لیست تفسیر های ابوذر مالکي
از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
  سوره انعام آیه 99 - آیت الله یعقوب جعفری
این هم یکى دیگر از شگفتیهاى آفرینش و مظاهر قدرت خداوند است که در این دسته از آیات آمده است.
خداوند کسى است که از ابرها باران مى‏فرستد و باران رحمت او همه جا مى‏رسد و به وسیله آن هر چیزى که استعداد رشد و نموّ دارد رشد مى‏کند و مى‏روید. رستنى‏هاى گوناگون پدید مى‏آید از جمله دانه‏هایى که در خوشه‏هاى گندم و غیر آن با نظم خاصى روى هم قرار گرفته و در کنار هم چیده شده است و نیز در درخت خرما به خوبى مشهود است که از شکوفه آن خوشه‏هایى به‏وجود مى‏آید که نزدیک به هم هستند و نیز باغهایى از درختان انگور و زیتون و انار را مى‏بینیم که این درختان از نظر کلى مانند هم هستند همه آنها ریشه و ساقه و برگ و شکوفه و گل و میوه دارند، ولى در عین حال طعم و رنگ و بوى میوه‏هاى آنها همانند نیستند و هر کدام ویژگى خاص خود را دارد.
اینها همه از آثار قدرت و علم خداوند هستند و هر انسانى اگر دقت کند و تأمل و تدبر به عمل آورد هزاران درس توحید مى‏آموزد و از شگفتیها و ریزه‏کاریهاى موجود در این پدیده‏ها به آفریننده آنها و حکمت و عظمت او پى‏مى‏برند. این است که پس از بیان گوشه‏هاى از عظمت گیاهان و درختان، مردم را مورد خطاب قرار مى‏دهد و مى‏فرماید: وقتى این درختان میوه دادند به میوه آنها و رسیدنش نگاه‏کنیـد.
تمام فعالیتها و فعل و انفعالات درخت براى پرورش میوه و تولید مثل است و با دقت در میوه درخت و چگونگى رسیدن آن، انسان از اینهمه نظم و حساب و کارهاى ظریف دچار حیرت و تعجب مى‏شود.
در پایان، اظهار مى‏دارد که در آنچه گفته شد، نشانه‏هایى براى مؤمنان است. منظور از این بیان این است که همه کس این پدیده‏هاى شگفت‏انگیز را مى‏بینند، ولى تنها مؤمنان و کسانى که اهل عناد و لجاجت نیستند و دلهاى آماده‏اى دارند، از آن درس توحید و خداشناسى یاد مى‏گیرند.
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره انعام آیه 98 - آیت الله یعقوب جعفری
در کنار پدیده‏هایى که ذکر آنها گذشت از یک پدیده دیگر یاد مى‏کند و آن نفس انسانى است که خود شاهکارى در میان پدیده‏هاى آفرینش است و مى‏فرماید: او کسى است که شما را از یک تن آفرید و نسب شما همگى به آدم مى‏رسد. پس از این بیان، انسانها را به دو قسم تقسیم مى‏کند از قسم اول به عنوان «مستقر» و از قسم دوم به عنوان «مستودع» یاد مى‏کند.
مستقر چیزى است که ثابت و برقرار است، ولى مستودع چیزى است که موقتى است مانند ودیعه و امانت که نزد کسى مى‏گذارند و سپس برمى‏دارند. حال باید دید که منظور از مستقر و مستودع در این آیه چیست؟ مفسران تأویلهاى گوناگونى کرده‏اند ولى با توجه به سیاق آیه که مربوط خلقت انسان است، ما این وجه را ترجیح مى‏دهیم که منظور از مستقر رحم مادران و منظور از مستودع صلب پدران است و آیه اشاره به کلّ انسانها مى‏کند که بعضى از آنها در رحم مادر قرار گرفته‏اند و روح بر آنها دمیده و صورت بشرى به خود گرفته‏اند و به فعلیت رسیده‏اند و بعضى دیگر هم هنوز به دنیا نیامده‏اند و در پشت پدران و به صورت قوّه هستند؛ یعنى صورت بشرى نیافته‏اند ولى در علم خدا آنها هم روزى به دنیا خواهند آمد. گویا آنها در پشت پدران به صورت نطفه حالت ودیعه و امانت را دارند و چون به رحم مادران منتقل شدند حالت استقرار و ثبات پیدا مى‏کنند.
