آن دو روشن شد، حال ببینیم کلمه ملت به چه معنا است؟ و معناى آن چه نسبتى با شریعت و دین دارد؟ ملت عبارت است از سنت زندگى یک قوم، و گویا در این ماده بویى از معناى مهلت دادن وجود دارد، در این صورت ملت عبارت می شود از طریقه اى که از غیر گرفته شده باشد، البته اصل در معناى این کلمه آن طور که باید روشن نیست، آنچه به ذهن نزدیک تر است این است که ممکن است مرادف با کلمه شریعت باشد، به این معنا که ملت هم مثل شریعت عبارت است از طریقه اى خاص، به خلاف کلمه دین، بله این فرق بین دو کلمه ملت و شریعت هست، که شریعت از این جهت در آن طریقه خاص استعمال می شود، و به این عنایت آن طریقه را شریعت می گویند که طریقه اى است که از ناحیه خداى تعالى و به منظور سلوک مردم به سوى او تهیه و تنظیم شده، و کلمه ملت به این عنایت در آن طریقه استعمال می شود که مردمى آن طریقه را از غیر گرفته اند و خود را ملزم می دانند که عملا از آن پیروى کنند، و چه بسا همین فرق باعث شده که کلمه ملت را به خداى تعالى نسبت نمی دهند و نمی گویند ملت خدا، ولى دین خدا و شریعت خدا می گویند، و ملت را تنها به پیغمبران نسبت می دهند و می گویند: ملت ابراهیم، چون این ملت بیانگر سیره و سنت ابراهیم (علیه السلام) است و همچنین به مردم و امت ها نسبت می دهند و می گویند ملت مردمى با ایمان و یا ملت مردمى بی ایمان، چون ملت از سیره و سنت عملى آن مردم خبر می دهد، در قرآن کریم آمده «مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» (بقره/135)، و نیز از یوسف (علیه السلام) حکایت کرده که گفت: «إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ، وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ، وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِی إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ» (یوسف/38) که در آیه اول کلمه ملت در مورد فرد، و در آیه دوم هم در مورد فرد و هم در مورد قوم استعمال شده، و در آیه بعدى که حکایت کلام کفار به پیغمبران خویش است تنها در مورد قوم به کار رفته (توجه فرمائید) «لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا» (ابراهیم/13).
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 573 تا 576 |
قالب : اعتقادی |
موضوع اصلی : آیین- دین- شریعت- مذهب |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● علت تشریع شرایع مختلف برای اقوام مختلف
اگر خداوند به علت اختلاف امتها شرایع مختلفى تشریع کرد براى این بود که شما را در شریعتى که داده است بیازماید و ناگزیر این عطاهایى که جمله «آتیکم» به آن اشاره دارد، با یکدیگر و در امتهاى مختلف خواهد بود و منظور اختلاف استعدادها به حسب مرور زمان و ارتقای انسانها در مدارج استعداد و آمادگى است و تکالیف الهى و احکامى که او تشریع کرده، چیزى جز امتحان الهى انسان ها در مواقف مختلف حیات نیست و یا به تعبیر دیگر تکالیف الهى وسیله هایى است براى به فعلیت در آوردن استعداد انسان ها در دو طرف سعادت و شقاوت، باز به تعبیر دیگر وسیله مشخص کردن حزب رحمان و بندگان او از حزب شیطان است، هم چنان که در کتاب عزیز خدا نیز تعبیرهاى مختلف آمده و برگشت همه به یک معنا است. {وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ}
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : منظور از امت واحده کردن همه انسانها این نیست که تکوینا آنها را یک امت قرار دهد، و همه انسانها یک نوع باشند، چون همه انسانها یک نوع هستند، و یک جور زندگى می کنند، هم چنان که در آیه زیر انسانها را یک امت و یک نوع دانسته، می فرماید: «وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ» (زخرف/33) بلکه مراد این است که از نظر اعتبار آنها را امتى واحده کند، به طورى که استعداد همه آنها برابر باشد و در نتیجه نزدیک به هم بودن درجاتشان همه بتوانند یک شریعت را قبول کنند، پس جمله «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً» از