از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
شماره صفحه : 302 حزب : 61 جزء : شانزدهم سوره : کهف
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
78) (قال هذا فراق بینی و بینک سانبئک بتاویل مالم تستطع علیه صبرا):(خضر گفت : اینک زمان جدایی من و توست ، بزودی تو را از حقیقت و تأویل آنچه که توانائی شکیبائی در برابر آن را نداشتی ، آگاه می کنم )، یعنی با این حرف تو، اسباب جدائی من و تو فراهم شد یا این فراق میان من و تو فرا رسید،چون خود موسی گفته بود اگر بار دیگر سئوالی کردم تو را در قطع مصاحبت بامن ، معذور می دانم ، آنگاه خضر به او گفت : اینک تو را از تعبیر و حقیقت ماجرایی که نتوانستی در برابر آن خویشتنداری کنی و اعتراض کردی ، آگاه و باخبر می سازم . [ نظرات / امتیازها ]
79) (اما السفینه فکانت لمساکین یعملون فی البحر فاردت ان اعیبها و کان وراءهم ملک یاخذ کل سفینه غصبا): (اما آن کشتی از آن مستمندانی بود که دردریا کار می کردند، پس من خواستم آن را معیوب کنم ، چون در پس ایشان پادشاهی بود که همه کشتیها را به غصب و زور می گرفت )، خضر به حضرت موسی فرمود: آن کشتی متعلق به مردم فقیری بود که بوسیله آن در دریا کسب معیشت می نمودند و چون پادشاه ظالمی در آنجا بود که هر کشتی سالمی را به زور تصرف می کرد، من خواستم کشتی آنها را معیوب کنم که پادشاه به آن طمع نبندد و آن را تصرف نکند، تا آن مردم فقیر بتوانند بوسیله کشتی لقمه نانی بدست آورند. [ نظرات / امتیازها ]
80) (و اما الغلام فکان ابواه مؤمنین فخشینا ان یرهقهما طغیانا و کفرا): (و اماآن پسر، پدر و مادرش مؤمن بودند، ترسیدم که آنها را به طغیان و انکار دچارکند)، (خشیت ) در اینجابه معنای پرهیز از روی رأفت و رحمت است نه به معنای تأثر قلبی و ترس ، چون انبیاء الهی از هیچ کس جز خدا نمی ترسند، (و لا یخشون احدا الا الله )، یعنی من از بیم این که این پسر، پدر و مادر خود را اغواء نموده واز راه تأثیر روحی آنها را وادار به طغیان و کفر کند، او را کشتم ، و شاید هم طغیان و کفر به پسرک بر گردد، (برای قطع ریشه های فساد باید افرادی را که مرتکب طغیان و کفر می شوند به قتل رساند، اگر چه کودکی باشد البته هیچ کس جز انبیاء عظام چنین علم و احاطه ای ندارد که بداند کودکی در آینده کافر وطاغی می شود و هیچ کس جز آنها اجازه کشتن و از بین بردن او را ندارند). [ نظرات / امتیازها ]
81) (فاردنا ان یبد لهما ربهما خیرا منه زکوه و اقرب رحما): (پس اراده کردیم که پروردگارشان پاکیزه تر و مهربانتر از او را به ایشان عوض دهد)، یعنی ایمان پدر و مادر نزد خدا محترم بوده و ارزش داشته و لذا خداوند می خواسته تا آنهافرزندی مؤمن و صالح داشته باشند که نسبت به آنها مهربان بوده وصله رحم کند، اما آن پسرک به موجب علم غیب الهی اقتضاء خلاف این (یعنی کفر وطغیان ) را داشته و خداوند امر فرموده که خضر او را بکشد تا فرزندی بهتر،شایسته تر و مهربانتر از او به آنها بدهد(93). [ نظرات / امتیازها ]
82) (و اما الجدار فکان لغلامین یتیمین فی المدینه و کان تحته کنز لهما و کان ابوهما صالحا فاراد ربک ان یبلغا اشدهما و یستخرجا کنزهما رحمه من ربک و مافعلته عن امری ذلک تاویل ما لم تسطع علیه صبرا): (و اما دیوار متعلق به دو پسریتیم از اهالی شهر بود و گنجی از مال ایشان زیر آن دیوار قرار داشت و پدرآنها مردی شایسته بود، پروردگارت از روی رحمت اراده فرمود که آن دو به سن رشد خود برسند و گنج خویش را بیرون آورند و من این امر را از پیش خودنکردم ، این است تعبیر و حقیقت آنچیزی که تو طاقت شکیبایی آن را نداشتی )،یعنی چون محفوظ ماندن گنج منوط به اقامه دیوار بر روی آن بوده و خداوند به سبب رحمت بی منتهایش اراده کرده بود که این دو کودک یتیم به گنج خود(94)برسند، لذا به خضر دستور داده شده که آن دیوار را اصلاح کند و سبب برانگیخته شدن رحمت الهی ، همان صلاح و شایستگی پدر آن دو کودک یتیم بوده است . و در مورد ذخیره کردن و ارث نهادن برای فرزندان که در آینده موجب سعادت وخیر آنها شود بحثهای طولانی شده است ، اما این آیه دلالت دارد که صلاحیت انسان گاهی در وارث او نیز اثر نیک می گذارد(95) و باعث رسیدن خیر و سعادت به ایشان می شود و در آخر حضرت خضر می گوید: من این امر را به دلخواه خودم انجام ندادم ،بلکه به امر خدای سبحان بوده است و این تأویل آنچیزهایی بود که تو طاقت تحمل آن را نداشتی . تأویل یعنی حقیقتی که هر چیزی ، در بردارنده و متضمن آنست و آنچه وجودش مبتنی بر آن و بازگشتش مؤکول به آنست مثلا تأویل خواب ، معنا و تعبیر آنست و تأویل حکم ، ملاک آن است و تأویل فعل ، مصلحت و غایت حقیقی آنست و هکذا در هرامری که استعمال شود به تناسب آن فرق می کند. پس آنچه خضر در تأویل آن وقایع سه گانه ذکر نمود، در واقع سبب حقیقی و علت آن وقایع بود، نه آنچه موسی از ظاهر آن قضایا فهمیده بود. از نکات ظریف این آیه که بعضی مفسران به آن اشاره کرده اند(96)، ادب و تواضع جمیلی است که حضرت خضر در نسبت دادن امور به خود یا پروردگار بکار برده ، به این صورت که هر عملی که خالی از نقص نبوده به خود نسبت داده (فاردت ان اعیبها) وآنچه انتسابش هم به خود و هم به خدا جائز بوده به نحو متکلم مع الغیر بیان کرده (فاردنا ان یبدلهما ربهما...) و آنچه مستقیما مربوط به ساحت ربوبی بوده ، فقط به خدانسبت داده است ، (فاراد ربک ان یبلغا اشدهما...). [ نظرات / امتیازها ]
  عبدالله عبداللهي - اثنی عشری
78) قالَ هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً (78)
چون موسى ترک مصاحبت را خواست براى درک علل افعال، و سؤال نمود:
قالَ هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ‌: گفت خضر اینست جدائى میان من و تو، یعنى بر حسب گفته خود که اگر نوبت سوم سؤال کنم با من دیگر مصاحبت مکن، اینک وقت فراق رسید. مروى است که از موسى پرسیدند که از سختیهاى دنیا مانند جور فرعون و غیر آن کدام بر تو دشوارتر بود، گفت: اینکه خضر گفت‌ «هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ» «1». سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً: زود باشد که آگاه سازم تو را به تفسیر آنچه نتوانستى بر آن صبر نمودن و از جهت ظاهر آن را منکر دانستى و از باطن آن بیخبر بودى، یعنى عن قریب است، چون زمان فراق رسید حکمت هر سه مسئله را براى تو بیان کنم و همین مطلوب موسى بود.
تحقیق: این مطلب محقق است که احکام انبیاء مبنى بر ظواهر مى‌باشد، چنانچه در تفسیر لوامع التنزیل روایت از حضرت نبوى صلّى اللّه علیه و آله فرمود:
نحن معاشر الانبیاء نحکم بالظّواهر و اللّه یتولّى السّرائر. یعنى ما گروه انبیاء حکم مى‌کنیم به ظواهر و خداى تعالى متولى سرائر مى‌باشد. لکن احکام خضر به ظاهر نبوده، زیرا هر سه مسئله مبتنى بر واقع و باطن و از جانب خداوند سبحان مأمور بوده، چنانچه آیه شریفه‌ «وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی» که در آخر بیان علل ذکر شده، دال است بر آن. و چون ذات احدیت الهى، حکیم على الاطلاق است، البته اوامر او بر وجه حکمت باشد.
