[ همه نکته ها ]
نکته های نادر نوروزشاد (26 مورد)
● سوره یوسف آیه 87 - اشاره یعقوب به زنده بودن یوسف
ابتدا نگاهی کلی به این چند آیه میاندازیم: با جلب بنیامین، و گزارش سرقت او توسط برادران، یعقوب این گزارش را نمیپذیرد و رد میکند و بار دیگر سخن از تسویل نفس به میان میآورد. وی که حدود سی سال است در انتظار توبه فرزندان صبر جمیل کرده و پلهای بازگشت آنان را تخریب نکرده و از اطلاع خود درباره وضعیت یوسف چیزی بروز نداده بود، ابتدا سعی میکند تا تلویحاً فرزندان را به سبب بروز این همه مشکل و گرفتاری آگاه کند تا خود استغفار کرده، راه چاره را پیدا کنند. ولی فرزندان که اساساً هنوز هم خود را درباره یوسف گناهکار نمیدانند، متوجه اشارات او نمیشوند.
از سوی دیگر یعقوب علم اجمالی به زنده بودن یوسف دارد ولی شاید از وضعیت دقیق او مطلع نباشد اکنون با جلب بنیامین و توصیفاتی که فرزندان از عدالت و مهرورزی فرمانروای مصری دارند، احتمال حضور یوسف در مصر، برای یعقوب افزایش مییابد و بیم آن دارد که فرزندان یا یوسف را پیدا کردهاند و به او چیزی نگفتهاند یا بزودی پیدا میکنند و ممکن است وقایعی پیش بینی نشده در زمان روبرو شدن شان با او رخ دهد. لذا تصمیم میگیرد تا فضای میان خود و فرزندان را به تدریج از حالت قبلی خارج کند و خود را و فرزندان را آماده شنیدن خبر پیدا شدن یوسف نشان دهد و در برخی روایات است که با ارسال نامهای دوپهلو به آن شخص در مصر، هم آزادی بنیامین را تقاضا کند و هم خود را معرفی کند تا اگر آن شخص همان یوسف است، یا یوسف در دربار او است، متوجه قضیه شود و فرصتی برای مهربانی و گذشت و عطوفت به این خاندان پیدا کند.
لحن این آیات، به اضافه روایتی که از ارسال نامه یعقوب داریم (و در ادامه بیان میکنیم)، با آنچه که عرض شد سازگاری بیشتری دارد.
یعقوب باز هم اشاره میکند به این که «مشکل در گم شدن یوسف است و ای کاش پیدا شود»؛ وَقَالَ یَا أَسَفَى عَلَى یُوسُفَ ولی برادران به این رمز و کلید توجه نمیکنند و یعقوب باز هم اصرار میکند و نهایتاً بعد از مدتی به زبان میآید و صراحتاً میگوید: «بروید دنبال یوسف!» اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخیهِ وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ
● سوره یوسف آیه 81 - ما از پنهانی ها باخبر نیستیم
مشخص است که این کلام نیز ادامه کلام او است زیرا از فعل امر مخاطب ارجعوا استفاده میکند در حالی که خود همراه آنان حرکت نخواهد کرد. او توصیه میکند که برادران، بار گندم را به کنعان برسانند و ماجرا را برای پدر نقل کنند. در قرار و میثاقی که با پدر داشتند آمده بود : «الا ان یحاط بکم» و این اتفاق هم در چارچوب همین استثنا رخ داده بود.
لذا برادری که به احترام پدر در مصر ماند، توصیه میکند که سایر برادران به نزد پدر بازگردند و ماجرایی را که دیدهاند بازگو کنند و از آن جا که سابقه دروغگویی میان آنها و پدر حاکم شده است، از شهادت دیگران نیز کمک بگیرند تا پدر باور کند. اما او به جای این که بطور دقیق سفارش کند «به پدر بگویید پیمانه پادشاه در نزد بنیامین یافته شد»، بطور تحلیلی گفت به پدر بگویید: «ان ابنک سرق!» فرزندت دزدی کرد!
در این میان، ممکن است وی به چیزی در این ماجرا مشکوک شده باشد که میخواهد این شک و تردید در خود برادران هم ایجاد شود و به پدر هم منتقل شود. لذا تأکید میکند: و ما کنّا للغیب حافظین! (ما از آنچه در پنهان رخ داده بی خبریم) منظور از غیب در اینجا آن غیبی نیست که خداوند فقط از آن مطلع است، بلکه منظور همان امور پنهانی است که بر آنان آشکار نشده است.
