بعد از موفقیت وجود مبارک موسای کلیم در آن مناظره و مبارزه درباریان فرعون هم پیشنهاد دادند هم خود فرعون اهل این کار بود تصمیم قتل وجود مبارک موسای کلیم و همراهانش را گرفت که گفت ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَنَسْتَحْیِی نِسَاءَهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ﴾[1] که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» با همین مضمون وضعش گذشت آیهٴ 127 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این بود ﴿وَقَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسَی وَقَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَیَذَرَکَ وَآلِهَتَکَ﴾ چون خود فرعون و درباریان او بتپرست بودند بعد از پیروزی وجود مبارک موسای کلیم زمزمهای در مردم مصر پدید آمد عدهای هم پذیرفتند, عدهای هم تردید پیدا کردند ولی بالأخره وضع مصر به ناسامانی رفت درباریان و فراعنه به او گفتند که تو همین طور رها میکنی که او هر کاری را در مصر انجام بدهد فرعون گفت ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَنَسْتَحْیِی نِسَاءَهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ﴾[2] یعنی ما همان روش طغیانِ قبلی را ادامه میدهیم مردهای اینها را میکُشیم زنهای اینها را نگه میداریم دیگر نظیر قبل خواهد بود بنابراین توطئهٴ قتل وجود مبارک موسای کلیم و مؤمنان به آن حضرت گرفته شد خدای سبحان که با هر توطئهگری هست که ﴿وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ مَا لاَ یَرْضَی مِنَ الْقَوْلِ﴾[3] از این صحنه باخبر هست به موسای کلیم گزارش داد آنها تصمیم قتل تو و مؤمنان را گرفتند بر شما لازم است که هجرت کنید نظیر اینکه صنادید قریش تصمیم قتل وجود مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را گرفتند ذات اقدس الهی به آن حضرت اعلام کرد و دستور هجرت داد منتها صنادید قریش تصمیم قتل عام نداشتند ولی فرعون تصمیم قتل بسیاری از همراهان موسای کلیم را داشت لذا ذات اقدس الهی به موسای کلیم فرمود بر تو هجرت لازم است یک, عدّهای را هم به عنوان مهاجر به همراه ببری دو, در اسلام اینچنین نبود که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مأمور شده باشد عدّهای را به همراه ببرد چون آنها فقط در لیلةالمبیت قصد شهید کردن خود حضرت را داشتند با جریان موسای کلیم فرق میکند لذا در همین آیات سورهٴ مبارکهٴ «طه» فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی﴾ دیگر الآن جریان عصا و ید بیضا و آن معجزات دیگر کارگر نیست باید هجرت کنید تا جان خود و مؤمنان را حفظ بکنید این بر تو لازم است. در جریان اسرا همان طوری که ملاحظه فرمودید سیر در شب است سیر در شب گاهی در اثر برکات خاصّ شب است که ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِیلاً﴾[4] برای اینکه ﴿إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحاً طَوِیلاً﴾[5] اشتغالات فراوان روز مانع آن حضور جمعیِ قلب است ولی سکوتِ شب و آرامش شب و تنهایی شب و تاریکی شب برای خود نشئهای است ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِیلاً﴾ به شرط اینکه افراد در روز اینقدر خاطرات آلوده به ذهن نسپارند که اگر در شب خواستند مناجات کنند همهٴ آنها غوغایی در درون او ایجاد کند این همان ﴿إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحاً طَوِیلاً﴾ است. شبِ اینگونه افراد همان سَبحِ طویل است ولی اگر کسی روز مواظب خود بود این سَبح طویل را راهنمایی کرد و هدایت کرد غوغای بیخودی را به دل راه نداد آنگاه چنین فردی در شب نشئهٴ خاصّ خود را دارد ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِیلاً﴾ لکن جریان اسرای وجود مبارک موسای کلیم دربارهٴ این قوم برای آن بود که اینها شناخته نشوند یک, و هراسی نداشته باشند از اینکه تحت تعقیب باشند دو, و اگر ارتش جرّار فرعون اینها را تعقیب کرد اینها نفهمند چه کسی به دنبال اینهاست خیال میکنند دنبالهٴ جمعیت خود اینهاست سه, این نکات باعث شد که اینها شبانه حرکت کردند وقتی یکدیگر را دیدند که تقریباً به مأمن رسیدهاند چه موقع ﴿تَرَاءَی الْجَمْعَانِ﴾[6] آن وقتی که ﴿فَأَتْبَعُوهُم مُّشْرِقِینَ﴾[7] اینها به دنبال قومِ موسای کلیم حرکت کردند خب این جمعیّت فراوان تا خودشان را تجهیز کنند و راه بیفتند مقدار زیادی از شب گذشت روز که شد یکدیگر را دیدند چون یکدیگر را دیدند یک چند لحظهای بعضیها احساس خطر کردند وجود مبارک موسای کلیم همهٴ اینها را مطمئن کرد اینکه فرمود شب بروید برای این جهت است آنها هم شبانه همین که تحت تعقیب قرار دادند به دنبال اینها راه افتادند بخشی از اینها در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» آمده در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» بین این دو قصّه و این دو جریان بخشی از جریانها به عنوان حالا یا جملهٴ معترضه, قصّهٴ معترضه واقع شد یا نکات دیگری را به همراه داشت از اینکه بنیاسرائیل پیروز شدند برگشتند به مصر سرزمین فراعنه را اینها مالک شدند و به ارث بردند آن در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» بین این دو جریان هست که فرمود: ﴿وَأَوْحَیْنَا﴾ آیهٴ 52 سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» این است ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی إِنَّکُم مُّتَّبَعُونَ ٭ فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِی الْمَدَائِنِ حَاشِرِینَ﴾ همهٴ نیروهای ارتشیاش را آماده کرد ﴿إِنَّ هؤُلاَءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ﴾[8] گفت اینها یک گروه کمیاند ما مسلّماً پیروز میشویم ﴿وَإِنَّهُمْ لَنَا لَغَائِظُونَ ٭ وَإِنَّا لَجَمِیعٌ حَاذِرُونَ﴾ بعد این قسمتش جملهٴ معترضه است فرمود: ﴿فَأَخْرَجْنَاهُم﴾ ما فرعون و قِبطیان مصر را ﴿مِّن جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ﴾ از باغها و چشمههایی که فراهم کرده بودند بیرون کردیم ﴿وَکُنُوزٍ وَمَقَامٍ کَرِیمٍ﴾ گنجهایی که داشتند, منزلتهایی که داشتند, کرامتهای دنیایی که داشتند از همهٴ اینها بیرون کردیم ﴿کَذلِکَ وَأَوْرَثْنَاهَا بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ اینها را به بنیاسرائیل دادیم خب چه موقع, بعد از جریان اینکه بنیاسرائیل از دریا گذشتند و آزمون شدند و مدتها ﴿مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً﴾[9] چهل سال در بیابان سرگردان بودند و بالأخره دوباره به مصر برگشتند مالک این میراث شدند این قصّه بعد از چند سال است لکن به عنوان جملهٴ معترضه بین آمدن فرعون و غرق شدن فرعون این یک تکّه واقع شد خب, بعد در آیهٴ 59 به بعد فرمود: ﴿فَأَتْبَعُوهُم مُّشْرِقِینَ﴾ در قرآن کریم اِمساء آمده, اِصباح آمده, اظهار آمده, اشراق هم آمده دارد تسبیح خدا بکنید ﴿حِینَ تُمْسُونَ وَحِینَ تُصْبِحُونَ ٭ ... وَحِینَ تُظْهِرُونَ﴾,[10] ﴿تُظْهِرُونَ﴾ یعنی «تَدخلون فی الظهر», ﴿تُمْسُونَ﴾ یعنی «تدخلون فی المساء» ﴿تُصْبِحُونَ﴾ یعنی «تدخلون فی الصباح» أصبح, أمسیٰ, أظهر یعنی «دخل فی الصبح و المساء و الظهر» أشرقَ هم بشرح ایضاً یعنی «دخل فی طلوع الشمس» ﴿مُّصْبِحِینَ﴾[11] هم در قرآن آمده, ﴿مُّشْرِقِینَ﴾ هم آمده یعنی وارد زمانی شدید که آفتاب از مشرق