نشانه پروا و یکتاپرستى
در این آیه، قرآن ضمن بیان روشن و روشنگر مى فرماید:
حُنَفاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکینَ بِهِ
برنامه انسانساز حج را در حالى که توحیدگراى خالص و گرونده به یکتا آفریدگار هستى مى باشید و نه شرک گرا، به پایان برید. هماره گوش به فرمان او و پیرو راه راست و دین و آیین او باشید نه دیگر راه ها، و در حجّ و لبیک گفتن خود تنها او را بجویید و او را بخوانید نه دیگرى را.
وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَاَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ
و بدانید که هر کسى به خداى یکتا شرک ورزد، چنان است که گویى از آسمان فرو افتاده و پرندگان شکارى او را میان آسمان و زمین مى ربایند، یا تندبادى او را به نقطه اى دور دست پرتاب مى کند.
«زجاج» مى گوید: از آیه شریفه چنین دریافت مى شود که آفت شرک و بیگانگى از خدا براى انسان شرک گرا به این مى ماند که از آسمان سقوط کند و پرنده شکارى میان آسمان و زمین او را برباید و یا تندبادى سخت او را به مکانى دوردست پرتاب نماید.
و برخى دیگر آورده اند که در آیه شریفه انسان شرک گرا به کسى تشبیه شده است که از آسمان سقوط مى کند و جز نابودى راهى ندارد.
[ نظرات / امتیازها ]
تعظیم شعائر الهى نشانه تقواى دلها است
از آنجا که در آخرین آیات بحث گذشته تاءکید روى مساءله توحید و اجتناب از هر گونه بت و بت پرستى شده بود، آیات مورد بحث نیز همین مساءله مهم را دنبال کرده مى گوید:
((مراسم حج و گفتن لبیک را در حالى انجام دهید که قصد و برنامه شما خالص براى خدا باشد، و هیچگونه شرکى در آن راه نیابد)) (حنفاء لله غیر مشرکین به ).
((حنفاء)) جمع ((حنیف )) به معنى کسى است که از گمراهى و انحراف به استقامت و اعتدال تمایل پیدا کند، و به تعبیر دیگر بر صراط مستقیم گام بر دارد (زیرا ((حنف )) - بر وزن صدف - به معنى تمایل است ، و تمایل از هر گونه انحراف نتیجه اش قرار گرفتن بر صراط مستقیم است ).
و به این ترتیب آیه فوق مساءله اخلاص و قصد قربت را به عنوان محرک اصلى در حج و عبادات به طور کلى یادآور مى شود، چرا که روح عبادت همان اخلاص است و اخلاص در صورتى است که هیچگونه انگیزه غیر خدائى و شرک در آن نباشد.
در حدیثى از امام باقر (علیه السلام ) مى خوانیم در پاسخ سؤ ال از تفسیر حنیف فرمود: هى الفطرة التى فطر الناس علیها، لا تبدیل لخلق الله قال فطرهم الله على المعرفة : ((حنیف آن فطرت الهى است که مردم را بر آن آفریده و دگرگونى در آفرینش خدا نیست سپس فرمود: خدا توحید را در سرشت انسانها قرار داده است )).
تفسیرى که در این روایت وارد شده در واقع اشاره به ریشه اصلى اخلاص یعنى فطرت توحیدى است ، که قصد قربت و محرک الهى نیز از آن سرچشمه مى گیرید.
سپس ترسیم بسیار گویا و زنده اى از وضع حال مشرکان و سقوط و بدبختى و نابودى آنها مى کند و چنین مى گوید: کسى که شریک براى خدا قرار دهد گوئى از آسمان به زمین سقوط کرده ، و در این میان پرندگان (مردار خوار) او را در وسط زمین و آسمان مى ربایند (و هر قطعه از گوشت او در منقار پرنده مرده خوارى مى افتد) و یا (اگر از چنگال آنها به سلامت بگذرد) تندباد او را به مکان دورى پرتاب مى کند)) (و من یشرک بالله فکانما خر من السماء فتخطفه الطیر او تهوى به الریح فى مکان سحیق .
در حقیقت آسمان کنایه از ((توحید)) است و شرک سبب سقوط از این آسمان مى گردد، طبیعى است در این آسمان ستارگان مى درخشند و ماه و خورشید مى تابند و خوشا به حال کسى که اگر در این آسمان همچون آفتاب و ماه نیست لااقل همانند ستاره درخشانى است اما هنگامى که انسان از این علو و رفعت سقوط کند گرفتار یکى از دو سرنوشت دردناک مى شود: یا در وسط راه قبل از آنکه به زمین سقوط کند طعمه پرندگان لاشخور مى گردد، و به تعبیر دیگر با از دست دادن این پایگاه مطمئن در چنگال هوا و هوسهاى سرکش گرفتار مى شود که هر یک از آنها بخشى از هستى او را مى ربایند و نابود مى کنند.
و یا اگر از دست آنها جان به سلامت ببرد به دست طوفان مرگبارى مى افتد که او را در گوشه اى دور دست آنچنان بر زمین مى کوبد که بدنش متلاشى و هر ذره اى از آن به نقطه اى پرتاب مى شود و این طوفان گویا کنایه از شیطان است که در کمین نشسته !.
مسلما کسى که از آسمان سقوط مى کند، قدرت تصمیم گیرى را از دست مى دهد، با سرعت و شتابى که هر لحظه فزونى مى گیرید به سوى نیستى پیش مى رود و سرانجام محو و نابود مى گردد.
آرى کسى که پایگاه آسمان توحید را از دست داد دیگر نمى تواند زمام سرنوشت خود را به دست گیرد، و هر چه در این مسیر جلوتر مى رود شتابش در سقوط فزونى مى یابد و سرانجام تمام سرمایه هاى انسانى خود را از دست خواهد داد.
راستى تشبیهى گویاتر و زنده تر از این تشبیه براى شرک پیدا نمى شود.
این نکته نیز قابل توجه است که امروز ثابت شده که انسان در حال سقوط آزاد هیچگونه وزنى ندارد، و لذا براى تمرین حالت بى وزنى براى مسافران فضائى از سقوط آزاد استفاده مى کنند، حالت اضطراب فوق العاده اى که انسان در لحظات سقوط پیدا مى کند به علت همین مساءله بى وزنى است .
آرى کسى که از ایمان به سوى شرک روى مى آورد و تکیه گاه مستقر و ثابت خود را از دست مى دهد گرفتار چنین حالت بى وزنى در درون روح و جان خود مى شود، و به دنبال آن اضطراب فوق العاده اى بر وجود او حاکم مى گردد.
[ نظرات / امتیازها ]