این وجه در بعضى از روایات هم ذکر شده است و در بعضى از روایات، این تقسیم‏بندى مربوط به ایمان دانسته شده به این شکل که ایمان بعضى از مردم مستقر یعنى پایدار است و ایمان بعضى دیگر مستودع؛ یعنى ناپایدار و موقتى است. این تأویل و تفسیر هم مى‏تواند یکى از بطون قرآن باشد.
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره انعام آیه 96 - آیت الله یعقوب جعفری
آنچه در روز و شب همواره به چشم مى‏خورد آفتاب و ماه است که همواره طلوع و غروب مى‏کنند و طلوع و غروب آنها به روشنى و براى همه کس مشهود است. از این جهت خداوند در این آیه آفتاب و ماه را وسیله‏اى براى حساب کردن معرفى مى‏کند و این در کنار سایر آثار و فواید این دو شیئى نورانى است که بعضى از آنها را مى‏دانیم و بعضى را نمى‏دانیم.
البته آفرینش آفتاب و ماه و سیر آنها در آسمان، خود از روى حساب و نظم دقیق است، ولى به نظر مى‏رسد که منظور آیه بیان این معناست که شما به وسیله آفتاب و ماه، حساب روزها و شبها و ماهها و سالها را به دست مى‏آورید و این در زندگى بسیار مهم است
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره انعام آیه 95 - آیت الله یعقوب جعفری
در این آیات خداوند از چندین پدیده مهم یاد کرده که یکى از آنها شکافتن دانه و هسته است و اینکه خداوند دانه و هسته را مى‏شکافد. وقتى دانه یا هسته‏اى را در زمین مى‏کاریم پس از مدتى مى‏شکافد و رشد مى‏کند. چه کسى این دانه و هسته را در دل خاک شکافت و به آن زندگى و رشد و نموّ داد؟ دانه تا وقتى در جاى مناسبى قرار نگرفته و نشکافته است، یک چیز مرده است و آثار حیات در آن دیده نمى‏شود و اگر ماهها به همین حالت بماند نه تغذیه مى‏کند و نه رشد مى‏کند. هر چند که در درون آن استعداد شکفتن وجود دارد اما به ظاهر مانند یک چیز مرده است، ولى چون در جاى مناسبى قرار گرفت و زمینه براى شکفتن آن فراهم شد، مى‏شکافد و رشد مى‏کند و بدینگونه از یک چیز به ظاهر مرده، یک چیز زنده به وجود مى‏آید. بنابراین منظور از مرده در این آیه دانه و هسته است و منظور از زنده، ساقه و ریشه‏اى است که مى‏روید.
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره نساء آیه 78 - تفسیر نمونه
با توجه به آیات قبل و آیات بعد، چنین استفاده مى شود: این دو آیه نیز مربوط به جمعى از منافقان است که در صفوف مسلمانان جاى گرفته بودند.
همان طور که در آیات قبل خواندیم، آنها از شرکت در میدان جهاد وحشت داشتند و هنگامى که دستور جهاد صادر گردید ناراحت شدند، قرآن به آنها در برابر این طرز تفکر سه پاسخ مى گوید:
پاسخ اول همان بود که در آیه قبل گذشت، که اینها از مردم بیشتر از خدا مى ترسند.
و پاسخ دوم این که: زندگى دنیا زودگذر است و پاداش هاى جهان دیگر براى پرهیزکاران بهتر.
و پاسخ سوم این است که در آیه مورد بحث مى خوانیم و آن این که: فرار از مرگ چه سودى براى شما مى تواند داشته باشد؟ شما در هر کجا که باشید مرگ به دنبالتان مى شتابد و بالاخره روزى شما را در کام خود فرو خواهد برد، حتى اگر در برج هاى محکم باشید، پس چه بهتر که این مرگ حتمى و اجتناب ناپذیر در یک مسیر سازنده و صحیح همچون جهاد انسان را دریابد، نه بیهوده و بى اثر.
