1-از عبید بن زراره روایت شده که گفت: از امام صادق (علیهالسلام) معناى کلام خداى عز و جل را پرسیدم که مىفرماید: «یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ ساقٍ» فرمود: آیا خدا جامه خود را بالا مىزند؟! سبحان ربى الاعلى.
علامه طباطبایی: صدوق (رحمة اللَّه علیه) بعد از نقل این حدیث مىگوید: منظور از جمله «سبحان ربى الاعلى» تنزیه خداى سبحان است از اینکه ساق پا و جامهاى داشته باشد.
توضیح : این روایت را توحید صدوق (ص 155، ط تهران) به سند خود از عبید بن زراره از امام صادق (علیهالسلام) روایت کرده است.
سایر روایات در این باب:
2-در الدر المنثور (ج 6، ص 254) است که بخارى، ابن منذر و ابن مردویه، از ابى سعید روایت آوردهاند که گفت: از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) شنیدم مىفرمود: پروردگارمان ساق پاى خود را بالا مىزند، در همان هنگام تمامى زن و مرد با ایمان به سجده مىافتند، باقى مىماند کسانى که در دنیا به ریا و خودنمایى سجده کرده بودند، آن روز مىخواهند سجده کنند ولى پشتشان (مانند یک تخته) یک پارچه مىشود.
3-و در همان کتاب (الدر المنثور، ج 2، ص 254) است که ابن منده در رد بر جهمى مذهبان از ابى هریره روایت کرده که گفت: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آیه: «یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ ساقٍ» را تلاوت کرد، و فرمود خدا ساق پایش را برهنه مىکند.
4-و نیز در همان کتاب (الدر المنثور، ج 6، ص 256) است که اسحاق بن راهویه (در مسند خود)، عبد بن حمید، ابن ابى الدنیا، طبرانى، و آجرى، در کتاب «الشریعة»، و دارقطنى در کتاب «الرؤیة»، و حاکم (وى حدیث را صحیح دانسته) و ابن مردویه، و بیهقى در کتاب «البعث»، همگى از عبد اللَّه بن مسعود از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) روایت کردهاند که فرمود: خداى تعالى روز قیامت همه مردم را یک جا جمع مىکند، و خود خدا در چند تکه ابر پایین مىآید، آن گاه یک منادى ندا در مىدهد که ایها الناس؟ آیا از پروردگارتان راضى نشدهاید، با اینکه شما را بیافرید، و صورتگرى کرد و رزق داد و چنین مقرر کرد که امروز هر انسانى در تحت سرپرستى ولیى باشد که در دنیا او را ولى خود مىدانست، و عبادتش مىکرد؟ آیا این قرار از پروردگارتان عادلانه نیست؟ همه مىگویند: بله هست.
آن گاه فرمود: پس هر انسانى از شما به طرف معبودى مىرود که در دنیا مىپرستید، و همان معبود در آن روز برایشان ممثل و مجسم مىشود، (مثلا) براى کسانى که عیسى را مىپرستیدند شیطان عیسى ممثل مىشود، و براى کسانى که عزیر را مىپرستیدند شیطان عزیر ممثل مىشود، تا آنجا که براى دستهاى درخت، و براى جمعى چوب خشک، و براى عدهاى سنگ ممثل مىشود.
تنها اهل اسلام بدون معبود، ایستاده باقى مىمانند، در این هنگام خداى تعالى برایشان ممثل مىشود، و به ایشان مىگوید: چرا مثل بقیه مردم به راه نمىافتید؟ مىگویند: ما پروردگارى داریم که هنوز او را ندیدهایم تا به طرفش راه بیفتیم، مىفرماید: پروردگار خود را اگر ببینید به چه علامتى مىشناسید؟ مىگویند: ما ربى داریم که بین ما و او علامتى است، اگر او را ببینیم به آن علامت مىشناسیم، مىپرسد آن چه علامتى است؟ مىگویند: او ساق خود را بالا مىزند! در این هنگام خدا پاى خود را برهنه مىکند، همه آنهایى که در دنیا برایش سجده مىکردند، به خاک مىافتند، مگر جمعیتى که پشتهایشان براى سجده خم نمىشود، و مانند شاخ گاو یکپارچه مىشود، نمىتوانند سجده کنند (تا آخر حدیث).
علامه طباطبایی: این سه روایت اساسش تشبیه است، که براهین عقلى و همچنین قرآن عزیز آن را رد مىکند و به همین جهت یا باید آنها را دور انداخت، و یا تاویل کرد.
[ بستن توضیحات ]