قبیل به کار بردن علت شرط است در جاى خود شرط تا معنا و مطلب بهتر در ذهن شنونده جاى گیرد، بهتر بتواند جزاى شرط را که همان جمله «وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ» است بهتر بفهمد و حاصل معنا این است که اگر ما به علت اختلاف امتها شرایع مختلفى تشریع کردیم براى این بود که شما را در شریعتى که دادیم بیازمائیم، و ناگزیر این عطاهایى که جمله «آتیکم» به آن اشاره دارد، با یکدیگر و در امتهاى مختلف خواهد بود، و قطعا منظور از این عطا یا مسکن و زبان و رنگهاى پوست بدن امتها نیست براى اینکه اگر چنین چیزى منظور بود باید در یک زمان براى چند قوم که چند رنگ پوست داشتند چند شریعت تشریع کرده باشد، در حالى که سابقه ندارد که خداى عز و جل در یک زمان دو و یا چند شریعت تشریع کرده باشد، پس معلوم می شود منظور اختلاف استعدادها به حسب مرور زمان و ارتقای انسان ها در مدارج استعداد و آمادگى است و تکالیف الهى و احکامى که او تشریع کرده، چیزى جز امتحان الهى انسان ها در مواقف مختلف حیات نیست و یا به تعبیر دیگر تکالیف الهى وسیله هایى است براى به فعلیت در آوردن استعداد انسان ها در دو طرف سعادت و شقاوت، باز به تعبیر دیگر وسیله مشخص کردن حزب رحمان و بندگان او از حزب شیطان است، هم چنان که در کتاب عزیز خدا نیز تعبیرهاى مختلف آمده و برگشت همه به یک معنا است، خداى تعالى در تعبیر اول و اینکه سنت امتحان را در بین انسان ها به جریان انداخته، فرموده است: «وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ، أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ» (آل عمران/142) و آیات دیگرى که در این باب هست. در تعبیر دوم می خوانیم که هنگام فرو فرستادن آدم به زمین فرموده: «فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقى وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى» (طه/124). در تعبیر سوم می خوانیم که در گفتگویش با ابلیس فرموده: «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً ... قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ، قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ، إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ» (حجر/43)، در این باب آیات دیگرى نیز هست.
سخن کوتاه اینکه این عطایا و بخششهاى الهى که به نوع انسانها و بر حسب اختلاف استعداد آنها شده، از آنجا که در زمانهاى مختلف اختلاف داشته و نیز از آنجا که شریعت و سنت الهى که براى تکمیل و تتمیم سعادت انسانها در زندگى واجب الاجرا شده و نیز از آنجا که همه این شریعت ها امتحانهایى است الهى که در اثر اختلاف استعدادهاى بشر و تنوع آن مختلف می شود، لا جرم این نتیجه به دست می آید که شریعتها نیز باید مختلف باشند و بدین جهت است که خداى تعالى اختلاف شرعه و منهاج را اینطور تعلیل فرموده که چون اراده من تعلق گرفته به امتحان شما و ریز و درشت کردن شما و این امتحان را در نعمت هایى که به شما انعام کرده ام انجام می دهم، توجه فرمائید: «لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ». بنا بر این معناى آیه- و خدا داناتر است- اینطور می شود که: لکل امة جعلنا منکم، براى هر امتى از شما انسانها قرار دادیم، به جعل تشریعى نه تکوینى به عبارت سادهتر: براى هر امتى از شما شرعه و منهاج و یا به عبارتى سنت و روش زندگى معین کردیم: و لو شاء اللَّه لاخذکم امة واحدة و شرع لکم شریعة واحدة. و اگر می خواست همه شما را یک امت به حساب می آورد و یک شریعت براى اولین و آخرین شما تشریع می کرد و لیکن چنین نکرد بلکه براى هر امتى از شما شریعتى تشریع کرد تا شما را در آنچه از این نعمت هاى مختلف ارزانى داشته بیازماید. آرى اختلاف نعمت اختلاف امتحان را مىطلبد (هم چنان که اختلاف پایه معلومات شاگردان کلاسهاى مدرسه، اختلاف امتحان را مىطلبد)، و چون غرض اصلى از شرایع، امتحان است، پس ناگزیر باید شرایع نیز مختلف باشد.
