● سوره انفال آیه 33 - برداشته شدن عذاب عمومى از مسلمانان به برکت وجود شخص پیامبر صلى الله علیه وآله
با توجّه به اینکه در آیهى بعد، کفّار مکّه به عذاب تهدید شدهاند، معلوم مىشود که منظور از نفى عذاب در این آیه، برداشته شدن عذاب عمومى از مسلمانان به برکت وجود شخص پیامبر صلى الله علیه وآله است، مثل عذابهاى اقوام پیشین، وگرنه اشخاصى در موارد خاصّى گرفتار عذاب الهى شدهاند. مانند عذاب نعمانبن حارث در آیهى قبل. در احادیث آمده است که خداوند به خاطر وجود برخى افراد پاک و علماى ربّانى، سختى و عذاب را از دیگران برمىدارد. چنانکه در ماجراى قلع و قمع قوم لوط، حضرت ابراهیم به فرشتگان مأمور عذاب گفت: «انّ فیها لوطاً» یعنى آیا با وجود یک مرد خدایى در منطقه، آنجا را نابود مىسازید؟! فرشتگان گفتند: ما مىدانیم که لوط در آنجاست و به او دستور خارج شدن از آنجا را دادهایم. <507> یا حضرت على علیه السلام پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود: یکى از دو امان از میان ما رفت، أمن دیگر را که استغفار است حفظ کنید. <508> و یا در روایت مىخوانیم امام رضا علیه السلام به زکریا ابن آدم فرمود: در شهر قم بمان که خداوند همان گونه که به واسطهى امام کاظم علیه السلام بلا و عذاب را از اهل بغداد برداشت، به واسطهى وجود تو نیز بلا را از آن شهر دور مىکند. <509> پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمودند: مرگ و زندگى من براى شما خیر است؛ در زمان حیاتم خداوند عذاب را از شما بر مىدارد و پس از مرگم نیز با عرضهى اعمالتان به من، با استغفار و طلب بخشش من، مشمول خیر مىشوید. «امّا فى مماتى فتعرض علىّ اعمالکم فاستغفر لکم» <510> نافرمانى و انجام بعضى گناهان، از اسباب نزول بلا و عذاب الهى است، و راه جبران آن توبه و استغفار است. «و ما کان اللّه معذّبهم و هم یستغفرون» چنانکه در دعاى کمیل مىخوانیم: «اللّهم اغفر لى الذنوب الّتى تنزل البلاء» وهمان گونه که خداوند در آیهاى دیگر مىفرماید: «و ما کان ربّک لیهلک القرى بظلم و أهلها مصلحون» <511> تا وقتى که مردم اهل صلاح و اصلاح باشند، خداوند آنان را هلاک نمىکند. 1- وجود پیامبر صلى الله علیه وآله و مردان خدا، مایهى امان براى اهل زمین است. «و ما کان اللّه لیعذّبهم و أنت فیهم» 2- استغفار، مانع بلاست. «و ما کان اللّه معذّبهم و هم یستغفرون» (برگشت از کفر و الحاد نیز نوعى استغفار است.) 3- توبه و استغفار، اهمیّت ویژهاى نزد خدا دارد، چنانکه سرنوشت امّتى را نیز تغییر مىدهد. «و ما کان اللّه معذّبهم و هم یستغفرون»
قالب : تفسیری |
گوینده : رضا رضائی |
منبع : تفسیر نور |
موضوع اصلی : سوره انفال |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره انفال آیه 32 - اینگونه نفرینها، یا از شدّت تعصّب و لجاجت است
اینگونه نفرینها، یا از شدّت تعصّب و لجاجت است، یا براى عوامفریبى است. بر خود نفرین مىکنند تا مردم سادهدل احساس کنند که آنان حقّ هستند و اسلام، باطل است. پس از تعیین حضرت على علیه السلام به امامت از سوى پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله که به فرمان خداوند در غدیر خم انجام شد و حضرت فرمودند: «مَن کنت مولاه فهذا علىّ مولاه»، نعمانبن حارث که از منافقان بود، نزد پیامبر آمده و گفت: ما را به توحید، نبوّت، جهاد، حج، روزه، نماز و زکات، دستور دادى پذیرفتیم، حالا هم این جوان را امام ما قرار دادهاى؟! پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود: به فرمان خدا بود. او از شدّت ناراحتى به خود نفرین کرد و در نفرین، از همین آیه اقتباس کرد. <505> امّا هنوز چند قدمى برنداشته بود که سنگى از آسمان بر سر او فرود آمد و او را به هلاکت رساند و آیات اوّل سوره معارج نازل گردید. <506> «سئل سائل بعذاب واقع» 1- گاهى تقدّسنمایى و سوگند یادکردن، از حربههاى دشمن براى فریب مؤمنان است. «الّلهم...» 2- عناد و لجاجت، انسان را تا مرز رضایت به نابودى خویش پیش مىبرد. «فامطر علینا حجارة...» 3- برخى از مخالفان پیامبر، به خدا و تأثیر او در هستى و اثر داشتن دعا معتقد بودند. «الّلهم ان کان... امطر علینا... او ائتنا...»
