در مجمع البیان (ج 8، ص 425) آمده که عیاشى در تفسیر خود با ذکر سند از اشعث بن حاتم روایت کرده که گفت: در خراسان بودم که حضرت رضا و فضل بن سهل و مامون در مرو در ایوان نزد یکدیگر جمع بودند و چون سفره طعام آوردند، حضرت رضا (علیه السّلام) فرمود: مردى از بنى اسرائیل در مدینه از من سؤالى کرد و آن این بود که آیا روز، اول خلق شده یا شب؟ آیا نزد شما در این باب مطلبى هست؟ مامون و فضل به گفتگو پرداختند، و سرانجام پاسخى نیافتند.
آن گاه فضل به حضرت رضا (علیه السّلام) عرضه داشت: «اصلحک اللَّه» خودت جواب را بفرما، امام (علیه السّلام) فرمود: بله از قرآن بگویم، و یا از نظر ریاضیات؟ فضل عرضه داشت: از نظر ریاضیات جواب بدهید، فرمود: اى فضل تو مىدانى که طالع دنیا سرطان است البته در حالى که کواکب در محل شرف خود قرار داشته باشند، یعنى زحل در میزان، مشترى در سرطان، مریخ در جدى، خورشید در حمل، زهره در حوت، عطارد در سنبله، و قمر در ثور قرار داشته باشد، در نتیجه خورشید در دهم در وسط آسمان قرار مىگیرد، و روز قبل از شب مىشود.
و اما از نظر قرآن آیه شریفه که مىفرماید «وَ لَا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ» روز قبل از شب است و بر او سبقت دارد.
توضیح : علامه طباطبایی: آلوسى در تفسیر روح المعانى (ج 23، ص 22) این حدیث را نقل کرده، و آن گاه گفته است: «در استدلال به آیه اشکالى روشن است، و اما پاسخ على بن موسى از نظر حساب تا اندازهاى درست است، و نظر منجمها نیز این است که ابتداى دوره فلک از نصف النهار شروع شده، و این با گفته على بن موسى (علیه السّلام) مطابق است و آنچه در مظنه ما قوى است این است که: این خبر از اصلش درست نیست، و حضرت رضا (علیه السّلام) اجل از آن است که آن طور که خبر مزبور مدعى آن بود به آیه شریفه استدلال کند».
ولى آقاى آلوسى نتوانسته حقیقت معناى شب و روز را بفهمد، و گر نه به روایت اشکال نمىکرد.
توضیح اینکه: شب و روز دو مفهوم متقابلند، و تقابل آن دو، تقابل عدم و ملکه است، نظیر تقابلى که بین دو مفهوم کورى و چشم هست، چون همانطور که کورى به معناى مطلق نبود چشم نیست، و به همین جهت به دیوار که چشم ندارد نمىگوییم کور، بلکه کورى عبارت از نبود چشم در چیزى است که مىبایست چشم مىداشت، مانند انسان.
بىنورى شب نیز همین طور است، یعنى کلمه «شب» به معناى مطلق عدم نور نیست، بلکه به معناى زمانى است که در آن زمان ناحیهاى از نواحى زمین از خورشید نور نمىگیرد. و پر واضح است که چنین عدمى (عدم ملکه) وقتى تحقق مىیابد، که ضد آن یعنى ملکه قبلا وجود داشته باشد، تا نسبت به آن تعین پیدا کند، چون اگر در عالم چیزى به نام چشم نمىبود، کورى هم تحقق نمىیافت، و نیز اگر در عالم چیزى به نام روز نمىبود، شب هم معنا نمىداشت.
پس در معناى مطلق شب بدان جهت که به خاطر آن شب شده است، مسبوق بودن به روز خوابیده. هر جا کلمه «شب» بدون قید گفته شود، هر شنونده مىفهمد که قبل از آن روزى بوده است. و جمله «لَا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ» هر چند که ناظر به ترتبى است که در میان روز و شب فرض مىشود، و اینکه روزى و شبى هست، و دنبالش روزى و شبى و هر چند که هیچ یک از این شبها جلوتر از روزى که چسبیده بدانست نیست و لیکن خداى تعالى در جمله «وَ لَا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ» مطلق شب را در نظر گرفته و تقدم آن را بر مطلق روز نفى کرده، و خلاصه نمىخواهد بفرماید: هیچ یک از شبهایى که در این سلسله و ترتیب قرار دارد، جلوتر از روزى که در ترتیب قبل از آن واقع است، نیست.
پس حکم در آیه مبنى است بر مقتضاى طبیعت شب و روز، بر حسب تقابلى که خداوند بین آن دو قرار داده، و از آن حکم انحفاظ ترتیب در تعاقب شب و روز استفاده شده است، چون هر شبى که فرض کنى عبارت است از نبود روزى که این شب بعد از آن فرا رسیده، و قهرا جلوتر از آن روز نمىشود.
حضرت رضا (علیه السّلام) هم در آنجا که بعد از ذکر آیه «وَ لَا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ» فرمود: «روز، قبل از شب بوده»، اشاره به این معنا کرده، یعنى جلوتر قرار گرفتن روز از شب به همین است که: قبل از آن خلق شود، نه آن طور که توهم مىشود که اول روزها و شبها موجود بوده، و سپس براى هر یک محلى معین شده است.
و اما اینکه گفت: «و اما پاسخ على بن موسى (علیه السّلام) از نظر حساب فى الجمله و تا اندازهاى درست است»، معنى جمله «تا اندازهاى» معلوم نیست، با اینکه کلام آن جناب صد در صد درست است، و وجهى است تمام که مبتنى بر مسلم دانستن اصول علم نجوم است که در فرض مسلم بودن آن، کلام امام بالجمله درست است، نه فى الجمله.
و همچنین اینکه گفت: «نظر منجمها نیز این است که: ابتداى دوره فلک از نصف النهار شروع شده، و این با گفته على بن موسى (علیه السّلام) مطابق است»، معناى درستى ندارد، براى اینکه: دایره نصف النهار که دایرهاى است فرضى که از دو قطب شمال و جنوب مىگذرد و نقطه موهوم سومى است در بین این دو نقطه که غیر متناهى است و جاى معینى در آسمان ندارد تا بودن آفتاب در آن نقطه براى زمین روز باشد، نه در نقاط دیگر (بلکه براى دور کره زمین از مشرق به مغرب نقاط غیر متناهى مىشود فرض کرد که همه آنها نصف النهار باشد، هم چنان که مىبینیم در هر ثانیه که تصور کنیم آفتاب در نصف النهار افقى قرار دارد، و در ثانیه بعد در نصف النهار افق دیگرى است. «مترجم»).
[ بستن توضیحات ]