در تفسیر عیاشى (ج 2 ص 32 ح 91) از ابى الصهبان بکرى روایت کرده که گفت: من در حضور على بن ابى طالب (علیه السّلام) بودم که آن حضرت رأس الجالوت و اسقف نصارا را احضار نمود و به ایشان گفت: من از شما پرسشى خواهم کرد که خودم به جواب آن داناتر از شمایم، پس بیهوده از دادن جواب آن طفره نروید و از من کتمان نکنید. آن گاه به رأس الجالوت گفت: به حق آن کسى که تورات را بر موسى نازل کرد، و بنى اسرائیل را از من و سلوى خورانید، و براى ایشان از دل دریا راه خشکى باز کرد، و از سنگ کوه طور براى ایشان دوازده چشمه جوشانید، و هر یک را به سبطى از اسباط بنى اسرائیل اختصاص داد مرا خبر ده از اینکه بنى اسرائیل بعد از موسى به چند فرقه منشعب شدند؟ رأس الجالوت گفت: به یک فرقه باقى ماندند. حضرت فرمود: به حق آن خدایى که جز او معبودى نیست دروغ گفتى، بنى اسرائیل به هفتاد و یک فرقه منشعب شدند، و همه در آتشند مگر یک فرقه، که قرآن در باره ایشان مىفرماید: «وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ».
توضیح : در مجمع البیان (ج 4 ص 489) گفته است: این فرقه از یهود قومى هستند که در ما وراى چین زندگى مىکنند، و بین آنان و سرزمین چین وادى ریگزارى فاصله است، قومى هستند که چیزى از شرایع و احکام تورات را تغییر ندادهاند. صاحب مجمع البیان سپس اضافه کرده است که این معنا مضمون روایتى است که از ابى جعفر (علیه السّلام) نقل شده است.
علامه طباطبایی: روایت مزبور ضعیف و غیر مسلم الصدور است. علاوه بر این، از چنین فرقه یهودى که به راه حق هدایت کنند و در بین خود به عدالت حکم نمایند اثرى نمىبینیم، و بفرض هم که در روزگار ما چنین مردمى در ما وراى چین بوده باشند قطعا فرقه هادى و عادل نیستند، براى اینکه اولا دین یهود با شریعت عیسى نسخ شده، و ثانیا شریعت عیسى هم به آمدن دین اسلام از اعتبار ساقط گردیده، پس اگر در ما وراى چین مردمى هادى به حق و عادل یافت شوند جز مسلمان نمىتوانند باشند، و لذا بعضى از دانشمندان که این داستان خرافى را نقل کردهاند ناگزیر شدهاند یک جمله به آن بیفزایند و آن این است که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) در شب معراج در میان آنان فرود آمد و به دین اسلام دعوتشان کرد، و آنان به وى ایمان آورده و مسلمان شدند، و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) نماز را به ایشان تعلیم داد.
علاوه بر این، داستانهاى عجیب و غریبى براى ایشان تراشیده و نقل کردهاند، از آن جمله مقاتل گفته است: از جمله چیزهایى که خداوند با آن رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) را فضیلت داده این است که او را در شب معراج به سوى پدران قوم موسى که در ما وراى چین هستند فرستاد، و داستان این قوم چنین است که: وقتى بنى اسرائیل گناه کار شدند، و مردان نیکى را که امر به عدالت مىکردند، کشتند، این نیک مردان که آن روز در زمین مقدس بسر مىبردند از خدا خواستند «پروردگارا ما را از میان بنى اسرائیل بیرون کن»، خداوند دعایشان را مستجاب کرد و راهى از زیر زمین برایشان باز کرد، نیک مردان یهود وارد آن نقب شدند، خداوند در آن نقب نهرى جارى ساخت که همه جا با ایشان در جریان بود، و چراغى از نور براى- شان قرار داد که همه جا پیش پایشان را روشن مىکرد، نیک مردان یهود یک سال و نیم در این نقب راه پیمودند تا از بیت المقدس به سرزمین فعلى خود در چین رسیدند، خداوند ایشان را از زیر زمین بیرون آورد و در سرزمینى منزل داد که پرندگان و چارپایان و درندگان با هم زندگى مىکنند، سرزمینى که در آنجا گناه و نافرمانى نیست، و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) در شب معراج در میان ایشان آمد در حالى که جبرئیل با او بود، همگى به وى ایمان آورده و او را تصدیق کردند، و آن جناب ایشان را نماز آموخت، و ایشان اقرار کردند که موسى به آمدن وى بشارتشان داده است (مقاتل).
خرافه دیگر روایتى است که شعبى نقل کرده و گفته: براى خداوند بندگانى است در ما وراى اندلس به همان مقدار مسافتى که ما با اندلس داریم، مردمى هستند که حتى تصور اینکه کسانى خدا را معصیت مىکنند برایشان ممکن نیست، ریگهاى زمینشان در و یاقوت و کوههایشان طلا و نقره است، نه زراعتى به عمل مىآورند و نه با درو کردن و بلکه با هیچ کارى سر و کار ندارند، براى هر یک جلو خانههایشان درختى است که برگهاى پهنى دارد، از همان برگها لباس تهیه مىکنند، و درخت دیگرى است که از میوه آن ارتزاق مىنمایند (الدر المنثور ج 3 ص 136). و همچنین روایات دیگرى که در داستان این فرقه خیالى از یهود وارد شده که تمامى مجعول و دروغى است.
معناى آیه مورد بحث از بیان سابق معلوم شد، و احتیاج به بیان زائدى ندارد.
[ بستن توضیحات ]