قالب : تفسیری |
گوینده : رضا رضائی |
منبع : تفسیر نور |
موضوع اصلی : سوره انفال |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره انفال آیه 31 - مکرهاى پى در پى کفّار
در آیهى قبل، سخن از مکرهاى پى در پى کفّار و توطئه براى طرد و کشتن پیامبر صلى الله علیه وآله بود، این آیه نمونهاى از مکرهاى فرهنگى آنان را که براى تحقیر مکتب و قرآن طرح شده است، بیان مىکند. «اَساطیر» جمع «اسطوره»، به معناى افسانههاى خرافى و خیالى است، که یا دربارهى انسانهاى اوّلیه است و یا ساخته و پرداخته آنان است. نضربن حارث در سفرى به ایران، داستان رستم و اسفندیار را فرا گرفته و در بازگشت به حجاز براى مردم بازگو مىکرد و مدّعى بود که من هم مىتوانم مثل محمّد صلى الله علیه وآله حرف بزنم و قصه بگویم. <504> 1- از حربههاى دشمن، عوامفریبى، سبک شمردن و مسخره نمودن حقّ است. «قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا» امّا دشمنان طبل توخالىاند و تنها ادّعا دارند و در عمل، از آوردن نظیر قرآن عاجزند. 2- دشمنان نیز به برترى و فوق تصوّر بودن قرآن، اعتراف داشتند. «ان هذا الاّ أساطیر الاوّلین» 3- تهمت تحجّر، سنّتگرایى وکهنهپرستى، از قدیمىترین تهمتها به مؤمنان است. «أساطیر الاوّلین»
قالب : تفسیری |
گوینده : رضا رضائی |
منبع : تفسیر نور |
موضوع اصلی : سوره انفال |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره انفال آیه 30 - «مکر»، به معناى تدبیر، چارهاندیشى، طرح و نقشه است
«مَکر»، به معناى تدبیر، چارهاندیشى، طرح و نقشه است. این آیه اشاره به «لیلة المبیت» و توطئهى کفّار براى قتل رسول خدا صلى الله علیه وآله دارد که آن حضرت از طریق جبرئیل آگاه شد و على علیه السلام به جاى او در بستر خوابید و پیامبر شبانه از خانه خارج شد و به غار ثور رفت و از آنجا به مدینه هجرت نمود. ضمناً در شب هجرت چون على علیه السلام حاضر شد جان خود را فداى پیامبر کند، آیه «ومن النّاس مَن یَشرى نفسه ابتغاء مرضات اللّه» <502> در مورد حضرت على علیه السلام نازل شد. <503> سه طرح و نقشهاى که براى مقابلهى کفّار با پیامبر صلى الله علیه وآله در آیه مطرح شده، محصول جلسهى مشرکین در «دار النَدوه» بود و بالاخره نقشهى قتل را تصویب کردند که از هر قبیله یک نفر آماده شود و دسته جمعى حمله کرده، پیامبر را بکشند تا بستگان آن حضرت نتوانند براى خونخواهى، با همهى قبایل درگیر شوند. این آیه ممکن است با توجّه به آیه 27 همین سوره باشد که فرمود: به خدا و رسول خیانت نکنید که اگر خیانت کنید، با تدبیر الهى رسوا مىشوید. چه بسا خداوند امور مهمى را با موجود ضعیفى انجام مىدهد و یا توطئههاى بسیار بزرگى را با آن خنثى مىکند؛ بنىآدم با کلاغ آموزش مىبیند، مرگ سلیمان با موریانه کشف مىشود، بلقیس با هدهد دعوت مىشود، فیل سواران ابرهه، با پرنده کوچکى به نام ابابیل و نمرود با پشه نابود مىشوند، و توطئهى کفّار مکّه با عنکبوتى خنثى مىشود. اینها همه براى نشان دادن نهایت ضعف و ناتوانى بشر در برابر قدرت بىپایان الهى مىباشد. 1- یادآورى امدادهاى الهى و خطرهایى که خدا از ما دور کرده، مایهى آرامش و قوّت قلب است. «و اذ یمکر بک...» 2- زندان و ترور و تبعید، ابزار دست جبّاران تاریخ براى مقابله با حقّ است. «لیثبتوک أو یقتلوک...» 