مى فرماید: «هر کجا باشید مرگ شما را مى گیرد، اگر چه در برج هاى محکم باشید» (أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فی بُرُوج مُشَیَّدَة).
جالب توجه این که: در آیات متعددى از قرآن مجید همانند آیه 99 سوره «حجر» و آیه 47 سوره «مدثر» از مرگ تعبیر به «یقین» شده است، اشاره به این که: هر قوم و جمعیتى، هر عقیده اى داشته باشند و هر چیز را بتوانند انکار کنند، این واقعیت را نمى توانند منکر شوند که زندگى بالاخره پایانى دارد، و از آنجا که بعضى از افراد به خاطر عشق به حیات، و یا به گمان این که: مرگ را با فنا و نابودى مطلق مساوى مى دانند، همواره از نام آن و مظاهر آن گریزانند.
این آیات به آنها هشدار مى دهد و آیه مورد بحث با تعبیر (یُدْرِکْکُم) به آنها گوشزد مى کند که: فرار از این واقعیت قطعى عالم هستى، بیهوده است; زیرا معنى ماده «یُدْرِکْکُم» این است که: کسى از چیزى فرار کند و آن به دنبالش بدود و بدون تردید اگر مرگ در پى کسى درآید، او را خواهد گرفت.
امیر مؤمنان(علیه السلام) در «نهج البلاغه» مى فرماید: اِذا کُنْتَ فِى اِدْبار وَ الْمَوْتُ فِى اِقْبال، فَما أَسْرَعَ الْمُلْتَقى!: «هنگامى که تو عقب مى روى و مرگ به جلو مى آید، چه زود با یکدیگر ملاقات خواهید کرد»!.
در آیه 8 سوره «جمعه» نیز این حقیقت به صورت آشکارترى بیان شده، مى فرماید: قُلْ اِنَّ الْمَوْتَ الَّذِى تَفِرُّونَ مِنْهُ فَاِنَّهُ مُلاقِیْکُمْ: «بگو: مرگى که از آن فرار مى کنید بالاخره به شما مى رسد».
آیا با توجه به این واقعیت، عاقلانه است انسان خود را از صحنه جهاد و نیل به افتخار شهادت کنار بکشد، و در خانه در میان بستر بمیرد؟
به فرض که با عدم شرکت در جهاد، چند روز بیشترى عمر کند و مکررات را تکرار نماید و از پاداش هاى مجاهدان راه خدا بى بهره شود، آیا این به عقل و منطق نزدیک است؟!
اصولاً مرگ یک واقعیت بزرگ است و باید براى استقبال از مرگ توأم با افتخار آماده شد.
نکته دیگرى که باید به آن توجه داشت این است: آیه فوق مى گوید: «هیچ چیز حتى برج هاى محکم» (بُرُوج مُشَیَّدَة) نمى تواند جلو مرگ را بگیرد، سرّ آن نیز روشن است; زیرا مرگ بر خلاف آنچه تصور مى کنند از بیرون وجود انسان نفوذ نمى کند، که معمولاً از درون انسان سرچشمه مى گیرد; چرا که استعدادهاى دستگاه هاى مختلف بدن خواه و ناخواه، محدود است، و روزى به پایان مى رسد.
البته مرگ هاى غیر طبیعى از بیرون به سراغ انسان مى آیند، ولى مرگ طبیعى از درون، و لذا برج هاى محکم و قلعه هاى استوار نیز نمى توانند مانع آن شوند.
درست است که قلعه هاى محکم گاهى جلو مرگ هاى غیر طبیعى را مى گیرند، ولى بالاخره چه سود؟ مرگ را به طور کلّى نمى توانند از بین ببرند، چند روز دیگر مرگ طبیعى به سراغ آدمى خواهد آمد.
قرآن به دنبال آن، در ذیل همین آیه به یکى دیگر از سخنان بى اساس و پندارهاى باطل منافقان اشاره کرده که هر گاه به پیروزى برسند و نیکى ها و حسناتى به دست آورند، مى گویند: از طرف خدا است، یعنى ما شایسته آن بوده ایم که خدا چنین مواهبى را به ما داده، مى فرماید: «اگر به آنها حسنه اى برسد مى گویند: از ناحیه خدا است» (وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللّهِ).