صدوق (رحمه اللّه) روایت نموده از عبد اللّه بن فضل که شنیدم حضرت صادق علیه السلام مى‌فرمود: براى صاحب این امر (حضرت حجة عجل اللّه فرجه) لابد غیبتى است، شک نماید در آن هر مبطلى. عرض کردم: براى چه فدایت شوم. فرمود: براى امرى که مجاز نباشیم در کشف آن براى شما. عرض کردم: پس وجه حکمت در غیبت چیست؟ فرمود: وجه حکمت در آن، همان‌وجه حکمت غیبت حجج پیشینیان است، بدرستى که وجه حکمت در آن کشف نشد مگر بعد ظهور آن، چنانچه کشف نشد وجه حکمت آنچه خضر بجا آورد از سوراخ کردن کشتى و کشتن غلام و بناى دیوار مگر وقت جدائى ایشان.
اى پسر فضل، بدرستى که این امر امرى است از امر الهى، و سرى است از سر خدائى، و غیبى از غیب خداوندى. و چون دانستیم ما که خداى عزّ و جلّ حکیم است، تصدیق کنیم به اینکه افعال او تماما حکمت است، اگرچه وجه آن منکشف نباشد براى ما [ نظرات / امتیازها ]
79) أَمَّا السَّفِینَةُ فَکانَتْ لِمَساکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً (79)
بعد از آن خضر وجه حکمت افعال خود را بیان نماید:
أَمَّا السَّفِینَةُ: اما آن کشتى. فَکانَتْ لِمَساکِینَ‌: پس بود مر محتاجان را که ده برادر بودند: پنج بیمار و از کار وامانده، و پنج نفر دیگر که به جهت تحصیل معیشت، یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ: کار مى‌کردند در دریا و روزى بدست مى‌آوردند. فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها: پس خواستم به حکم خدا آنکه معیوب سازم آن را. وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ‌: و بود در جلو یا عقب ایشان پادشاهى که او را «جلندى بن کزکز» و یا «منولة بن جلندى ازدى» گویند. یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً: مى‌گیرد هر کشتى را که مى‌بیند به غصب، یعنى از کشتیبانان باز مى‌ستاند. من آن کشتى را معیوب نمودم تا آن را غصب نکند و آن محتاجان به کلى محروم نگردند. [ نظرات / امتیازها ]
80) وَ أَمَّا الْغُلامُ فَکانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینا أَنْ یُرْهِقَهُما طُغْیاناً وَ کُفْراً (80)
وَ أَمَّا الْغُلامُ‌: و اما غلام کشته شده، فَکانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَیْنِ‌: پس بودند پدر و مادر او گرویدگان. فَخَشِینا: پس کراهت داشتیم یا دانستیم به اعلام الهى، أَنْ یُرْهِقَهُما طُغْیاناً وَ کُفْراً: اینکه برساند بدیشان سرکشى و ناسپاسى، یعنى با فسق و کفر او سازند به سبب محبتى که والدین را بر ولد هست، و این سازگارى موجب کفر و طغیان ایشان شود. عیاشى از حضرت صادق علیه السلام در قوله‌ «فَخَشِینا» اینکه درک کند غلام، و دعوت کند پدر و مادر خود را به کفر، پس اجابت کنند «1». نزد بعضى معنى آنکه: کراهت داشتیم اینکه هلاک کند و بکشد پدر و مادر را به جهت طغیان و کفرش [ نظرات / امتیازها ]
81) فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَیْراً مِنْهُ زَکاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً (81)
فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما: پس خواستیم ما آنکه بدلى دهد ایشان را پروردگارشان. خَیْراً مِنْهُ زَکاةً: فرزندى بهتر از او از حیث پاکى و پاکیزگى، یعنى از لوث کفر و فسق و رذایل، مزکى باشد. وَ أَقْرَبَ رُحْماً: و نزدیکتر از جهت بخشایش و مهربانى بر پدر و مادر. در کافى و من لا یحضر و مجمع از حضرت صادق علیه السلام و عیاشى از حضرت باقر یا صادق علیهما السلام که:
بدل شد به عوض غلام مقتول، دخترى، پس تولد یافت از او هفتاد پیغمبر «2». ابن عباس گوید: آن دختر را پیغمبرى به عقد خود درآورد، و هفتاد پیغمبر از نسل اوپدید آمد «1».
نکته: قوله تعالى‌ «فَخَشِینا» تغییر اسلوب سخن از متکلم واحد به متکلم مع الغیر.
در تفسیر لوامع التنزیل فرماید: احسن تفسیر مطابق نقل و عقل آنکه «فخشینا و اردنا» کلام خضر علیه السلام است که خداى تعالى حکایت نموده نه بالعکس، و هرگاه خشیت در اینجا به معنى خوف و کراهت باشد، بالضروره از انفعالات نفسانى و رد و قبول به آن متعلق و محل آن قلب است، چنانچه در قرآن آمده‌ «وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ» پس عقل و نفس و قلب که در وقوع آن شریکند، متعدد و بدین اعتبار جمع آمده. همچنین در اراده هر سه شریکند به خلاف شکستن چیزى که حکم عقل در آن کافى است، پس‌ «فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها» مناسب باشد.
نیشابورى گفته: در خرق سفینه به ظاهر افساد بود، خضر علیه السلام آن را به نفس خود اسناد داد؛ و در اقامه جدار انعام محض بود، به حق تعالى منسوب؛ و در فعل دوم از حیثیت قتل افساد و از جهت عوض انعام بود، پس بین الامرین را جمع نمود. [ نظرات / امتیازها ]
82) وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ یَسْتَخْرِجا کَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذلِکَ تَأْوِیلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً (82)
وَ أَمَّا الْجِدارُ: و اما آن دیوار که مستقر نمودم. فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ‌فِی الْمَدِینَةِ: پس بوده است براى دو کودک یتیم در شهر مذکور یکى نامش «اصرم» و دیگرى «صریم». وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما: و هست در زیر دیوار گنجى براى ایشان، و اگر دیوار خراب شدى آن گنج ظاهر و مردمان برداشتى. وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً: و بود پدر ایشان مردى شایسته و نیکوکار اسمش «کاشح».
مفسرین گفته‌اند: میان آنها و پدر صالح ایشان هفت پدر فاصله بود، و حق تعالى به جهت صلاح آن پدر، محافظت آن گنج فرمود تا به آن یتیمان عاید گردد «1». و مؤید این قول روایتى است از حضرت صادق علیه السلام که بعد ذکر مى‌شود.
فَأَرادَ رَبُّکَ‌: پس خواست آفریدگار تو. أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما: اینکه برسند یتیمان به حد قوت و کمال رشد خود. وَ یَسْتَخْرِجا کَنزَهُما: و بیرون آورند گنج خود را از زیر دیوار. رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ‌: به جهت بخشش از پروردگار تو، یا در حالتى که رحمت شده‌اند از نزد او.
عیاشى از حضرت صادق علیه السلام: انّ اللّه لیصلح بصلاح الرّجل المؤمن ولده و ولد ولده و یحفظه فى دویرته و دویرات حوله فلا یزالون فى حفظ اللّه لکرامته على اللّه ثمّ ذکر الغلامین و قال الم تر انّ اللّه شکر صلاح ابویهما لهما. «2» بدرستى که خداى تعالى هر آینه به صلاح آورد به سبب نیکوکارى مرد مؤمن، اولادش را و اولاد اولادش را، و حفظ فرماید او را در خانه خود و اهل خانه‌هاى اطراف او را. پس همیشه در حفظ الهى هستند به جهت کرامت آن مرد مؤمن نزد خدا، بعد ذکر فرماید غلامین را و فرمود: آیا ندانى که خداوند به جزاى نیکوکارى پدر و مادر صالح، خضر را فرستاد که دیوار را براى ایشان بسازد هفتصد سال فاصله بود.در عوالم- از حضرت صادق علیه السلام فرمود: چون بپا داشت عالم دیوار را، خدا وحى فرمود به موسى علیه السلام: انّى مجازى الابناء بسعى الاباء ان خیرا فخیرا و ان شرّا فشرا لا تزنوا فتزنى نسائکم من وطئ فراش مسلم وطئ فراشه کما تدین تدان.
بدرستى که من جزا دهم پسران را به سعى پدران، اگر عملشان خیر باشد پس جزاى آنها خیر است، و اگر عملشان شر باشد جزاى آنها شر باشد. زنا نکنید که زنا کنند زنان شما را، هر که قدم گذارد فراش مسلمانى را قدم گذارده شود فراش او، همچنانکه جزا دهید جزا داده شوید. «1» تتمه: صدوق (رحمه اللّه) از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام: قال کان ذلک الکنز لوحا من ذهب فیه مکتوب بسم اللّه الرّحمن الرّحیم: عجبت لمن یعلم انّ الموت حقّ کیف یفرح، عجبت لمن یؤمن بالقدر کیف یحزن، عجبت لمن یذکر النّار کیف یضحک، عجبت لمن یرى الدّنیا و تصرف اهلها حالا بعد حال کیف یطمئنّ الیها.
آن گنج، لوحى بود از طلا، در آن نوشته بود: بسم اللّه الرحمن الرحیم، نیست خدائى بجز ذات احدیت بارى تعالى و محمد صلّى اللّه علیه و آله فرستاده خدا است. عجب دارم از کسى که مى‌داند مرگ حق است، چگونه خوشحال مى‌شود عجب دارم کسى را که ایمان دارد به قدر، چگونه محزون شود. عجب دارم کسى را که یاد آورد آتش را، چگونه مى‌خندد. عجب دارم کسى را که مى‌بیند دنیا و تغییر اهلش را حالى بعد حالى، چگونه مطمئن شود به آن‌ «2».