3- کفر، انسان را تا حدّ پیامبرکشى مىکشاند. «الّذین کفروا... یقتلوک» 4- در مقابل سخن حقّ، هیچ دلیل و منطقى وجود ندارد. کافران به جاى حلّ مسئله و پذیرش حقّ، براى حذف موضوع حقّ و مردان حقّ اقدام مىکنند. «الّذین کفروا لیثبتوک او یقتلوک او...» 5 - توطئهى کفّار علیه مسلمانان وحمایت خداوند از مسلمانان دائمى است. «یمکرون و یمکر اللّه» (چنین نیست که همیشه دشمنان به اهداف خود برسند، خداوند با تدبیر خود، توطئههاى آنان را خنثى مىکند.) 6- هر که با طرفداران حقّ حیله کند، با خداوند طرف است. «یمکرون و یمکر اللّه» 7- خداوند، حامى کتاب و اولیاى خویش است و با تار عنکبوت، اشرف مخلوقات را حفظ مىکند و بزرگترین توطئهها را خنثى کرده، مسیر تاریخ را عوض مىکند. «واللّه خیر الماکرین» 8 - هر جا لازم باشد، خداوند اولیاى خود را از توطئهها آگاه مىکند. نقشهاى را که مىخواستند کسى نفهمد، همهى دنیا فهمیدند. «واللّه خیر الماکرین»
قالب : تفسیری |
گوینده : رضا رضائی |
منبع : تفسیر نور |
موضوع اصلی : سوره انفال |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره انفال آیه 29 - وسیله ومعیار شناخت حقّ از باطل متعدّد است
وسیله ومعیار شناخت حقّ از باطل متعدّد است، از جمله: الف: انبیا واولیاى الهى؛ چنانکه پیامبر صلى الله علیه وآله را فاروق نامیدند <497> ویا در حدیث مىخوانیم: «مَن فارق علیّاً فقد فارق اللّه» <498> هر کس على علیه السلام را رها کند، خدا را رها کرده است. ب: کتاب آسمانى؛ که با عرضه امور به آن مىتوان حقّ را از باطل تشخیص داد. ج: تقوا، زیرا طوفان غرائز و حبّ و بغضهاى همراه با بىتقوایى، مانع درک حقایق است. د: عقل و خرد؛ که بدون آن نمىتوان حتّى به سراغ وحى رفت. فرقان و قدرت تشخیص حقّ از باطل، حکمت و بینشى خدادادى است که به اهل تقوا داده مىشود و به علم و سواد و معلومات وابسته نیست. به گفتهى تفسیر کبیر فخررازى، «تکفیر سیّئات»، پردهپوشى در دنیا و «مغفرت»، رهایى از قهر خدا در آخرت است، و به گفتهى تفسیر نمونه، «تکفیر»، محو آثار اجتماعى و روانى گناه و «مغفرت»، بخشایش نسبت به عذاب دوزخ است. کسانى که تقوا داشته و تمایلات نفسانى را کنار بگذارند، قوّهى تشخیص حقّ به آنها عطا مىشود. چنانکه در آیهى دیگرى مىخوانیم: «اتّقوا اللّه و یعلّمکم اللّه» <499> از خدا پروا کنید، خداوند شما را آگاه مىکند ویادتان مىدهد. گویا روح همچون آینهاى است که تقوا غبار را از آن مىزداید و نور حقّ در آن منعکس مىشود، چنانکه حضرت على علیه السلام تقوا را دارو و درمان دلها، نور و بینایى کوردلىها و شفا و وسیلهى اصلاح قلب، تطهیر جان، امنیّت ترسهاى درونى و روشنایى تاریکىها مىداند، «فانّ تقوى اللّه دواء داء قلوبکم و بصر عمى افئدتکم و شفاء مرض اجسادکم و صلاح فساد صدورکم و طهور دنس انفسکم و جلاء عشا ابصارکم و أمن مفزع جأشکم و ضیاء سواد ظلمتکم...» <500> و بر عکس، حرصها و طمعها سبب لغزش خردها مىشود، حضرت على علیه السلام مىفرماید: «اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع» <501> بیشترین لغزشگاه خرد، زرق و برق طمعها مىباشد. حقیقت سرایى است آراسته هوا و هوس گرد بر خاسته نبینى که هر جا که برخاست گرد نبیند نظر، گرچه بیناست مرد 1- اگر تقوا داشته باشیم، در آزمایش مال و فرزند، خداوند ما را