عواملی که میتواند شک برانگیز باشد، یکی احساس رضایت بنیامین و آرامش او در این ماجرا بود، دیگر این که بار او را بعد از بار بقیه برادران تفتیش کردند. سوم این که این ماجرا برای همان کسی رخ داد که پدر به او حساسیت داشت و این اتفاق ممکن است از جانب پروردگار به دلیل خاصی رخ داده است که ما نمیدانیم و.. چهارم این که این ماجرا بسیار شبیه به دو اتفاق دیگری است که در همین خانواده رخ داده است: یکی تهمت سرقت به یوسف در کودکی، و دیگری جای گذاری سرمایه در بارهای خودشان در نوبت قبل! (وجدوا بضاعتهم ردت الیهم) و این به معنای آن است که همان گونه که بی خبر از ما، سرمایه ما را در بار ما جاسازی کردند، شاید کسی هم این پیمانه را بی خبر در بار بنیامین نهفته باشد.
اینها احتمالاتی است که میتوان داد و ما این احتمالات را نمیتوانیم رد یا اثبات کنیم ولی اثر مثبتی که این جمله در کل ماجرا بر روحیه برادران گذاشت قابل انکار نیست زیرا آنان جمله زشتی بر زبان آورده بودند (قالوا ان یسرق فقد سرق اخ له من قبل) که میبایست لااقل در نزد خود از آن جمله فاصله بگیرند. ولی چون آمادگی پذیرش این نصیحت را نداشتند، لذا این برادر با تأکید بر «و ما کنا للغیب حافظین» ذهن آنان را از قضاوت قاطعانهای که در مجرمیت بنیامین و ناپاکی او و برادرش یوسف داشتند، دور ساخت.
درس دیگر:
این بسیار مهم است که ما با همه اطلاعات و شواهد و قرائن و.. قضاوت ارزیابانه و صد در صد نکنیم! و جایی هم برای چیزهایی که نمیدانیم بگذاریم. البته منظور از قضاوت کردن این است درباره دیگران تحلیل و ارزیابی نکنیم وگرنه اگر کسی در مقام قاضی و حاکم قرار گرفت میبایست بر اساس ظواهر و اسناد و مدارک و شواهد موجود حکم دهد. و باید بداند که این حکم او اگر مبتنی بر شیوه صحیح قضاوت باشد، حداکثر در جایگاه «حل و فصل اختلافات جامعه بشری در این دنیا» معتبر است و لاغیر.
حکم اصلی درباره افراد و اعمال آنها در روز قیامت از سوی احکم الحاکمین صادر خواهد شد و ما غیر از اجرای حکم دادگاه، مجاز به تحلیل و ارزیابی منفی نسبت به محکوم علیه نیستیم. چرا که و ما کنا للغیب حافظین!
● سوره یوسف آیه 77 - ادامه خودحق پنداری برادران یوسف
برادران با مشاهده پیمانه در بار بنیامین تهمت سرقت پیمانه را به او وارد کردند بیآن که به او اجازه دفاع بدهند و علاوه بر آن برادر غایب او یعنی یوسف را نیز در این میان متهم به دزدی کردند.
وقتی که پیمانه پیدا شد، بنیامین خطاب به برادران در دفاع از خود گفت: همان کسی که بضاعت را در بار شما گذاشته بود، پیمانه را در بار من گذاشته است (مجمع البیان، ج 5، ص 253ـ257) آنان که خود چنین تجربهای داشتند چرا در قضاوت کردن بر ضد بنیامین عجله کردند؟ چرا به برادر خود ظنّ خیر نبردند؟ و چرا در دو حادثه مشابه، حکم یکسان نکردند و معیار دوگانه به کار بردند. آیا همین اشتباه نبود که یعقوب از آن با نام «تسویل» یاد کرد؟ خودپسندی و خود حق¬پنداری برادران در این ماجرا بسیار آشکار است. آنها در نوبت قبل، هنگام رسیدن به مقصد مشاهده کردند که علاوه بر سهمیه گندم، اموال و سرمایهای که برای خرید گندم برده بودند نیز بدون اطلاع خودشان در بارشان «جاسازی» شده است. هیچ احتمال ندادند که این سرمایه، جا مانده باشد و اشتباه رخ داده باشد و به هیچ یک از برادران خود نیز بدبین نشدند که شاید او اموال را با روشی غیر شرعی دوباره برداشته باشد و در بارهای خودشان قرار داده باشد. اکنون می¬توانستند گمان برند که همان اتفاق دوباره تکرار شده باشد! اما چنین گمانی نبردند زیرا خودپسندی آنان از یک سو و بدگمانی-شان نسبت به بنیامین و برادرش (یوسف) از سوی دیگر مانع از انصاف در این ماجرا شد. شاید اگر مال¬التجاره¬ی جامانده را پس داده بودند، اکنون نیز می¬توانستند به استناد آن اتفاق، مدعی شوند که مأموران شما در نوبت قبل نیز مرتکب اشتباه شده بودند و مسئولیت وجود پیمانه در بار بنیامین، بر عهده او نیست اما از آنجا که درباره آن قضیه سخنی با حاکم غلات مصر (یوسف ناشناس) نگفته بودند، اینک طرح آن مسأله موجب افزایش مشکل و بدبینی او می¬شد! به این ترتیب، در یک بن¬بست آشکار افتادند. و شاید این یکی از رازهای «وکذلک کدنا لیوسف» باشد.