طلوع کرده اینها اول که حرکت کردند مُمسی بودند در اِمساء یعنی در مساء یعنی در شب حرکت کردند ولی وقتی که به مقصد رسیدهاند مُشرق شدند ﴿فَأَتْبَعُوهُم﴾ در حال اشراق آنگاه ﴿فَلَمَّا تَرَاءَی الْجَمْعَانِ﴾[12] در چنین حالی یکدیگر را شناختند وگرنه شب ممکن بود از دور ببینند یعنی آثارش را مشاهده کنند و صدا را بشنوند اما نمیدیدند که چه کسانی هستند, چقدرند, در کدام منطقه با موسای کلیم گفتگو میکنند و مانند آن, اما وقتی که صبح شد کاملاً یکدیگر را دیدند چون ﴿تَرَاءَی الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَی إِنَّا لَمُدْرَکُونَ﴾ پیروان موسای کلیم عرض کردند که حالا اینها میآیند ما را میگیرند برای اینکه ما راه برگشت که نداریم جلو هم که دریاست ﴿قَالَ أَصْحَابُ مُوسَی إِنَّا لَمُدْرَکُونَ﴾ وجود مبارک موسای کلیم اینجا بود که به اینها تَشر زد حرف ردع به عنوان ﴿کَلاَّ﴾[13] را با صراحت ذکر کرد فرمود: ﴿کَلاَّ﴾ اینها به ما دسترسی ندارند چون خدای سبحان به او وحی کرد که ﴿لاَّ تَخَافُ دَرَکاً﴾ کسی به شما نمیرسد از دریا هم که نمیترسید فرمود: ﴿کَلّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ﴾ اگر خدا دستور بدهد که برگردیم مبارزه کنیم ما پیروزیم, اگر فرمان بدهد دریا برویم ما ظفرمندیم ﴿فَأَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی أَنِ اضْرِب بِعّصَاکَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ﴾ این بحر ﴿فَکَانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ﴾.[14]
[ نظرات / امتیازها ]
جریان دریای مصر مثل جریان خندق مدینه اگر یک وقت گفتند که اطراف مدینه خندق کَندند در جریان جنگ احزاب نباید مدینه فعلی را که خیلی وسیع شد در نظر گرفت مدینه 1400 سال قبل خیلی وسیع نبود کَندن خندق در اطراف آن مدینه آن بخشی که آنها میخواستند بیاورند خیلی دشوار نبود در جریان مصر هم خیلی مشخص نیست که مقرّ وجود مبارک موسای کلیم و مؤمنان اطراف او کجا بوده است در طرف شرق رود نیل بود یا در طرف غرب رود نیل بود مصرِ چند قرن قبل مثل مصر فعلی بود که رود نیل از وسط شهر میگذشت اینها روشن نیست لکن این مقدار روشن است اگر اینها در قسمت غرب رود نیل بودند باید هم از رود نیل میگذشتند هم از بحرِ احمر یعنی دریای سرخ برای اینکه اینها وارد سرزمین سینا و شام و صحرای شام و اینها شدند دیگر قرآن کریم مشخص نکرد کجا بروید اما بحثهای تاریخی, بحثهای روایی مشخص کرده است که اینها وارد سرزمین سینا و از صحرای شام و اینها شدند. سرزمین سینا و ارض شام اینها در شرق بخشی هم در شمال شرقی مصر است گرچه شمال مصر محاذی با شمال صحرای مصر است ولی بالأخره رود نیل از وسط مصرِ کنونی میگذرد دریای شرق, بحر أحمر به اصطلاح دریای سرخ در شرق مصر است اینها اگر بخواهند وارد صحرای شام بشوند صحرای سینا بشوند هیچ چارهای نیست مگر اینکه از دریای احمر بگذرند اگر سفرشان و هجرتشان به غرب بود کاری به دریای سرخ نداشتند اما طبق نقل روایات اینها آمدند به سرزمین سینا و صحرای شام یعنی به طرف شرق حرکت کردند خب چاره جز این نیست که از بحر احمر بگذرند دیگر. در قرآن هم سخن از نهر نیست سخن از بحر است گرچه ممکن است نهرهای بزرگ را هم بحر بگوند ولی ظاهرش دریاست همین دریای سرخ, دریای سرخ هم قابل عبور نبود کشتیها به زحمت عبور میکرد یعنی کشتیهای آن روز و هیچ راه برای عبور نبود فرعون فکر میکرد که یقیناً به اینها دسترسی دارد برای اینکه راه برای عبور از دریا که نداشتند پیروان موسای کلیم(سلام الله علیه) هم با جملهٴ اسمیه با تأکید گفتند ﴿إِنَّا لَمُدْرَکُونَ﴾[15] جملهٴ اسمیه است, تأکید «إنّ» است, «لام» است یعنی حالا حتماً اینها میآیند ما را میگیرند وجود موسای کلیم فرمود: ﴿کَلّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ﴾[16] خب, پس بنابراین چون اینها برابر تاریخ به طرف شرق مصر آمدند یعنی به صحرای سینا یا به صحرای شام آمدند باید از بحر احمر میگذشتند حالا چه از رود نیل گذشته باشند چه از رود نیل نگذشته باشند اگر در قسمت غرب رود نیل بودند که حتماً از رود نیل گذشتند و آمدند به بحر احمر, اگر بین بحر احمر و رود نیل به سر میبردند که نیازی به عبور از رود نیل نبود مستقیماً از دریای احمر گذشتند این که فرمود: ﴿أَنِ اضْرِب بِعّصَاکَ الْبَحْرَ﴾[17] این بحر را خدا بحر کرد یعنی اینچنین نبود که آب اول باشد این هوا در شرایط خاص تبدیل به ابر بعد باران میشود باران باعث پیدایش دریا شد الآن این بارانهایی که ما داریم محصول دریاست ولی از اول دریا محصول و مولود باران بود به وسیلهٴ باران دریا پدید آمد خب, وقتی که این هوا در شرایط خاص تبدیل به ابر بشود باردار بشود و ببارد دریا پدید میآید این دریا را که ذات اقدس الهی به بار آورد گاهی منفجر میکند, گاهی تبخیر میکند, گاهی خشک میکند, گاهی جای خشک را دریا میکند مثل کارِ طوفان, گاهی دریا را خشک میکند مثل کارِ موسای کلیم این طور نیست که اینها حاکم بر قدرت الهی باشند اینها برابر عاداتاند مستحضرید که علوم تجربی فقط یعنی فقط حرفِ اثباتی میزند آن علوم فلسفی است که دو طرف را به عهده دارد هم اثبات را هم نفی را, علوم تجریدی است که حاکم بر همهٴ علوم است وگرنه علوم تجربی آنچه را که بشر دید طبق او باید فتوا بدهد که ما تاکنون اینچنین دیدهایم, اینچنین یافتهایم که بیماری با دارو درمان میشود بله, اما بیماری با غیر دارو درمان نمیشود این حرفِ علمی نیست که اگر یک عالِم تجربی بزند برای اینکه آن را که تجربه نکرده که, اگر با صدقه, اگر با صِلهٴ رَحِم, اگر با دعای ولیّ خدا بیماری درمان یافت یا مُردهای زنده شد یک عالِم تجربی فقط باید ساکت باشد برای اینکه رشتهٴ او رشتهٴ تجربه است نه فوق تجربه, تجربه فقط آنچه را که یاد گرفت میگوید و راهِ استقلال را میرساند نه راه انحصار را. شما در مفهوم و منطوق خواندهاید که ما یک وقت میتوانیم از جمله مفهوم بگیریم که دو نکتهٴ محوری را جمله به ما برساند یکی اینکه این مقدّم, علّت مستقلّ این نتیجه و تالی هست یک, دو این مقدّم علّت منحصره است هیچ علّتی غیر از این نیست چون هیچ علّتی غیر از این نیست اگر این مقدّم حاصل نشد تالی یقیناً حاصل نمیشود اما اگر ما فقط علّت مستقلّه را اثبات کردیم علّت منحصره را اثبات نکردیم که نمیتوانیم مفهوم بگیریم. علوم تجربی اگر تجربه باشد نه فرضیه و اگر علم باشد نه قیاس و خیال و گمان و وهم, اگر علم باشد حداکثر مجاز است که یک فتوا بدهد بگوید فلان کار باعث فلان شیء است همین, اما غیر از این راه دیگر نیست آنکه علم تجربی نیست آن را که تجربه نکرده اگر معجزات را میدید این حرف را نمیزد, اگر کرامات را میدید این حرف را نمیزد, اگر تأثیر دعا و صدقه و صلهٴ رَحم را میدید که این حرف را نمیزد بنابراین آن علمی که بر اساس قواعد کلّی تجریدی سخن میگوید که دایر بین نفی و اثبات است حرفِ عقلی است آن هم فتوای ثبوتی میدهد هم فتوای سلبی, اما علوم تجربی فقط به اندازهٴ خودش باید حرف بزند که بگوید ما تا حال تجربه کردیم که از راه عادی نمیشود به دریا رفت بله درست است, اما عصای موسی که با عصاهای دیگر یکسان نیست وجود مبارک موسای کلیم که با افراد دیگر یکسان نیست اگر ارادهٴ ذات اقدس الهی تعلّق بگیرد که این آبهای رفته, رفته باشد و نیامده نیاید خب این وسط میشود خشک دیگر.