راهنمایى مىکند که چگونه برخورد نماییم. «اموالکم و اولادکم فتنة... ان تتّقوا اللّه یجعل لکم فرقانا» 2- عملکرد انسان، در بینش او اثر دارد. کسى که تقوا دارد، علاوه بر علم، فطرت، عقل وتجربه، خداوند بصیرت ودید وشناخت ویژهاى به او مىدهد. («فرقان» نکره آمده است تا نشان دهد که بصیرت خاصّى مراد است) 3- تقوا، هم عامل شناخت صحیح، «فرقان» هم مایهى آبرو و حیثیّت اجتماعى، «یُکفّر عنکم» و هم سبب مغفرت اخروى است. «یغفر لکم» 4- اعطاى بصیرت ویژه به پرهیزکاران و بخشش گناهان آنان، تفضّلى از جانب خداوند است. «یجعل لکم فرقانا... واللّه ذو الفضل العظیم»
قالب : تفسیری |
گوینده : رضا رضائی |
منبع : تفسیر نور |
موضوع اصلی : سوره انفال |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره انفال آیه 28 - محور بسیارى از لغزشهاى انسان و ریشهى بسیارى از گناهان از قبیل: معاملات حرام، احتکار، دروغ، کمفروشى، ترک انفاق، ندادن خمس وزکات، حرص و کارشکنى و سوگندهاى دروغ و تضییع حقوق مردم،
محور بسیارى از لغزشهاى انسان و ریشهى بسیارى از گناهان از قبیل: معاملات حرام، احتکار، دروغ، کمفروشى، ترک انفاق، ندادن خمس وزکات، حرص و کارشکنى و سوگندهاى دروغ و تضییع حقوق مردم، گریز از میدان جنگ، ترک هجرت و جهاد و...، علاقه به مال و فرزند است. پس اینها عامل امتحان و لغزشند، آن گونه که ابولبابه را (آیه قبل) به لغزش کشید و براى حفظ مال و فرزندان خود، به همکارى با دشمن وادار کرد. کسانى که از مدینه به ابوسفیان خبر دادند که مسلمانان براى تصاحب کاروان تجارتى آنان نیرو بسیج کردهاند، از مهاجرانى بودند که در مکّه مال و فرزندى داشتند. <489> قرآن با تعبیرات مختلفى به فتنه بودن مال و فرزند و دل نبستن به آنها و امکان انحراف به واسطهى آنها هشدار داده است، از جمله: الف: امکان شرکت شیطان در مال و فرزند انسان. «شارکهم فى الاموال و الاولاد» <490> ب: افزونخواهى در مال و فرزند و آثار منفى آن. «تکاثر فى الاموال و الاولاد» <491> ج: بازدارندگى فرزند و مال از یاد خدا. «لا تلهکم أموالکم و لا أولادکم عن ذکر اللّه» <492> د: نجاتبخش نبودن اموال و اولاد در قیامت. «لن تغنى عنهم أموالهم و لا أولادهم» <493> در آیه نکاتى به چشم مىخورد که نشان مىدهد آزمایش مال وفرزند بسیار سخت و جدّى و پیروز شدن در آن بسیار مهم است، اوّلاً آیه با جملهى «واعلموا» لغاز شده که هشدار است. ثانیاً کلمهى «انّما» نشان مىدهد که آزمایش با مال وفرزند چون و چرا ندارد و حتمى است. ثالثاً خود مال وفرزند فتنه شمرده شدهاند، نهآنکه وسیله آزمایش وفتنه باشند. <494> حضرت على علیه السلام فرمودند: «لایقولنّ احدکم الّلهم انّى اعوذ بک من الفتنة لانّه لیس احد الاّ و هو مشتمل على فتنة»، هیچ کس از خداوند دورى از فتنه و آزمایش را نخواهد، زیرا همهى مردم بدون استثنا دچار آن مىشوند، بلکه دورى از لغزش و انحراف در آزمایشات را از خدا درخواست کند. آنگاه حضرت دربارهى علّت و فلسفهى امتحانهاى الهى فرمود: تا راضى از ناراضى مشخص شود و عوامل سعادت و شقاوت هرکس در اعمال او مشخص گردد. <495> 1- علاقهى افراطى به مال و فرزند، انسان را به خیانت مىکشد. «لا تخونوا... و اعلموا...» و حتّى گاهى موجب دست برداشتن از اصول انسانى و دینى (امانت و اداى امانت) مىشود. (با توجّه به شأن نزول آیه قبل) 2- مال و فرزند مىتوانند دو دام فریبنده باشند. «انّما اموالکم و اولادکم فتنة» 3- توجّه به پاداش بزرگ الهى، از اسباب دل کندن از دنیا و ترک خیانت است. «اَنّ اللّه عنده أجر عظیم» 4- مال وفرزند با تمام جاذبههایى که دارند، در مقایسه با الطاف وپاداشهاى الهى ناچیز هستند. (در برابر «اموالکم و اولادکم»، عبارت «اجر عظیم» آمده است) <496>