و این دو روایت به چند سند به الفاظ مختلفه نقل شده، و در روایت على بن ابراهیم قمى ابتداى حدیث اخیر چنین است «بسم اللّه الرحمن الرحیم لا اله الّا اللّه محمّد رسول اللّه و الائمّة حجج اللّه» بعد بقیه را نقل نموده. «3»
حکایت: از یحیى بن اسمعیل نقل است که گفت: مرا خواهرى بود، خللى در عقل داشت، و با وجود بر این به نماز و طهارت اهتمامى تمام داشت. مدت پانزده سال او را در غرفه‌اى نشانیدم، و در این مدت پائین نیامد. شبى خفته بودم، کسى در زد، گفتم: کیست؟ گفت: منم خواهر تو. تعجب نمودم که او از غرفه پائین نیامده بود، در را گشودم. گفتم: خیر است. گفت: بلى، دیشب خفته بودم، یکى بیامد سلام نمود، گفت: «حق تعالى پدرت اسمعیل به جهت جده تو «سلمه» که زن صالحه بود، نگهداشت و تو را براى صلاح پدرت اسمعیل حفظ فرمود. اگر خواهى دعا کنم خدا تو را عافیت دهد و اگر خواهى بر این بلا صبر کن که بهشت ترا باشد.» من گفتم: بهشت خواهم، و لکن توقع عافیت دارم. گفت: در دنیا تو را صحت و آخرت هم بهشت مرحمت فرماید به صلاح پدرانت.
بعد از بیان حکمت افعال سه‌گانه، خضر خواست موسى را آگاه سازد به اینکه من آنها را به امر الهى بجا آوردم نه از پیش خود، لذا گفت: وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی‌: و بجا نیاوردم آنچه را که دیدى از رأى و اجتهاد خود، بلکه به فرمان حق تعالى بوده، زیرا اقدام بر تنقیص اموال و سفک دماء جایز نیست مگر به وحى سبحانى و نص صریح. ذلِکَ‌: اینکه مذکور شد از تفسیر و تأویل امور متعلقه. تَأْوِیلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً: حقیقت آن چیزى است که نتوانستى بر آن صبر کردن به جهت آن که به حسب ظاهر شرع منکر مى‌نمود. خلاصه موسى و خضر یکدیگر را وداع نموده، هر یک روى به منزل خود نهادند.
در تفسیر لوامع: موسى وقتى خواست از خضر مفارقت کند، گفت: مرا وصیتى نما. خضر گفت: لا تطلب العلم لتحدّث و اطلب العلم لتعمل به.
طلب علم مکن به غرض حدیث کردن، و طلب کن علم را به جهت عمل نمودن به آن.
در کافى- از حضرت صادق علیه السلام: قال: قال الخضر لموسى صلوات اللّه علیهما: یا موسى: انّ اصلح یومیک الّذى هو امامک فانظر اىّ یوم هو و اعدّ له الجواب فانّک موقوف و مسئول و خذ موعظتک من الدّهر فانّ الدّهر طویل قصیر فاعمل کانّک ترى ثواب عملک لیکون اطمع لک فى الاجر ما هوات‌
من الدّنیا کما قد ولىّ منها. «1» خضر به موسى علیهما السلام گفت: شایسته‌ترین روزهاى تو روزى است که در پیش دارى، یعنى روز قیامت، پس ببین چگونه خواهد بود براى تو، و جوابى براى آن روز مهیا کن که تو را باز خواهند داشت و از تو سؤال خواهند کرد و پند خود را از زمانه بگیر، و از تقلب احوال آن، و بدانکه عمر دنیا دراز است براى کسى که اعمال شایسته کند، و کوتاه است براى کسى که به غفلت گذراند. پس چنان عمل کن که گویا ثواب عمل خود را مى‌بینى تا موجب مزید طمع تو گردد در ثواب آخرت، بدرستى که آنچه از دنیا مى‌آید مانند آنها است که گذشته، چنانچه از گذشته‌ها چیزى با تو نمانده است مگر عمل صالحى که کرده باشى و آینده نیز چنین خواهد بود.
تتمیم: ریاض الجنان- از اربعین، سید حسین بن دحیة بن خلیفة الکلبى به اسناد خود از عبد الملک بن سلیمان که گفت: یافتم در ذخیره یکى از حواریین مسیح، ورقى که در آن نوشته بود به سریانى: منقول از تورات بعد از مراجعت موسى علیه السلام به قوم خود، هارون سؤال نمود از عجائباتى که مشاهده نموده بود.
موسى گفت: در اثناء آنکه من و خضر بر کنار دریا بودیم، مرغى آمد منقار به دریا زده قطره‌اى گرفت و انداخت به طرف مشرق، و قطره دوم را به طرف مغرب، و سومى را به طرف آسمان، و چهارمى را به زمین، و پنجمى را به دریا انداخت. متعجب شدیم، از خضر سؤال کردم، جواب نداد، ناگهان صیادى پیدا و نگاه به ما نموده گفت: چه شده، شما را متفکر و متعجب مى‌بینم از کار مرغى. گفتیم: بلى، گفت: من مرد صیاد مى‌دانم و شما دو پیغمبر نمى‌دانید؟
گفتیم: ما نمى‌دانیم مگر آنچه را که خدا ما را دانا گرداند.
صیاد گفت: این پرنده‌اى است در دریا او را مسلم، زیرا وقتى صدا کند گوید مسلم. پس به قطره‌اى که به طرف مشرق و مغرب انداخت، اشاره نمود به‌پیغمبرى که بعد مبعوث شود امت او شرق و غرب را فرا گیرند. و آن قطره به آسمان، اشاره به آنکه به آسمان عروج کند. و آن قطره در زمین، اشاره به آنکه در زمین مدفون شود. و آن قطره‌اى که انداخت به دریا، اشاره به آنکه علم عالم نزد او به منزله قطره‌اى است نسبت به دریا، وارث برد علم او را وصىّ او و پسر عمّ او؛ و غایب شد. ما دانستیم ملکى بود که خدا او را براى آگاهى ما فرستاد. [ نظرات / امتیازها ]
 » اطیب البیان
78) قال‌َ هذا فِراق‌ُ بَینِی‌ وَ بَینِک‌َ سَأُنَبِّئُک‌َ بِتَأوِیل‌ِ ما لَم‌ تَستَطِع‌ عَلَیه‌ِ صَبراً (78)
خضر بموسی‌ ‌گفت‌ ‌اینکه‌ سؤال‌ آخری‌ ‌بر‌ طبق‌ قراردادی‌ ‌که‌ ‌خود‌ ‌شما‌ دادید ‌که‌ ‌اگر‌ سؤال‌ دیگری‌ شد مصاحبت‌ نکنیم‌ و ‌از‌ ‌هم‌ جدا شویم‌، ‌در‌ خبر دارد ‌اگر‌حضرت‌ موسی‌ صبر کرده‌ ‌بود‌ و اعتراض‌ نکرده‌ ‌بود‌ متجاوز ‌از‌ هزار امر مشاهده‌ می‌کرد.
قال‌َ هذا فِراق‌ُ بَینِی‌ وَ بَینِک‌َ ‌بر‌ خودت‌ معلوم‌ شد ‌که‌ دیگر نمیتوانی‌ ‌با‌ ‌هم‌ مصاحبت‌ کنیم‌ باید ‌از‌ ‌هم‌ جدا شویم‌ لکن‌ ‌اینکه‌ سه‌ اعتراض‌ ‌که‌ نمودی‌ جواب‌ ‌آن‌ ‌را‌ اخذ کن‌. [ نظرات / امتیازها ]
79) أَمَّا السَّفِینَةُ فَکانَت‌ لِمَساکِین‌َ یَعمَلُون‌َ فِی‌ البَحرِ فَأَرَدت‌ُ أَن‌ أَعِیبَها وَ کان‌َ وَراءَهُم‌ مَلِک‌ٌ یَأخُذُ کُل‌َّ سَفِینَةٍ غَصباً (79)
اما کشتی‌ ‌پس‌ ‌بود‌ ‌از‌ ‌برای‌ مساکین‌ کار میکردند ‌در‌ دریا ‌پس‌ اراده‌ کردم‌ اینکه‌ معیوب‌ کنم‌ ‌آن‌ ‌را‌ و ‌بود‌ ‌در‌ وراء ‌آنها‌ پادشاهی‌ میگرفت‌ ‌هر‌ گشتی‌ ‌را‌ غصبا و ظلما أَمَّا السَّفِینَةُ ‌یعنی‌ آنچه‌ مشاهده‌ کردی‌ ‌که‌ ‌من‌ تخته‌ ‌آن‌ ‌را‌ پاره‌ کردم‌ ‌برای‌ ‌اینکه‌ ‌بود‌ ‌که‌ ‌اینکه‌ کشتی‌ فَکانَت‌ لِمَساکِین‌َ یک‌ دسته‌ آدم‌های‌ بی‌بضاعت‌ ‌که‌ ممّر معاش‌ ‌آنها‌ همین‌ کشتی‌ ‌بود‌ ‌که‌ ‌اگر‌ ‌از‌ ‌آنها‌ گرفته‌ میشد امر معاش‌ ‌آنها‌ مختل‌ و بی‌چاره‌ می‌ شدند یَعمَلُون‌َ فِی‌ البَحرِ مسافر و بار میبردند و ‌از‌ اجرت‌ ‌آنها‌ امرار معاش‌ میکردند.
