● سوره بقرة آیه 6 - تفسیر المیزان
[سوره البقرة (2): آیات 6 تا 7] ترجمه آیات کسانى که کافر شدند بر ایشان یکسان است چه ایشان را اندرز بکنى و چه اندرز نکنى ایمان نخواهند آورد. (6) خدا بر دلهاشان مهر زده و بر گوش و چشمهاشان پردهایست و ایشان عذابى عظیم دارند (7). بیان (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا) الخ، اینان کسانى هستند که کفر در دلهاشان ریشه کرده، و انکار حق در قلوبشان جاىگیر گشته، بدلیل اینکه در وصف حالشان مىفرماید: انذار کردنت و نکردنت بر ایشان یکسان است، معلوم است کسى که کفر و جحودش سطحى است، در اثر انذار و اندرز دست از کفر و جحودش بر میدارد، و کسى که انذار و عدم آن بحالش یکسان است، معلوم است که کفر و جحود در دلش ریشهدار گشته. [مراد از" الذین کفروا" کدام دسته از کفارند؟] و اما اینکه منظور از این کفار کدام دسته از کفارند؟ احتمال مىرود منظور، صنادید و سردمداران مشرکین قریش و بزرگان مکه باشند، آنهایى که در امر دین عناد و لجاجت بخرج داده، و ______________________________________________________ صفحه 83 در دشمنى با دین خدا از هیچ کوشش و کارشکنى کوتاهى نکردند، تا آنجا که خداى تعالى در جنگ بدر و سایر غزوات تا آخرین نفرشان را هلاک کرد. مؤید این احتمال تعبیر (یکسان است چه ایشان را انذار بکنى و چه نکنى) است، چون اگر بخواهیم مورد گفتگوى در این جمله را همه طبقات کفار بدانیم، ملتزم باین شدهایم که باب هدایت بکلى مسدود است، و اصلا آمدن پیامبر اسلام سودى بحال هیچ کافرى ندارد، و حال آنکه قرآن کریم ببانگ بلند بر خلاف این گواهى میدهد. علاوه بر اینکه این تعبیر در دو جاى قرآن آمده، یکى اینجا، و یکى در سوره یس، و سوره یس در مکه، و سوره بقره در اوائل هجرت و قبل از جنگ بدر نازل شد، پس بنظر قریب مىرسد که مراد همان کفار مکه باشند، و اصلا در هر جاى قرآن که تعبیر (الذین کفروا) آمده، مراد کفار مکهاند، که در اوائل بعثت با دعوت دینى مخالفت مىکردند، مگر آنکه قرینهاى در کلام باشد، که خلاف آن را برساند، نظیر تعبیر به (الذین آمنوا)، که بزودى خواهیم گفت: هر جا در قرآن مطلق و بدون قرینه آمده باشد، مراد از آن مسلمانان مکه، یعنى دسته اول از مسلمین است، که بچنین خطابى تشریفى اختصاص یافتهاند، مگر آنکه قرینهاى در کلام، خلاف آن را اثبات کند. (خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ، وَ عَلى سَمْعِهِمْ) «1» در این جمله سیاق تغییر یافته، یعنى در اول، مهر بر دلها زدن را بخودش نسبت داده، ولى پرده بر گوش و چشم داشتن را بخود کفار نسبت داده، و فرموده: خدا مهر بر دلهاشان زده، و بر گوشها و چشمهایشان پرده است، و این اختلاف در تعبیر مىفهماند که یک مرتبه از کفر از ناحیه خودشان بوده، و آن این مقدار بوده که زیر بار حق نمىرفتهاند، و یک مرتبه شدیدترى را خدا بعنوان مجازات بر دلهاشان افکنده، پس اعمال آنان در وسط دو حجاب قرار دارد، یکى حجاب خودشان، و یکى حجاب خدا، و بزودى پارهاى مطالب دیگر در باره این فراز در ذیل آیه: (إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا)، «2» خواهد آمد انشاء اللَّه تعالى. این را هم ناگفته نگذاریم که کفر، مانند ایمان صفتى است که قابل شدت و ضعف است، و مراتبى مختلف، و آثارى متفاوت دارد، همانطور که ایمان اینطور است. بحث روایتى [(شامل روایتى از امام صادق (ع) در باره وجود کفر)] در کافى از زبیرى از امام صادق (ع) روایت آورده که گفت: بآنجناب عرضه داشتم: وجوه کفر را که در کتاب خدا آمده برایم بیان بفرما، فرمود: کفر در کتاب خدا بر _______________ 1- سوره بقره آیه 7 2- بقره آیه 26 ______________________________________________________ صفحه 84 پنج قسم است، اول کفر جحود، و جحود هم خود، دو جور است، سوم کفر بترک دستورات الهى، چهارم کفر برائت، پنجم کفران نعمت. اما قسم اول دو قسم جحود، یکى جحود و انکار ربوبیت خدا است، و این اعتقاد کسى است که میگوید: نه ربى هست، و نه بهشتى، و نه دوزخى، و صاحبان این عقیده دو صنف از زنادقه هستند، که بایشان دهرى هم مىگویند، همانهایند که قرآن کلامشان را حکایت کرده که گفتهاند: (وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ، جز روزگار کسى ما را نمىمیراند) و این دینى است که از طریق امتحان و دل بخواه براى خود درست کردهاند، و گفتارشان خالى از حقیقت و تحقیق است، هم چنان که خداى عز و جل فرموده: (إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ «1» جز پندار دلیل دیگرى ندارند)، و نیز فرموده: (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ، کسانى که کافر شدند بر ایشان یکسان است، چه انذارشان کنى، و چه نکنى ایمان نمىآورند)، «2» یعنى بدین توحید ایمان نمىآورند، این یکى از وجوه کفر است. و اما وجه دوم از جحود، جحود بر معرفت است، و آن این است که کسى با اینکه حق را شناخته، و برایش ثابت شده، انکار کند، که خداى عز و جل در بارهشان فرموده: (وَ جَحَدُوا بِها، وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ، ظُلْماً وَ عُلُوًّا، «3» دین خدا را انکار کردند، با اینکه در دل بحقانیت آن یقین داشتند، ولى چون ظالم، و سرکش بودند، زیر بار آن نرفتند)، و نیز فرموده: (وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا، کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکافِرِینَ، قبل از آمدن اسلام یهودیان بکفار مىگفتند بزودى پیامبر آخر الزمان مىآید، و ما را بر شما پیروزى مىبخشد، ولى همین که اسلام آمد، بدان کافر شدند، پس لعنت خدا باد بر کافران). «4» وجه سوم از کفر، کفران نعمت است، که خداى سبحان در بارهاش از سلیمان حکایت کرده که گفت: (هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی، لِیَبْلُوَنِی، أَ أَشْکُرُ؟ أَمْ أَکْفُرُ؟ وَ مَنْ شَکَرَ، فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ، وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ، این از فضل پروردگارم است، تا مرا بیازماید، آیا شکر مىگزارم؟ یا کفران مىکنم؟ و کسى که شکر گزارد، بنفع خود شکر کرده و کسى که کفران کند خدا بى نیاز و کریم است)، «5» و نیز فرموده: (لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ، وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ، اگر شکر بگذارید نعمت را برایتان زیاده کنم، و اگر کفر بورزید، بدرستى عذابم شدید است)، «6» و نیز فرموده: (فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ، وَ اشْکُرُوا لِی، وَ لا تَکْفُرُونِ، بیاد من افتید تا بیادتان بیفتم و شکرم بگذارید، و _______________ 1- سوره جاثیه آیه 24 2- سوره بقره آیه 6 3- سوره نمل آیه 14 4- بقره آیه 89 5- سوره نمل آیه 40 6- سوره ابراهیم آیه 7 ______________________________________________________ صفحه 85 کفرانم مکنید)، «1» در این چند آیه کلمه کفر بمعناى کفران نعمت است. وجه چهارم از کفر، ترک دستورات خداى عز و جل میباشد، که در آن باره فرموده: (وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ، وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ، ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ، وَ تُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْکُمْ، مِنْ دِیارِهِمْ، تَظاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ، وَ إِنْ یَأْتُوکُمْ أُسارى، تُفادُوهُمْ، وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْراجُهُمْ، أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ؟ و تکفرون ببعض؟ و چون پیمان از شما گرفتیم، که خون یکدیگر مریزید، و یکدیگر را از دیارتان بیرون مکنید، شما هم بر این پیمان اقرار کردید، و شهادت دادید، آن گاه همین شما یکدیگر را کشتید، و از وطن بیرون کردید، و بر دشمنى آنان و جنایتکارى پشت به پشت هم دادید، و چون اسیرتان میشدند، فدیه مىگرفتید، با اینکه فدیه گرفتن و بیرون راندن بر شما حرام بود، آیا به بعضى احکام کتاب ایمان مىآورید، و به بعضى کفر مىورزید؟) «2» (یعنى عمل نمىکنید)؟ پس در این آیه منظور از کفر، ترک دستورات خداى عز و جل میباشد، چون نسبت ایمان هم بایشان داده، هر چند که این ایمان را از ایشان قبول نکرده، و سودمند بحالشان ندانسته، و فرموده: (فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا، وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلى أَشَدِّ الْعَذابِ، وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ، پس چیست جزاى هر که از شما چنین کند، بجز خوارى در زندگى دنیا، و روز قیامت بسوى شدیدترین عذاب بر مىگردند، و خدا از آنچه مىکنید غافل نیست). «3» وجه پنجم از کفر، کفر برائت است، که خداى عز و جل در بارهاش از ابراهیم خلیل (ع) حکایت کرده، که گفت: (کَفَرْنا بِکُمْ، وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ، از شما بیزاریم، و میان ما و شما دشمنى و خشم آغاز شد، و دست از دشمنى برنمیداریم، تا آنکه بخداى یگانه ایمان بیاورید) «4» که در این آیه کفر بمعناى بیزارى آمده، و نیز از ابلیس حکایت مىکند، که از دوستان انسى خود در روز قیامت بیزارى جسته، میگوید: (إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ، من از اینکه شما مرا در دنیا شریک قرار دادید بیزارم) «5»، و نیز از قول بتپرستان حکایت مىکند، که در قیامت از یکدگر بیزارى میجویند، و فرموده: (إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً، مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا، ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ، وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً، تنها علت بتپرستى شما در دنیا رعایت دوستى با یکدیگر بود، ولى روز قیامت از یکدیگر بیزارى جسته، یکدیگر را لعنت خواهید کرد) «6»، که کفر در این آیه نیز بمعناى بیزارى آمده «7». مؤلف: این روایت در حقیقت میخواهد بفرماید: که کفر شدت و ضعف مىپذیرد. _______________ 1- بقره آیه 152 2 و 3- سوره بقره آیه 85 4- سوره ممتحنه آیه 4. 5- سوره ابراهیم آیه 22. 6- سوره عنکبوت آیه 26. 7- اصول کافى ج 2 ص 389 ح 1
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
1)
بافرانی : با سلام و تشکر از تفسیر ارائه شده بهتر است فقط به تفسیر ایه مورد نظر اشاره شود