قالب : تفسیری |
گوینده : رضا رضائی |
منبع : تفسیر نور |
موضوع اصلی : سوره انفال |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره انفال آیه 27 - به خدا و پیامبر خیانت نکنید
در شأن نزول این آیه آمده است: هنگامى که مسلمانان به فرمان پیامبر صلى الله علیه وآله، یهود بنىقریظه را محاصره کردند، آنان پیشنهاد صلح وکوچ کردن به شام را دادند و پیامبر نپذیرفت و سعدبن معاذ را به داورى مأمور ساخت. یکى از مسلمانان همراه او به نام «ابولبابه» که سابقه دوستى با آنان داشت، با اشاره به گلوى خود به آنان فهماند که در صورت پذیرش حکمیّت سعدبن معاذ، همه کشته خواهید شد، جبرئیل این اشاره را به پیامبر صلى الله علیه وآله خبر داد. پس از آن ابولبابه شرمنده از این خیانت، خود را به ستون مسجد پیامبر بست و هفت شبانه روز چیزى نخورد، سرانجام خداوند توبهاش را پذیرفت. <482> شأن نزول دیگرى نیز بیان شده که در جنگ بدر، بعضى از مسلمانان نامهاى به ابوسفیان نوشتند و از نقشهى پیامبر صلى الله علیه وآله به او خبر دادند، ابوسفیان هم از مشرکان مکّه درخواست کمک کرد که هزار نفر براى جنگ بدر به راه افتادند. <483> در فرهنگ قرآن، امانت مفهوم وسیعى دارد و تمام شئون زندگى سیاسى، اجتماعى و اخلاقى را شامل مىشود از جمله: الف: تمام نعمتهاى مادّى و معنوى مثل مکتب، قرآن، رهبر، فرزند وآب وخاک. ب: اهلبیت پیامبر علیهم السلام. <484> ج: هم خودمان، امانت براى خویشتنیم، چنانکه در آیهى دیگر مىخوانیم: «انّکم کنتم تختانون أنفسکم» <485> و هم جامعه براى ما. د: انفال، غنائم، خمس، زکات و اموال عمومى. (ورود آیه در سوره انفال وغنائم جنگ بدر) ه : امامباقر علیه السلام فرمود: احکام دین، فرائض و واجبات الهى، امانت است. <486> و: حکومت ومسئولیّت. بنابراین نافرمانى و ادا نکردن حقوق و وظایف خود در ارتباط با این امانتها، خیانت است، چنانکه ابن عبّاس مىگوید: هرکس چیزى از برنامههاى اسلامى را ترک کند، یک نوع خیانتى به خدا و پیامبر مرتکب شده است. <487> همان گونه که پیشى گرفتن ناصالحان بر صالحان در مسئولیّتهاى اجتماعى، خیانت به خدا و رسول و مسلمانان است. پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمودند: کسى که در امانت خیانت کند در حقیقت منافق است، هرچند روزه بگیرد و نماز بخواند و خود را مسلمان بداند. و امام صادق علیه السلام فرمودند: نماز و روزهى مردم شما را نفریبد، زیرا گاهى همهى آنها از روى عادت است. مردم را با راستگویى و اداى امانت امتحان کنید و بشناسید. <488> خیانت نکردن در امانت از وظایف و حقوق انسانى است، بنابراین حتّى به امانت غیر مسلمان هم نباید خیانت کرد. 1- خیانت، با ایمان سازگار نیست. لازمهى ایمان، امانتدارى است. «یا ایها الّذین آمنوا لاتخونوا» 2- گاهى یک اشاره به سود دشمن، خیانت است. (با توجّه به شأن نزول اوّل) 3- افشاى اسرار نظامى، خیانتى