فَأَرَدت‌ُ أَن‌ أَعِیبَها نظر ‌به‌ اینکه‌ ‌اینکه‌ عیب‌ بسهولت‌ رفع‌ میشد بیک‌ پارچه تخته‌ ‌که‌ باو کوبیده‌ میشد رفع‌ عیبش‌ میشد وَ کان‌َ وَراءَهُم‌ مَلِک‌ٌ یَأخُذُ کُل‌َّ سَفِینَةٍ غَصباً سلطانی‌ ‌بود‌ قشون‌ کشی‌ میکرد ‌از‌ ‌اینکه‌ طرف‌ دریا بآن‌ طرف‌ و کشتی‌های‌ روی‌ دریا ‌را‌ بظلم‌ و جور بدون‌ اجرت‌ غصب‌ میکرد چون‌ باین‌ کشتی‌ برخورد کردند عمال‌ سلطان‌ و قشون‌ ‌آن‌ و ‌اینکه‌ عیب‌ ‌را‌ مشاهده‌ کردند ‌از‌ ‌او‌ صرفنظر کردند و ‌برای‌ صاحبانش‌ باقی‌ و برقرار ماند. [ نظرات / امتیازها ]
80) وَ أَمَّا الغُلام‌ُ فَکان‌َ أَبَواه‌ُ مُؤمِنَین‌ِ فَخَشِینا أَن‌ یُرهِقَهُما طُغیاناً وَ کُفراً (80)
و اما غلام‌ ‌پس‌ ‌بود‌ پدر و مادر ‌او‌ دو مؤمن‌ ‌پس‌ ترسیدیم‌ آنکه‌ ‌آنها‌ ‌را‌ فروببرد ‌در‌ سرکشی‌ و کفر (وَ أَمَّا الغُلام‌ُ) ‌آن‌ غلامی‌ ‌که‌ مشاهده‌ کردی‌ ‌من‌ ‌او‌ ‌را‌ کشتم‌ ‌برای‌ اینکه‌ ‌او‌ کافر ‌بود‌ و ‌در‌ مقام‌ ‌اینکه‌ ‌بود‌ ‌که‌ پدر و مادر ‌خود‌ ‌را‌ بمسلک‌ ‌خود‌ درآورد و ‌آنها‌ ‌از‌ فرط علاقه‌ ‌که‌ باو داشتند ‌در‌ معرض‌ ‌اینکه‌ بودند فَکان‌َ أَبَواه‌ُ پدر و مادر ‌از‌ باب‌ تغلیب‌ بابوین‌ تعبیر میشود (مُؤمِنَین‌ِ) دارای‌ ایمان‌ کاملی‌ بودند (فَخَشِینا) خشیة ‌در‌ ‌اینکه‌ مورد بمعنی‌ علم‌ ‌است‌ ‌یعنی‌ مسلما اینها ‌را‌ (أَن‌ یُرهِقَهُما) ارهاق‌ ‌در‌ قرآن‌ مجید اطلاقاتی‌ دارد ذلت‌ ضعف‌ سفاهت‌ ظلم‌ طغیان‌ و ‌در‌ بسیاری‌ ‌از‌ آیات‌ بمعنی‌ تغشّی‌ فرو گرفتن‌ ‌است‌ و بهمین‌ معنا ‌است‌ ‌اینکه‌ مورد مثل‌ ‌آیه‌ وَ تَرهَقُهُم‌ ذِلَّةٌ یونس‌ ‌آیه‌ 27.
و ‌آیه‌ سَأُرهِقُه‌ُ صَعُوداً مدّثر ‌آیه‌ 17 و ‌غیر‌ اینها (طُغیاناً) سرکشی‌ (وَ کُفراً) طغیان‌ سرکشی‌ ‌در‌ معاصی‌ و ظلم‌ و تعدی‌ و کفر بزوال‌ ایمان‌ و مخصوصا مؤمن‌ ‌اگر‌ کافر شود مرتدّ می‌شود و احکام‌ ارتداد ‌بر‌ ‌او‌ جاری‌ میشود ‌از‌ نجاست‌ و قتل‌ و خروج‌ اموالش‌ بملک‌ و ارث‌ مسلم‌ و جدایی‌ ‌از‌ عیالش‌ بدون‌ طلاق‌ و بعضی‌ گفتند عدم‌ قبولی‌ توبه‌اش‌ ‌اگر‌ فطری‌ ‌باشد‌ لکن‌ حق‌ اینست‌ ‌که‌ قبول‌ ‌است‌ لکن‌ زوجه‌ ‌او‌ محتاج‌ بعقد جدید ‌است‌ و ‌اگر‌ مالی‌ ‌بعد‌ ‌از‌ توبه‌ پیدا کند مالک‌ میشود و ‌اگر‌ توبه‌ ‌او‌ قبل‌ ‌از‌ ثبوت‌ نزد حاکم‌ ‌باشد‌ قتل‌ ‌او‌ ‌هم‌ برداشته‌ میشود و اما مرتد ملی‌ باید حبس‌ شود ‌تا‌ آخر عمر ‌تا‌ ‌در‌ حبس‌ ‌از‌ دنیا برود [ نظرات / امتیازها ]
81) فَأَرَدنا أَن‌ یُبدِلَهُما رَبُّهُما خَیراً مِنه‌ُ زَکاةً وَ أَقرَب‌َ رُحماً (81)
‌پس‌ اراده‌ کردیم‌ اینکه‌ پروردگار ‌آنها‌ عوض‌ و تبدیل‌ فرماید ‌از‌ ‌برای‌ ابوین‌ ‌او‌ بهتر ‌از‌ ‌اینکه‌ غلام‌ ‌از‌ زیادتی‌ و نزدیک‌ ‌از‌ رحمیت‌، ‌در‌ خبر ‌است‌ خداوند بعوض‌ ‌آن‌ غلام‌ دختر بآنها عنایت‌ فرمود ‌که‌ ‌از‌ نسل‌ ‌آن‌ دختر هفتاد پیغمبر بوجود آمد (تنبیه‌) ‌در‌ قضیه‌ کشتی‌ بمتکلم‌ وحده‌ تعبیر کرد ‌گفت‌.
(فَأَرَدت‌ُ أَن‌ أَعِیبَها) چون‌ عنوان‌ عیب‌ ‌بود‌ نخواست‌ بغیر ‌خود‌ نسبت‌ دهد و اما ‌در‌ مورد غلام‌ تعبیر بمتکلم‌ ‌مع‌ الغیر نمود ‌گفت‌ فَأَرَدنا أَن‌ یُبدِلَهُما رَبُّهُما
چون‌ تبدیل‌ فعل‌ الهی‌ ‌است‌ و قتل‌ غلام‌ حسن‌ داشته‌ و تفضّل‌ بوده‌ ‌در‌ حق‌ ابوین‌ ‌او‌ ‌که‌ کافر و طاغی‌ نشوند و ‌اینکه‌ بحفظ الهی‌ بوده‌ و خضر یکی‌ ‌از‌ اسباب‌ ‌اینکه‌ تفضّل‌ بوده‌ خَیراً مِنه‌ُ زَکاةً خیر افعل‌ التفضیل‌ ‌است‌ لکن‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ نمره‌ موارد دلالت‌ ندارد ‌بر‌ اینکه‌ غلام‌ ‌هم‌ خوب‌ بوده‌ و تبدیل‌ بهتر بوده‌ بلکه‌ هیچ‌ خیریتی‌ ‌در‌ ‌او‌ نیست‌ مثل‌ اینکه‌ بگویی‌.
