منظور آیه از بیان دو حالت «ایمان در ظاهر و کفر در باطن» نیست، بلکه منظور بیان دو حالت است که هر یک به تنهایی از جرائم آنها محسوب میشود. اینکه آن ها منافقند و برای حفظ جان خود تظاهر به ایمان می کنند. دوم اینکه به خیال خود می خواهند مطلب را بر خدائی که از آشکار و پنهان آن ها باخبر است بپوشانند، آن ها با این تفسیر عوامانه خداوند را کسی می دانستند که ظاهر کار آن ها را می داند ولی از باطن آن بی خبر است.
توضیح : در این آیه شریفه دو جمله شرطیه مدخول (اذا) واقع شده است، ولى تقابلى میان آن دو نشد. یعنى نفرمود: «چون مؤمنین را مى بینند، می گویند: ایمان آوردیم و چون با یکدگر خلوت مى کنند، می گویند: ایمان نیاوردیم». بلکه فرمود: «چون مؤمنین را مى بینند، می گویند: ایمان آوردیم و چون با یکدگر خلوت مى کنند، مى گویند: چرا از بشارت هاى تورات براى مسلمانان نقل مى کنید؟ و به اصطلاح سوژه به دست مسلمانان می دهید؟». به این جهت اینطور فرمود تا دو مورد از جرائم و جهالت آنان را بیان کرده باشد. به خلاف آیه «وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ» (بقره/14) که میان دو جمله شرطیه مقابله شده است.
دو جریمه و جهالت یهودیان که در آیه مورد بحث به آن اشاره شد، یکى نفاق ایشان است که در ظاهر اظهار ایمان مى کنند تا خود را از اذیت و طعن و قتل حفظ کنند. دوم این است که خواستند حقیقت و منویات درونى خود را از خدا بپوشانند و خیال کردند اگر پرده پوشى کنند، می توانند امر را بر خدا مشتبه سازند با اینکه خدا به اشکار و نهان ایشان آگاه است، همچنانکه در این آیه از سخنان محرمانه ایشان خبر داد.
به طورى که از لحن کلام برمى آید، جریان از این قرار بود که عوام ایشان از سادهلوحى وقتى به مسلمانان مى رسیدند، اظهار مسرت مى کردند و پاره اى از بشارت هاى تورات را به ایشان مى گفتند و یا اطلاعاتى در اختیار مى گذاشتند که مسلمانان از آن ها براى تصدیق نبوت پیامبرشان استفاده مى کردند و رؤسایشان از اینکار نهى مى کردند و مى گفتند: «این خود فتحى است که خداوند براى مسلمانان قرار داده است و ما نباید آن را براى ایشان فاش سازیم، چون با همین بشارت ها که در کتب ما است نزد پروردگار خود علیه ما احتجاج خواهند کرد». کانّه خواسته اند بگویند: «اگر ما این بشارت ها را در اختیار مسلمانان قرار ندهیم، (العیاذ باللَّه)، خود خداوند اطلاع ندارد که حضرت موسى (علیهالسلام) ما را به پیروى پیامبر اسلام سفارش کرده است. و چون اطلاع ندارد ما را با آن مؤاخذه نمى کند. معلوم است که لازمه این حرف این است که خداى تعالى تنها آنچه آشکار است بداند و از نهانی ها خبر نداشته باشد و به باطن امور، علمى نداشته باشد و این نهایت درجه جهل است.
لذا خداى سبحان با جمله «أَ وَ لا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ» الخ این پندار غلطشان را رد مى کند.
[ بستن توضیحات ]