زشت است. (با توجّه شأن نزول دوّم آیه) 4- خیانت به پیامبر، خیانت به خداوند است. «لاتخونوا اللّه و الرّسول» («لاتخونوا» در مورد خدا وپیامبر با هم آمده ودر مورد سایر مردم باز تکرار شده است.) 5 - خیانت به خدا و رسول، خیانت به خود است و زیان آن به خود انسان باز مىگردد. «لاتخونوا اللّه والرّسول وتخونوا اماناتکم» (طبق این معنى که با ظاهر آیه سازگار است، تقدیر گرفتن کلمهى «لا» در «تخونوا اماناتکم»، نیازى نیست.) 6- امانت مردم به منزلهى امانت خود ما و خیانت به آن خیانت به خودمان است. «لا تخونوا... تخونوا اماناتکم» 7- خیانت، فطرتاً زشت و محکوم است. «و انتم تعلمون» 8 - خیانتهاى آگاهانه، خطرناک است. «و تخونوا اماناتکم و انتم تعلمون» (هم به زشتى خیانت آگاهید و هم پیامدهاى بد آن را مىدانید)
قالب : تفسیری |
گوینده : رضا رضائی |
منبع : تفسیر نور |
موضوع اصلی : خیانتکاران |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره انفال آیه 26 - اذیّت و آزار و شکنجهى مسلمانان توسط مشرکان
«تَخطّف»، به معناى به سرعت گرفتن و ربودن است. مسلمانان مکّه قبل از هجرت پیامبر به مدینه، همواره مورد اذیّت و آزار و شکنجهى مشرکان بودند، لذا با سفارش و تدبیر پیامبر به صورت فردى یا دستهجمعى به دیگر مناطق هجرت مىکردند؛ بعضى به حبشه، بعضى به یمن و طائف و برخى به شعب ابىطالب رفتند و پیوسته در ترس و اضطراب بودند و هنگامى که به مدینه مهاجرت کردند، هیچ خانه و کاشانهاى نداشتند و عدّهى بسیارى از آنان جزو اصحاب صُفّه ودر مسجد پیامبر جاى گرفته بودند. انصار نیز در اوائل هجرت پیامبر به مدینه، در فقر و ندارى و قحطى گرفتار بودند به حدّى که به دانهاى خرما بسنده مىکردند، به علاوه گرفتار اذیّت و آزار یهودیان نیز بودند. امّا در اواخر بعثت، خداوند به مسلمانان مکنت و توانایى داد وبه چنان قدرتى رسیدند که اهل ذمّه به آنان جزیه مىدادند و یا مشرکان همواره در ترس و اضطراب از کشته و اسیرشدن و به غلامى و کنیزى گرفتار شدن توسط مسلمانان بودند و بعضى نیز با طوع و رغبت اموال خود را تقدیم مسلمانان مىکردند. <481> در اینجا خداوند ضعف و ناتوانى آنان را یادآور مىشود تا شکرگزار قدرت و امنیّت موجود باشند. 1- یادآورى روزهاى ناتوانى و روزهاى یارى خداوند، مایهى دور شدن از فتنههاست. «واتّقوا فتنة - واذکروا» 2- در ابتدا تعداد مسلمانان، بسیار کم بود. (کلمه «قلیل» به جاى «قلیلون»، تأکید بر کم بودن است) 3- مسلمانان در مکّه تا پیش از هجرت به مدینه، دائماً ترس و دلهره داشتند. «تخافون» (فعل مضارع، نشانهى استمرار است) 4- در راه حقّ، از کمى نفرات وناتوانى وآوارگى نهراسیم، «واذکروا اذ انتم قلیل» که یارى خداوند حتمى است. «فاواکم و ایّدکم...» 5 - امنیّت «فاواکم»، توان رزمى و پیروزى «ایّدکم بنصره» و بهبود امکانات اقتصادى «رزقکم من الطیّبات»، از نعمتهاى ویژه الهى مىباشد. 6- یادآورى روزهاى ضعف و مقایسه آن با روزهاى پیروزى، مایهى شکرگزارى و عشق و توکّل به خداوند است. «واذکروا... لعلّکم تشکرون» 7- در سایهى ایمان، خداوند به گروه اندکِ ضعیفِ هراسناک، عزّت و قدرت و مکنت مىبخشد.
قالب : تفسیری |
گوینده : رضا رضائی |
منبع : تفسیر نور |
موضوع اصلی : مشرک- مشرکین |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.