الایمان‌ خیر ‌من‌ الکفر ‌ یا ‌ بگویی‌ الطاعة خیر ‌من‌ العصیان‌ و بهمین‌ معنی‌ ‌در‌ وَ أَقرَب‌َ رُحماً می‌گوییم‌ ‌که‌ غلام‌ قرب‌ رحم‌ نداشته‌ بواسطه‌ کفر چنانچه‌ ‌در‌ حق‌ پسر نوح‌ میفرماید إِنَّه‌ُ لَیس‌َ مِن‌ أَهلِک‌َ إِنَّه‌ُ عَمَل‌ٌ غَیرُ صالِح‌ٍ هود ‌آیه‌ 44. [ نظرات / امتیازها ]
82) وَ أَمَّا الجِدارُ فَکان‌َ لِغُلامَین‌ِ یَتِیمَین‌ِ فِی‌ المَدِینَةِ وَ کان‌َ تَحتَه‌ُ کَنزٌ لَهُما وَ کان‌َ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّک‌َ أَن‌ یَبلُغا أَشُدَّهُما وَ یَستَخرِجا کَنزَهُما رَحمَةً مِن‌ رَبِّک‌َ وَ ما فَعَلتُه‌ُ عَن‌ أَمرِی‌ ذلِک‌َ تَأوِیل‌ُ ما لَم‌ تَسطِع‌ عَلَیه‌ِ صَبراً (82)
و اما دیوار ‌که‌ ‌من‌ برپا کردم‌ ملک‌ دو بچه‌ یتیم‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ شهر ‌بود‌ و ‌بود‌ ‌در‌ زیر دیوار گنجی‌ ‌برای‌ ‌آنها‌ و ‌بود‌ پدر ‌آنها‌ بنده‌ صالح‌ ‌پس‌ اراده‌ فرمود پروردگار تو اینکه‌ بحدّ بلوغ‌ و رشد برسند و بیرون‌ آورند گنج‌ ‌خود‌ ‌را‌ و ‌اینکه‌ رحمتی‌ ‌بود‌ ‌از‌ جانب‌ پروردگار تو و ‌من‌ نکردم‌ ‌اینکه‌ عمل‌ ‌را‌ ‌برای‌ ‌خود‌ و پیش‌ ‌خود‌ اینست‌ سرّ اموری‌ ‌که‌ ‌شما‌ ‌بر‌ ‌او‌ استطاعت‌ و تحمل‌ صبر نداشتید و اما الجدار دیواری‌ ‌که‌ نزدیک‌ ‌بود‌ منهدم‌ شود و ‌من‌ ‌او‌ ‌را‌ برقرار کردم‌ دیوار خانه‌ ‌بود‌.
فَکان‌َ لِغُلامَین‌ِ یَتِیمَین‌ِ فِی‌ المَدِینَةِ پدر ‌آنها‌ برحمت‌ الهی‌ واصل‌ ‌شده‌ ‌بود‌ و ‌از‌ دنیا رفته‌ ‌بود‌ و ‌بر‌ حسب‌ ارث‌ منتقل‌ باین‌ دو طفل‌ صغیر ‌شده‌ ‌بود‌ و پدر ‌آنها‌ نظر ‌به‌ اینکه‌ اینها صغیر بودند مالیّه‌ ‌آنها‌ ‌را‌ زیر ‌اینکه‌ دیوار پنهان‌ کرده‌ ‌بود‌ وَ کان‌َ تَحتَه‌ُ کَنزٌ لَهُما.
‌در‌ خبر دارد لوحی‌ ‌بود‌ ‌از‌ طلا و ‌در‌ ‌آن‌ لوح‌ نوشته‌ ‌شده‌ ‌بود‌
عجبا لمن‌ یؤمن‌بالقدر کیف‌ یحزن‌ عجبا لمن‌ ایقن‌ بالرزق‌ کیف‌ یتعب‌ عجبا لمن‌ ایقن‌ بالموت‌ کیف‌ یفرح‌ عجبا لمن‌ یؤمن‌ بالحساب‌ کیف‌ یغفل‌ عجبا لمن‌ اری‌ الدنیا و تقلبها باهلها کیف‌ یطمئن‌ الیها ‌لا‌ اله‌ الا اللّه‌ محمّد ‌رسول‌ اللّه‌
و ‌در‌ بعضی‌ اخبار بعض‌ ‌اینکه‌ فقرات‌ نقل‌ ‌شده‌ و ‌اینکه‌ منافات‌ ندارد ‌که‌ چیزهای‌ دیگری‌ ‌هم‌ ذخیره‌ کرده‌ ‌باشد‌ وَ کان‌َ أَبُوهُما صالِحاً ‌عبد‌ صالح‌ کسی‌ ‌را‌ گویند ‌که‌ دارای‌ ایمان‌ کامل‌ و مطیع‌ جمیع‌ اعمال‌ صالحه‌ و تارک‌ جمیع‌ معاصی‌ و افعال‌ قبیحه‌ ‌باشد‌ و خداوند حفظ اولاد ‌را‌ می‌کند بصلاح‌ آباء چنانچه‌ ‌از‌ حضرت‌ رسالت‌ مرویست‌ فرمود:
‌ان‌ اللّه‌ لیصلح‌ بصلاح‌ الرجل‌ المؤمن‌ ولده‌ و ولد ولده‌ و اهل‌ دویبته‌ و دویرات‌ حوله‌ ‌فلا‌ یزالون‌ ‌فی‌ حفظ اللّه‌ لکرامته‌ ‌علی‌ اللّه‌
بلکه‌ باصلاح‌ ‌او‌ باعث‌ صلاح‌ ‌آنها‌ ‌هم‌ میشود.
فَأَرادَ رَبُّک‌َ أَن‌ یَبلُغا أَشُدَّهُما دو چیز شرط ‌است‌ ‌در‌ جواز تصرف‌ یکی‌ بلوغ‌ ‌که‌ ‌در‌ مرد بتمامیت‌ سال‌ 15 قمری‌ و بخروج‌ منی‌ و روئیدن‌ موی‌ خشن‌ ‌به‌ عانه‌ و ‌در‌ زن‌ بتمامیت‌ نه‌ سال‌ و برویة خون‌ حیض‌ ‌بر‌ کسی‌ ‌که‌ سن‌ ‌آن‌ مجهول‌ ‌باشد‌، و دیگر رشد ‌که‌ سفیه‌ نباشد و صلاح‌ و فساد امور ‌را‌ درک‌ کند تنبیه‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ جمله‌ نسبت‌ بخداوند داده‌ ‌که‌ ‌گفت‌ فَأَرادَ رَبُّک‌َ زیرا بلوغ‌ رشد ‌از‌ تحت‌ اختیار بنده‌ خارج‌ ‌است‌ وَ یَستَخرِجا کَنزَهُما ‌از‌ ‌اینکه‌ جمله‌ استفاده‌ می‌شود ‌که‌ بوصیتی‌ ‌ یا ‌ نوشته‌ای‌ ‌ یا ‌ طریق‌ دیگری‌ بآنها معلوم‌ کرده‌ ‌که‌ تحت‌ جدار کنز ‌است‌ و الا دو طفل‌ صغیر ‌از‌ کجا میدانستند کنزی‌ دارند مگر آنکه‌ ‌در‌ زمان‌ بلوغ‌ و رشد ‌آنها‌ جدار برگشته‌ خراب‌ ‌شده‌ ‌باشد‌ رَحمَةً مِن‌ رَبِّک‌َ ‌اینکه‌ جمله‌ دو احتمال‌ دارد یکی‌ آنکه‌ راجع‌ بهمین‌ جمله‌ اخیره‌ ‌که‌ استخراج‌ کنز ‌باشد‌ و دیگر ‌که‌ بنظر اقرب‌ میآید راجع‌ بهر سه‌ جمله‌ سفینه‌ غلام‌ کنز ‌باشد‌.
وَ ما فَعَلتُه‌ُ عَن‌ أَمرِی‌ همین‌ جمله‌ دلیل‌ ‌بر‌ نبوة خضر ‌است‌ ‌که‌ ‌از‌ جانب‌ حق‌ باو وحی‌ میرسد و فرمان‌ صادر میشود ذلِک‌َ تَأوِیل‌ُ سر افعال‌ ‌من‌ بوده‌ ‌که‌ ما لَم‌ تَسطِع‌ عَلَیه‌ِ صَبراً طاقت‌ نیاوردی‌ و تحمل‌ نکردی‌ و صدق‌ گفتار اولی‌ ‌من‌ ‌بر‌ ‌شما‌معلوم‌ و محقق‌ شد. [ نظرات / امتیازها ]
 » برگزیده تفسیر نمونه
78) (آیه 78)- اینجا بود که مرد عالم، آخرین سخن را به موسی گفت، زیرا از مجموع حوادث گذشته یقین کرد که موسی، تاب تحمل در برابر اعمال او را ندارد «فرمود: اینک وقت جدایی من و توست! اما به زودی سرّ آنچه را که نتوانستی بر آن صبر کنی برای تو باز گو می‌کنم» (قالَ هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً).
خبر فراق همچون پتکی بود که بر قلب موسی وارد شد، فراق از استادی که سینه‌اش مخزن اسرار بود. آری! جدا شدن از چنین رهبری سخت دردناک است، اما واقعیت تلخی بود که به هر حال موسی باید آن را پذیرا شو [ نظرات / امتیازها ]
79) (آیه 79)- اسرار درونی این حوادث! بعد از آن که فراق و جدایی موسی و خضر مسلّم شد، لازم بود این استاد الهی اسرار کارهای خود را که موسی تاب تحمل آن را نداشت بازگو کند، و در واقع بهره موسی از مصاحبت او فهم راز این سه حادثه عجیب بود که می‌توانست کلیدی باشد برای مسائل بسیار، و پاسخی برای پرسشهای گوناگون.