این امت هاى مختلف عبارتند از: امت نوح، امت ابراهیم، امت موسى و امت عیسى و امت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، هم چنان که آیه زیر که در مقام منت گذارى بر این امت است بر این معنا دلالت دارد، توجه فرمائید: «شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسى» (شوری/13).
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 576 تا 579 |
قالب : اعتقادی |
موضوع اصلی : آیین- دین- شریعت- مذهب |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● نوع کلمه «مرجع»
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 579 |
قالب : قواعد عربی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● سبقت گرفتن در عمل به دستورات الهی
خداوند این شریعت حقه را که مهیمن بر سایر شرایع است، شریعت شما قرار داد و قهرا خیر و صلاح شما در آن است، پس سبقت در خیرات کنید، خیراتى که عبارت است از همان احکام و تکالیف شریعت و به جاى سبقت گرفتن در عمل به این احکام خود را مشغول به اختلافاتى که بین شما و دیگران هست نکنید که مرجع و برگشت همه شما و آنان به سوى پروردگارتان است و پروردگارتان شما را به آنچه که در باره اش اختلاف می کردید خبر می دهد و بین شما و آنان حکمى قاطع و قضاوتى عادلانه خواهد کرد. {فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً ...}
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این جمله به دلالت اینکه حرف (فا) در اولش آمده، فرع و نتیجه اى است که بر لازمه معناى جمله «لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً» متفرع شده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 579 |
قالب : اخلاقی |
موضوع اصلی : اطاعت صحیح- پیروی صحیح |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اختلاف در شرایع پیامبران
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 599 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : آیین- دین- شریعت- مذهب |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای کلمه «استبقوا»
مصدر (استباق) که جمله «فاستبقوا» امر از آن است به معناى شروع به سبقت گرفتن است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : مصدر (استباق) که جمله «فاستبقوا» امر از آن است به معناى شروع به سبقت گرفتن است. |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای«شرعة»,«منهاج» -
ابراهيم چراغي
«شرعة»، راهى است که به نهر آب منتهى شود. «منهاج»، راه روشن است. ابنعباس مىگوید: «شرعة»، احکامى است که در قرآن آمده، و «منهاج» سنّت پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله است. [113] کلمه «مهیمن» به معناى مراقب و محافظ است.
تصدیق آسمانى بودن کتاب تورات وانجیل، به معناى ابقاى آنها براى همیشه نیست، بلکه به معناى همسویى و هماهنگى محتواى همه کتب آسمانى است. «مصدّقاً لما بین یدیه»
اصول همه ادیان یکى، ولى «شرایع» آنها متعدّد است، مثل دریایى که نهرهاى ورودى به آن متعدّد است. دین و شریعت، راهى است که ما را به حیات واقعى و انسانى مىرساند، ولى در هر زمان تنها یک شریعت پذیرفته است.
--------------------------------------------------------------------------------
113) مفردات راغب.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نور |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : ابراهیم چراغی |
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● احکام -
مسعود ورزيده
«شِرْعَةً»، راهى است که به نهر آب منتهى شود. «منهاج»، راه روشن است. ابنعباس مىگوید: «شِرْعَةً»، احکامى است که در قرآن آمده، و «منهاج» سنّت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله است. «1» کلمه «مهیمن» به معناى مراقب و محافظ است.
تصدیق آسمانى بودن کتاب تورات وانجیل، به معناى ابقاى آنها براى همیشه نیست، بلکه به معناى همسویى و هماهنگى محتواى همهى کتب آسمانى است. «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ»
اصول همهى ادیان یکى است؛ ولى «شرایع» آنها متعدّد، مثل دریایى که نهرهاى ورودى به آن متعدّد است. دین و شریعت، راهى است که ما را به حیات واقعى و انسانى مىرساند، ولى در هر زمان تنها یک شریعت پذیرفته است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نور(10جلدى)، ج2، ص: 307 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : احکام |
گوینده : مسعود ورزیده |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.