● سوره انفال آیه 25 - دعوت حیات بخش خدا و پیامبر
«فتنه»، به معناى شرک، کفر، بلا و آزمایش، شکنجه و عذاب است و در این آیه به معناى بلا و مصیبتهاى اجتماعى است. <474> در آیهى قبل، دستور اطاعت از پیامبر صلى الله علیه وآله بود، اینجا پرهیز از فتنه. پس معلوم مىشود که یکى از مصادیق فتنه، عدم اطاعت از پیامبر است و مفهوم این آیه، با آیهى «واعتصموا بحبل اللّه جمعیاً و لا تفرّقوا» <475> یکسان مىباشد. <476> مصداق دیگر فتنه، فساد و فحشا مىباشد که باعث فروپاشى یک نظام مىشود و آسیب آن عمومى و فراگیر است. مثل فساد حکّام بنىامیّه که چون ولایت پیشواى حقّ را کنار زدند، مسلمانان را قرنها به ذلّت کشاندند. سکوت و ترک امر به معروف و نهى از منکر، باعث فتنه و فراگیرشدن عذاب است، چنانکه پیامبر فرمودند: خداوند هرگز تمام مرم را به خاطر گناه بعضى از آنان مجازات نمىکند، مگر زمانى که منکرات در میان آنان آشکار گردد و دیگران در حالى که توان انکار و برخورد با آن را داشته باشند، سکوت کنند که اگر چنین شد، خداوند همهى آنان (خاصّ و عام) را عذاب مىکند. <477> چنانکه حضرت على علیه السلام فرمودند: اگر گناهى پنهانى انجام گیرد، خداوند عموم مردم را عذاب نمىکند، امّا اگر گروهى منکراتى را آشکار انجام دهند و مردم آنان را سرزنش نکنند، هر دو گروه مستوجب عقوبت مىشوند. <478> معناى پرهیز از اعمالى که باعث فتنه شده ودر همه تأثیر مىگذارد، عزلت وکنارهگیرى از مسائل نیست، بلکه لزوم هوشیارى و توجّه انسان را مىرساند. حضرت على علیه السلام مىفرماید: در فتنهها مثل بچّه شترى باشید که نه از شما بار بکشند و نه شما را بدوشند و نه از شما بهرهبردارى کنند. «کن فى الفتنة کابن اللبون، لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب» <479> هنگام نزول این آیه، پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمود: هر کس پس از من در جانشینى على علیه السلام ظلم کند، «فکانّما جحد نبوّتى و نبوة الانبیاء قبلى» گویا رسالت من و نبوّت پیامبران پیشین را انکار کرده است. <480> 1- تخلّف از دین و دستورات الهى، مایهى بروز فتنه و نزول عذاب الهى است. «دعاکم لما یحییکم... واتّقوا فتنة...» 2- نه خود عامل فتنه شویم، نه با فتنهگران همصدا شویم و نه در برابرشان سکوت کنیم. «واتّقوا فتنة» 3- سرنوشت انسان وجوامع، در گرو عملکرد خودشان است.«واتّقوافتنةلاتصیبنّ» 4- افراد جامعهى ایمانى علاوه بر کارهاى خود، نسبت به کارهاى دیگران نیز باید تعهّد داشته باشند. چون گاهى آثار کارهاى خلاف، دامنگیر دیگران هم مىشود، همچون کسى که در کشتى، جایگاه خود را سوراخ کند. «و اتّقوا فتنة لاتصیبنّ الّذین ظلموا منکم خاصّة» 5 - توجّه به شدّت و سختى عذاب الهى، زمینهساز پرهیز از ظلم و گناه است. «و اتّقوا فتنة... انّ اللّه شدید العقاب»
قالب : تفسیری |
گوینده : رضا رضائی |
منبع : تفسیر نور |
موضوع اصلی : رسالت- پیامبری |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
1)
: از توضیح جامع و کاملتون ممنون انشااله خداوند پشتیبان شما باشه.