نخست از داستان کشتی شروع کرد و گفت: «اما کشتی به گروهی مستمند تعلق داشت که با آن در دریا کار می‌کردند، من خواستم آن را معیوب کنم زیرا (می‌دانستم) در پشت سر آنها پادشاهی ستمگر است که هر کشتی سالمی را از روی غصب می‌گیرد» (أَمَّا السَّفِینَةُ فَکانَتْ لِمَساکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً).
و به این ترتیب در پشت چهره ظاهری زننده سوراخ کردن کشتی، هدف مهمی که همان نجات آن از چنگال یک پادشاه غاصب بوده است، وجود داشته، چرا که او هرگز کشتیهای آسیب دیده را مناسب کار خود نمی‌دید و از آن چشم می‌پوشید، خلاصه این کار در مسیر حفظ گروهی مستمند بود و باید انجام می‌شد. [ نظرات / امتیازها ]
80) (آیه 80)- سپس به بیان راز حادثه دوم یعنی قتل نوجوان پرداخته چنین می‌گوید: «و اما آن نوجوان پدر و مادرش با ایمان بودند، و بیم داشتیم که آنان رابه طغیان و کفر وا دارد» (وَ أَمَّا الْغُلامُ فَکانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینا أَنْ یُرْهِقَهُما طُغْیاناً وَ کُفْراً).
به هر حال آن مرد عالم، اقدام به کشتن این نوجوان کرد و حادثه ناگواری را که در آینده برای یک پدر و مادر با ایمان در فرض حیات او رخ می‌داد دلیل آن گرفت. [ نظرات / امتیازها ]
81) (آیه 81)- و بعد اضافه کرد: «ما چنین کردیم که پروردگارشان فرزندی پاکتر و پر محبت‌تر به جای او به آنها عطا فرماید» (فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَیْراً مِنْهُ زَکاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً). [ نظرات / امتیازها ]
82) (آیه 82)- در این آیه مرد عالم پرده از روی راز سومین کار خود یعنی تعمیر دیوار بر می‌دارد و چنین می‌گوید: «اما دیوار متعلق به دو نوجوان یتیم در شهر بود، و زیر آن گنجی متعلق به آنها وجود داشت و پدر آنها مرد صالحی بود» (وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً).
«پس پروردگار تو می‌خواست آنها به سر حد بلوغ برسند، و گنجشان را استخراج کنند» (فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ یَسْتَخْرِجا کَنزَهُما).
«این رحمتی بود از ناحیه پروردگار تو» (رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ).
و من مأمور بودم به خاطر نیکو کاری پدر و مادر این دو یتیم آن دیوار را بسازم، مبادا سقوط کند و گنج ظاهر شود و به خطر بیفتد.
در پایان برای رفع هر گونه شک و شبهه از موسی، و برای این که به یقین بداند همه این کارها بر طبق نقشه و مأموریت خاصی بوده است اضافه کرد: «و من این کار را به دستور خودم انجام ندادم» بلکه فرمان خدا و دستور پروردگار بود (وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی).
آری! «این بود سرّ کارهایی که توانایی شکیبایی در برابر آنها را نداشتی» (ذلِکَ تَأْوِیلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً).
درسهای داستان خضر و موسی
الف) پیدا کردن رهبر دانشمند و استفاده از پرتو علم او به قدری اهمیت دارد که حتی پیامبر اولوا العزمی همچون موسی این همه راه به دنبال او می‌رودو این سر مشقی است برای همه انسانها در هر حد و پایه‌ای از علم و در هر شرائط و سن و سال.
ب) جوهره علم الهی از عبودیت و بندگی خدا سر چشمه می‌گیرد.
ج) همواره علم را برای عمل باید آموخت چنانکه موسی به دوست عالمش می‌گوید: «... مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» (دانشی به من بیاموز که راهگشای من به سوی هدف و مقصد باشد) یعنی من دانش را تنها برای خودش نمی‌خواهم بلکه برای رسیدن به هدف می‌طلبم.
د) در کارها نباید عجله کرد چرا که بسیاری از امور نیاز به فرصت مناسب دارد.
ه) چهره ظاهر و چهره باطن اشیا و حوادث، مسأله مهم دیگری است که این داستان به ما می‌آموزد، ما نباید در مورد رویدادهای ناخوشایند که در زندگیمان پیدا می‌شود عجولانه قضاوت کنیم، چه بسیارند حوادثی که ما آن را ناخوش داریم اما بعدا معلوم می‌شود که از الطاف خفیه الهی بوده است.
این همان است که قرآن در آیه 122 سوره بقره به آن اشاره کرده است.
و) اعتراف به واقعیتها و موضعگیری هماهنگ با آنها- هنگامی که موسی سه بار بطور ناخواسته گرفتار پیمان شکنی در برابر دوست عالمش شد در برابر این واقعیت تلخ، لجاجت به خرج نداد، و منصفانه حق را به آن مرد عالم داد، صمیمانه از او جدا شد و برنامه کار خویش را پیش گرفت.
انسان نباید تا آخر عمر مشغول آزمایش خویش باشد و زندگی را به آزمایشگاهی برای آینده‌ای که هرگز نمی‌آید تبدیل کند، هنگامی که چند بار مطلبی را آزمود باید به نتیجه آن گردن نهد.
ز) آثار ایمان پدران برای فرزندان: خضر به خاطر یک پدر صالح و درستکار، حمایت از فرزندانش را در آن قسمتی که می‌توانست بر عهده گرفت، یعنی فرزند در پرتو ایمان و امانت پدر می‌تواند سعادتمند شود و نتیجه نیک آن عائد فرزند او هم بشود.
ح) کوتاهی عمر به خاطر آزار پدر و مادر: جایی که فرزندی به خاطر آن که در آینده پدر و مادر خویش را آزار می‌دهد و در برابر آنها طغیان و کفران می‌کند و یا آنها را از راه الهی به در می‌برد مستحق مرگ باشد چگونه است حال فرزندی که هم اکنون مشغول به این گناه است، آنها در پیشگاه خدا چه وضعی دارند.
ط) مردم دشمن آنند که نمی‌دانند! بسیار می‌شود که کسی در باره ما نیکی می‌کند اما چون از باطن کار خبر نداریم آن را دشمنی می‌پنداریم، و آشفته می‌شویم، مخصوصا در برابر آنچه نمی‌دانیم کم صبر و بی‌حوصله هستیم. اما داستان فوق به ما می‌گوید نباید در قضاوت شتاب کرد، باید ابعاد مختلف هر موضوعی را بررسی نمود.
ی) ادب شاگرد و استاد: در گفتگوهایی که میان موسی و آن مرد عالم الهی رد و بدل شد نکته‌های جالبی پیرامون ادب شاگرد و استاد به چشم می‌خورد، از جمله:
1- موسی خود را به عنوان تابع خضر معرفی می‌کند «أَتَّبِعُکَ».