ولى هنگامى که شکستى دامنگیر آنها شود و یا در میدان جنگ آسیبى ببینند، مى گویند: «اینها بر اثر سوء تدبیر و عدم کفایت نقشه هاى نظامى تو بوده است» (وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یـَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ) و مثلاً شکست جنگ اُحُد را معلول همین موضوع مى پنداشتند.
بعضى از مفسران احتمال داده اند: آیه فوق درباره یهود است، و منظور از «حسنة» و «سیئة» همه حوادث خوب و حوادث بد است; زیرا یهود به هنگام ظهور پیامبر(صلى الله علیه وآله) حوادث خوب زندگانى خود را به خدا نسبت مى دادند و حوادث بد را از قدم پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى پنداشتند.
ولى ارتباط آیه با آیات قبل و بعد که درباره منافقان است نشان مى دهد: این آیه بیشتر مربوط به آنها است.
در هر حال، قرآن به آنها پاسخ مى گوید که: از نظر یک موحّد و خداپرست تیزبین، همه این حوادث، پیروزى ها و شکست ها از ناحیه خدا است که بر طبق لیاقت ها و ارزش هاى وجودى مردم به آنها داده مى شود، مى فرماید: «بگو: همه اینها از ناحیه خدا است» (قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ).
و در پایان آیه به عنوان اعتراض به عدم تفکر و تعمق آنها در موضوعات مختلف زندگى مى گوید: «پس چرا اینها حاضر نیستند حقایق را درک کنند»؟! (فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدیثاً).
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره آل عمران آیه 100 - تفسیر المیزان- جلد 3
صاحب المنار، در جلد چهارم ، در تفسیر سوره آل عمران در ذیل همین آیه نقل کرده ، سیوطى ، در کتاب لباب النقول ، از زید بن اسلم روایت کرده که گفته : (شاش بن قیس ) (که مردى یهودى بوده ) به چند نفر از قبیله اوس و خزرج برخورد کرد دید، این دو قبیله که سالها با هم جنگ داشتند، با یکدیگر صحبت مى کنند، گل مى گویند و گل مى شنوند، بسیار ناراحت شد و به جوانى که همراهش بود گفت برو میان این دو طایفه را تیره کن ، پهلوى این دو طایفه بنشین و کشته گانى را که در جنگ بعاث به دست آن طایفه دیگر از دست دادند، بیادشان بیاور. از آنجا برخیز نزد آن طایفه دیگر برو و کشته گان آنان را نیز که در آن جنگ از دست دادند، بیادشان بیاور. آن جوان چنین کرد و دوباره آن دو طایفه را واداشت تا با یکدیگر بگو مگو کنند. این به آن افتخار کند و آن به این فخر بفروشد تا آنکه در آخر یکى از این دو طایفه و یکى دیگر از آن طایفه بجان هم افتادند، از اوس مردى بنام اوس بن قرظى و از خزرج مردى بنام جبار بن صخر، رو در روى هم به یکدیگر بد و بیراه گفتند.
و در نتیجه همه اوسیان و همه خزرجیان پر از خشم شده ، برخاستند که به جان هم بیفتند. در این میان خبر به رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) رسید، خودش برخاست و به میان ایشان آمده موعظتشان کرد و بینشان صلح برقرار ساخت ، هر دو طایفه شنیدند و اطاعت کردند و خداى تعالى درباره آن دو نفر یعنى اوس و جبار این آیه را نازل کرد:
(یا ایها الذین آمنوا ان تطیعوا فریقا من الذین اوتوا الکتاب ...)
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره بقرة آیه 270 - تفسیر المیزان، ج 2، ص 419
منظور از ظلم ظالم در این آیه، ستم به فقرا و محرومین و حبس حقوق آنهاست. ظلم در انفاق شامل انفاق ریایی، انفاق با منّت و آزار و مصرف بی مورد آن می گردد. این حقّی نیست که خدا آن را ببخشد. زیرا آن از گناهان کبیره است. در قیامت شفاعت شفیعان شامل حال ترک کنندگان انفاق نخواهد گردید.
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.