● سوره انفال آیه 24 - دعوت به سوى حیات و زندگى
حیات، اقسام مختلفى دارد: 1- حیات گیاهى. «انّ اللّه یحیى الارض بعد موتها» <464> خداوند زمین را زنده مىکند. 2- حیات حیوانى. «لمحیى الموتى» <465> خداوند مردگان را زنده مىکند. 3- حیات فکرى. «مَن کان میّتاً فأحییناه» <466> آن که مرده بود و زندهاش کردیم. 4- حیات ابدى. «قدّمت لحیاتى» <467> کاش براى زندگیم چیزى از پیش فرستاده بودم. مقصود از حیاتى که با دعوت انبیا فراهم مىآید، حیات حیوانى نیست، چون بدون دعوت انبیا نیز این نوع حیات وجود دارد، بلکه مقصود حیات فکرى، عقلى ومعنوى، اخلاقى و اجتماعى و بالاخره حیات و زندگى در تمام زمینهها مىباشد. البتّه ممکن است مراد از دعوت به حیات در اینجا (به دلیل آن که آیه در کنار آیات جنگ بدر آمده است)، دعوت به جهاد باشد. حیات انسان، در ایمان و عمل صالح است و خداوند و انبیا هم مردم را به همان دعوت کردهاند. «دعاکم لما یحییکم» اطاعت از فرامین آنان رمز رسیدن به زندگى پاک و طیّب است، چنانکه در جاى دیگر مىخوانیم: «مَن عمل صالحاً من ذکر أو أنثى و هو مؤمن فلنحیینّه حیاة طیّبة» <468> و طبق روایات شیعه وسنّى، یکى از مصادیق حیات طیّبه، پذیرش نداى پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله در مسألهى ولایت علىّبن أبىطالب علیهما السلام و اهلبیت اوست. <469> حایل و فاصله شدن خدا میان انسان و قلبش، نشاندهندهى حاضر و ناظر بودن خداوند در همه جا و احاطهى او بر تمام موجودات است و اینکه قدرت و توفیق از اوست. از رگ گردن به ما نزدیکتر است، فعالیّت عقل و روح نیز به دست اوست و اگر لطف او نبود، هرگز انسان به حقّانیّت حقّ و بطلان باطل پى نمىبرد. از امام صادق علیه السلام روایت شده است که یکى از مصادیق حایل بودن خدا بین انسان و دل او، مسألهى محو و اثبات است؛ محو کفر و اثبات ایمان، محو غفلت و شک و تثبیت تذکّر و یقین. <470> در جاى دیگر فرمودند: خداوند نمىگذارد انسان، باطل را حقّ ببیند. <471> همچنین فرمودند: گاهى انسان با گوش، چشم، زبان و دست خود به چیزى علاقه دارد، ولى اگر آن را انجام دهد، قلبش با آن همراه نیست و مىداند آنچه میل به آن داشته حقّ نیست. <472> و ممکن است حائل شدن، کنایه از مرگ باشد. 1- شرط ایمان واقعى، اجابت کردن دعوت خدا و رسول است. «یا ایها الّذین آمنوا استجیبوا للّه و للرّسول» 2- دعوت خدا و رسول، داراى حقیقت و هویّتى واحد مىباشد. «دعاکم» و نفرمود: «دعواکم» 3- حرکت در مسیر خدا و انبیا، حیات واقعى است و کناره گیرى از آن، مرگ انسانیّت است. «دعاکم لما یحییکم» 4- تمام دستورات دینى و فرامین انبیا، حتّى فرمان جنگ و جهاد، مایهى حیات فرد و جامعه مىباشد. «دعاکم لما یحییکم» 5 - کسى که به حضور و احاطه خداوند ایمان داشته باشد، از دعوت پیامبران سرپیچى نمىکند. «استجیبوا... یحول بین المرء و قلبه» 6- تا از دنیا نرفته و فرصت داریم، حقّ را بپذیریم. (بنابراین که حائل شدن خدا بین انسان و قلبش، کنایه از مرگ باشد). «استجیبوا... یحول بین المرء و قلبه» 7- نه مؤمن مغرور شود ونه از کافر مأیوس گردید، چون دلها به دست خداست و او مقلّب القلوب است. «یحول بین المرء و قلبه» 8 - جاى هیچ عذرى براى نپذیرفتن توحید و یگانگى خداوند نیست. «یحول بین المرء و قلبه» زیرا توحید، امرى فطرى است. <473> 9- هر فکر و اندیشهاى که بر دل انسان بگذرد، خداوند بدان آگاه است. «یحول بین المرء و قلبه» 10- خداوند از هر چیزى به انسان نزدیکتر است، حتّى از قلب او به خودش. «یحول بین المرء و قلبه» 11- همهى ما خواسته یا ناخواسته در قیامت محشور خواهیم شد، پس به رسولان الهى پاسخ مثبت دهیم. «استجیبوا للّه وللرّسول... الیه تحشرون»
قالب : تفسیری |
گوینده : رضا رضائی |
منبع : تفسیر نور |
موضوع اصلی : وعده الهی |
|
امتیاز داوران : |
|
امتیاز کاربران : |
|
نظرات کاربران : |
نظری ثبت نشده است.