2- در مقام تواضع، علم استاد را بسیار معرفی می‌کند و خود را طالب فرا گرفتن گوشه‌ای از علم او «مِمَّا عُلِّمْتَ»- دقت کنید. [ نظرات / امتیازها ]
 » ترجمه تفسیر جوامع الجامع
80) أَمَّا اَلسَّفِینَةُ فَکٰانَتْ لِمَسٰاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی اَلْبَحْرِ ، کشتى متعلق به عده اى تنگدست و بى بضاعت بود که به آن وسیله در دریا کار مى کردند و از آن راه، زندگى خود را اداره مى کردند وَ کٰانَ وَرٰاءَهُمْ مَلِکٌ ، وراء به معناى جلو است چنان که در جاى دیگر مى فرماید: وَ مِنْ وَرٰائِهِمْ بَرْزَخٌ ، «در جلو روى آنها عالم برزخ است» (مؤمنون 100) بعضى گفته اند منظور پشت سر آنهاست و کشتى هنگام برگشت از محلّى عبور مى کرد که شاه غاصب چنین دستور داده بود و صاحبان کشتى از آن خبر نداشتند امّا خدا خضر را از آن امر آگاه ساخته بود و نام آن پادشاه، جلندى بود ابىّ و عبد اللّٰه آیه را چنین قرائت کرده اند: کل سفینة صالحة غصبا، (کشتیهاى سالم را غصب مى کرد) ابىّ و ابن عباس آیه بعد را چنین خوانده اند: و أما الغلام فکان کافرا و ابواه مؤمنین (اما آن پسر کافر بود و پدر و مادرش مؤمن بودند) قرائتهاى اخیر در دو آیه طریقۀ اهل بیت علیهم السّلام است «فخشینا» ترسیدیم که طغیان این کودک، پدر و مادرش را فراگیرد و با ظلم و بدرفتاریش نعمت وجود آنها را کفران کند و بلایى به آنها برساند یا با اعتقاد (باطلش) آنها را رنج دهد و به طغیان و ناسپاسى وادارشان کند «یبدلهما» به تشدید دال نیز خوانده شده است «زکاة» مراد طهارت و پاکى از گناه است «رحما» مهربانى و عطوفت امام صادق علیه السّلام مى فرماید در عوض آن غلام که به دست خضر کشته شد خداوند به آنها دخترى داد که هفتاد پیامبر از او به وجود آمد [ نظرات / امتیازها ]
81) أَمَّا اَلسَّفِینَةُ فَکٰانَتْ لِمَسٰاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی اَلْبَحْرِ ، کشتى متعلق به عده اى تنگدست و بى بضاعت بود که به آن وسیله در دریا کار مى کردند و از آن راه، زندگى خود را اداره مى کردند وَ کٰانَ وَرٰاءَهُمْ مَلِکٌ ، وراء به معناى جلو است چنان که در جاى دیگر مى فرماید: وَ مِنْ وَرٰائِهِمْ بَرْزَخٌ ، «در جلو روى آنها عالم برزخ است» (مؤمنون 100) بعضى گفته اند منظور پشت سر آنهاست و کشتى هنگام برگشت از محلّى عبور مى کرد که شاه غاصب چنین دستور داده بود و صاحبان کشتى از آن خبر نداشتند امّا خدا خضر را از آن امر آگاه ساخته بود و نام آن پادشاه، جلندى بود ابىّ و عبد اللّٰه آیه را چنین قرائت کرده اند: کل سفینة صالحة غصبا، (کشتیهاى سالم را غصب مى کرد) ابىّ و ابن عباس آیه بعد را چنین خوانده اند: و أما الغلام فکان کافرا و ابواه مؤمنین (اما آن پسر کافر بود و پدر و مادرش مؤمن بودند) قرائتهاى اخیر در دو آیه طریقۀ اهل بیت علیهم السّلام است «فخشینا» ترسیدیم که طغیان این کودک، پدر و مادرش را فراگیرد و با ظلم و بدرفتاریش نعمت وجود آنها را کفران کند و بلایى به آنها برساند یا با اعتقاد (باطلش) آنها را رنج دهد و به طغیان و ناسپاسى وادارشان کند «یبدلهما» به تشدید دال نیز خوانده شده است «زکاة» مراد طهارت و پاکى از گناه است «رحما» مهربانى و عطوفت امام صادق علیه السّلام مى فرماید در عوض آن غلام که به دست خضر کشته شد خداوند به آنها دخترى داد که هفتاد پیامبر از او به وجود آمد [ نظرات / امتیازها ]
82) دربارۀ گنجى که زیر دیوار بود اختلاف شده است، بعضى گفته اند: مالى از طلا و نقره بوده است و بعضى دیگر گفته اند: کتابهاى علمى بوده و برخى گفته اند: لوحى از طلا بوده و در آن این کلمات نوشته شده بود: شگفتا از کسى که ایمان به قدر دارد، چگونه اندوهگین مى شود شگفتا از کسى که یقین به روزى دارد و در عین حال خود را به تعب مى اندازد عجیب است از کسى که یقین به مرگ دارد چگونه شادى مى کند و عجیب است از کسى که یقین به حساب دارد، و در عین حال غفلت مى کند و بسیار شگفتى است از کسى که دگرگونى دنیا را نسبت به اهلش مشاهده کرده و باز هم به آن اطمینان دارد و نیز نوشته بود: لا اله الا اللّٰه محمّد رسول اللّٰه صلى اللّٰه علیه و آله امام صادق علیه السّلام فرمود میان این دو غلام یتیم و پدر صالحشان هفت پدر فاصله بود «رحمة» مفعول له، یا مفعول مطلق و عاملش فعل «اراد ربک» است که در معناى «رحمهما» مى باشد وَ مٰا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ، آن همه کارهایى که دیدى انجام دادم به اجتهاد و نظر خودم نبود بلکه آنها را به فرمان خدا انجام دادم به قرائت امام على علیه السّلام «ما فعلته یا موسى عن امرى» مى باش [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر احسن الحدیث
78) قٰالَ هٰذٰا فِرٰاقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مٰا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً لفظ «هذا» اشاره است به کلام موسى و فراق بمعنى «مفرّق» است یعنى این سخن میان من و تو را جدا مى کند، به قولى «هدا وقت فراقنا»، به نظر بعضى تقدیر آن «هذا سبب الفراق بینى و بینک» تکرار «بین» گویند براى تأکید است علّت این سخن آن بود که موسى خود گفته بود اگر بار دیگر اعتراض کردم با من مصاحبت مکن، آن گاه خضر فرمود: اکنون علّت و باطن کارهایم را براى تو، بیان مى کنم که حوصلۀ آنها را نداشتى [ نظرات / امتیازها ]
79) أَمَّا اَلسَّفِینَةُ فَکٰانَتْ لِمَسٰاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی اَلْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَهٰا وَ کٰانَ وَرٰاءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً یعنى: علّت آنکه کشتى را شکافتم آن بود که کشتى مال عده اى از بیچارگان بود، پادشاه ظالمى در آن حوالى بود که کشتیها را غصب و مصادره مى کرد، من کشتى را معیوب کردم تا پادشاه در آن طمعى نکند، و آن بیچاره ها از آن، نان به دست آورند «وراء» به معنى پشت سر است مراد از آن ظاهرا «تعقیب» است یعنى در آنجاها و در تعقیب آنها پادشاهى بود که کشتیهاى سالم را به غصب مى گرفت [ نظرات / امتیازها ]
80) وَ أَمَّا اَلْغُلاٰمُ فَکٰانَ أَبَوٰاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینٰا أَنْ یُرْهِقَهُمٰا طُغْیٰاناً وَ کُفْراً یعنى: علّت کشتن آن پسر این بود که پدر و مادرش مؤمن بود، اگر بزرگ مى شد، کافر مى شد، پدر و مادرش را نیز به طغیان و کفر مى کشید، ظاهرا اگر این حقیقت روشن شود، کشتن چنین پسرى بصرفۀ او و پدر و مادرش است عیاشى از امام صادق صلوات اللّٰه علیه نقل کرده: خضر ترسید که اگر آن پسر بزرگ و عاقل شود پدر و مادرش را به کفر دعوت کند و آنها از فرط محبت او را اجابت نمایند المیزان احتمال مى دهد که «خشینا» به معنى تحذّر باشد، یعنى حذر کردیم از اینکه چنین باشد، طغیانا و کفرا، اگر مفعول «یرهقهما» باشد، معنى همان است که گفته شد، احتمال دارد که طغیانا و کفرا تمیز باشد یعنى آن پسر روى کفر و طغیان که خواهد داشت پدر و مادرش را به کفر در مى کشد «خشینا» که متکلم مع الغیر است، افادۀ علم مى کند، این صیغه ظاهرا براى آنست که دستور خدا در این کار با او بود و گر نه مى گفت: «فخشیت» [ نظرات / امتیازها ]
81) فَأَرَدْنٰا أَنْ یُبْدِلَهُمٰا رَبُّهُمٰا خَیْراً مِنْهُ زَکٰاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً یعنى با کشتن آن پسر خواستیم که به آن پدر و مادر، بهتر از آن پسر و مهربانتر از او را بدهد، در تفسیر عیاشى از امام صادق علیه السّلام نقل شده: براى آن دو دخترى متولد شد و از او پسرى به دنیا آمد که به نبوت رسید «قال: انه ولدت لهما جاریة فولدت غلاما فکان نبیا» در حدیث دیگرى از آن حضرت آمده است: «قال: فابدلهما جاریة ولدت سبعین نبیا» منظور از «زکاة» پاکى و ایمان است در مقابل «کفر و طغیان» که در آیۀ قبلى گذشت و غرض از أَقْرَبَ رُحْماً ظاهرا صلۀ رحم خدمت به پدر و مادر است، به هر حال، این و آیۀ قبلى نشان مى دهد که ایمان آن پدر و مادر سبب عمل خضر بوده است تا آن دو مؤمن، پسرى پاک و مهربان داشته باشند [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن
78) قٰالَ هٰذٰا فِرٰاقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مٰا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً خضر بموسى گفت بنا بر قراردادى که با من کردى که اگر باز سؤال کردم مصاحبت را قطع نمائیم بموجب آن شرط این جداییست بین من و تو بایستى از هم جدا گردیم و بزودى خبردار مى کنم تو را بتأویل و به حکمت آنچه را که توانا نبودى بر آن صبر بنمایى [ نظرات / امتیازها ]
79) أَمَّا اَلسَّفِینَةُ فَکٰانَتْ لِمَسٰاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی اَلْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَهٰا وَ کٰانَ وَرٰاءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً پس از سؤال سوّم بنا بر شرطى که شده بود که موسى(ع)بخضر(ع)گفت اگر مرتبه دیگر سؤال کردم همراهى با من را ترک نما خضر گفت بزودى خبردار مى کنم تو را بتأویل و تفسیر آنچه را که طاقت تحمل آن را نیاوردى امّا کشتى که سوراخ کردم مال فقرایى بود که در دریا عمل مى کردند و از این راه تأمین معاش مى نمودند و جلو راه آنها پادشاه جائرى بود که تمام کشتیها را مى گرفت(وراء)بمعنى(امام)مثل قوله تعالى (وَ مِنْ وَرٰائِهِمْ بَرْزَخٌ ) و (مِنْ وَرٰائِهِمْ جَهَنَّمُ ) در سوره جاثیه آیه 9،و بقولى بمعنى پشت سر است که طریق برگشتن آنها بسوى او است و فعلا آن فقراء از آن خبرى ندارند و خضر بالهام خبر داشت این بود که بامر الهى مأمور گردید که آن کشتى را معیوب گرداند زیراکه آن پادشاه کشتیهاى بى عیب را غصب مى نمود وقتى دید آن کشتى سوراخ است دست از آن برمى دارد و متعرّض آن نمى گردد [ نظرات / امتیازها ]
80) وَ أَمَّا اَلْغُلاٰمُ فَکٰانَ أَبَوٰاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینٰا أَنْ یُرْهِقَهُمٰا طُغْیٰاناً وَ کُفْراً خضر علیه السّلام گفت آن پسر را بامر حق تعالى کشتم براى اینکه پدر و مادر او مؤمن بودند و دانستم که اگر آن پسر بماند بطغیان و کفرش به پدر و مادر ضرر مى رساند مگر اینکه در طغیان و کفر با او سازگار گردند و بقولى خضر(ع)گفت ترسیدم آن پسر پدر و مادر خود را وادار بر طغیان و کفر نماید و با آنها طورى عمل نماید که نتوانند منعش نمایند و بر آنان گناه حمل گردد (فخشینا)کلام خضر است زیراکه نسبت ترس و خشیت بر خداى تعالى روا نیست [ نظرات / امتیازها ]
81) فَأَرَدْنٰا أَنْ یُبْدِلَهُمٰا رَبُّهُمٰا خَیْراً مِنْهُ زَکٰاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً خضر علیه السّلام گفت چون بعلم لدنّى دانستم که آن پسر اگر بماند بسبب طغیان و کفرش نسبت به آنها طغیان و کفر ایجاب مى نماید این بود که اراده کردم او را بکشم تا اینکه خداوند بعوض او به آنها اولادى بدهد که هم پاک و بى آلایش باشد و هم بر پدر و مادر مهربانى کند در منهج از ابن عباس روایت مى کند که خداوند به پدر و مادر آن پسر دخترى داد که بر پدر و مادر مهربان بود و پیمبرى با او ازدواج نمود و از نسل او هفتاد پیغمبر بوجود آمد (پایان) از اینجا معلوم مى شود که به ازاء هر ناملائمى که بر شخص مؤمن نیکوکار وارد مى گردد عوض خیرى یا در دنیا یا در آخرت بلکه هم در دنیا و هم در آخرت تفضلا به وى کرامت مى نماید [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر نور
78) قالَ هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً «78»
(خضر) گفت: این (بار) جدایى میان من و توست، بزودى تو را از تأویل و راز آنچه نتوانستى بر آن صبر کنى آگاه خواهم ساخت.