اینها از نیل ظاهراً نگذشتند از مهمتر از نیل گذشتند یعنی از دریای احمر گذشتند اگر رود نیل در قسمت شرق اینها بود اینها باید هم از رود نیل بگذرند هم از دریای احمر تا برسند به صحرای سینا یا برسند به صحرای شام, اما اگر اینها بین دریای سرخ و رود نیل قرار داشته باشند و رود نیل در غرب اینها قرار بگیرند اینها از نیل نگذشتند اصلاً اینها فقط از بحر احمر گذشتند که در شرق اینها بود چون اینها هجرتشان به سمت شرق مصر بود نه به طرف غرب مصر, به هر تقدیر اگر ﴿یَا نَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً﴾[18] است هیچ علمی حقّ اعتراض ندارد یعنی اصلاً قد و قامت علوم تجربی حرفِ اثباتی میزند حرف سلبی ندارد یعنی نمیتواند بگوید غیر از این نیست این فقط باید بگوید ما تاکنون همینها را یافتیم اما علت و عوامل دیگری در عالَم وجود ندارد این کارِ علم تجربی نیست اصلاً. خب, پس بنابراین وقتی که میرسیم به جهانبینی یعنی فلسفه و کلام آن کاملاً اثبات میکند میگوید هر دو ممکن است هم از راه عادی هم از راه غیر عادی, بلکه حتماً باید راه غیر عادی به نام معجزه باشد تا دیگران بپذیرند نه تنها عیب ندارد, نه تنها ممکن است بلکه ضروری است کسی که از طرف خدای سبحان پیام میآورد بالضروره باید کاری بکند که احدی نتواند مثل او بکند تا مردم بفهمند از طرف خدای سبحان است خب پس آن که متولّی این علوم است نه تنها میگوید ممکن است میگوید بلکه ضروری است آن که رشتهٴ او این نیست حقّ اظهار نظر ندارد ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً﴾ همین عصایی که اژدها میشود همین عصا میتواند دریا را به صورت جادهٴ خشک در بیاورد همین کار را هم کرده منتها فرعون و درباریانشان با آن جنود نه با افراد عادی چون قصد قتل داشتند گرچه برخی از مفسّران اضافه کردند گفتند فرعون آمده که اینها را به مصر برگرداند راهِ ترمیم را پیش گرفته در حالی که اینچنین نیست برابر آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گفت: ﴿قَالَ سَنُقَتِّلُ﴾ این «سین» هم «سین» تحقیق است نه تسویف ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَنَسْتَحْیِی نِسَاءَهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ﴾[19] قصد قتل گرفته لذا همان طوری که در جریان لیلةالمبیت هجرت برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تشریح شد در چنین جریانی هجرت برای موسای کلیم تصریح شده منتها جایی نداشتند مسلمانهایی نبودند مؤمنینی نبودند که موسی و همراهانش را بپذیرند این گروه فراوان باید به جایی بروند که با مواعده الهی با وعد الهی سامان بپذیرند راهشان را پیدا کنند. لذا فرمود در همان سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» که اینها مشرقِین به یکدیگر برخورد کردند وجود مبارک موسای کلیم فرمود: ﴿کَلّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ ٭ فَأَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی أَنِ اضْرِب بِعّصَاکَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ فَکَانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ ٭ وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الْأَخَرِینَ ٭ وَأَنجَیْنَا مُوسَی وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِینَ ٭ ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْأَخَرِینَ﴾[20] این ﴿الْأَخَرِینَ﴾ همان ﴿الْأَخَرِینَ﴾ قبلی است یعنی فرعون و جنود او.
[ نظرات / امتیازها ]