نکته ها
«تأویل» به معناى ارجاع و بازگشت دادن است و به هرکارى که به هدف برسد یا پرده از
جلد 5 - صفحه 209
اسرارى بردارد گفته مى‌شود.
جدایىِ خضر از موسى به پیشنهاد خود موسى بود که گفت: «إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْ‌ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِی» و زمینه‌ى آن را با سؤال‌ها و اعتراض‌هاى مکرّر و تنها گذاشتن او در ساختن دیوار فراهم کرد.
از موسى پرسیدند: سخت‌ترین لحظاتى که بر تو گذشت، کدام لحظه بود؟ گفت: با آنکه از فرعونیان تهمت‌ها شنیدم و از بنى‌اسرائیل بهانه‌جویى‌ها دیدم، ولى دشوارترین زمان، آن لحظه‌اى بود که خضر گفت: «هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ». «1»
بگذار تا بگریم، چون ابر در بهاران‌
کز سنگ ناله خیزد، روز وداع یاران‌
پیام ها
1- هر کس قدر وصال را نداند، گرفتار فراق خواهد شد. هذا فِراقُ‌ ...
2- به کوچک‌ترین انتقادى یاران خود را از دست ندهیم. خضر بعد از چند مرحله فرمود: هذا فِراقُ‌ ...
3- هر چه سریعتر ابهام ذهنى دیگران را بر طرف کنید. «سَأُنَبِّئُکَ»
4- با تعلیم حکمت، ظرفیّت افراد را افزایش دهیم. سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ‌ ...
5- حوادث ظاهرى، گاهى جنبه‌ى باطنى هم دارد. «بِتَأْوِیلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً» [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر کاشف
78) قٰالَ هٰذٰا فِرٰاقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مٰا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً بندۀ صالح با موسى علیه السّلام شرط کرد که از او چیزى نپرسد و موسى علیه السّلام هم آن شرط را پذیرفت با وجود این، پرسید وقتى که بندۀ صالح شرط را یادآورى کرد، موسى علیه السّلام عذرخواهى نمود؛ لکن پس از عذرخواهى بازهم از او پرسید زمانى که بار دیگر شرط را برایش یادآورى کرد، او با خود تعهد کرد که اگر پس از این، پرسش کند، عبد صالح با وى همراهى نکند لکن بازهم درحالى که شیفتۀ همراهى با بندۀ صالح بود، پرسش کرد البتّه، موسى علیه السّلام در هرکدام از این پرسش ها معذور است، زیرا او در برابر نیک و معروف شکیباست، امّا در برابر چیزى که به اعتقاد او منکر است، هرگز نمى تواند شکیبایى کند، حتّى اگر این عدم شکیبایى به خلف وعده و شکستن منجر شود، چرا که هرگاه وعده ها و شروط به ترک امربه معروف و نهى از منکر شود، هیچ گونه ارزشى نخواهد داشت در برابر غرایز نفسانى و دیگر غرایز، نیرویى مى تواند مقاومت کند و جلو آنها را بگیرد که نیرومندتر و سخت تر از آنها باشد و چیزى سخت تر از ایمان قوى نیست، زیرا ایمان مى تواند بر تمام هوس ها و شهوت ها غلبه پیدا کند و اگر اندکى از این هوس ها بر کسى غلبه کند، روشن مى شود که او ایمان درست ندارد، هرچند نماز بخواند، روزه بگیرد و به حج بیت اللّه الحرام برود [ نظرات / امتیازها ]
79) أَمَّا اَلسَّفِینَةُ فَکٰانَتْ لِمَسٰاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی اَلْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَهٰا وَ کٰانَ وَرٰاءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً شخص خردمند، زیان را تحمل مى کند، تا زیان بزرگ تر را دفع کند، چنان که شاعر مى گوید «مقدارى از بدى را تحمل کردم؛ زیرا از تمام آن بیم داشتم» به همین دلیل است که، فقها اتفاق نظر دارند که زیان بیشتر را با زیان کمتر مى توان دفع کرد و هرگاه دو مفسده با یکدیگر در تعارض باشند، با ارتکاب مفسدۀ کوچک تر از مفسدۀ بزرگ تر خوددارى مى شود فقها با بهره گیرى از این قاعده، احکام فراوانى را استنباط کرده اند که از جملۀ آنها روا بودن قطع عضو فاسد است به منظور جلوگیرى از هلاکت صاحب آن [ نظرات / امتیازها ]
82) وَ أَمَّا اَلْجِدٰارُ فَکٰانَ لِغُلاٰمَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی اَلْمَدِینَةِ وَ کٰانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُمٰا وَ کٰانَ أَبُوهُمٰا صٰالِحاً فَأَرٰادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغٰا أَشُدَّهُمٰا وَ یَسْتَخْرِجٰا کَنزَهُمٰا رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ وَ مٰا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذٰلِکَ تَأْوِیلُ مٰا لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً مراد از «أشدّ»، بلوغ و رشد است خلاصۀ معناى آیه چنین مى باشد: دیوار از آن دو کودک بود و زیر آن، مالى دفن شده بود خداوند اراده کرد که این مال را براى آن دو نگه دارد و به وسیلۀ برپاداشتن دیوار، آن را از تباه شدن حفظ کند، تا اینکه آنها بزرگ و خردمند شوند و آن مال را خودشان از زیر دیوار بیرون آورند پدر این دو از شایستگان بود و خداوند به سبب صالح بودن انسان مؤمن، فرزند و نیز فرزند فرزند او را اصلاح مى کند ازاین رو، پروردگارم به من دستور داد که آن دیوار را اصلاح کنم و من نیز چنین کردم این بود تفسیر آنچه که فهمیدن و سکوت دربارۀ آن برایت دشوار مى نمود اندرز و پیام این داستان، آن است که انسان نباید دچار عجب و خودبینى شود و در حالى که تنها یکى از ابعاد چیزى را مى داند، نباید به طور مطلق درباره اش حکم صادر کند، بلکه باید با دقت، تمام ابعاد را بررسى و برخى از آنها را با برخى دیگر مقایسه کند و آن گاه بهترین را مورد توجه قرار دهد، زیرا مصلحت ها و زیان ها با یکدیگر در هم آمیخته اند، چرا که هیچ امر سودمندى بى زیان و هیچ زیان آورى بدون سود نیست و میزان همیشه اکثریت است [ نظرات / امتیازها ]